![اگر رؤیت خداوند محال است چرا حضرت موسی(ع) از خداوند درخواست رؤیت کرد؟! آیا منظور او رؤیت با چشم ظاهری بود؟! اگر رؤیت خداوند محال است چرا حضرت موسی(ع) از خداوند درخواست رؤیت کرد؟! آیا منظور او رؤیت با چشم ظاهری بود؟!](https://erfan.ir/system/assets/imgArticle/2022/03/150025_.jpg)
در این مورد آرا و انظار متفاوتی وجود دارد که به سه مورد آن اشاره میشود:
1 ـ از آیات قرآن کریم استفاده میشود که چنین تقاضایی از سوی جاهلان بنی اسرائیل که اکثریت آنها را تشکیل میدادند صورت گرفته بود (و تقاضای آنان دیدن با چشم ظاهر بود چنان که بعد از تجلّی خدا بر کوه طور و بیهوش شدن حضرت موسی، آن حضرت به خدا عرض کرد:
«أَتُهْلِکنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا»[1].
آیا ما را به خاطر گناهی که سبک مغزانمان مرتکب شدند، هلاک میکنی؟
از این تعبیر استفاده میشود که این تقاضا از سوی او صورت نگرفت، او در فشار بود تا تقاضای گروه جاهل را مطرح کند و از پیشگاه خداوند جواب بگیرد و به آنان بدهد.
از آیه 153 سوره نساء و آیه 55 سوره بقره استفاده میشود که این درخواست زشت و غلط از ناحیه بنی اسرائیل صورت گرفت و موسی فقط بازگو کننده تقاضای آنها بود. بزرگانی مانند علامه حلّی[2]، علامه شعرانی و محقّق طوسی نیز طرفدار این نظریه هستند.
2 ـ عدهای درخواست «أرنی» را به معنای «عَلِّمنی» گرفته و گفتهاند: حضرت موسای کلیم از خدا طلب کرد که به من علم حصولی بیاموز تا از این راه تو را بشناسم در این جا رؤیت به معنای علم است.
برای حلّ این مشکل باید بگوئیم حضرت موسی پس از آن که با حضرت شعیب علیهالسلام ملاقات کرد و بیش از ده سال در کنار وی بود و نیز با حضرت خضر همراهی کرد، در راه بازگشت از پیش حضرت شعیب علیهالسلام به پیامبری مبعوث شد و خداوند در قرآن کریم از وی با عظمت و احترام یاد میکند که او به مقام مخلصین راه یافت؛
«إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَکانَ رَسُولاً نَّبِیاً»[3].
بیتردید او انسانی خالص شده و فرستادهای پیامبر بود.
و خدا با وی راز گفت و او را به خود نزدیک ساخت:
«وَنَادَینَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیاً»[4].
و او را از جانب راست طور ندا کردیم، و او را در حالی که با وی راز گفتیم، مقرّب خود قرار دادیم.
چنین کسی با چنین مقام و موقعیتی هرگز درخواست رؤیت حسّی نکرده، بلکه درخواست علم حصولی نیز نکرده است چون از مناظرات او با فرعون[5] به دست میآید که حضرت موسی علیهالسلام براهین حصولی را میدانست و به معارف الهی احاطه علمی داشت پس دیگر صحیح نیست که گفته شود آن حضرت با پشت سر گذاشتن همه این علوم و معجزات و میقات چهل شبه از خدای سبحان مسئلت کند تا خود را با علم حصولی به او نشان دهد.
3 ـ موسی رؤیت را برای خود طلب کرد نه از طرف قوم و برای آنان منتهی حضرت موسی رؤیت قلبی خدا را برای خود تقاضا کرد و به خدا عرض کرد: خودت را به گونهای به من نشان بده که بتوانم با چشم دل تو را ببینم. خدا نیز در جواب او فرمود: تو توان این مشاهده را نداری.
سوالی که مطرح میشود این است که با وجود این که شهود قلبی حق تعالی در دنیا و آخرت ممکن است پس چرا خداوند در مقابل این خواسته جواب منفی داد؟
در جواب باید گفت: شهود قلبی به دو قسم با واسطه و بی واسطه تقسیم میشود. حضرت موسی مرحله نخست آن یعنی شهود با واسطه را طی کرده بود و در مرحله وحی یابی و نیل به مقام نبوّت از درخت شنید که «إِنِّی أَنَا اللّهُ»[6] و در مرحله میقات چهل شبه میخواهد بدون واسطه خداوند را با چشم دل ببیند.
