فارسی
چهارشنبه 07 آذر 1403 - الاربعاء 24 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

توحید

فرزند عزیزم ! براى خداوند شریکى قائل مشو ، زیرا مخلوقى ضعیف را با خالقى عظیم و بى نیاز برابر کردن ظلمى عظیم است(1) .اعتقاد به وجد سازنده و گرداننده دنیا شاید قدیمى ترین و از اصیل ترین پذیرفته هر انسان و بدیهى ترین عقیده اى باشد که هرگز احتیاج به بحث و اثبات نداشته است ، زیرا تجربى و فطرى اسنان است که هیچ جا و هیچ وقت مصنوعى بدون صانع و عملى بدون عمل ندیده است .بیابانى وحشى و حتى کودک دنیا ندیده هر وقت صدایى مى شنود یا حرکتى مى بیند طبعاً و بالبداهه به طرف منبع صدا و منشا حرکت متوجه مى شود هرگاه ساده ترین کلبه گلى یا چرخ ریسندگى را نتوان قبول کرد که بدون کارگر ساخته شده یا به گردش درآمده باشد ، کدام عقل سلیم مى تواند کره زمین را با کوه و دریا و درخت و جنگل ها و تمام عالم را بى نیاز از سازنده بداند و بدن خویش را با چنین اعضاء مفصل و دستگاه هاى دقیق که با نظم عجیب کار مى کند معلول تصادف بشناسد .

ــــــــــــــــــــــــــــ

(1) سوره ى لقمان : آیه ى 13 .
اساس زندگى عملى و مبانى علم و فکر بشرى روى قبول علت براى هر معلول قرار دارد هرگز به خاطر شما خطور نخواهد کرد که به بازار نرفته و جنس نخریده و اجاق نیفروخته و غذا نپخته و وسایل سفره فراهم نیاورده خوراک گرم و مطبوع فراوانى بدون مواد و مقدمات براى غذاى شما چیده شود .همچنین سراسر علوم : فیزیک و شیمى و زمین شناسى و اقتصاد و جامعه شناسى ، و غیره و تحقیق در پدیده ها ، به منظور تعیین عوامل و علل آنها و تشخیص روابط فیما بین مى باشد ، ریاضیات نیز که آن را در راس علوم دقیق و یقینى قرار مى دهند جز آنکه فرض هایى ببافد و نتایجى از آنها دربیاورد و سپس رابطه ما بین فرض ها و حکم ها یا متغیرها و تابع ها را به صورت قضایا و معادلاتى بیان نماید کار و کلام دیگرى ندارد .اگر دانشمندى در یک معادله ریاضى علامت مثبتى را بى جهت منفى کند و رقمى را ندیده بگیرد یا ادعا کند که آب دریا و حتى مختصر آب استکان ممکن است بدون دریافت حرارت و تبادل انرژى خشک شود ، او را دیوانه یا بیهوش خواهند گفت .هر کسى سِرّ مقدس عالم یعنى خداوند را در نهاد خود مى یابد و در باطن امر به خداوند جهان اقرار و اعتراف دارد و اگر چه صورتاً و به حسب ظاهر به آن اقرار نکند اما خالى بودن از عقیده ممکن نیست ، زیرا نمى توان احدى رایافت که در باطن خود احساس خداپرستى نکند ، اختلاف عقاید فقط و فقط در تطبیق مفهوم است که بعضى این راه آسان را به غلط پیموده و جمعى خیال مى کنند که عده اى در عالم به نام منکر اصل خداپرستى زیست مى کنند انبیاء گرام حق براى به یک سو زدن این وهم هاى غلط و پندارهاى بیجا مبعوث به رسالت شدند .اگر کسى در صدد انکار برآید چنانچه از او سوال شود این دستگاه نظام آفرینش و پیدایش ماده اصلى یعنى اتم از چیست و این قوه هاى الکترون مثبت و منفى که اساس اتم را تشکیل مى دهد از کجا سرچشمه مى گیرد جوابى جز این نخواهد داشت که عامل از مبدئى سرچشمه دارد که تمام شدنى نیست ، فنا و زوال در آن راه ندارد و او است خداى جهان که تمام عالم را خلق فرموده و نظم عالم را برپا داشته است .پس هر کسى اعتراف دارد و در باطن امر عقیده مند است به این که این جهان و موجودات آن را پروردگارى است که خلقت و اداره کردن این صحنه پهناور به دست اوست و در این عقیده در عالم مخالفى نیست اگر چه به صورت منکر باشد ، اما فطرت خدا پرستى مرحله اى غیر قابل انکار است .خلاصه تمام افراد بشر به این عقیده فطرتاً پاى بندند و گاهى این عقیده چنان در انسان قوى مى شود که اثرات آن در اعضاء و جوارح ظاهر و آشکار گشته و در مقام عمل هم متوجه او شده و دست تضرع و زارى به طرف او دراز مى کند وبه زبان خود جارى کرده او را مى خواند و این مطلب هم در مواقعى صورت مى گیرد که بشر تحت فشار و شکنجه سخت روزگار واقع گشته و دستش از همه جا کوتاه و تمام وسایل ظاهرى نجات خود را قطع ببیند آن وقت است که صداى ناله فطرت بلند شده و شراره آتش و حرارت آن به اعضاء و جوارح سرایت و از سوزش درد آن انسان مى سوزد .اما متاسفانه براى عده اى این توجه موقتى است زیرا وقتى انسان از آن گرفتارى نجات پیدا کرد و به زندگى دنیا سرگرم شد خدا را فراموش کرده و جاى او را مراتب دیگر مى گیرد ، در قرآن مجید مى فرماید :همین که آنها را از گرداب دریا نجاتشان داده و به خشکى رساندیم آن وقت مشرک مى شوند ، این توجه عجیب و بدیهى در آن مواقع بهترین دلیل بر فطرت پاک خداشناسى است و اگر نبود پس از این واقعیت عجیب چیست ؟

