بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
ساختار انسانها
در جلسهی قبل عرض کردم دو هزار سال قبل از میلاد مسیح در یونان معبدی را برای عبادت مردم ساختند و تابلوی بالای سر معبد قطعه سنگی بود که با خط درشت به زبان همان روز به گونهای که مردم تابلو روبهروی دیدشان باشد نوشته بود: «خود را بشناس».
این مطلبی است که تمام انبیا الهی مطرح کردند. بخشی از آیات قرآن دعوت از انسان برای خود شناختن است، البته این بحث خود شناختن بحث بسیار گستردهای است. ما ترکیبی از دو واقعیت هستیم، این دیگر برای دانشمندان ردهی اول جهان ثابت شده است. البته روزگار کوتاهی بعد از شروع قرن هجدهم مطلبی دربارهی انسان مطرح شد که انسان کل وجودش عبارت است از یک سلسله مسائل فیزیکی و شیمیایی، ولی بعداً که کمی تب جنایات کلیسا به دنیای علم خوابید و آرامشی برای اندیشمندان پیدا شد، دو مرتبه به همان اعتقاد صحیح گذشته برگشتند. اعتقادی که ریشهی اصلیش مذهبی بود و مربوط به کتب آسمانی و سخنان انبیا بود که انسان ترکیبی از جسم و از روح است.
سخنان خداوند در زمان آفرینش انسان
شما حتماً از آیات سیام به بعد سورهی بقره در حدی خبر دارید که در آنجا پروردگار میفرماید که «وَ إِذْ قٰالَ رَبُّكَ لِلْمَلاٰئِكَةِ» ﴿البقرة، 30﴾ ببینید تاریخ این جسم و روح به چه وقتی برمیگردد! هنوز نه جسمی آفریده شده بود و نه روحی ولی خدا دارد به فرشتگان خبر میدهد که: «إِنِّي جٰاعِلٌ فِي اَلْأَرْضِ خَلِيفَةً» ﴿البقرة، 30﴾ من میخواهم یک نایب منابی برای خودم در زمین قرار دهم. این نایب مناب یعنی چه؟ یعنی موجودی که یک قدرت برتر باشد و بتواند کارهای محیر العقول کند، خداوند دارد این خبر را به ملائکه میدهد. بعد ملائکه مطلبی را با خدا در میان میگذارند که البته حقشان بود این مطلب را بگویند، چون خداوند اسم زمین را برد، ملائکه ماده را در حال رشد و فساد میدانستند، میبینید که در هر روزگاری مسائلی در عالم طبیعت به وجود میآید و بعد فاسد میشود و بعد به جای آن دوباره چیز نو میآید، با این اطلاعی که داشتند به پروردگار عرض کردند: «أَ تَجْعَلُ فِيهٰا مَنْ يُفْسِدُ فِيهٰا وَ يَسْفِكُ اَلدِّمٰاءَ» ﴿البقرة، 30﴾ پروردگارا! طبع مادیگری این است که اگر یک موجودی را در زمین قرار دهی، غیر از این موجوداتی که هستند، هم وارد فساد و هم خونریزی میشوند. پروردگار به آنها جواب داد: «إِنِّي أَعْلَمُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» ﴿البقرة، 30﴾ حقایقی را که من از این موجودی که میخواهم خلق کنم میدانم شما نمیدانید این جواب خدا خب توضیح هم نداد برای فرشتگان این حقایقی که من میدانم از این موجود شما نمیدانید! هیچ توضیحی در قرآن نیست.
