از چهره هاى برجسته كم نظيرى كه از تربيت شده هاى واقعى قرآن مجيد بود، آخوند ملا عباس تربتى است.
دانشمند محقق مرحوم راشد كه فرزند اوست، درباره پدرش مى نويسد:
مردى بود از دنيا گذشته و هميشه و در همه كار درياد خدا و براى خدا [بود]، ايمان محكمى به خدا و به پيغمبر و روز قيامت داشت كه احتمال خلاف آن حتى در خاطرش نمى گذشت، به همين جهت شب و روز دقيقه اى از انجام وظايف دينى و تكاليفى كه برگردن خود احساس مى كرد، غفلت نمى ورزيد و لحظه اى از عمر خود را ضايع نمى كرد و به باطل نمى گذراند.
آنچه عبادت بود- از واجب و مستحب- در تمام عمر انجام داد و هرگز مرتكب هيچ گناه كبيره يا صغيره اى نشد به طورى كه مى توان گفت كه: حتى فكر گناه هم از خاطرش نمى گذشت.
بيشتر ايام سال را روزه مى گرفت و غالباً اين روزها با يك وعده غذا و بى خوردن سحرى بود.
علاوه بر نمازهاى واجب كه آنها را با تمام آداب و شرايط در وقت فضيلت خود انجام مى داد و علاوه بر نافله هاى نمازها، در هر فرصتى كه داشت خواه زمانى كه در مجلسى بود و هنوز موعد منبر رفتنش فرضاً يا سفره انداختن نرسيده بود و خواه زمانى كه در خانه بود نماز مى خواند همه اين نمازها را مانند نمازهاى يوميه از ظهر و عصر و مغرب و عشا گرفته تا نماز صبح مى خواند.
براى پدر و مادر و خواهر از دنيا رفته و عمه و عمو و ديگر خويشاوندانى كه داشته حتى در راه كه مى رفت همچنان نماز مى خواند و با كسى صبحت نمى كرد و به جاى سجده، مهر را بر پيشانى مى گذاشت، به همين سبب هميشه با وضو و در حال طهارت بود.
آنچه دعا و اعمال مستحب در هر يك از ايام سال وارد گشته است انجام مى داد و در تمام عمر از روزى كه به سن تكليف رسيد تا دو سه روز قبل از فوتش تمام شب ها هنگام سحر بيدار بود و نمازهاى شب را با همه آداب و شرايطش انجام مى داد، يعنى جز دو سه روز آخر عمرش حتى يك شب نماز شبش ترك نشد.
بسيار از ترس خدا مى گريست و محبت زايد الوصفى نسبت به خاندان رسالت عليهم السلام داشت به طورى كه هرگاه نام پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله يا هر يك از ائمه اطهار عليهم السلام بر زبانش جارى مى شد، اشكش جارى مى گشت و در منبر خواه به هنگام موعظه يا به هنگام ذكر مصائب اولياى دين، خودش بيش از همه مستمعان مى گريست.
چون بسيار محتاط بود، غالباً هنگام موعظه يا گفتن مسائل دينى يا ذكر مصائب اهل بيت عليهم السلام از روى كتاب هايى كه آنها را معتبر مى دانست مى خواند.
توجه بسيارى به احوال زهاد و عُبّاد داشت به طورى كه مثلًا غالباً از او شنيده مى شد كه مى گفت: بعضى بودند كه در تابستان آب را در آفتاب مى گذاشتند تا گرم مى شد و مى خوردند تا به همين اندازه كه آب خنكى خورده باشند از لذت دنيا استفاده نكرده باشند!! .
منبع : پایگاه عرفان