براى اینکه توجه به خداوند یکتا در بشر همیشگى باشد یعنى انسان جز ذات او چیز دیگرى را اراده نکند و نیت خود را از تمام آلودگى ها پاک گرداند ، کسانى از طرف حق برانگیخته شده اند که بشر را به یاد حق آورده و همان چیزى که فطرت بشر خواهان اوست ، در مقام عمل هم انسان را متوجه او گرداند و حق را مراد و مقصود زندگى خود دانسته و تمام اعمال مختلفه و گوناگونى که سبب بدبختى و بیچارگى بشر را فراهم ساخته دریک کانون و مرکزى جمع کرده و متوجه حق گرداند و همه چیز ر ابه خاطر او بخواهد .اى پیغمبر ! بگو که نماز و دعا و قربانى و زندگانى و مردنم همه براى خدایى است که پروردگار عالمیان است و شریکى براى او نیست و من به این دستور مامور شدم و اول مسلمانم(1) .پس دعوت برگزیدگان الهى یعنى انبیاء همان دعوت فطرت بوده و اگر چنین امرى در بشر نبود کسى دعوت انبیاء را قبول نمى کرد ، و اگر چنانچه فطرت دروغ بود و بى حقیقت مرحله دروغ و غیر حقیقت که این مقدار نباید دوام آورد مگر امروز سراسر گیتى را فساد نگرفته با این حال این همه معابد و مساجد و کلیساها و مراکز دعوت به حق چیست ؟ دروغ که تا این حد استقرار و ثبات ندارد .عده اى بى خرد در جهان کوشیدند که نام خدا را محو و برنامه هاى انبیاء را که به وسیله او فرستاده شده بود بردارند ، اما در هر زمان و مکان دوران کوتاه عمر به آنان مهلت غلبه در این مبارزه را نداد و این آرزوى آنان در مغز پوشالیشان در میان قبر تبدیل به خاک شد ، یا حیوانات خاکى مغزها را خورد و کاسه سر آنان را براى چند روزى جایگاه زندگى قرار داد .در هر دوره اى عده اى منکر از هر گوشه اى سر بدر آورده ، و داد لامذهبى داده اند ، اما اجل به آنان مهلت پیروزى و غلبه در این مبارزه ننگین را نداد مگر نه

ــــــــــــــــــــــــــــ

(1) سوره ى انعام : 162 .
این است که در هر ثانیه خود جهان با نظم عجیب آن دلیل بر وجود خالق است براى انکار خالق باید تمام بساط آفرینش را محو کرد و گرنه بدون این راه انکار خالق ممکن نیست ، و اگر مرام واقعى خداپرستى در میان جامعه عملى نشود و حق را مدار زندگى و محور حیات قرار ندهند محال است جامعه روى سعادت ببیند تا چه رسد سعادتمند شود .