-مایهفخر تمامی انسانها
من نمیگویم یک مسألهی شگفتآوری است روزی که خداوند به ملائکه توضیح داد، نه ممکن است یک عدهای تعجب کنند، اما اگر دقت شود در مسأله که مربوط به ارزش انسان است تعجبی ندارد و آن این است خداوند برای ملائکه توضیح نداد. هزاران سال گذشت تا امام صادق(ع) میفرماید، (در کتاب با عظمت کامل الزیارات است که واقعاً از معتبرترین کتب شیعه است و کتاب نابی است) حالا میلیونها سال شاید از این خبر پروردگار که مبهم بود گذشت، خبر همین بود آنچه را من میدانم شما نمیدانید، چه وقتی علم خدا را فهمیدند؟ امام صادق(ع) میفرماید: عصر عاشورا وقتی حضرت ابیعبدالله(ع) با بدن زخمی و با فَوَرانِ خون و با توجه به اینکه 71 بدن قطعه قطعه روبهرویش بود، کنار گودال زانو زد، صدای نالهی زن و بچه هم از خیمه به گوشش میرسید، این اوج عظمت انسان است که امام بین این بدنها و بین این گریهها صورتشان را روی خاک گذاشتند و به پروردگار عرض کردند: «اِلهِی رِضَاً بِرِضَائِک صَبرَاً عَلَی بَلَائِک تَسلِیمَاً لِاَمرِک» آن وقت به ملکوتیان و فرشتگان، ابی عبدالله(ع) را نشان داد و فرمود: آن وقت که به شما گفتم: «إِنِّي أَعْلَمُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» ﴿البقرة، 30﴾ این در علم من بود.
-ارزش ابیعبدالله(ع) در آفرینش
حالا کنار این انسانهای بزرگ تعدادی کافر، مشرک، منافق، بیدین و ظالم هم در این زمین رشد کردند، این به عالم هستی برنمیخورد، به خدا هم برنمیخورد. تعدادی در این کرهی زمین خودشان را به دست خودشان لایق دوزخ کردند، اینها از گردونهی آدمیت و انسانیت خارج هستند. اما واقعاً میارزید که میلیاردها مرد و زن را خلق کند و یکی در این مخلوقش مثل ابی عبدالله(ع) رشد کند و هدف خدا را از آفرینش انسان تحقّق بدهد. حالا انسانهای خوب که خیلی به وجود آمدند؛ صد و بیست و چهار هزار پیغمبر، دوازده امام و گروههایی هم در قرآن مطرح هستند، مثلاً در سورهی یونس «أَلاٰ إِنَّ أَوْلِيٰاءَ اَللّٰهِ» ﴿يونس ، 62﴾ اینها هم یک طایفه هستند «ان الله یحب الصابرین»، «إِنَّ اَللّٰهَ يُحِبُّ اَلْمُحْسِنِينَ» ﴿البقرة، 195﴾، «إِنَّ اَللّٰهَ يُحِبُّ اَلْمُتَوَكِّلِينَ» ﴿آل عمران ، 159﴾ بالاخره در هر دورهای خدا کسانی را داشته که محبوبش بودند. ده جای قرآن این «إِنَّ اَللّٰهَ يُحِبُّ» بیان شده است و کنارش هم یک طایفهی ویژه اسم برده شدهاند.
حالا من کاری به این مقدمه ندارم، فقط میخواستم بدانید که چون ملائکه دانش فراگیر نداشتند پروردگار فرمود: «اِنِّی اَعلَمُ مَا لَا تَعلَمُونَ».
نظم مخلوقات عالم
حالا خلقت میخواهد شروع شود؛ یعنی خبر آفرینش خلیفه را داد ولی هنوز خلیفهای ساخته نشده، حرف برای چه وقتی است؟ من آخرین مسألهای که دربارهی انسان در مجلات علمی خارجی دیدم این بود که بنا بر ارزیابی علمی اسکلت انسان، نه ارزیابی روحی انسان، جمجمههایی را در مناطقی از هند پیدا کردند و اینها را در مهمترین آزمایشگاههایی که میتواند عمر را بیان کند بردند، اینها نوشتند از عمر انسان در کرهی زمین حدود پانزده میلیون سال است گذشته و اینطور که روایات دارد ما دیگر گروه آخر هستیم که بعد از آمدن امام عصر و پایان حکومت ایشان قیامت برپا میشود و ما تقریباً جمع آخریم که در قرآن هم آمده: «ثُلَّةٌ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ» ﴿الواقعة، 13﴾ «وَ ثُلَّةٌ مِنَ اَلْآخِرِينَ» ﴿الواقعة، 40﴾ ما جزء آخرین هستیم. حالا خلقت میخواهد شروع شود. عالم که آفریده