توسل به اهلبیت(ع) برای توبه
- تاریخ انتشار: 30 آبان 1397
- تعداد بازدید: 1433
کسی که به انجام گناهان عادت کرده و عمر خود را به مخالفت و سرپیچی از دستورات الهی صرف کرده، برای توبه و بازگشت بهسوی خدا مسیر دشواری را دارد که توسل به اهلبیت: میتواند راهگشای او باشد.
توبه انسان در حال اقتدای به اهلبیت(ع) ضمانت بیشتری برای قبولی پیدا میکند. در روایات اهلبیت(ع) نیز به این حقیقت اشاره شده است.
رسول خدا(ع) میفرماید:
«هنگامی که خدای متعال آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او دمید. آدم بهجانب راست عرش نظر افکند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد: خدایا! قبل از آفریدن من کسی را از خاک خلق کردهای؟ خطاب آمد: نه، نیافریدهام. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیئت و صورت همانند خود میبینم، چه کسانی هستند؟
خدای تعالی فرمود: این پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنان نبودند، تو را نمیآفریدم، نامهای آنان را از اسامی خود مشتق کردهام (و خود آنان را نام نهادهام) اگر این پنجتن نبودند، نه بهشت و دوزخ را میآفریدم و نه عرش و کرسی، نه آسمان و زمین و نه فرشتگان و انس و جن را. من محمودم و این محمد است. من عالیام و این علی است. من فاطرم و این فاطمه است. من (قدیم) الاحسانم، و این حسن است. و من محسنم و این حسین است. به عزّتم سوگند! هر بشری به مقدار ذرّه بسیار کوچکی کینه و دشمنی هر یک از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ میافکنم و باکی ندارم.
یا آدم! این پنج تن برگزیدگان من هستند و نجات و هلاک هر کس وابسته به (حُبّ و بغض) آنها است.
ای آدم! هرگاه از من حاجتی داشتی، به آنان متوسل شو!» ([1])
بنابراین پذیریش ولایت اهلبیت: و توسل به ایشان در توبه و بازگشت به سوی حق تعالی در هر زمانی سبب قرار گرفتن انسان در مسیر رستگاری میشود. در ادامه به ذکر چند نمونه میپردازیم.
معاویه بن وهب([2]) میگوید: «در سفری که بهسوی مکه در حرکت بودیم، پیرمردی خداپرست و اهل عبادت نیز همراه ما بود. او از مذهب شیعه اطلاع نداشت و بدان معتقد نبود و مطابق مذهب اهل سنت -که تمام خواندن نماز را برای مسافر جایز میداند- نمازش را در راه تمام میخواند.
این پیرمرد برادرزادهای مسلمان و شیعه مذهب داشت که همراهش بود. پس از مدتی پیرمرد بیمار شد و من به برادر زادهاش گفتم: ای کاش مذهب شیعه را به عمویت پیشنهاد میکردی، شاید خداوند او را نجات دهد.
همه همراهان ما گفتند: بگذارید پیرمرد به حال خود بمیرد؛ ولی برادرزادهاش تاب نیاورد و به او گفت: ای عموجان! همانا مردم جز عده کمی پس از رسول خدا(ع) منحرف شدند. زیرا ولایت علی(ع) را نپذیرفتند، اطاعت و پیروی از علی بن ابیطالب(ع) همانند اطاعت و پیروی از رسول خدا(ع) واجب است.
راوی میگوید: آن پیرمرد نفسی کشید و فریاد زد: من نیز بر همین عقیده هستم، سپس از دنیا رفت.
معاویه بن وهب میگوید: پس از مدتی با علی بن سری، خدمت حضرت امام صادق(ع) شرفیاب شدیم و او سخن و داستان پیرمرد را به آن حضرت عرض کرد.
حضرت فرمودند: او مردی از اهل بهشت است.
علیبنسری عرض کرد: آن مرد جز در آن ساعت از مذهب شیعه هیچ اطلاعی نداشت.
فرمود: چه چیز دیگری از او میخواهید؟ به خدا سوگند وارد بهشت شد.»([3])
همچنین در روزگار گذشته در یکی از کاروانهایی که از بصره به سمت کربلا حرکت میکرد. شخصی مسیحی و اهل بصره بود که چند دوست شیعه داشت و عازم کربلا بودند. به دوستانش گفت مرا نیز همراهتان ببرید. آنان نیز قبول کردند و حرکت کردند تا به شهر مقدس کربلا رسیدند. به مسیحی گفتند: نمیتوانی در این حرم بیایی. چون ورود غیرمسلمانان به این مکان مقدس ممنوع است.