از این جهت روى اصل فطرت بشر از اول خداشناس بوده و خود را عاجز و محتاج مى دیده است .لکن چون عده اى قبلا خبر از ارتباط کامل ما بین آثار طبیعت و پدیده هاى مختلف نداشته اند و هنوز در تجربه و دانش به آنجا نرسیده بودند که کلیت قوانین و وحدت نظامات جهان را درک کنند ، به ذهنشان نمى آمده است که همه این عالم زیر نگین صانع و صاحب واحدى باشد و آن صاحب واحد شبیه بخود او یا موجودات مانوس نباشد براى هر قسمتى از دنیاى شناخته شده و هر نوع از انواعى که بر خورد کرده بودند سازنده اى جداگانه مى طلبیدند و به بیان دیگر براى هر معلول علت مستقل و مخصوصى تصور مى نمودنده اند ، مثلا براى دریا یک خدا ، و براى کوه یک خدا ، و همچنین خداهاى متناسب براى عقل ـ زیبایى ـ خوشگذرانى ـ برکت ـ نور ، و ظلمت قائل بوده اند .التبه معرفى هاى غلط ممکن است کم کم کار عده اى را به جایى رسانده باشد که از حوزه خداپرستى خارج و خود را از این علاقه رسته اند ولى ناشى بودن معمار یا بى دقّتى او در کج چیدن بنا و ریختن سقف نه تقصیر فن ساختمان است ، و نه اساس خانه سازى و خانه دارى را محکوم مى کند ، اتفاقاً دشمنان سرسخت و کارشکن انبیاء از میان کاهن ها و روحانیون ظاهرالصلاح یهود و کشیش هاى عیسوى برمى خواسته و روش غلط آنان کم کم منشا پیدایش مادّیون و منکرین شد ، و عاقبت کار به جایى رسید که که بهانه بسیار رایج و راحتى که از زمان هاى کهن در زبان کسانى که مصمم یا مایل به انکار خدا و اعراض از دین بوده اند ، بسیار تکرار مى شد و مى شود و مى گویند :اگر خدا هست چرا نمى بینیم ؟در قرون اخیر نیز که اساس علوم بر مشاهده و تجربه استوار گردید مادیون به این کلام آب و تاب بیشترى دادند ، یک دانشمند جراح طعنه مى زند که هر وقت من خدا را زیر چاقوى جراحى دیدم به او ایمان مى آورم و ... .