شده، آسمانها سرپا شده و دریاها پا گرفته و تقریباً جهان حالت طبیعی پیدا کرده است. حالا ببینید اگر این شماره درست باشد که ما پانزده میلیون سال از عمر آمدنمان به این کرهی زمین گذشته باشد، اگر درست باشد خود کرهی زمین (من حدود سی سال پیش باز در مجلات علمی دیدم عمر زمین را اعلام کردند، در این سی ساله هم من خیلی مجلهی علمی خریدم، انبار مجله و اینها را نگاه کردم و تعدادی از این مجلات مربوط به آفرینش زمین است، غیر از مجله کتابهای مهمی هم نوشته شده است؛ یکی سرگذشت زمین و یکی پیدایش و مرگ خورشید است، تا بهحال ندیدم به این عدد اضافه شده باشد) دانشمندان میگویند عمر زمین چهار میلیارد و پانصد میلیون سال است! البته سنش از خورشید کمتر است، خورشید را میگویند شش میلیارد سال است! و پدیدهی منظومهی شمسی به تدریج همین میلیارد میلیارد است. واقعاً شگفتانگیز است! چهار میلیارد و پانصد میلیون سال آن هم در فضای باز و نه روی ستون است، نه زمین را با زنجیر به جایی بستند. این زمین از زمانی که آفریده شده طبق صریح قرآن و روایاتمان هر 24 ساعت یک بار دور خودش و هر یک سال هم دور خورشید میچرخد. ببینید خدا با این مخلوق چه کار کرده که چهار میلیارد و پانصد میلیون سال است به سرعت هم دور خودش برای پیدا شدن شب و روز و هم دور خورشید میچرخد! چطور تکه تکه نمیشود، پاره پاره نمیشود، در این فضای باز یک قطعهاش جدا نمیشود و چطور در این چهار میلیارد و پانصد میلیون سال فاصلهاش با خورشید صد و پنجاه میلیون کیلومتر است؟ نه کم میشود و نه زیاد، این خیلی عجیب است! کرهی به این فوق العادگی فاصلهاش نه کم میشود و نه زیاد، چون اگر چند کیلومتر نزدیک شود همه چیز میسوزد اگر چند کیلومتر دور شود همه چیز منجمد میشود، اما اینکه چهار میلیارد و پانصد میلیون سال کرهی زمین را در هوا و در حال دو حرکت وضعی و انتقالی نگه داشته که نه فاصلهاش کم میشود، نه زیاد، معلوم میشود آفرینش از موتور ساعتهای میلیونی سوئیسی منظمتر کار میکند!
الان تقویم هزار و سیصد و نود و نه درآمده است. شما صفحهی اول تقویم را باز کنید (حالا من یادم نیست امسال چه ساعتی است) مثلاً میگوید تحویل سال ساعت دو و یازده دقیقه و بیست و سه ثانیه انجام میگیرد؛ یعنی این نظام ثانیهاش هم حساب است. در سورهی الرحمن هم که خواندید: «اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ بِحُسْبٰانٍ» ﴿الرحمن ، 5﴾ همه چیز بر اساس حساب دقیق است.
ما یک خانهی بتون آرمه میسازیم. پانزده سال بعد میرویم شهرداری میگوییم: اینجا کهنه شده است جواز بده تا خراب کنیم.
خیلی است چهار میلیارد و پانصد میلیون سال است خدا زمین را تعمیر نکرده است و همیشه آباد است؛ همیشه درخت از آن روییده میشود، همیشه حبوبات میدهد، آب و هوای مناسب دارد، همیشه کوهها و جنگلها استوار است. واقعاً این چه دستی پشت سر خلقت است که هم بسیار منظم و هم پرمنفعت است؟ این خیلی عجیب است.
ما عمرمان اگر درست باشد پانزده میلیون سال است. آمدیم و اجدادمان حالا لحظهی اولی که میخواهد انسان را خلق کند میگوید: «إِنِّي خٰالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ» ﴿ص ، 71﴾ من یک موجودی را به نام بشر از خاک میخواهم خلق کنم، درست؟ انسان مرکب از جسم و روح است. خداوند به فرشتگان میگوید: «فَإِذٰا سَوَّيْتُهُ» ﴿الحجر، 29﴾ وقتی یک بدن آراسته درست کردم؛ یک بدن متعادل یعنی از این خاک، آدمِ اول را دارد میگوید که پدر و مادر نداشت، مخلوق اول منهای نر و ماده بود.
