فارسی
دوشنبه 01 مرداد 1403 - الاثنين 14 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حکایات عبرت آموز
ارسال پرسش جدید

حكايت قصاب بت‏پرست هندى‏

حكايت قصاب بت‏پرست هندى‏
   مسافرى از ايران به هند مى‏رود. هند خيلى بزرگ و شبه قاره است و جمعيت آن از يك ميليارد بيشتر است. اين طور كه در بررسى‏ها نوشته‏اند، مردم هند وابسته به پانزده ميليون دين هستند. خدا يك دين بيشتر ندارد، آن هم اسلام است. از زمان‏ حضرت آدم عليه السلام ...

حكايت يكى از مردان الهى‏

حكايت يكى از مردان الهى‏
  يكى از مردان بزرگ تهران كه هنوز شاگردانش در جامعه هستند و خيلى هم خدمتگزار انقلاب بود تكاليف سنگينى را در دوره عمرشان با توجه به مكلّف بودنشان انجام داده‏اند، ايشان مى‏فرمودند: «يك شب ساعت دوازده بيدار شدم تا براى وضو گرفتن آماده شوم، اما ...

حكايت دستور العمل شيخ بهايى‏

حكايت دستور العمل شيخ بهايى‏
  شيخ بهايى در يكى از كتب بسيار مهم خود، يك دستور العمل الهى داده است كه هر كسى اين كار را چهل شبانه روز انجام بدهد، اگر گره از مشكل او باز نشد، صريحاً شيخ بهايى را لعنت كند. يك عالِم الهى، دستورالعمل شيخ را عمل كرد، چهل روز و شب او تمام شد و گره باز ...

حكايتى از مرحوم آيت الله سيد محمد فشاركى‏

حكايتى از مرحوم آيت الله سيد محمد فشاركى‏
  همين بزرگوار روزى برايم تعريف كرد كه مرحوم آيت الله العظمى حائرى فرمود: من و حاج ميرزا حسين نائينى علما به ايشان پيغمبر اصول مى‏گويند- هم‏درس و هر دو مجتهد مسلم بوديم. وقتى مرجع تقليد زمانه از دنيا رفت، ما كه مرحوم آيت الله العظمى سيد محمد فشاركى ...

حكايتى درباره بهره‏گيرى صحيح از گوش‏

حكايتى درباره بهره‏گيرى صحيح از گوش‏
نقل است كه روزى عربى وارد مسجد شد و از مردم پرسيد: پيامبر كدام يك از شماست؟ رسول خدا، صلى‏الله‏عليه‏وآله، خود را معرفى كرد و از خواسته‏اش پرسيد. گفت: آمده‏ام سخنت را بشنوم و بدانم چه مى‏گويى؟ پيامبر اكرم، صلى‏الله‏عليه‏وآله، در پاسخ او چند ...

حكايت مرحوم جهانگيرخان قشقايى‏

حكايت مرحوم جهانگيرخان قشقايى‏
بر خلاف حكايت بالا، داستان زندگى مرحوم جهانگيرخان قشقايى ارزش‏هاى آگاهى و لحظه‏اى دل سپردن به معرفت را به خوبى نشان مى‏دهد. من اولين بار اين داستان را در كتاب ريحانه الادب مرحوم مدرس خيابانى ديدم و بعد از اين‏كه قبر قهرمان اين داستان را در اصفهان ...

حكايتى از مرحوم شيخ عباس قمى‏

حكايتى از مرحوم شيخ عباس قمى‏
  فرزند مرحوم شيخ عباس قمى براى خود من نقل كرد كه در بغداد وقتى پدرم بيمار شد و دكترها نتوانستند ايشان را معالجه كنند، از مادرم خواستند تا مقدارى آب و يك كاسه برايشان بياورند. سپس، دست راستشان را روى كاسه گرفتند و مادرم روى دست ايشان آب ريختند. ايشان ...

حكايت بصير و كوردل‏

حكايت بصير و كوردل‏
  ايامى كه در انگلستان حضور داشتم، در لندن ساكن خانه‏اى بودم و همسايه‏اى داشتم كه يك پسر و چهار دختر داشت. روزى، به من گفتند خانم همسايه به جهت اين‏كه لباس خاصى به تن مى‏كنيد (لباس روحانيت) مى‏خواهد با شما ملاقات كند. روز ملاقات، وقتى زمينه چند ...

حكايت قاضى بلخ با فرد زرتشتى‏

حكايت قاضى بلخ با فرد زرتشتى‏
  نقل است كه روزى قاضى بلخ كه حافظ ناموس و مال و جان مسلمانان بود، نزد مردى زرتشتى قديمى و آتش‏پرست رفت و به او گفت: مى‏دانم تو آتش‏پرست هستى، اما مى‏خواهم با تو درباره مسئله‏اى مشورت كنم. حقيقت اين است كه مى‏خواهم دخترم را شوهر دهم. به نظر تو، او ...

سخنى از يك دزد

سخنى از يك دزد
  امام محمّد غزالى مى‏گويد: روزى در مسافرت به گروهى از دزدان برخورديم و آن‏ها تمام اثاث كاروان را بردند؛ طورى كه حتى يك خورجين هم در كاروان باقى نماند. ناچار نزد رئيس دزدها رفتم و به او گفتم رحمى كند و مال مردم را به آنان باز گرداند. گفت: نمى‏شود. ...