حضرت موسی مقامی فراتر از شهود با واسطه قلبی را طلب کرد، وصول به این مقام مقدّماتی را طلب میکند که طبق جواب حق تعالی، هنوز موسای کلیم علیهالسلام به آن مبادی دست نیافته بود. شهود قلبی کامل برای کسی میسَّر است که دنیا و آخرت را در نور دیده باشد؛ مانند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و امیر مؤمنان علیهالسلامولی حدّ حضرت موسی محدود بود و هنوز به این مقام برین واصل نشده بود؛ زیرا همان گونه که مقام همه انبیا یکسان نیست؛
«لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیینَعَلَی بَعْضٍ»[7].
و به یقین برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم.
و مقام رسولان همسان نیست.
«تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ»[8].
از آن فرستادگان برخی را بر برخی برتری بخشیدیم.
مقامهای معنوی مانند شهودهای قلبی نیز مانند هم نخواهند بود. نشانه اعتلای درجه حضرت ختمی مرتبت نسبت به موسای کلیم علیهالسلام را میتوان با شواهدی از قرآن کریم استنباط کرد:
1 ـ چون اصحاب موسی علیهالسلام به وی گفتند: ما گرفتار سپاه فرعون خواهیم شد؛ زیرا از مقابل به دریا برخوردیم و از دنبال هم فرعونیان در تعقیب ما هستند آن حضرت در جواب فرمود:
«قَالَ کلاّ إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیهْدِینِ»[9].
موسی گفت: این چنین نیست، بیتردید پروردگارم با من است، و به زودی مرا هدایت خواهد کرد.
ولی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وقتی همراه خویش را غمگین دید فرمود:
«لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا»[10].
اندوه به خود راه مده خدا با ماست.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ابتدا نام خدا را ذکر کرد بعد نام خود را و موسای کلیم به عکس. و این دو تعبیر مختلف بیانگر واقعیت مقام این دو پیامبر الهی است. یکی از منظر ممکن واجب را میبیند و دیگری از منظر واجب ممکن را مینگرد، یکی به خواسته خود تصریح میکند و دیگری به صرف معیت و همراهی خدا اکتفا میکند و هیچ نامی از خواسته خود یا مصاحب محزون خویش نمیبرد.
2 ـ حضرت موسی علیهالسلام در همراهی خود با حضرت خضر علیهالسلام مکرّر مورد خطاب عتابآمیز قرار گرفت که:
«إِنَّک لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْراً»[11].
گفت: [ای موسی!] تو هرگز نمیتوانی بر همراهی من شکیبایی ورزی.
اسراری را که من مشاهده میکنم تو توان مشاهده آن را نداری. معلوم میشود حضرت موسی علیهالسلام با چنین موقعیتی اگر مشاهده مستقیم خدا را با چشم دل طلب کند جواب «لنترانی» را میشنود.
پس مشخّص شد آنچه مورد درخواست حضرت موسی علیهالسلام بوده درخواست رؤیت خداوند با چشم دل میباشد که در روایات[12] نیز رؤیت با چشم باطنی که همان شهود قلبی است برای بعضی چون پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله و امیر مؤمنان علیهالسلام اثبات شده است.
[1] اعراف 7 : 155 .
[2] کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد : 47 .
[3] مریم 19 : 51 .
[4] مریم 19 : 52 .
[5] « إِنَّا قَدْ أُوحِی إِلَینَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کذَّبَ وَتَوَلَّی * قَالَ فَمَن رَبُّکمَا یا مُوسَی * قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی * قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَی * قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کتَابٍ لاَّ یضِلُّ رَبِّی وَلاَ ینسَی » « مسلماً و یقیناً به ما وحی شده است که عذاب بر کسی است که [ آیات حق و پیامبران را ]تکذیب کند و از آن رو برگرداند . * فرعون گفت : ای موسی ! پروردگار شما دو نفر کیست ؟ * گفت : پروردگار ما کسی است که به هر موجودی ، آفرینش [ ویژه ] او را [ آن گونه که سزاوارش بود ]به وی عطا کرده ، سپس هدایت نمود . *فرعون [ به جای دنبال کردن بحث خداشناسی، مطلب را منحرف کرد و ] گفت: پس حال امتهای پیشین چگونه است؟ * موسی گفت : علم و دانش به [ حال ] آنان در کتابی [ مانند لوح محفوظ ] نزد پروردگار من است ، که پروردگارم [ بر پایه آن در پاداش دادن و کیفر نمودن ] نه اشتباه میکند و نه از یاد میبرد » طه 20 : 48 ـ 52 .
[6] قصص 28 : 30 .
[7] اسراء 17 : 55 .
[8] بقره 2 : 253 .
[9] شعراء 26 : 62 .
[10] توبه 9 : 40 .
[11] کهف 18 : 67 .
[12] توحید ، شیخ صدوق : 108 و 109 ، باب 8 ، حدیث 4 و 6 .