اهمیت ادای حقوق والدین
زمانی داخل ماشین آقایی نشسته بودم و داشتم طرف مقصدی میرفتم. حالا نمیدانم به من گفت: اجازه میدهید رادیو بگیرم؟ گفتم: بگیر. رادیو را گرفت دیدم آخوند خیلی باسواد خوشمزهای که برای اطراف تهران بود و پنجاه سال در قم از مدرسان ردهی اول بود، داشت راجع به حق پدر و مادر صحبت میکرد و خیلی هم قشنگ حرف میزد، با اینکه هشتاد سالش بود ولی برای یک دِهی بود و این لهجهی روستاییاش هم اصلاً عوض نشده بود. من چهار پنج سفر هم با او در مکه بودم، او با آن سنش خیلی از سختترین اعمال را انجام میداد. داشت به مردم سفارش میکرد: حق پدر و حق مادر را ادا کنید، پدر و مادر جایگزین ندارند، طوری با پدر و مادر زندگی کنید که ذرهای هم از شما نرنجند. حالا هر نصیحتی که میکرد یک آیه یا یک روایت میخواند؛ خیلی مسلط به آیات و روایات بود چون چهل جلد کتاب در توضیح فقه شیعه نوشته بود. آدم خیلی ملایی بود، گفت: من سفارش میکنم از طریق قرآن و روایات حق پدر و مادر را کاملاً رعایت کنید و دو سه آیه هم خواند که اگر پدر یا مادرتان عصبانی شد و از کوره در رفت جز به خوبی با آنها برخورد نکنید. بعد گفت که ادا کردن حقوق پدر و مادر بر کل انسانها واجب است، فقط بر یک نفر واجب نبود آن هم حضرت آدم بود چون پدر و مادر نداشتند.
نبود زمان نزد خداوند
این اولین انسان است که دارد خلق میکند «فَإِذٰا سَوَّيْتُهُ» ﴿الحجر، 29﴾ وقتی بدنش را متعادل نیکو آراستم، آراسته شد، حالا این بدن هیچ تکانی هم نمیخورد، نه نفس دارد، نه چشم دیدن و نه قدرت حرکت. گاهی کاری به این نوشتههای غربیها نداشته باشید، خودتان منبع به این با عظمتی دارید ،علم قرآن را باور کنید. خدایی نکرده جوانها یک وقت کتابی را از یک خارجی نخوانید بعد بگویید این درست است، قرآن قدیمی است، برای قرآن درست نیست! قرآن زمان ندارد، مگر قرآن علم خدا نیست؟ خدا زمان دارد؟ خدا نه گذشته دارد، نه حال و نه آینده دارد. زمان یک امر اعتباری است، امر حقیقی نیست چون زمان برای خدا مطرح نیست، لذا در سورهی یس میفرماید: «وَ إِنْ كُلٌّ لَمّٰا جَمِيعٌ لَدَيْنٰا مُحْضَرُونَ» ﴿يس ، 32﴾ کل موجودات و هستی پیش من بدون زمان حاضر است. برای خدا نه زمان گذشته دارد، نه زمان حال و نه زمان آینده، اصلاً کل پیشش موجود است، ماییم که زمان داریم.
من مثالی بزنم، شما کنار یک پنجرهی کوچک نشستید که وسعت دیدتان محدود است، یعنی روبهرو پنجره را میبینید ولی سمتهای دیگر را اصلاً نمیبینید. ده شتر میآیند از جلوی این روزنهی کوچک رد شود، شما اولی را که میبینید دومی را نمیبینید؛ چون محل دیدتان محدود به آن پنجره است. شتر دوم که میآید اولی و سومی را هم نمیبینید، شتر سومی که میآید چهارمی و دومی را نمیبینید، ولی این ده شتر پیش خدا حاضر و موجود است.
قطار آفرینش یکجا پیش خداست. این مطلبی که دارم میگویم زمان ندارد، اولین باری است که در عمرم میگویم؛ یعنی در هیچ منبری من این مسأله را نگفتم، چون اینجا بحث انسانشناسی دارم دارم میگویم. قرآن تجلی علم الله است، درست؟ علم الله علم خداست، نه گذشته دارد نه حال و نه آینده دارد، یعنی آفرینش یکجا و بیزمان پیش خدا حاضر است. قرآن که علم مستقیم اوست، برادران و خواهران، این علم زمان ندارد، نمیشود گفت قرآن برای چهارده قرن پیش است، قرآن برای الان است، برای آینده است، قدیمی یا جدید است، نه! این اوصاف برای قرآن نیست، قرآن بیزمان است و علم الله است. میشود حرفهای دانشمندان را راجع به انسان با قرآن مقایسه کرد و بگوییم اینها خیلی بهتر گفتند؟ نه! یک اسم قرآن حق است، حق یک معنیش این است: «ثابت و بدون تغییر».
