و كان من دعائه عليه السلام اذا قتر عليه الرزق
دعاى بيست و نهم كه در حال تنگى رزق حضرت سيدالساجدين مى فرموده اند.
«اللهم انك ابتليتنا فى ارزاقنا بسوء الظن».
يقال: بلاه الله و ابلاه الله ابلاء حسنا و ابتلاه، اى: اختبره.
يعنى: بار خدايا، به درستى كه تو مبتلا ساخته اى و آزمايش نموده اى ما را در امر روزيهاى ما به بدگمانى- از آن جهت كه نفوس بشريه توطين نمى توانند نمود بر توكل و اعتماد به حضرت تو كه پروردگارى.
«و فى آجالنا بطول الامل».
و مبتلا ساخته اى ما را در آجال ما- يعنى در اوقاتى كه محل زندگانى ما مقرر شده- به درازى اميد. و منه قيل: ابن آدم قصير الاجل، طويل الامل. يوثر العاجل. و يذر الاجل.
«حتى التمسنا ارزاقنا من عند المرزوقين، و طمعنا بامالنا فى اعمار
المعمرين».
تا آنكه طلب كرديم روزى خود را از نزديك روزى يافتگان و طمع كرديم به سبب آرزوهاى خود در عمرهاى عمر داده شدگان- كه آرزوى عمر ايشان مى كنيم.
«فصل على محمد و آله، وهب لنا يقينا صادقا تكفينا به من موونه الطلب».
الموونه تهمز و لا تهمز. و هى فعوله. و قال الفراء: هى مفعله من الاين، و هو التعب و الشده. و يقال: هو مفعله من الاون و هو الخرج و العدل، لانه ثقل على الانسان.
(يعنى:) پس رحمت كن بر محمد و آل او، و ببخش ما را يقينى صادق- كه اصلا شك به آن راه نيابد- كه كفايت كنى ما را به آن يقين از زحمت طلب- كه ما تعب و رنج در طلب روزى نكشيم.
«و الهمنا ثقه خالصه تعفينا بها من شده النصب».
اعفاه الله، اى: براه منه و عافاه.
(يعنى:) و ملهم ساز و در دل ما انداز استوارى و اعتمادى خالص- از شوب تشبث به غير تو و التفات به ماسواى تو- كه برى سازى ما را به سبب آن از سختى كشيدن رنج و تعب.
«و اجعل ما صرحت به من عدتك فى وحيك و اتبعته من قسمك فى كتابك، قاطعا لاهتمامنا بالرزق الذى تكفلت به».
«و اتبعته»، اى: عاقبته. الاهتمام: افتعال اما من الهم و الحزن فيكون بمعنى
الاغتمام، او من الهم بمعنى القصد.
(يعنى:) و بگردان آنچه تصريح كرده اى به آن از وعده ى خود در وحى خود كه فرستاده اى به بندگان خود- از تنزيل كريم- و از پى درآورده اى آن را از سوگند ياد نمودن در همين كتاب خود، كه قطع كننده اى اندوه خوردن ما را- يا: انديشه بردن ما (را)- به رزقى كه متكفل و ضامن شده اى آن را.
«و حسما للاشتغال بما ضمنت الكفايه له».
قوله: «حسما» مصدر بمعنى اسم الفاعل. اى: حاسما، و هو بمعنى قاطعا. يقال: حسمته فانحسم، اى قطعته فانقطع.
يعنى: و از بيخ برنده اى اشتغال ما را به آنچه ضامن شده اى كفايت كردن آن را.
«فقلت و قولك الحق الاصدق. و اقسمت و قسمك الابر الاوفى».
يقال: بر فلان فى يمينه، اى: صدق. فالابر بمعنى الاصدق.
(يعنى:) پس گفتى و سخن تو حق و صادقتر است. و قسم ياد نمودى، و قسم تو راست تر است و وفاكننده تر.
«(و فى السماء رزقكم و ما توعدون)».
مقول قول اين است:«و در آسمان است روزى شما» يعنى اسباب روزى كه باران است. يا: آنچه قسمت يافته از رزق شما مكتوب است در لوح. و در تبيان آورده كه لوح در آسمان چهارم است. «و در آسمان است آنچه شما را وعده داده اند» از ثواب بهشت. چه، نعيم بهشت در آسمان هفتم است نزديك سدره المنتهى.
«ثم قلت:(فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون)».
پس بعد از آن گفتى و قسم ياد نمودى كه: به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه آنچه مذكور شد از امر روزى و ثواب هر آينه راست است مانند آنكه شما سخن مى گوييد. يعنى همچنانكه شك نيست شما را در سخن گفتن خود، شك نيست در روزى دادن ما.