مسافرى از ايران به هند مىرود. هند خيلى بزرگ و شبه قاره است و جمعيت آن از يك ميليارد بيشتر است. اين طور كه در بررسىها نوشتهاند، مردم هند وابسته به پانزده ميليون دين هستند. خدا يك دين بيشتر ندارد، آن هم اسلام است. از زمان حضرت آدم عليه السلام ...
يكى از مردان بزرگ تهران كه هنوز شاگردانش در جامعه هستند و خيلى هم خدمتگزار انقلاب بود تكاليف سنگينى را در دوره عمرشان با توجه به مكلّف بودنشان انجام دادهاند، ايشان مىفرمودند:
«يك شب ساعت دوازده بيدار شدم تا براى وضو گرفتن آماده شوم، اما ...
شيخ بهايى در يكى از كتب بسيار مهم خود، يك دستور العمل الهى داده است كه هر كسى اين كار را چهل شبانه روز انجام بدهد، اگر گره از مشكل او باز نشد، صريحاً شيخ بهايى را لعنت كند. يك عالِم الهى، دستورالعمل شيخ را عمل كرد، چهل روز و شب او تمام شد و گره باز ...
همين بزرگوار روزى برايم تعريف كرد كه مرحوم آيت الله العظمى حائرى فرمود: من و حاج ميرزا حسين نائينى علما به ايشان پيغمبر اصول مىگويند- همدرس و هر دو مجتهد مسلم بوديم. وقتى مرجع تقليد زمانه از دنيا رفت، ما كه مرحوم آيت الله العظمى سيد محمد فشاركى ...
نقل است كه روزى عربى وارد مسجد شد و از مردم پرسيد: پيامبر كدام يك از شماست؟ رسول خدا، صلىاللهعليهوآله، خود را معرفى كرد و از خواستهاش پرسيد. گفت: آمدهام سخنت را بشنوم و بدانم چه مىگويى؟
پيامبر اكرم، صلىاللهعليهوآله، در پاسخ او چند ...
بر خلاف حكايت بالا، داستان زندگى مرحوم جهانگيرخان قشقايى ارزشهاى آگاهى و لحظهاى دل سپردن به معرفت را به خوبى نشان مىدهد. من اولين بار اين داستان را در كتاب ريحانه الادب مرحوم مدرس خيابانى ديدم و بعد از اينكه قبر قهرمان اين داستان را در اصفهان ...
فرزند مرحوم شيخ عباس قمى براى خود من نقل كرد كه در بغداد وقتى پدرم بيمار شد و دكترها نتوانستند ايشان را معالجه كنند، از مادرم خواستند تا مقدارى آب و يك كاسه برايشان بياورند. سپس، دست راستشان را روى كاسه گرفتند و مادرم روى دست ايشان آب ريختند. ايشان ...
ايامى كه در انگلستان حضور داشتم، در لندن ساكن خانهاى بودم و همسايهاى داشتم كه يك پسر و چهار دختر داشت. روزى، به من گفتند خانم همسايه به جهت اينكه لباس خاصى به تن مىكنيد (لباس روحانيت) مىخواهد با شما ملاقات كند.
روز ملاقات، وقتى زمينه چند ...
نقل است كه روزى قاضى بلخ كه حافظ ناموس و مال و جان مسلمانان بود، نزد مردى زرتشتى قديمى و آتشپرست رفت و به او گفت: مىدانم تو آتشپرست هستى، اما مىخواهم با تو درباره مسئلهاى مشورت كنم. حقيقت اين است كه مىخواهم دخترم را شوهر دهم. به نظر تو، او ...
امام محمّد غزالى مىگويد: روزى در مسافرت به گروهى از دزدان برخورديم و آنها تمام اثاث كاروان را بردند؛ طورى كه حتى يك خورجين هم در كاروان باقى نماند. ناچار نزد رئيس دزدها رفتم و به او گفتم رحمى كند و مال مردم را به آنان باز گرداند. گفت: نمىشود. ...