در حالى که خداى یگانه که انبیاء به ما معرفى کرده اند نه تنها دیده نمى شود بلکه به هیچ یک از حواس ظاهرى ما در نمى آید نه صداى او را ما مى شنویم ، و نه مى توانیم او را لمس کنیم ، خدا همه جا هست ، از ازل بوده تا ابد خواهد بود ، ابتدا و انتهایى ندارد کسى او را نساخته و نزاییده است بینا و توانا عالم و قادر است ، پیروان فلسفه مادى هستند که وجود حقایق نامحسوس که از جمله آنها خدا و فرشتگان و قیامت و برزخ است انکار مى کنند .خلاصه فلسفه آنان این است که :موجودات عبارتند از :محسوسات و آنجه با حواس بشر درک نمى شود موجود نیست ، خالى مى کنند ، میزان شناخت حقایق ترازوى سنجش عوالم فقط و فقط بشر است و هر چه با عقل او وفق داد درست ، و گرنه از حوزه موجود بودن خارج است ، اگر چه موجود باشد .زهى پندار غلط ، و زهى عجب و خودبینى و غرور .مسلم است که انکار غیب یک ادعاى بدون دلیل است ، مادیون با سرسختى و لجاج عجیبى عالم غیب و موجودات غیر محسوس و غیر مادى را انکار مى کنند ، ولى جالب این است کهخ خود آنان در مبحث انتقال نور از کرات تابناک فلکى به زمین این عقیده قطعى خود را نقض کرده و به وجود اتر که یک موجود غیر عادى و غیر محسوس است اعتراف کرده اند .این حقیقت مسلم است که اجرام تباناک و ستاره هاى درخشان پیوسته کاروانى عظیم از نور و حرارت را از اوج فلک به زمین و سایر اطراف فضا مى فرستند و چون رسیدن امواج نور از آن کرات به زمین و اطراف محمل و مرکبى لازم دارد و بدون وجود این واسطه ممکن نیست ، و از طرفى ثابت شده که واسطه رسیدن نور به زمین نمى تواند یک موجود مادى باشد ، از این جهت علماء طبیعى ناچار اعتراف مى کنند که وسیله رسیدن نور به زمین موجودى غیر مرئى و غیر مادى به نام اتر است ولى مادیون از ترس آن که مبادا به موجودات روحى و غیبى ، معتقد شوند اتر را غیر مادى نامیدند نه موجود روحى و غیبى ، در صورتى که تغییر لفظ مسلماً اثرى در معناى متصوّر ندارد ، مادیون خواه ناخواه با اثبات این مطلب و اعتراف به وجود اثر مبناى عقیده خود را که بر اساس انکار موجودات غیر محسوس و غیر مادى بود در هم شکسته اند و محتاج به توضیح نیست که این اعتراف آنان را دچار یک تناقض صریح ساخته است .دانشمندان مادى مى گویند اتر موجودیست که سراسر عالم وجود را فرا گرفته و در عرصه زمین و صحنه آسمان هیچ نقطه اى وجود ندارد که از این موجود و آثار قدرت خالى باشد .قدر مسلم این است که خواصى که ایشان براى اتر قائلند ندارد زیرا مادیون مى گویند اتر وجود مطلقى است که نه آغاز دارد نه انجام ازلى و ابدى و مصدر و منشا همه کائنات است و همگى قوا و موجودات عالم از آن صادر شده و مى شوند و به سوى آن باز مى گردند و کلیه تجلیات حیرت انگیز خلقت مربوط به اتر است .اینها اعترافات مادین است ولى آنان فراموش کرده اند که حمله هاى آنان به جبهه خداپرستان بر این بود که این جمعیت معتقد به امورى شده اند که از حد تجربه و حس بیرون است .اکنون از ایشان مى پرسیم آیا چنین موجودى را که اتر نام نهاده اند و این همه صفات براى آن قائلند با حواس خود درک کرده اید ایا براى اثبات آن دلیلى دارید در صورتى که به تصدیق خودتان چنین موجودى را هرگز ندیده اید و درک نکرده اید چگونه وجود و صفات آن را ثابت مى کنید اینجاست که آنان عاجز شده و در جواب الهیون ساکت و خاموشند .