سعدى در گلستان مىگويد: عابدى مهمان امير شهر شد، چون از مهمانى برگشت به فرزندش گفت: سفره غذا بياور كه گرسنهام. گفت: پدر مگر در خانه امير غذا نخوردى؟گفت: چرا ولى به اندازه نخوردم. گفت: پدر به قضاى تمام عباداتت اقدام كن كه در مجلس كم خوردى تا بگويند ...
از مرحوم حاج ملّا آقاجان زنجانى متخلص به مجنون نقل شده است كه براى تبليغ راهى منطقهاى شدم، اول مغرب به مركز يك بخش نسبتاً پر جمعيت رسيدم، جهت اداى نماز به مسجد رفتم، پس از نماز با اجازه امام جماعت بر عرشه منبر نشستم، در هنگام ذكر مصيبت، خود و همه ...
از يكى تابعين چنين آوردهاند كه گفت : من محضر صد و بيست نفر از انصار را درك كردم كه همگى آنها از اصحاب و ياران رسول خدا بودند ، اگر يكى از آنان از ديگرى درباره مسئلهاى پرسش مىكرد اين يكى به آن ديگرى و آن ديگر به شخص ديگر پاسخ اين پرسش را ارجاع ...
نذر بن مالك ارحبى، ساعتى به شهادت ابىعبداللّه عليهالسلام مانده، از ايشان اجازه رفتن گرفت و عرض كرد: قرار ما با هم اين بود كه اگر تو پيروز شدى، ما تا آخر بمانيم؛ اما اگر نشانههاى شكست تو نمايان شد، ما را رها كنى تا برويم! امام فرمودند: كجا ...
رحمت خداوند ، شامل کسی می شود که در عین اقتدار با فتوت وجوانمردی به مبارزه با نفس رود. پوریاى ولى مردى بود قوى ، قدرتمند و معروف . با تمام پهلوانان معروف زمان کشتى گرفت و پشت همه را به خاک رسانید .زمانى که به اصفهان رسید با پهلوانان اصفهان هم کشتى گرفت ...
مرحوم مجلسی نقل کرده است: که هارون، خلیفه مقتدر و بیحیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود).
امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶)؛ ...
«معمّر» از «زُهير» روايت كند:روزى يكى از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه مىگريست به محضر آن جناب آمد، شدّت گريه او به حدّى بود كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله از او سؤال كرد چرا گريه مىكنى؟عرض كرد: جوانى بر در ايستاده و ...
ميسر مىگويد: حضرت صادق عليه السلام به من فرمود، در پيشگاه حضرت حق دعا كن و مگو كار از كار گذشته، آنچه مقدر شده همان مىشود و براى دعا اثرى نيست.
همانا نزد خداوند عزوجل منزلت و مقامى است كه به آن نتوان رسيد مگر به دعا و گدايى، اگر بندهاى دهان خود ...
احمد بن محمد بن ابىنصر مىگويد : به حضرت رضا عليهالسلام عرض كردم : قربانت ، من چند سال است ، از خداوند حاجتى خواستهام ، از تأخير اجابتش در دلم شبهه و نگرانى آمده ، فرمود : اى احمد ! مبادا شيطان بر دلت راهى باز كند ، تا تو را به ميدان نااميدى ببرد ، ...
ابو سعيد خدرى مىگويد : روزى رسول خدا صلىاللهعليهوآله نشسته بود و تنى چند از يارانش از جمله على بن ابىطالب گرد او بودند ، حضرت فرمود : هركس بگويد : « لا إله إلاّ اللّه » داخل بهشت خواهد شد ، پس دو تن از ياران گفتند : ما نيز مىگوييم : « لا إله ...
نقل مىكنند :ابليس به نظر عبداللّه بن حنظله آمد و گفت : مىخواهم چيزى به تو بياموزم !عبداللّه گفت : هيچ حاجتى به آموختن از تو ندارم . گفت : عبداللّه ! دقت كن اگر مطلبم خير بود قبول كن ورنه مرا از خود بران . اى پسر حنظله ! از غيرخدا تقاضا و تمنّا نداشته باش ...
درباره موريانه نوشتهاند كه:چون كمبود نفرات در يكى از قسمتها (سرباز، انباردار، نظافتچى) مشاهده كند با دادن غذاى مخصوص همان عده به وجود مىآيند و امروز اين فرضيه مطرح است كه آيا بشر مىتواند با غذا به دلخواه خود فرزندانى هوشيارتر، ...
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
خداوند عزّ و جل به موسى خطاب كرد: مىدانى چرا از ميان اين همه افراد خلقم تو را به صحبت خود انتخاب كردم؟
عرضه داشت: يا رب! براى چه؟
پاسخ شنيد: اى موسى! بندگانم را زير و رو كردم، كسى را در مقام نفس متذللتر از تو نسبت ...
زيباترين و رساترين كلامى كه به اين حقيقت بسيار عالى دلالت دارد ، كلام وجود مقدّس حضرت حق است .فَقُلْنَا يَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى * إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ ...
از حضرت صادق عليهالسلام روايت شده كه پدرم امام باقر عليهالسلام فرمود : روزى كه بر پدرم على بن الحسين عليهالسلام وارد شدم ، ديدم كه عبادت در آن حضرت بسيار تأثير كرده و رنگ مباركش از بيدارى زرد گرديده و ديدهاش از بسيارى گريه مجروح گشته و پيشانى ...
خبرى است از شيخ مفيد، آن فقيه بزرگ و متكلّم برجسته و شخصيت كم نظير:
وقتى كه حضرت حسين عليه السلام در كربلا نزول اجلال كرد، در ميان يارانش نافع بن هلال بيشتر از همه به ملازمت حضرت اختصاص داشت، به ويژه در مواقعى كه بيم غافلگيرى مىرفت؛ زيرا آن سرو ...
در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ، در شهر مدینه مردى بود با چهره اى آراسته و ظاهرى پاک و پاکیزه ، آنچنان که گویى در میان اهل ایمان انسانى نخبه و برجسته است .
او در بعضى از شبها به دور از چشم مردمان به دزدى مى رفت و به خانه هاى اهل مدینه دستبرد مى ...
از «فضل بن ربيع» نقل است:
با هارون الرشيد به زيارت حج رفتم. هنگام شب كه من استراحت مىكردم صداى دق الباب شنيدم، پرسيدم كيست؟ پاسخ آمد: امير را اطاعت كن، من با شتاب بيرون آمدم و او به راستى هارون بود!
گفتم: اى امير! اگر كسى را به دنبالم مىفرستادى ...
يحيى بن بسطام مىگويد:
شاهد مجلس شعوانه- آن زنى كه به حقيقت توبه كرده بود- بودم، گريه و نالهاش شنيده مىشد، به دوستم گفتم: او را تنها ببينم و بگويم: به خود رحم كن و اين قدر نفس را آزار مده! گفت: اين تو و اينهم اين زن عابده. به نزد او آمديم، من به او ...