از گلوپاره ی حق حق"هو" سومین قطره ی خونی ای مرد
پنجمین نقطه ی سرخ عشقی، در جهانی چنین زرد در زرد
هفت دریا ترکمردةی توست، گوشهی " داد " در پرده ی توست
آسمان هم زمین خورده ی توست، روح عصیانگر کهکشانگرد !
اولین ضربه،محرابِ گلگون، دومین جرعه، تشتی ...
تشنگیها را حکایت میکند
عشق تا جان را سقایت میکند
تشنه جانم تشنه جانم تشنه جان
گرچه باشم بر لب آب روان
کز رخم ریزد غبار تشنگی
آنقدر دارم شرار تشنگی
خشک می گردد بدوشم مشک آب
بسکه باشم از عطش در التهاب
تا که هست از تشنه ...
مثل یک دجله تشنگی، جاری ام در دل سراب
مشک بی شبنمت کجاست، ای عطش نوش آفتاب
می رود چشمه چشمه درد، می خزد سینه سینه داغ
بازهم خیمه خیمه سوز، بازهم ضجه ضجه آب
مثل آیینه ها شکست، نغمه سهمگین بغض
زیر آوارهای های، در کمرگاه اضطراب
یک غزل شعر فصل سبز، ...
یک اربعین، به نیــزه ســر یـار دیده ام
یک اربعین، چو شمع به پایش چکیده ام
یک اربعین، به ضربه ی شلّاق ساربان
بر روی خــارهای مغــیلان دویده ام
یک اربعین، تمام تنم درد می کند
با ضـرب تـازیانه ز جـایم پریده ام
یک اربعین، رقیّه ی تو مُرد از ...
بالای گودال ایستادهای؛ چشمهایت خون گریه میکند، بغض، گلویت را آتش زده و حنجرهات، زخمیتر از گلوی اصغر، فریاد را در خود فرو میخورد.ای کاش زمان لحظهای باز بایستد و تو یک بار دیگر، خورشید را بوسه زنی. شاید، دوباره عطر یاد پیامبر را در گلوگاه ...
بیهوده به گرد کعبه چرخیدن هافرعی به طواف و اصل نا دیدن هااز کعبه امام تو جدا شد حاجیتا کی به هوای سنگ و بوسیدن هادستان جدا ز پیکرت می بینمآن مشک دریده چون سرت می بینمتو ماه خیام نینوایی عباس من از همه با وفا ترت می بینمعباس یلی، اگر به خون آغشتهاکبر، ...
عشاق چون بدرگه معشوق رو کنند
از آب دیدگان تن خود شستشو کنند
از تیغ دوست بر تنشان زخمی ار رسد
آن زخم را به سوزن مژگان رفو کنند
هر تیر آبدار که آید ز شست دوست
آن تیر را به سینهی سوزان فروکنند
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر ...
گفتی رباب ، آه ! دل من کباب شداشکی چکید وچلّه نشست و شراب شدآیینه ها شکست ، زمین گُرگرفت و سوختوقتی امیرقافله پا دررکاب شدوقتی که دورمی شد ازاندوه خیمه هاچشمی به سوی خیمه وچشمی پُر آب شدهرکس تمام هستی خود را به او سپردحالا زمان زمزه های رباب شدتا صبح ...
بر در خیمه ایستاده سوار
به اشارت که گاه پیکار است
مینماید نگاه باز پسین
که دگر نوبت علمدار است
در نگاهش نشسته حرمت عشق
تا چه فرمایدش دوباره امام
شوق پیکار میزند فریاد
مرد را تا حضور سرخ قیام
گرد بیخوف صحنه ...
«تضمینی از شعرایت الله صافی گلپایگانی»شروع گفته به نام عظیم یکتا شد *** سخن به نام خداوند پاک املا شدببین شروعِ قیامی سترگ و عظما شد *** «هلال ماه محرم ز نو هویدا شدبیا که رایت سلطانِ عشق بر پا شد» *** بیا که سرّ قیام حسین افشا شدقیام پاک حسین ...
داد زد ها ... سر از این خاک کجا برداردکیست آیا قدمی سمت خدا بردارد ؟
خیمه زد روی پدر رو به جماعت پرسیدیک نفر نیست که بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست از این جمع قدم بگذاردو بیاید سر بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزدحجم این داغ بزرگ از دل ...
ای تشنهی عشق روی دلبند
برخیز و به عاشقان، بپیوند
در جاری مهر، شستشو کن
وانگاه، ز خون خود وضو کن
زان پا که در این سفر درآئی
گر دست دهی سبکتر آئی
رو جانب قبلهی وفا کن
با دل، سفری بکربلا کن
بنگر. به نگاه دیدهی پاک
خورشید ...
خاک، خونْ آغشته لبْ تشنگان کربلاست آخر ای چشم بلابین! جوی خونبارت، کجاست؟! جز به چشم و چهره، مسپَر خاک این ره کآن همه نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفی ست ای دل بی صبر من! آرام گیر اینجا، دمی کاندرین جا منزل آرامِ جان مرتضی ست ای که زوّار ملایک را، جنابت ...
السلام علیک یا اباعبداللّه!السلام علیک یا سبط یاسین وطه!السلام علیک یا مولود لؤلؤ و مرجان!سلام بر تو ای صاحب فجر و شبهای دهگانه!السلام علیک، یا عشق!سلام، سومین انعکاس عکس خدا در آیینه خاک!سلام، خون منتشر خدا در رگهای زمین!سلام، معنای مرد!سلام، ...
گرچه هر عضوی بجای خویشتن
با اهمیت بود در ملک تن
لیک هر عضوی چه از بالا چه پست
در شدائد چشم دارد سوی دست
دست سازد قبض و بسط کارها
دست سازد حمل و نقل بارها
چون به دست دشمنان مرد دلیر
دستهایش بسته شد، گردد اسیر
گر به میدان حربه ...
روح القدس که پیش لسان فرشتههاست از پیروان مرثیه خوانان کربلاست این ماتم بزرگ نگنجد در این جهانآری در آن جهان دگر تیر این عزاست کرده سیاه حله نور این عزای کیست خیرالنسا که مردمک چشم مصطفاست بنگر به نور چشم پیمبر چه میکنند این چشم کوفیان چه ...
امشب اى ياران نويد آورده اممژده از عيدى سعيد آورده امماه شعبان است و ماه رحمت استغرق شادى قلب آل عصمت استخاصه امشب سوم اين ماه نورماه فيض و عزت و ماه سرورماه لطف و رحمت پروردگارجلوه دار طلعت هشت و چهاربس از اين مه پيك سرمد مى رسداز فضا بوى محمد ...
کاش دستم تا زمین کربلا پر میکشید *** تا کنار دشت سرسبز خدا پر میکشیدگفتم احساس دلم را نذر دستش میکنم *** نذر دستانی که از دنیا رها پر میکشیددستها در خون شناور بود و باران عطش *** بر فراز لالهزار کربلا پر میکشیددستها جاری شد و در ...