![چرا نام ائمّه علیهمالسلام در قرآن به صورت واضح بیان نشده است؟ چرا نام ائمّه علیهمالسلام در قرآن به صورت واضح بیان نشده است؟](https://erfan.ir/system/assets/imgArticle/2023/02/151883_.jpg)
شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمّه هدی علیهمالسلام به ویژه امیرمؤمنان علی علیهالسلام و خانواده آن حضرت این است که به معرّفی شخصیت ممتاز و برجسته آنان بپردازد نه به معرّفی شخص. در اینجا دو مطلب قابل بحث و بررسی است یکی موارد و چگونگی معرّفی اهلبیت علیهمالسلام در قرآن و دیگر حکمت و سرّ این روش:
الف ) موارد و چگونگی معرّفی شخصیت اهل بیت علیهمالسلام در قرآن:
قرآن مجید درموارد متعدّدی پرده از امتیازها و ویژگیهای رفتاری ائمّه هدی علیهمالسلام به ویژه امیر مؤمنان علیهالسلام برداشته است از جمله:
1 ـ «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکیناً وَیتِیماً وَأَسِیراً»[1].
و غذا را در عین دوست داشتنش، به مسکین و یتیم و اسیر انفاق میکنند.
مفسّران شیعه و سنّی آوردهاند که این آیه در شأن امیرمؤمنان حضرت علی علیهالسلام و خانواده ایشان است و مسأله روزه داری آنها و دادن افطار خود به مسکین و یتیم و اسیر در سه شب متوالی را نقل کردهاند.
2 ـ «إِنَّمَا یرِیدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً»[2].
جز این نیست که همواره خدا میخواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت [که به روایت شیعه و سنی محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلاماند] برطرف نماید، و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصی] پاک و پاکیزه گرداند.
در خصوص این آیه مقالات و کتب متعدّدی نگاشته شده و در اینکه آیه شریفه در شأن پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله حضرت علی علیهالسلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام، امام حسن علیهالسلامو امام حسین علیهالسلام نازل شده است، نزد شیعه
و سنّی هیچ اختلافی نیست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهاست که با ادّله متعدّدی علمای شیعه شمول آن نسبت به همسران پیامبر را رد کردهاند.
3 ـ «إِنَّمَا وَلِیکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلوةَ وَیؤْتُونَ الزَّکوةَ وَهُمْ رَاکعُونَ»[3].
سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول او است و مؤمنانی [مانند علی بن ابیطالباند] که همواره نماز را برپا میدارند و در حالی که در رکوعند [به تهیدستان] زکات میدهند.
شأن نزول این آیه نیز در تمام تفاسیر معتبر شیعه و سنّی اختصاص به حضرت علی علیهالسلام دارد، البتّه آیات بسیار دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا میکنیم.
در آیه اوّل اوج ایثار در شدت نیاز و در آیه دوّم طهارت مطلق از هر پلیدی و کاستی و عیب و گناه و در آیه سوّم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر همراه با اوج اخلاص و خدا دوستی نمایان گردیده است، البتّه در آیه سوم نکته دیگری نیز وجود دارد که در قسمت بعدی ذکر خواهد شد.
ب ) حکمت این روش قرآن در معرّفی اهل بیت علیهمالسلام:
شیوه ذکر شده حکمتهای متعدّدی دارد از جمله:
1 ـ انگشت گذاردن روی اشخاص بهطوراساسی چندان نقشی در روشنگری ندارد بلکه نهایتاً افراد را به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه میکشاند و البته این مانع آن نیست که در مورد لزوم افراد نیز معرّفی شوند ولی اساساً معرّفی شخصیت، معرّفی الگوهاست و در نتیجه جامعه را به جای گرایشهای تعصّبآمیز جاهلانه به سمت تعقّل و ژرف اندیشی و توجّه به ملاکها و فضایل و امتیازات واقعی سوق میدهد.
2 ـ معرّفی شخصیت، زمینه ساز پذیرش معقول است درحالی که معرّفی شخص در مواردی موجب دافعه میشود، این روش به ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هردلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد بهترین روش است، و این مسأله دقیقاً در مورد حضرت علی علیهالسلام و اهل بیت علیهمالسلام وجود داشته است.
برای شناخت درست این مطلب لازم است ابتدا شرایط و ویژگیهای جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظر بگیریم تا در پرتو جامعهشناسی آن زمان و روانشناسی اجتماعی خاصّ آن جامعه بتوانیم به درک صحیحی از مسأله نائل آییم.