روح خداوند در وجود انسان
حالا حرف خدا را بشنوید که دارد اولین انسان را به ملائکه میگوید: «فَإِذٰا سَوَّيْتُهُ» ﴿الحجر، 29﴾ استوا یعنی متعادل و نیکو اندام، وقتی من این انسان را نیکو اندام و معتدل آفریدم شما آماده باشید، «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» ﴿الحجر، 29﴾ زمانی که از جانب خودم حیات در او دمیدم (این روح به معنی حیات است، این به معنی این نیست که وقتی یک تکه از خودم را جدا کردم و داخل این قالب فرو کردم) «فَإِذٰا نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» ﴿الحجر، 29﴾ زمانی که از روح خودم (یعنی از جانب خودم) حیات در این کالبد دمیدم «فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِينَ» ﴿الحجر، 29﴾ عظمت این آفریده با آن حیات ویژه از کل شما بالاتر میرود، همهی شما به او سجده کنید. این ارزش انسان در قرآن است؛ یعنی وقتی بدن خالی است لیاقت سجده و احترام ندارد، همهی ارزش این بدن به آن حیات ویژه است که در او میدمند، دَم هم هست؛ این نفسی که ما بیرون میدهیم اسمش دم است. حیات را میدمم (از جانب خود)، حیات ویژه یعنی روح ما و حیات ما با حیات حیوانات خیلی فرق میکند، با حیات نباتات فرق میکند. ما یک حیات ویژه داریم که خدا دربارهی هیچ حیوانی نگفته است: من از جانب خود حیات ویژه در گروه الاغ، شتر و گاو دمیدم، نه! این حرف فقط برای ماست. به محض اینکه من حیات ویژه را از جانب خودم، نه جای دیگر، در او دمیدم همه سجده کنید.
شناخت بدن و روح
اینکه روی آن سنگ معبد نوشته بودند خود را بشناس و همین حرف را انبیا زدند: خودت را بشناس، این یک راه شناخت است که تو از نظر حیات موجود ویژهای هستی، از نظر بدن هم این در سورهی تین است، از نظر بدن هم «احسن تقویم» هستی، یعنی قوام بدنی تو نیکوترین قوام در این عالم است، درست است؟ اگر میخواهید بدن را خوب بشناسید که چیست، دو کتاب معرفی میکنم که ساختمان بدن منهای روح در آن آمده است. این به درد جوانها میخورد مخصوصاً آنهایی که در ردههای بالای دانشگاه هستند، چون خودم هر دو را خواندم و ارزش کتاب را میدانم به شما میگویم تا ردههای دانشگاهی این کتاب پاسخگو است، این هر دو کتاب فقط دربارهی بدن است، سراغ روح نرفته است. سراغ روح رفتن کار انبیا و ائمهی طاهرین(علیهمالسلام) است، روانکاوی واقعی کار انبیا و ائمه(علیهمالسلام) است. شما برادران و خواهران این را برایتان بگویم (پنج هزار صفحه البته عربی است و همهاش هم روایت است) ائمهی ما انسان را روانکاوی کردند، پنج هزار صفحه است اما متأسفانه در دانشگاههای دنیا و حتی ایران کتابهایی که در روانشناسی و روانکاوی درس میدهند نویسندگانش یهودیهای صهیونیست است؛ فروید ترکان مان اینها یهودیان اروپا بودند، پولی به صهیونیستها دادند که کتابهای اینها را تا سطح دانشگاههای دنیا کشاندند.