مادیون زیر تازیانه این سولات چاره اى جز شرمندگى و سرافکندگى و سکوت ندارند ، اینجا فرصت سکوت را مغتنم شمرده از ایشان مى پرسیم در صورتى که خود شما ایمان به غیب یعنى اتر دارید کدام انسا به شما چنین حقى داده که مومنین به غیب و خداوند را نکوهش کنید ؟حال باید دید آیا نامحسوس بودن و نامانوس بودن صفات خداوند دلیل بر عدم اوست ، آیا در دنیا مخصوصاً با منطق علوم امرزى چیزهایى که ما قبول داریم و اعتقاد مى کنیم دیده و حس کرده مى شوند و مشخصات آنها مثل خود ما یا مشهودات خارجى ماست ؟معروف است شخصى دهرى نزد خلیفه آمدو مدعى شد : اگر راست مى گویى خدایى هست آن را به من نشان ده ، به اشاره خلیفه سنگى محکم بر سر او زدند ، مرد سخت برآشفت ، خلیفه علت پرسید ، جواب داد :نمى بینى دارم از درد مى میرم ، خلیفه گفت : من درد تو را قبول ندارم اگر راست مى گویى درد را به نشان ده .امروز دیگر احتیاج به چنین صحنه سازى ها نداریم استدلال بر توحید محتاج به عرض طول علم کلام دیروز نیست ، اگر بگذارند نسل جدید با فطرت اولیه تربیت شود ، و اگر اماکن و مراکز فساد و فحشاء به جوانان امروز و فرزندان سرگردان صحنه گیتى اجازه و  فرصت دهد به آسانترین راه مى توان آنان را به سوى حق دعوت کرد و خداوند را با پیمودن کوتاه ترین راه به آنان معرفى نمود ، و تمام حرکات آنان را در پرتو نور حق گرفت ، اما افسوس که این مطلب با وضع جهان امروز خیالى بیش نیست ، تربیت کنندگان واقعى به گوشه انزوا آرمیده و خود را از هر گونه مسوولیتى برکنار دانسته رشته اجتماع از نظر تربیت گسسته و احساس مسوولت ها در دفتر فراموشى سپرده شده است .خلاصه : امروز معلومات مسلم و کلاسیک ما پر از قضایا و حقایقى است که تماماً نامحسوس و نامانوس اند معذالک درباره آنها هیچ ماتریالیستى شک و ایراد ندارد ، مثلا قوه عمومى جاذبه که بعد از نیوتن به صورت ظاهر اما بعد از قرآن به صورت واقع جزو پایه هاى اصلى علم و صنعت جدید و حتى زندگى عادى قرار گرفته است نه دیده مى شود و نه صدایى دارد ، و نه به هیچ یک از حواس ما در مى آید ، نیوتن هم آنرا ندید فقط از افتادن سیبى از درخت بر وجودش حکم کرد ، بعد از نیوتن علماى علم هیئت و فیزیک با فرض وجود جاذبه و قبول فرمودل مربوط به حرکات و سیارات و غیره را حساب مى کنند و چون حساب ها درست درمى آید حکم بر صحت آن مى نمایند .

خلاصه : آنکه از مشاهده آثار و مطالعه کیفیات است که حکم به وجود منشا و مبدا مى شود و از این قبیل شاهد مثالها فراوان است مى توانیم قوه الکتریسته را که مانند رگ و ریشه در پیکره علم و تمدن جریان دارد در نظر بگیریم نه کلفت خانه اطو را به برق مى زند و نه فیزیسین تحقیق کننده در آزمایشگاه خود الکتریسته را دیده هرگز ندیده اند و کلامش را نشنیده و وزن و زبرى و نرمى از او احساس و لمس نکرده اند هرگز کسى نمى تواند وجود و عبور برق را در یک سیم مستقیماً تشخیق دهد مگر آنکه کلید چراغ را بزند و یا ولت متر را و اسباب آزمایش دیگرى ر ابکار اندازد و از روشن شدن چراغ و تکان خوردن عقربه یعنى حکم به آثار ناشیه بگوید جریان برق وجود دارد .