مرحوم نراقى در معراج السعاده نقل كرده است كه در بصره زنى به نام شعوانه زندگى مىكرد كه خواننده و موسيقىدان بسيار خوبى بود و سه هنر داشت: خوب نى مىزد، خوب مىرقصيد و خوب مىخواند. طبيعتاً، چند شاگرد هم داشت و مجلسى در بصره براى خوشگذرانى ترتيب ...
در كتابى به نام تفسير يوسف كه هشتصد سال پيش به عربى نوشته شده و هنوز به فارسى ترجمه نشده از قول اصمعى، اديب معروف عرب، نقل شده است كه گفت: نزديك ايّام حج بود و من در بصره بودم. تصميم گرفتم از بصره به مكه بروم، ولى كاروان حجاج از پيش حركت كرده بودند. ...
در اوايل طلبگىام شخصى بود كه نامش را فراوان مىشنيدم و حدود سال 55 يا 56 از دنيا رفت. او يكى از انسانهاى بىنظيرى بود كه مراجع هم او را مىشناختند. اين حكايت مربوط به اوست كه البته تنها گوشهاى از فضايلش را هويدا مىكند. نقل است كه يك بار شخصى از ...
در تهران واعظى بود كه خواهرى سى و سه ساله داشت. مىگويند به اندازهاى اين دختر بدقيافه بود كه هر كس براى ازدواج با او مىرفت، حتى نمىنشست چاى بخورد و راهش را مىكشيد و مىرفت.
اين بود تا اينكه يك نفر حاضر شد با او ازدواج كند، اما او هم درست ...
روزى، جوانى دخترى را ديده و پسنديده بود. دختر هم دختر باسواد و باكمال و زيبايى بود. وضع مالىشان هم خوب بود. اين دو جوان براى ازدواج صحبتهاشان را كرده بودند و قرار گذاشته بودند پس از پايان تحصيلاتشان ازدواج كنند.
پسر كه مجبور بود براى ادامه تحصيل ...
خدا مرحوم آيت اللّه العظمى حاج آقا رحيم ارباب را رحمت كند. من خدمت ايشان رسيدم. يكبار كه خيلى سرحال بود فرمود: در اصفهان استادى داشتم به نام بديع. (از ايشان خيلى تعريف مىكرد). آن وقت من حدود بيست سالم بود (جريان مربوط به صد سال قبل است). يك روز، به ...
«عطار نيشابورى» روايت مىكند:
«روزى «حسن بصرى» به جايى مىرفت. در حال رفتن به رود دجله رسيد و به انتظار ايستاد. ناگهان «حبيب عجمى» كه از زمره زاهدان و عابدان بود، در رسيد، گفت: اى پيشوا، چرا ايستادهاى؟
گفت: به انتظار كشتى ايستادهام.
گفت: اى ...
در يكى از شهرستانها در ايام ولادت حضرت حسين عليه السلام جهت سخنرانى دعوت داشتم، در آنجا با عالمى بزرگوار آشنا شده و با وى تا پايان اقامتم همصحبت بودم، نكات ارزنده توحيدى و اخلاقى برايم مىگفت و گاهى به مسائلى اشاره مىكرد كه جنبه پند و موعظه ...
فيلسوف بزرگ، صدر المتألهين ملا صدراى شيرازى، در ضمن توضيح يكى از آيات سوره يس به نقل از «رسائل اخوان الصفا» گفتگوى دو رفيق را در زمينه برخوردشان به حال و وضع دنيا اين چنين نقل مىكند:
دوستى به يكى از دوستانش رسيد و از او پرسيد: حال و وضعت در اين دنيا ...
از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه:
روزى حضرت داود عليه السلام از منزل خود بيرون رفت و زبور مىخواند و چنان بود كه هرگاه آن حضرت زبور مىخواند از حسن صوت او جميع وحوش و طيور و جبال وصخور حاضر مىشدند و گوش مىكردند و هم چنان مىرفت تا به دامنه ...