در روانکاوی فُرُوِید اَدِم انسان را اینگونه میشناسد: پستترین موجود کرهی زمین! ادب منبر اجازه نمیدهد من خلاصهی حرف فروید را یا دلکایم را یا کارل مارکس را که اینها همه یهودی بودند و نوکر دلار صهیونیستها برایتان بگویم، خیلی اینها آدمهای خطرناکی بودند، همینها در سر زدند (اول در اروپا، بعد امریکا) که زن با علم اینها کالای شهوت مردان شد و مردان هم لجنزار شهوات حرام شدند. یک نمونه تربیتشدههای این روانکاوی اروپاییها همین ترامپ است. یکی از اینها هیتلر بود. یکی از تربیتشدههای اینها (خیلی عجیب است!) موسیو لینی در ایتالیا بود. هیتلر که با صهیونیست ارتباط شدید داشته و مدارکش چاپ شده است، در یازده سال ریاست جمهوری و صدراعظمیش حداقل هجده میلیون انسان را کشت که هیچ کدام هم گناهی نداشتند.
نمونهای از تربیت کفر و اسلام
یک کتابی هست بگیرید بخوانید خیلی عجیب است، رئیس دفتر استالین نوشته است، هفتصد صفحه است، اسمش مرگ استالین است. ایشان تا استالین زنده بود رئیس دفترش بود، همهی اسرار پیشش بود. ایشان بعد از مرگ استالین این کتاب را نوشت اگر زمان خودش بود که تکه تکهاش میکرد! آماری که از کشتههای شوروی، نه در جنگ، فقط آنهایی که کمترین مخالفتی با استالین از آنها شنیده میشد، نه در جنگ دوم، در آرامش کشور! رئیس دفترش مینویسد حدود بیست میلیون نفر را در شوروی در زمان صدر هیئت شوروی بودنش کشت، اما روانکاوی اسلامی چقدر پرورشش ملکوتی است!
شخصی در مکه خیلی بلال را شکنجه کرد، همین بلال حبشی را، غلام بود، او را خریدند و آزاد شد. در یکی از جنگهای پیغمبر(ص) با دشمنان ایشان، آزاردهندهاش را دید و گفت: این نه تنها من را خیلی آزار داد بلکه دیگران را هم آزار داد، آدم بتپرستی است، من بروم شرش را از سر مسلمانها کم کنم. در حملهی به این دشمن درگیر بدنی شدند، یعنی بلال او را به زمین انداخت و زانویش را روی سینهی این دشمن گذاشت، دستش را به خنجر کمر برد تا بِکِشد و او را بُکُشد که یک مرتبه زمانی که هنوز خنجر را داشت درمیآورد، جارچی پیغمبر(ص) فریاد زد: پیغمبر(ص) آتشبس داده است! دیگر به جنگ ادامه ندهید. بلال از روی سینهی دشمن بلند شد، مرد به او گفت: کجا میروی؟ بلال در جواب گفت: دیگر شرعی نیست من تو را بکشم، چون پیغمبراکرم(ص) گفته جنگ را ادامه ندهید، اگر من تو را بکشم قاتل میشوم! آن وقتی که زانو روی سینهات گذاشتم جهادکننده بودم نه قاتل. این تربیت انبیا و ائمه(علیهمالسلام) است.
متوکل عباسی خیلی آدم خطرناکی بود؛ پست، کافر و منافق. یک پسر با تربیت داشت، این بچه با رفیقهای شیعه قاطی شده بود و شیعه شده بود. یک روز پیش حضرت هادی(ع) آمد (این را خوب عنایت کنید) به حضرت هادی(ع) گفت: یابن رسول الله! جریمهی توهین زشت به صدیقهکبری(س) چیست؟ حضرت هادی(ع) فرمود: قتل است، گفت: یابن رسول الله! پدر من به حضرت زهرا توهین کرده است، اجازه میدهید خودم بروم او را بکشم؟ فرمود: اگر او را بُکشی عمرت کم میشود و به شش ماه نمیکشد که میمیری!
خدا اجازه نمیدهد تو به روی پدرت اسلحه بکشی. این روانکاوی و تربیت اسلام است.