حكايتى عجيب از نجات يك گنهكار

حكايتى عجيب از نجات يك گنهكار
  مرحوم نراقى در معراج السعاده نقل كرده است كه در بصره زنى به نام شعوانه زندگى مى‏كرد كه خواننده و موسيقى‏دان بسيار خوبى بود و سه هنر داشت: خوب نى مى‏زد، خوب مى‏رقصيد و خوب مى‏خواند. طبيعتاً، چند شاگرد هم داشت و مجلسى در بصره براى خوشگذرانى ترتيب ...

حكايت عجيبى از تأثير كلام خدا

حكايت عجيبى از تأثير كلام خدا
  در كتابى به نام تفسير يوسف كه هشتصد سال پيش به عربى نوشته شده و هنوز به فارسى ترجمه نشده از قول اصمعى، اديب معروف عرب، نقل شده است كه گفت: نزديك ايّام حج بود و من در بصره بودم. تصميم گرفتم از بصره به مكه بروم، ولى كاروان حجاج از پيش حركت كرده بودند. ...

حكايتى ديگر از مردانگى‏

حكايتى ديگر از مردانگى‏
  در اوايل طلبگى‏ام شخصى بود كه نامش را فراوان مى‏شنيدم و حدود سال 55 يا 56 از دنيا رفت. او يكى از انسان‏هاى بى‏نظيرى بود كه مراجع هم او را مى‏شناختند. اين حكايت مربوط به اوست كه البته تنها گوشه‏اى از فضايلش را هويدا مى‏كند. نقل است كه يك بار شخصى از ...

اين حكايت خواندنى است‏

اين حكايت خواندنى است‏
  در تهران واعظى بود كه خواهرى سى و سه ساله داشت. مى‏گويند به اندازه‏اى اين دختر بدقيافه بود كه هر كس براى ازدواج با او مى‏رفت، حتى نمى‏نشست چاى بخورد و راهش را مى‏كشيد و مى‏رفت. اين بود تا اين‏كه يك نفر حاضر شد با او ازدواج كند، اما او هم درست ...

حكايتى عجيب از مردانگى‏

حكايتى عجيب از مردانگى‏
روزى، جوانى دخترى را ديده و پسنديده بود. دختر هم دختر باسواد و باكمال و زيبايى بود. وضع مالى‏شان هم خوب بود. اين دو جوان براى‏ ازدواج صحبت‏هاشان را كرده بودند و قرار گذاشته بودند پس از پايان تحصيلاتشان ازدواج كنند. پسر كه مجبور بود براى ادامه تحصيل ...

حكايتى عجيب از اهل باطن‏

حكايتى عجيب از اهل باطن‏
  خدا مرحوم آيت اللّه العظمى حاج آقا رحيم ارباب را رحمت كند. من خدمت ايشان رسيدم. يك‏بار كه خيلى سرحال بود فرمود: در اصفهان استادى داشتم به نام بديع. (از ايشان خيلى تعريف مى‏كرد). آن وقت من حدود بيست سالم بود (جريان مربوط به صد سال قبل است). يك روز، به ...

حكايتى عجيب‏

حكايتى عجيب‏
  «عطار نيشابورى» روايت مى‏كند: «روزى «حسن بصرى» به جايى مى‏رفت. در حال رفتن به رود دجله رسيد و به انتظار ايستاد. ناگهان «حبيب عجمى» كه از زمره زاهدان و عابدان بود، در رسيد، گفت: اى پيشوا، چرا ايستاده‏اى؟ گفت: به انتظار كشتى ايستاده‏ام. گفت: اى ...

حكايتى غريب از فقيه خراسانى‏

حكايتى غريب از فقيه خراسانى‏
  در يكى از شهرستان‏ها در ايام ولادت حضرت حسين عليه السلام جهت سخنرانى دعوت داشتم، در آنجا با عالمى بزرگوار آشنا شده و با وى تا پايان اقامتم همصحبت بودم، نكات ارزنده توحيدى و اخلاقى برايم مى‏گفت و گاهى به مسائلى اشاره مى‏كرد كه جنبه پند و موعظه ...

حكايتى عجيب از اوضاع و احوال دنيا

حكايتى عجيب از اوضاع و احوال دنيا
فيلسوف بزرگ، صدر المتألهين ملا صدراى شيرازى، در ضمن توضيح يكى از آيات سوره يس به نقل از «رسائل اخوان الصفا» گفتگوى دو رفيق را در زمينه برخوردشان به حال و وضع دنيا اين چنين نقل مى‏كند: دوستى به يكى از دوستانش رسيد و از او پرسيد: حال و وضعت در اين دنيا ...

حكايتى عجيب از دنيا

حكايتى عجيب از دنيا
  از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه: روزى حضرت داود عليه السلام از منزل خود بيرون رفت و زبور مى‏خواند و چنان بود كه هرگاه آن حضرت زبور مى‏خواند از حسن صوت او جميع وحوش و طيور و جبال وصخور حاضر مى‏شدند و گوش مى‏كردند و هم چنان مى‏رفت تا به دامنه ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^