دستی بلند میشود این نوحهها کم است ای عشق شیعه باش که ماه محرم است در عاشقانههای خودش شاعری نوشت حتی تمام سال برای عزا، کم است سوگند میخورم به فراوانی شما این سایه شمر نیست ،نه این ابنملجم است سهم شما همیشه تاریخ از فدک یک پهلوی شکسته و یک ...
فرشتهها گوش به رنگ صدای توأند!زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشیناند!آسمانیان لحظهای نگاه از خاک بر نمیدارند.پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، تبسّم بر لب، لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیهالسلام ، لحظه شمار در آغوش ...
چون ابوالفضل پی آب برفت
از دل اهل حرم تاب برفت
حال طفلان حسین در هم بود ـ فتح عباس دگر مبهم بود
چشم زینب بره آن دل غم بود ـ قلب کلثوم پر از ماتم بود
زانکه آبی به لب تشنه لبان
برساند آن علمدار جوان
کای علمدار وفادار! حسین؟(ع) ـ میرساند به لبم آب ...
گر سر ما به قدوم تو دوان خواهد شد دوش ما راحت از این بار گران خواهد شدبه بلندای قدت بر سر تو سلامی دادم زین بلندی ادب مسلم عیان خواهد شداز خدا خواستهام ذبح منای تو شوم زدهام فالی و امروز همان خواهد شدقسمتم ...
كيست حسين؟ آن كه با شجاعت و عزت گذشت از سر و جان نداد تن به مذلت
كيست حسين؟ آن كه برگزيده احرار فروغ مشعل آزادگي و علم و فضيلت
كيست حسين؟ آن كه از عدالت و تقوي به دست حاكم جابر ندارد دست به بيعت
كيست حسين؟ آن كه ميشود تلألوء همي به چهره زيباي خود به ...
جاده و اسب مهياست؛ بيا تا برويمكربلا، منتظر ماست؛ بيا تا برويمايستاده ست به تفسير قيامت، زينب «س»آن سوى واقعه پيداست؛ بيا تا برويمخاك در خون خدا، مى شكفد، مى بالدآسمان، غرق تماشاست؛ بيا تا برويمتيغ در معركه مى افتد و برمى خيزدرقص شمشير چه زيباست؛ ...
شاهد اقبال امشب حلقه بر درمیزد
پیک شادی حلقهها بر در مکرر میزند
نور باران گشته امشب خانه امالبنین
چون که ماه هاشمی از بیت او سر میزند
وه چه ماهی کافتاب عارض جانبخش او
طعنهها، از جلوه بر خورشید خاور میزند
چون در آغوش پدر جا گیرد ...
ادرک اخا شنید ز عباس و خون گریست
چشم حسین با مژهی لالهگون گریست
لختی برای خاطر تسکین کودکان
شه از درون خیمه چو آمد برون گریست
ماتم به روی ماتم و غم روی غم نهاد
وز این جفا چو ابر بهار از جفون گریست
پرچم ندید و شد علم آه او ...
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح دست وپا زد
امروز روی دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود نوشد
اشکی که تر کند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پاییز لب چو دو چوبه خشک
این غنچه بهاری ...
بس که عطشانند آل فاطمه(سلام الله علیها)
اشک هم خشکیده در چشم همه
آب آب کودکان زد آتشم
خجلت از سقایی خود میکشم
کاش از اول نام من سقا نبود
یا در این صحرای خون دریا نبود
چون کمر بهر طواف عشق بست
در طواف اولش افتاد دست
طوف دوم در مطاف داورش
شد فدای ...
عشق یعنی کوچه کوچه انتظار رؤیت خورشید در باغ بهارعشق یعنی با جنون تا اوجها رفتن از ساحل به بام موجهاعشق یعنی یک تغزل شعر ناب مثنویهای خدای آفتابعشق یعنی سوختن با شعلهها سبز گشتن ...
کیست این کز لب دیوار من آویخته زلفتاکوش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلفکیست این راز پریشانی من، در موهاشتکیهگاه سر شوریده من، بازوهاشکیست این عطر غزل میوزد از پیرهنشای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش این که میخندد و میخواند و میرقصد و ...
سلامعموی زیبای خیمه های تنهایی دل. عموی مهربان هرچه تمنا، عموی دست به سینه ادب و ایثار.قلب سرد و سنگی ام را، از کنار این دریای آبی، که وسعتش به میزان دستان آسمانی تو نیست، برای فدا شدن در راه تویی که کهکشان قامت غیرت و شجاعت هستی تقدیم می کنم.عباس ...