ارزش و قیمت انسان
ما ترکیبی از بدن و روح هستیم، اما برای شناخت بدن این دوتا کتاب خیلی خوب است. «انسان موجود ناشناخته» گرچه خیلی وقت است از نوشتن این کتاب گذشته شاید شصت هفتاد سال است برای کارل فرانسوی است که دو بار برندهی جایزهی نوبل شد، آن وقت که جایزه سیاسی نشده بود، حالا که جایزه زیر نظر صهیونیستهاست. یکی هم «فیزیولوژی انسان» که پنج شش دانشمند با هم نوشتند، خیلی کتاب با ارزشی است. این برای بدن است و اما روح و روان! این را باید در کتب اخلاقی شیعه ببینید که پر از آثار اهل بیت(علیهمالسلام) است. قیمت روح چقدر است؟ حالا من یک قیمتی برایتان بگویم و حرفم تمام. این قیمتگذاری برای امیرالمومنین(ع) است که قیمت همه چیز را میدانست، در حکمتهای نهج البلاغه است. امیرالمومنین(ع) میفرماید: ارزش تو بهشت است، خودت را با هیچ چیز دیگر معامله نکن چون ضرر میکنی، ارزش تو بهشت است خودت را با پول، شهوت، صندلی، مقام و اینها معامله نکن، همهی اینها را ابزار قرار بده و نردبانش کن تا بالا بروی نه اینکه زیر هوار پول بری و خفه شوی، زیر هوار شهوت لجنمال شوی! ارزش تو بهشت پروردگار است، خودت را با بهشت معامله کن. تا فردا شب اگر خدا لطف کند ادامه سخن را بگویم.
پاسخهای زینالعابدین(ع) به تبلیغات غلط
من نشسته بودم داشتم ذکر مصیبت قبل از خودم را گوش میدادم، (ببینید تبلیغات غلط چه کار میکند!) پیرمرد کنار دروازهی شام صاف روبهروی زین العابدین(ع) آمد، زین العابدین(ع) را نمیشناخت، اینقدر علیه اهل بیت(علیهمالسلام) تبلیغات شده بود که نمیشناختند. روبهروی شتر که ایستاد کمی دری وری گفت، کمی حرف زشت زد بعد هم آمد این جمله را گفت: «الحمدلله الذی قتلکم» خدا شما را کشت! شما این جابجایی را ببینید، یزیدِ شرابخوارِ بیدین اهل بیت(علیهمالسلام) را کشته و تبلیغات به کجاست که میگوید خدا شما را کشت و شر شما را از سر مسلمانها کم کرد! امام جواب نداد. انبیا و ائمه(علیهمالسلام) خیلی با ادب بودند، تو دهنی به کسی نمیزدند، حرف را قطع نمیکردند؛ میشنیدند و بعد جواب میدادند. امام با یک دنیا ادب در برابر دری وریها و ناسزاهای آن پیرمرد فرمودند: «هَل قَرَأتَ القُرآن؟» پیرمرد یکه خورد، گفت: تو را به قرآن چه؟ قرآن برای پیغمبر اسلام(ص) است، قرآن برای ما مسلمانهاست، تو را به قرآن چه، تو اسم قرآن را از کجا بلدی؟ امام ادامه داد: «هَل قَرَأتَ هذِهِ الاَیَةِ» «وَ آتِ ذِی القُربی حَقَهُ» ادامه داد: «هَل قَرَأتَ هذِهِ الاَیَةِ» «وَ اِعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ» ﴿الأنفال ، 41﴾ «هَل قَرَأتَ هذِهِ الاَیَةِ» «قُلْ لاٰ أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبىٰ» ﴿الشورى ، 23﴾ آیهی چهارم «هَل قَرَأتَ هذِهِ الاَیَةِ» «إِنَّمٰا يُرِيدُ اَللّٰهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَيْتِ» ﴿الأحزاب ، 33﴾ پیرمرد گفت: جوان ادامه نده، این آیات برای اهل بیت پیغمبر(ص) ماست. زین العابدین فرمود: مگر پیغمبر(ص) شما غیر از ما هم اهل بیتی دارد؟ گفت: جوان خاک بر دهان من! تو چه کسی هستی؟ فرمود: من علی بن الحسین تا اسم ابی عبدالله(ع) را آورد، پیرمرد گفت: کدام حسین؟ زین العابدین فرمود: پسر فاطمه، دختر پیغمبر(ص)، گفت: آقا پدرت کجاست؟ فرمود: سرت را بلند کن، سر بریدهاش بالای نیزه است!
تهران حسینیه شهدا جمادی الثانی 1441 جلسهی چهارم