قبول کرد و گفت: من بیرون حرم منتظر شما میمانم.
گفتند: پس ما اثاث و کفشهایمان را نزدت میگذاریم؛ تو از آنها مراقبت کن تا ما به زیارت برویم. مرد مسیحی که خسته بود، در کنار بارها و کفشها خوابید. در عالم خواب دو چهره باعظمت را دید که روبروی همدیگر نشستهاند. در تمام عمرش این افراد را مشاهده نکرده بود. یکی از آن دو به شخص روبرویی که از لحاظ سن جوانتر بود گفت: دفتر زائران این ماه مرا باز کن، نام تمام کسانی که از هر کجا به زیارت من آمدند را بنویس و بدون معطلی جلوی نام همه بنویس: «زیارتتان قبول».
زمان زیادی نگذشته بود که گفت: مولای من! نام تمام کسانی که به زیارت آمدند، نوشتم و جلوی نامشان نیز نوشتم؛ زیارتتان قبول!
فرمود: عباس جان! یک مرتبه دفتر را نشانم بده تا ملاحظه کنم.
دفتر را به او داد و نگاهی کرد و فرمود: شخصی از قلم افتاده است.
گفت: چه کسی از قلم افتاده است؟
حضرت فرمود: این شخص مسیحی از قلم افتاده است.
وقتی مسیحی از خواب بیدار شد، حالتش دگرگون شده بود و اشک از چشمانش سرازیر بود. دوستانش که از حرم آمدند، گفت: شما مواظب وسائل باشید تا من نیز به حرم مطهر مشرف شوم!
حسینبنثُوَیر از یاران درستکار امام باقر و امام صادق(ع) است. در حدیثی نقل کرده است که با تعدادی از اصحاب، خدمت امام صادق(ع) بودیم. در این میان، یونسبن ظبیان به حضرت امام صادق(ع) عرضه داشت: یابن رسول الله! خداوند مرا هلاک کند. من در بعضی از جلسات میروم که افراد آن جلسه همکیش و همدین ما نیستند. وقتی آنجا یاد شما میافتم، چه بگویم؟
حضرت فرمود: بگو «اللَّهُمَّ أَرِنَا الرَّخَاءَ وَ السُّرُورَ فَإِنَّکَ تَأْتِی عَلَی مَا تُرِیدُ»
خدایا! راحتی در زندگی و نشاط و شادی به من عنایت کن، زیرا تو هر عملی را که بخواهی انجام میدهی!
خداوند به تو شادی و نشاط و سرور عنایت میکند.
من نیز از حضرت سؤال کردم: فدایتان شوم! گاهی در کوچه، خانه، نیمهشب، صبحگاهان و هنگام کار، امام حسین7 به یادم میآید و در درونم با ابیعبدالله7 مأنوس هستم. وقتی به یاد حضرت میافتم چه بگویم؟
فرمود: هر جا به یاد امام حسین(ع) افتادی، پشت سر هم سه مرتبه بگو:
«صلّی الله عَلیکَ یا أباعَبدِالله»
امام صادق(ع) به همه ما توجه مخصوص کردند و فرمودند: «ای جمعی که کنار من نشستهاید، وقتی سر حسین(ع) را از بدن جدا نمودند، تمام آسمانها، زمین و هر چه در بین آنها بود، گریه کردند. بهشت، جهنم و همه مخلوقات عالم هستی برایش گریه نمودند.»([4])
آری؛ اگر ذرّهای مورد توجه این بزرگواران واقع شویم در زمره رستگاران حقیقی قرار خواهیم گرفت و به دریای بیکران آنان متصل خواهیم شد.
---------------------------------------------------------------------
[1]. قصص الأنبیاء: 44؛ حدیث 10؛ شرح الأخبار: 2/ 500؛ حدیث 884؛ بحار الأنوار: 27/ 5؛ باب 10؛ حدیث 10؛ فرائد السمطین:1/36.
[2]. «معاویه بن وهب البجلی از یاران امام صادق7 و امام موسی کاظم7 بوده و احادیث متعددی از این دو امام نقل کرده است. نجاشی اوصافی همچون «ثقه، جلیل، واضح الحدیث و حسن الطریق» را برای او بهکار برده است»؛ رجال النجاشی: 405.
[3]. الکافی:4/ 243؛ باب 193، حدیث 4.
[4]. الکافی:9/ 307؛ باب 229؛ حدیث 2.
برگرفته از کتاب راه و رسم رستگاری نوشته استاد حسین انصاریان