برنامه هاى اتم و انرژى هاى دیگر نیز مانند الکتریسیته و جاذبه است و نتیجتاًعجیب است و بالاتر از آن که وقتى کلیه محسوسات و تجربیات و استنباط هاى ما ناگزیر به آنجا منتهى مى شود که معلول ها را علتى و هر اثرى را موثرى و این دستگاه را گرداننده و سازنده اى هست بعضى کوته فکران پشت پا به تمام آنچه در زندگى روزمره و در تشخیص ها و قضاوت هاى اولیه و در کاوش ها و حکم هاى علمى و نظرى متداول و معقول مى باشد مى زنند و مى گویند خدایى نیست اگر قدرى اصرار بورزیم ، این دیوانگان اصلا منکر وجود خودشان هم مى شوند در صورتى که اگر قدرى تحقیق کنیم ندیده هاى ما در زندگى از دیده هاى ما بیشتر است آیا به صرف ندیدن مى توان هر چیزى را انکار کرد ؟براى مردم عاقل جهت اثبات خداشناسى و معرفت به پروردگار قرآن و کلمات انبیاء و پیشوایان دین مبین اسلام کافى است و با بودن این معارف و حقایق ما احتیاجى به استدلالات خارج از منطق وحى نداریم اما براى غرب زدگان دیوانه که به داعى تقلید بسیارى از بدیهیات را منکر شده اند ناچاریم نام چندین نفر از عقلاى اروپا و دانشمندان معتقد به حق و پروردگار را با مطالبى مختصر از هر یک از آنان در مسئله خداپرستى نقل کنیم که استدلال ما براى دو طرف کامل و جامع باشد هم براى دسته اى که در معارف خود را گداى مغربیان نمى بینند و براى هم دسته غرب زده که مانند دیوانگان هوش و حواس خود را به آن سرزمین باخته اند .1 ـ پرفسور ادوین کونکلین ، تعبیر لطیف و استادانه اى در باب خداشناسى از راه اندیشه در جهان آفرینش دارد که شایسته است آن را با دقت مطالعه کرد ، او مى گوید :احتمال پیدایش جهان خلقت و این همه موجودات بدیع و گوناگون بر اثر تصادف و اتفاق به همان اندازه است که مثلا در نتیجه وقوع حادثه انفجارى در یک مطبعه یک کتاب دایره المعارف قطور و دقیق و محققانه اى به وجود آید .2 ـ آلبرت ماک کومب ، جانورشناس آمریکا مى گوید :هر کشف تازه اى که در دنیاى علم به وقوع مى پیوندد صدها درجه بر استوراى ایمانم مى افزاید ایمان و اعتراف بشر به خداوند با معرفت به این کشفیات و علوم نه تنها چنانکه کوته نظران مى پندارند کاسته نمى شود بلکه با شناختن این موجودات تازه و اسرار جدید و تماشاى این خلقت منظم و قوانین شگفت آور آن صدها هزار درجه افزون تر سر تعظیم و تقدیس در برابر قدرت و عظمت آفریدگار فرود مى آوریم و به عظمت و جلال و قیمومیّت خداوندى وى واقف تر مى شویم .3 ـ آدموند کارل ، شیمى دان آمریکایى مى گوید :براى کسى که شگفتى ها و رموز و نظم و ترتیب شیمى آلى را مخصوصاً پیش اجسام زنده دیده است تصور به وجود آمدن جهان بر اثر تصادف محال است هر قدر ما ساختمان ذره را بیشتر زیر نظر قرار مى دهیم به همان اندازه روشن تر درمى یابیم که یک نیروى جهانى و عقل کل نقشه هاى عالم را طرح و با اراده و مشیت قاهر و توناى خویش آن را خلق کرده است .4 ـ دونالد رابرت کار ، متخصص ژئوشیمى مى گوید :نظم به ترتیب عالم که مورد نیاز دانشمندان است نه تنها از نظر اصل خلقت وجود خداوندى را ایجاب مى کند بلکه براى ادامه نظم و ترتیب عالم وجود یک حکمت عالیه را محقق مى سازد اگر جهان نظم و ترتیبى نداشت معجزات پیامبران که دلیل بعثت آنان از طرف خداوند است خارق العاده شمرده نمى شد ، در جهانى که با نظم و ترتیب به سیر خود ادامه مى دهد وقوع قیامت امر حتمى است .آرى ، دنیا در دست قدرت حکیمى متعال و توانا و به مشیت او بسته است و به همین جهت است که دعا و عبادت ما مى تواند مفهومى بسیار اساسى داشته باشد همه گونه قدرت خلق و ابداع و نظام دادن به دست اوست ، بدون آن که براى استجابت دعاى ما نظم جهان را بر هم زند با قدرت لایتناهى و رحمت بى اعتناى خود به حوائج ما عنایت مى کند .5 ـ مریت استانلى ، مى نویسد :ممکن نیست ، این همه اعمال معقول و منظم و سازمان هاى حیاتى شگفت انگیز و بهت آور موجودات و مثلا گردش الکترون ها را در مدارات خاص و کیفیت شگفت انگیز تولید مثل را در زیست شناسى و عمل حیاتى نور را در ذخیره کردن انرژى خورشید در گیاهان براى ادامه حیات موجودات زنده به سطح زمین و نظایر آنها را بر اثر تصادف ابتدایى حمل کنیم و بگوییم بدون وجود عامل ذى شعورى صورت گرفته است چگونه ممکن است این وحدت و کلیت و تمامیت و هدفدارى و هم آهنگى سلسله هاى بیکران موجودات را نسبت به یکدیگر به شعور کاملى منتسب ندانست .6 ـ مرلین گرانت اسمیت مى نویسد :البته کشف قوانین نتیجه زحمات محققان است ، ولى باید دید وضع این قوانین از کجاست ، بدیهى است که این قوانین تازگى ندارد ، و از بدو وجود عالم بوده اند منتهى بشر تازه به وجود آنها پى مى برد ، پس صحیح آن است که به جاى آنکه گفته شود قانون جاذبه نیوتن گفته شود قانون جاذبه خدا . آیا ما مى توانیم قبول کنیم این قوانین توسط ماده وضع شده اند ؟این تفنّن بزرگ خداست و خدا چنانچه بعضى کوتاه نظران مى پندارند زاییده تخیل و وهم نیست ، بلکه اصل الاصول و حقیقت مطلقى است که تمام عالم وجود به وجود او دم بدم شهادت مى دهند و در طى اعصار و قرون انبیاء و کتب ازجانب او براى هدایت بشر به سوى او و معارف عالیه او مبعوث و نازل شده اند .7 ـ ادوارد لوترکیل جانورشناس مى نویسد :تحولاتى که در حیوانات و نباتات مشاهده مى شوند نتیجه تصادف ، و پیش آمدهاى غیر مترقبه نیستند ، مثلا اگر تحولاتى را که براى کوچک نمودن اعضاء انجام مى گیرند در نظر بگیریم اگر تحول تصادفى بود ، لازم مى آمد که روى عضو عمل بکند در صورتى که ما مى بینیم روى خاصیت ها نیز تحول ایجاد مى شود و انواع را به تکامل سوق مى دهد باید قبول کرد که در پشت این تحولات و  تغییرات قوه عاقله اى وجود دارد که آنها را ایجاد و قوانین آنها را برقرار نموده است ، طرح این تحولات در نتیجه مشیت مرید مدبر و طراح حکیمى است .8 ـ ویلیام هرشل فلکى مى نویسد :هر قدر دامنه علم وسیع تر مى شود استدلالات دندان شکن و قویترى براى وجود خداوند ازلى و ابدى به دست مى آید .9 ـ رئینگ آلمانى که مخالف خداپرستى بود عاقبت کتابى تالیف کرد که دنیا مخلوق است و با این یقین و خضوع اعتراف کرد که جهان را آفریدگار است .