واقعیت آن است که به استثنای اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت علیهمالسلام به ویژه حضرت علی علیهالسلام پذیرش نداشتند و پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز در مقاطع مختلف با دشواریهای زیادی جانشینی حضرت را مطرح میساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت روبهرو میشدند دلایل این امر متعدّد است از جمله:
الف ) بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود با شمشیر علی علیهالسلام را دیده و از همان جا کینه وی را به دل گرفته بودند چنانچه حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز یکی از علل رویگردانی مردم از آن حضرت را همین نکته دانسته و در سخنانی که با زنان مهاجر و انصار داشتند فرمودند:
«آگاه باشید کردار مردان شما زیانی آشکار است چرا که آنها از ابوالحسن علی علیهالسلام روی گردانیدند، سوگند به خدا روی گردانی آنها از علی علیهالسلام به این خاطر است که شمشیر علی علیهالسلام در میدانهای نبرد تیز و کوبنده بود او باکی از مرگ نداشت و با پنجه پر توان خود، دلاوران دشمن را به خاک هلاکت میافکند...»[4].
ب ) تفکرات و سنّتهای غلط جاهلی هنوز براندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و... را در امور سیاسی دخیل میدانستند و لذا به خاطر جوان بودن آن حضرت وی را چندان شایسته رهبری نمیدیدند.
ج ) این تفکر خطرناک در سطح جامعه رایج بود و توسط کسانی تبلیغ میشد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در صدد است خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند و در این راستا خدمات ارزنده پیامبر صلیاللهعلیهوآله را نوعی بازی سیاسی تفسیرمیکردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است.
این مسأله چنان بالا گرفت که پس از معرّفی امیرالمؤمنین علیهالسلام در روز غدیر شخصی خدمت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهآمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادی شهادت به یگانگی خدا و این که تو فرستاده او هستی دهیم ما هم شهادت دادیم پس دستور به جهاد و حجّ و روزه و نماز و زکات دادی ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، امّا با اینها راضی نشدی تا این که این جوان (اشاره به علی علیهالسلام) را به جانشینی خود منصوب کردی و گفتی مَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِی مَوْلاهُ، آیا این سخنی است از ناحیه خودت یا از سوی خدا؟
پیامبر فرمود:
«قسم به خدایی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است».
«نعمان» روی برگرداند در حالی که میگفت: «خداوندا! اگر این سخن حق و از ناحیه تو است سنگی از آسمان بر ما بباران»[5].
اکنون این سؤال مطرح میشود که آیا در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بوده است نام آن حضرت و یا ائمّه بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟ ممکن است کسی با خود بیندیشد که اگر چنین شده بود ریشه اختلافات از بن کنده میشد و امّت اسلامی یکپارچه و هم آوا میشدند و راه هدایت را پیش میگرفتند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافی نیست. اما آیا واقعیت چنین است؟ خیر؛ زیرا این خطر به طور جدّی وجود داشت که بر سر مسأله امیرالمؤمنین حتّی اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن میآمد این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی که پایگاه تبلیغاتی وسیعی داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهنیز بودند اساساً رسالت آن حضرت و قرآن را نفی و انکار کنند و خطر جدّی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند. شاید این مطلب ابتدا اغراقآمیز جلوه کند در حالی که رخدادهای مهمّ تاریخی به خوبی از این نکته پرده برمیدارد.
در اینجا به ذکر دو نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنّن آمده اکتفا میشود:
1 ـ همه مورّخان برجسته آوردهاند که:
چون پیامبر لحظات آخر عمر خویش را میگذراندند درخواست قلم و لوحی نمودند تا سندی برای امّت به یادگار نهند، هدف از این درخواست برای اطرافیان با توجّه به موضعگیرهای پیشین پیامبر کاملاً واضح بود. در این هنگام عمر صدا زد: «اِنّ الرَّجُلَ لَیهْجُرُ» همانا این مرد بر اثر شدت تب هذیان میگوید[6]. شگفتا! پیامبری که خداوند در وصفش فرموده: «وَمَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَی» در خانهاش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش این چنین مورد طعن قرار میگیرد و کار به جایی میرسد که آن حضرت از تصمیم خود منصرف میشود؛ زیرا جدّاً خوف وجود دارد که پایداری بر آن، موجب انکار رسالت شود و مسلماً کسانی که چنین در خانه پیامبر خدا با وی برخورد میکنند، خود را مستظهر به پشتیبانی وسیع اجتماعی میبینند وگرنه جرأت چنین جسارتی به خود نمیدادند.
