شن بود و باد، قافله بود و غبار بودآن سوی دشت، حادثه، چشمانتظار بودفرصت نداشت جامة نیلی به تن کندخورشید، سر برهنه، لب کوهسار بودگویی به پیشواز نزول فرشتههاصحرا پر از ستارة دنبالهدار بودمیسوخت در کویر، عطشناک و روزهدارنخلی که از رسول خدا، ...
تشنهترین لبان با سبز مویهها لبهای نوحهریز عاشقان حسین (ع) است. و سبزترین عاشقانه را با گلافشان سرشك، سوگواران حسین میخوانند. و عاطفهترین عطش، عطش شبنم ایمان حسین است - در بلوغ سپیدهای به خورشید جمال حق. هنوز، در وادی اشك و محبت دل ...
اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...!
برو حسین(ع) که دست خدا به همراهت
دعای حرز لبم را به گردنت بستم
برو حسین(ع) که این بوسه ها به همراهت
تویی که جان مرا میبری به همراهت!
نمیبری بدنم را چرا به همراهت؟!
فدای موی بلندت شوم که دست نسیم
چگونه میزند این نظم را ...
مرد عاشق بیسر و سودا و سامان بایدا
در طریق سهل و سختی هر دو یکسان بایدا
عزت از خواری و گنج از رنج و هست از نیستی
منت از پستی و فخر از فقر و خذلان بایدا
هر کجا باریست، یا خاریست، یا ناری ز غم
آنش در تن، اینش در دل، آنش در جان، بایدا
توسن ...
تا باز کرد در دل روضه لهوف را
در خون تپیده دید تمام حروف را
می دید واژه ها همه فریاد می زنند
داغی عظیم و مرثیه های مخوف را
می دید تیرها که نشانه گرفته اند
خورشید چشم های امام رئوف را
آمادة هجوم به قلب مطهرش
پر کرده اند نیزه به نیزه صفوف ...
ظهر عاشورا، زمین کربلا بود و حسین(ع) پیش خیل دشمنان، تنها خدا بود و حسینهر طرف پرپر گلی از شاخه ای افتاده بود واندر آن گلشن خزان لاله ها بود و حسینداشت در آغوش گرمش آخرین سرباز را ز آن همه یاران، علی اصغر به جا بود و حسینآخرین سرباز هم ...
او با تمام آینه هایش طلوع کردوقتی که عشق پیش دو پایش خضوع کرد
اینجا میان دشت نمازی فراهم استاینجا به پای آب فراتی رکوع کرد
باید کنار قامت این نخل های سبز مردانه ایستاد و به غایت خشوع کرد
بزمی فراهم است بیا همرکاب شوعشقی مقدر است که باید شروع کرد
ای ...
بازاین دل این دل توفانی اممی برد تابی سر و سامانی امانتظاری تازه داردچشم منمی شکوفد خوشه های خشم منچشم من چندیست قحطی خورده استدرعزای اشکهای مُرده استخسته ام من خسته ام درمانده امازگروه عاشقان جا مانده ا مدرعزای آل ماتم سوختمآه ای اندوه مبهم سوختم ...
سلام رسم هدایت ، سلام راه نجاتطنین آیه ی غیرت ، سلام آب حیات دوباره از تو سرودن ، تب ِ قلم و دوات و من سه تقطه ی اشکم چکیده از کلمات نوشته شد به دو دست بریده ی غزلتسرود جاری عزت به موج موج فرات که رد ِِّ خون تو بر زعفرانی ِ خورشیدشکسته شیشه ی عمر ...
وا شد درِ تمام قفسها به روی تو
پرواز در هوای پدر، آرزوی تو
می بارد از تلاطم چشمت شکوه خشم
رفته به مرتضی چقَدَر خلق و خوی تو
پشت سرت تمام حرم گریه می کنند
کف می زنند حرمله ها رو به روی تو
لبخند می زنی و دل از تیر می بری
با زلف این سه شعبه گره خورده موی ...
باز در خاطرهها، یاد تو ای رهرو عشقشعلة سرکش آزادگی افروخته است یک جهان، بر تو و بر همت و مردانگیات از سر شوق و طلب، دیدة جان دوخته است
نقش پیکار تو، در صفحة تاریخ جهانمیدرخشد، چو فروغ سحر از ساحل شبپرتواش بر همه کس تابد و میآموزدپایداری و ...
اینجا محیط سوز و اشک و آه و ناله است *** اینجا زیارتگاه زهرای سه ساله است
اینجا دمشقی ها گلی پژمرده دارند *** در زیر گل مهمان سیلی خورده دارند
اینجا دل شب کودکی هجران کشیده *** گلبوسه بگرفته زرگهای بریده
اینجا بهشت دسته گلهای مدینه ...
شیعیان دیگر هوای کربلا دارد حسین(ع) روی دل با کاروان کربلا دارد حسین(ع)از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسین(ع)می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین(ع)بس که محمل ها رود منزل به ...
ای علمدار من ای وفادار ـ بین که تنهای تنها نشستم
این چنین در غریبی شکیبا ـ بین که تنهای تنها نشستم
من در این اوج تنهایی خود ـ در عزای عزیزان نشستم
این غریبی مرا در خطر کرد ـ بی برادر مرا بی پسر کرد
قاسمم عزم میدان نمود و ـ ترک این پیکر و دست و سر ...
در چشم باد، لاله گل ِ پرپرش خوش استخورشید روز واقعه خاکسترش خوش استاز باغها شنیدهام این را که عطرِ یاسگاهی نه پشتِ پنجره، لای درَش خوش استدریا همیشه حاصل امواجِ کوچک استیعنی علی به بودنِ با اصغرش خوش استدر راه عشق، دل نه که ما سر سپردهایمحتا ...
آه ، چه بوده ایی که شد عرش و دو عالم عاشقتآه، چه کرده ایی که شد روح مسلم عاشقتنای نوای نی تویی ناله ی نای نی تویی شادی و شور تشنه ات غُصّه و ماتم عاشقت باد اسیر موی تو مست وصال بوی توابر به زیر پای تو بارش نم نم عاشقتآینه آب می شود خانه خراب می ...
بر روی شــن، جز ردپای ســـرخ خــنـجر نیست
جز نـــغمههایی مانده از آوای پــــرپـــــر نیست
آن ســــو: نگـــــاه مادری بـــیتاب فــــــرزندی
این سو: یتیمی خفته با دستی که دیگر نیستمنبر نشین نیزه است آیا که میخواند…
آیا ظهوری تازه از وحی ...
دلخوشم من چون گداي اين درم
هم گداي فاطمه هم حيدرم
سوي اين در هست دائم دست من
نيست حاجت بر سراي ديگرم
آبرويم از در اين خانه است
زين سبب از خلق عالم برترم
تا که آيد نام زيباي حسين (علیه السلام)
اشک آيد از دو چشمان ترم
روضههايش چون به گوشم ميرسد ...