10 ـ رومین انگلیسى که مخالف حق بود عاقبت گفت تمامى مبانى علمى و فلسفى من در باب پدیدار شدن جهان از ماده لاشعور باطل و وجود جهان نیز بدون صانع متعال و حکیم مقتدر که احساس درونم به تحقیق او گواه و حکمت هاى آفرینش او را تصدیق مى کند آن مبانى من محال است و آفریدگار جهان حق است .11 ـ میکائیل فاراى که جهان را اتفاقى مى دانست در یکى از روزها که در بستر بیمارى افتاده بود در پاسخ یکى از دوستانش که به او گفت به چه مى اندیشى ؟ چنین گفت :خدا را شکر که به هیچ نظریه اى فکر نمى کنم ، من به پیشگاه خداوند پیشانى مسکنت مى سایم و زانوى اعتراف به زمین مى زنم تنها به او که فطرت من و احساس و شعور باطنم و همه نظامات علوم وجود او را شهادت مى دهند مى اندیشم ، من خداى خودرا مى شناسم و اطمینان دادرم که تقصیرات ـ ولاطائلات مرا به انکسار و عجز و توبه ام خواهد بخشید .

اینها نمونه کمى از بسیارى از اعترافات عقلاى جهان و دانشمندان بررگ عالم نسبت به وجود حق است ، و با این برنامه رنجیدن از عده اى بى خرد کوته فکر به نام مادّیگر و منکرین حق کارى است بیهوده و عملى است بى قدر و ارج ما عَلَى الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغُ(1) ، شب پره قدر آفتاب نکاهد .عملا هم در طول تاریخ ثابت شده که خداپرستان در برابر منکرین پیروز بودند حتى در مبارزات جنگى اگر خداپرست غالب مى شد پیروز و اگر هم به صورت ظاهر مغلوب مى شد باز هم پیروز بود این داستان باعظمت که در بشر اولیه به صورت نزاع در خلوص عمل بین هابیل و قابیل به وقوع پیوست ، این صداى با فرّو جاه خداپرستى نوح و ذلّت امّت منکرش ، آن تاریخ جاوید و زنده ابراهیم و نمرودیان ، و آن داستان حیرت انگیز موسى و فرعونیان ، و جریان بهت آور عیسى و فریسیان و آن برنامه منظم و دقیق نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و مشرکین قریش ، این حادثه زندگى امام على(علیه السلام) و مردم لاابالى زمان معاویه ، آن برنامه جاوید و اثر حماسه اى با عظمت کربلا و یزیدیان هیچ گونه راه انکارى براى توحید بر احدى باز نمى گذارد و خلاصه بشر در هر زمان و مکان فطرتاً به وجود حق معترف است اگر چه به صورت ظاهر منکر باشد .در کشور پهناور آمریکا پرچمدار جاهلیت نوین که انبوه ترین قواى خود را براى مبارزه با اسلام و توحید در قاره آفریقا و آسیا تجهیز نموده است و خطرناک ترین سلاح ها را براى این مبارزه آماده کرده و نیروهاى مشترک

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره ى مائده : آیه ى 99 .
صلیبى و صهیونى را براى افناء اسلام خداپرستى متحد ساخته .آرى ، در همین آمریکا و از میان مردم خود این قاره که اطراف آنان را شرک و انکار به حق فرا گرفته ، نهضت اسلامى جوان و نیرومندى بر اساس خداپرستى برخاسته است که مردم را به اقامه حکومت اسلامى در همین سرزمین دعوت مى کند ، و شک نیست که براى خدا این بد اندیشان و دشمنان دین و خدا ریشخندى و استهزایى از طرف خدا بزرگتر و موثرتر از این متصور نیست زیرا پیروان صلیبى و صهیونى در مبارزه با اسلام در داخل عالم اسلامى و فرو نشاندن هر نهضت و خاموش ساختن هر دعوتى به دین خدا کوشش بسزا بکار بردند ، و پنداشتند با کوبیدن این دین در مرکز اسلامى و وطن اصلى آن از چنین دشمن سهمگین و خطرناک که از بیدارى آن در آینده اى نزدیک یا دور نگران بودند نجات یافته اند و بر لب از این جهت در حالى که دین خدا را به باد استهزاء گرفته و تبسم شادى و رضا بر لب داشتند بر کرسى هاى امن و استقرار تکیه زده اند ولى در همین گیرودار بود که واقعه هولناک و حادثه اى وحشت انگیز در قلب کشور و درون خاه خودشان رخ داد و ایشان را به مصیبتى چنان عظمین و روزافزون گرفتار ساخت که راه بیرون شدن از آن را نمى دانند .این حادثه سهمگین که در نظر مردم آن سرزمین بزرگ ترین مصیبت تلقى مى شود همان اسلام است که در راس تعلیمات آن خداپرستى است که اروپا و آمریکا در برابر نفوذ آن سراسیه و سرگردان شده اند ، و با تمام بلاها که بر سر مسلمانان آن مرز و بوم مى آورند و با قتل و شکنجه ، و زندان و تبعیدى که درباره ایشان روا مى دارند و با تعلیمات سویى که براى ایجاد تنفر و انزجار از عقیده ایشان برمى انگیزند این مصیبت عظیم روز بروز بر گسترش خود مى افزاید و قسمت بیشترى از این سرزمین را زیز دامن خود مى کشد .این نمونه اى از مکر خداست که به این وسیله نیرنگ و مکرپردازان و تهى مغزان صهیونیسم و صلیبى را تهدید مى کند ( وَ مَکَروُا وَ مَکَرَاللّه وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ)(1) بحث توحید بحثى است مفصل و دامنه دار که تا همین مقدار براى آشنایى به آن اکتفا کرده و در خاتمه این بحث به ترجمه خطبه توحیدى امیرالمومنین(علیه السلام)از نهج البلاغه فاضل مى پردازیم .آن کس را که مى ستایم که ستایش گویندگان تا آخرین حد مبالغه وصف کمالش را کفایت نکند و روزى خوران از شمردن نعمت بى پایانش عاجز باشند و هر چه بکوشند یک از هزاران را سپاس نتوانند .