از همین جا روشن میشود که سرّ شیوه قرآن چیست، یعنی قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقّل حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنان خصوصیتی یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزههای سیاسی باعث نشود که مردم را به طور کلی از اصل دین جدا سازند.
در اینجا یک سؤال باقی میماند و آن این است که خداوند فرموده است:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»[7].
همانا ما قرآن را نازل کردیم، و یقیناً ما نگهبان آن [از تحریف و زوال] هستیم.
بنابراین از خطرات چه باک؟
پاسخ آن است که حافظ بودن خداوند برای قرآن از راه اسباب و علل خاصّ آن است و یکی از آنها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنار زدن قرآن را به خاطر یکسری اهداف خاص از بین میبرد. در حالیکه اگر نام حضرت علی علیهالسلام به صراحت ذکر میشد قرآن مورد دستبرد مخالفان حضرت قرار میگرفت و راه برای تحریف قرآن باز میشد و در نتیجه آیهای از قرآن قابل اعتماد نبود و اساساً اصل خاتمیت دین و جامعیت مذهب زیر سؤال برده میشد.
ولی خداوند حکیم با أخذ این شیوه در معرّفی اهلبیت علیهمالسلام علاوه بر معرّفی شخصیت اهلبیت علیهمالسلامراه را برای هر گونه تحریف و دستبرد نسبت به قرآن کریم بسته است.
امیرالمؤمنین علیهالسلامدر احتجاجی که با بعضی از زنادقه در رابطه با آیات قرآن دارند میفرمایند:
خداوند در قرآن کریم در رابطه با پیامبر فرموده: «سَلاَمٌ عَلَی إِلْ یاسِینَ» و نفرمود سلامٌ عَلی آلِ مُحَمّدٍ صلیاللهعلیهوآلهچون که میدانست اگر نام محمّد را به صراحت بیاورد آن را از قرآن ساقط خواهند کرد.
در باره امامان هم قرآن میفرماید: «یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» اسمی از آنان و پدران و مادرانشان نیاورده چون خدا علم داشت به این که در صورت تصریح به اسم آنان آن را از قرآن ساقط خواهند کرد[8].
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من کتاب و معجزت را حافظم
بیش و کم کن را ز قرآن دافعم
2 ـ نمونه تاریخی دیگر که به روشنی از انگیزه و تفکرات ذکر شده پرده بر میدارد برخورد یزید با سر مقدّس حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام است که چون آن را در برابر خود دید این شعر را سرود:
«لَعِبَتْ هاشمُ بِالْمُلْک فَلاخَبَرٌ جَاءَ وَلا وَحْی نَزَلَ»[9] بنی هاشم در پی حکومت کردن و بازیگریهای سیاسی بودند، نه وحی از آسمان نازل شده و نه پیامبری برانگیخته شده است.
علاوه بر این به مخالفان باید گفت: نام بسیاری از انبیای الهی هم در قرآن نیامده که این مطلب از عظمت و شخصیت والای آن بزرگواران نمیکاهد همچنین ذکر نام افراد هم همیشه دلیل بر عظمت نخواهد بود همان طور که نام ابولهب یا فرعون در قرآن آمده ولی قرآن آنها را نفرین و لعن کرده است.
[1] انسان 76 : 8 .
[2] احزاب 33 : 33 .
[3] مائده5 : 55 .
[4] دلائل الامامة : 40 ؛ بلاغات النساء : 33 ؛ الاحتجاج : 1/108 .
[5] مجمع البیان : 10/119 .
[6] دلائل الامامة : 208 ؛ حدیث 20 ، نهج الحق : 373 ؛ فرج المهموم : 228 ، باب 10 ، صحیح بخاری : کتاب المرضی : 7/9 ؛ صحیح مسلم : 5/75 ، کتاب الوصیه ؛ مسند احمد : 4/356 ، حدیث 2992 ؛ بحار الانوار : 30/533 ـ 535 ، باب 23 .
[7] حجر 15 : 9 .
[8] الاحتجاج : 1/377 .
[9] الاحتجاج 2/34 ؛ کشف الغمّه : 2/3301 .