و چه پایگاه بلندى که افکار دوراندیش در پیرامون آن نگردد ، چه اقیانوس ژرفى که غواص خرد بازیچه کوچکترین موجش گردد همى شنا کنند و در جزر و مد آن دریاى بیکران بى اختیار بدین سوى و آن سوى رود ولى سرانجام همچون دسته اى خاشاک تسلیم تلاطم امواج شود ، دستى تهى به ساحل آورد و اندامى سخت خسته و فرسوده به کنار بکشد .صفت کمالش را حدى نیست که بتوان به میزان آن پى برد و نامهاى دلاویزش آن چنان بزرگ و پاک باشد که از سطح عالى لغات فراتر نگاشته شده است ، پررویى که تاب مستورى ندارد ناگزیز خود را بیاراید و چهره زیبایش را به صاحبدلان و احساسات آشفته عرضه کند تا دلها ببرد و خاطر خاطره ها شیدا سازد .جمال ابدیت در پس پرده غیبت پنهانى مصلحت ندانست و ناگزیر پرده از رخسار دلارا بردشت و بر صحراى خاموش عدم کهخ کشور خراب آباد ماهیات بود فروغ وجود بدرخشید و آن اشباح افسرده را که همچون خیال سبک و همچون سایه بیرنگ بودند صفاى هستى و استقامت حیات بخشید ، چرخ آفرینش به حرکت افتاد و نسیم عشق وزیدن گرفت . گهواره لرزان زمین با

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره آل عمران : آیه ى 54 .
کوههاى گران سنگ که چون میخ بر او کوفته شدند استوار گردید و صلاى دلکش زندگى و غوغاى آشنایى در فضاى خاموش دنیا منعکس شد ارواح آشفته به اهتزاز در آمدند و افسردگان بى حس و حال به تکاپو و حرکت گرم شدند ، بارى جهان پدید آمد و زندگى سر و صورت گرفت .آغاز دین معرفت کردگار است و کمال معرفت ایمان به ذات پروردگار ، ایمان را به توحید خداوند یعنى : شهادت بر یگانگى او تکمیل کنند و توحید را با صمیمیت و اخلاص تمام نمایند .صاحبدلان چون صمیمانه بر وحدت خداى اعتراف کردند آن چنانش بى آلایش و پاک بینند که از هر نام و صفت ذات مقدسش را منزه و پاک دانند .حاشا که او به صفتى موصوف باشد ، زیرا که به هنگام توصیف چنان نماید که نام از صفت جدا و بیگانه است ، پس آنکه ایزد متعال را وصف کند چنان است که براى بى همتا همتایى آورده و چنین کس از سرمنزل حقیقت سخت به دور و گمراه باشد ، وجودى است که با عدم سابقه ندارد و هستى او را آغازى نیست .با همه چیزست و دور از همه چیز آن چنان که جرم خورشید با پرتو نافذ خود کائنات را نوازش مى کند ولى خویش فرسنگ ها از آن به دور باشد چرخ فلک مى گردد ولى گرداننده آن از آلات و اسباب تهیدست بى نیاز است .کارخانه حیات گرم است اما جز از اراده و نیروى ابدیت نور نمى گیرد تنهاست ولاى از تنهایى وحشتناک و ترسان نیست ، بى کس است ، زیرا کسى نیست که تواند همسایه و همخانه او گردد .گیتى را از طبایع متضاد آفرید و آن چنان بین اضداد آشنایى و صفا برقرار کرد که آب را در آغوش خاک انداخت و آتش را بر دوش باد سوار کرد ، غرایز سرکش و ماجراجویى که در نهاد بشر به هم مانوس و رفیقند اسرار ناگفتنى خلقت را با صریحترین بیان مى گویند و عظمت پروردگار را به فریاد گوشزد مى کنند .بنابراین سر سلسله کلیه تحولات توحید است این است که در ابتدا لقمان بزرگوار فرزند خود را نسبت به این اصل مهم آشنا ساخته و او را به دین راه استوار و اصل بزرگ و مرحله اى که ریشه آن به نام فطرت در قلب هر انسانى موجود است دعوت کرده و نقص در این اصل را براى انسان و هر فردى بزرگترین ظلم شمرده است

0
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

پیشگفتار
فعل حضرت حق
نفس نورى
حفظ از لغزش‏ها با سکوت
وجوب اشتغال به عيوب خود
معیار شناخت خیر
نفخه‏هاى الهى
مقدمه دبير كنگره بر کتاب مجموعه آثار عاشورايى ...
به حرف‏هایى که مى‏زنیم عمل کنیم
تحمّل شیخ جعفر کاشف الغطاء در برابر همسرش

بیشترین بازدید این مجموعه

معیار شناخت خیر
گیاه و حیوان
دیدگاه امیرالمومنین
پیشگفتار
نفس و هفت مرحله آن
قيمت عمر
سخنراني مهم استاد انصاريان در روز شهادت حضرت ...
معناى حروف بسم اللّه‏
قدردانی استاد انصاریان از خادمین سیدالشهدا علیه ...
سلام در اسلام‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^