
قیام مختار
مختار، فرزند ابو عبید ثقفی بود، کسی که شهرتش مدیون شجاعتش در اولین حملات اعراب مسلمان علیه ایرانیان به عنوان فرمانده مسلمین بود. او در واقعه جسر فرماندهی مسلمانان را به عهده داشت و به شهادت رسید.
اولین سابقه مختار در تاریخ اسلام نقلی است که درباره برخورد غیر شیعی او با امام حسن(ع)به او نسبت داده شده است. هنگامی که امام در ساباط مدائن راحتبرداشت و در خانه حاکم مدائن، عموی مختار، سکنی گزید، مختار پیشنهاد کرد تا او را تحویل معاویه داده و حسن نیتخود را نزد معاویه اثبات کند. اما عمویش از این سخن برآشفت و مختار نیز ساکت گشت. (1) گفتهاند که به همین دلیل مختار نزد شیعیان، از عثمانیه به شمار میآمد (2) تا اینکه بعدها خود به شیعیان پیوست. چنین نقلی را نسبتبه مختار، باید ساختگی دانست، زیرا انگیزههای فراوانی در میان راویان اموی وجود دارد تا مختار را دورو، منافق، دروغگو، و شخصیت او را بیثبات جلوه دهند. اضافه بر این، آنچه مسلم است اینکه مختار قبل از واقعه کربلا، یکی از شیعیان معروف در کوفه بوده و لذا هنگامی که مسلم بن عقیل به کوفه فرستاده شد، در منزل او اقامت کرد. (3) زمانی که مسلم با حمله به قصر ابن زیاد خود را درگیر کرد و پس از چندی دستگیر شد و به شهادت رسید، مختار نتوانست در قیام او شرکت کند، زیرا از قبل موعدی برای شروع قیام وجود نداشت. مختار از کوفه خارج شده بود و (4) هنگامی که به کوفه رسید، ابن زیاد بر شهر تسلط یافته و حکومت نظامی اعلام کرده و بسیاری به اجبار در مسجد محبوس شده بودند.
مختار که از اوضاع بیخبر بود، به دست عمال عمرو بن حریث دستگیر شد. پس کوشید تا با سابقه رفاقتی که با عمرو بن حریث داشت، او را وادار به شفاعت از خود کرده و به ابن زیاد بگوید که او خود تسلیم شده است. پس از آن مختار به زندان افتاد و در تمام مدتی که جریان کربلا رخ داد، در زندان بود تا اینکه بعدها، با وساطت عبد الله بن عمر از زندان آزاد یافت. ابن زیاد بدو دستور داد تا ظرف سه روز کوفه را ترک کند. (5) طبیعی بود که این به علت وحشتی بود که ابن زیاد از تحریکات مختار علیه امویان داشت. گفته شده است که مختار یک چشم خود را به دلیل شلاقهای که به دستور ابن زیاد زده شد، از دست داد. (6) پس از آن مختار به مکه رفت و پس از یک سال در طائف - شهری که قبیله او بنیثقیف در آن بود - سکونت کرد. در آن زمان، عبد الله بن زبیر حاکم مکه بود. پس از بازگشت مختار به مکه، ابن زبیر او را دعوت به همکاری کرد. او نیز با گرفتن تعهد در اینکه در کارها او را شریک خویش کند، با او بیعت کرد. در همان زمان مکه مورد محاصره سپاه شام قرار گرفت. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان بشدت از حرم دفاع کرد تا اینکه سپاه شام بازگشتند. در این دفاع حتی گروهی از خوارج نیز شرکت داشتند. (7) این به دلیل مقابله با بیحرمتی سپاه شام بود که به کعبه و حرم تجاوز کرده بود.
بعد از پایان یافتن محاصره، و آنگاه که کوفه نیز به دست زبیریها افتاد، مختار به کوفه بازگشت. ابن زبیر که نسبتبه او مشکوک و مظنون بود، او را مورد توجه قرار نداد و به کاری نگرفت. اغلب مورخان چنین به مختار نسبت دادهاند که او پس از واقعه کربلا مکرر از انتقام گرفتن از قاتلین حسین بن علی(ع)و قیام احتمالی خود سخن میگفته است. (8) آمدن او به کوفه، مصادف با آمادگی توابین برای خروج از شهر بود. طبعا شخصیتسلیمان و سابقه او بسیار زیادتر از مختار بود و لذا مختار نمیتوانست در برابر او، شیعیان را به سوی خویش جذب کند. در عین حال اعتقادی نیز به اقدام سلیمان نداشت و لذا بصراحت اظهار میکرد: «لا علم له بالحروب و السیاسه»، (9) سلیمان آشنایی با جنگ و سیاست ندارد.
تبلیغات مختار سبب کندی کار توابین شد. در عین حال بیشتر شیعیان با سلیمان بودند و تنها در آن شرایط، گروهی اندک به مختار پیوستند. مختار چارهای جز صبر کردن نداشت. او میبایست تامل کند تا کار توابین روشن شود. (10) پس از خروج سلیمان از شهر، قاتلین حسین بن علی(ع)که از ناحیه مختار هراس فراوانی داشتند، حاکم زبیری کوفه را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. این کار علی رغم فشارهایی بود که شیعیان بر حاکم کوفه وارد کرده بودند و با استناد به سابقهای که خود او از مختار داشت، از او میخواستند تا وی را آزاد کند. بعدها عبد الله بن عمر نزد ابن زبیر شفاعت مختار را کرد و با تضمینی که شیعیان دادند، مختار آزاد شد. (11) هنگامی که خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید، مختار در زندان بود. او ضمن نوشتن نامه تسلیتی برای رفاعه بن شداد، رحمت و درود بر سلیمان فرستاد و با تمجید از او، از بازماندگان توابین خواست تا آماده قیام باشند. او آنها را به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت(ع)، دفاع از ضعفا و جهاد با محلین(کسانی که حرمت اسلام را شکسته، حرام آن را حلال دانستهاند)دعوت کرد. (12) در سال 66، حاکم کوفه توسط عبد الله بن زبیر بر کنار و عبد الله بن مطیع به عنوان والی این دیار منصوب گردید. ابن مطیع در همان آغاز کار خود گفت که در امور مالی بر حسب سیره و سنتخلیفه دوم و سوم عمل خواهد کرد. اما سائب بن مالک اشعری بنا به تحریک مختار به او اعتراض کرد و گفت: «جز با سیره علی نمیبایست رفتار شود». (13)
مختار پنهانی مشغول کار خویش بود. او شیعیان را در محفلهای خاصی فراهم میآورد و به عنوان نماینده محمد بن حنفیه آنان را به سوی خویش دعوت میکرد. این مساله در عین آنکه توجه شیعیان را به سوی او معطوف میساخت، سبب تردید نیز در میان آنها میشد، تردید آنها در صداقت مختار نسبتبه نمایندگی از سوی محمد بن حنفیه بود. !آنان برای کسب اطمینان لازم، تصمیم گرفتند تا به مدینه رفته و از محمد بن حنفیه در این باره پرس و جو کنند. عبد الرحمن بن شریح و گروهی دیگر روانه مدینه شدند و در آنجا به طور خصوصی با ابن حنفیه ملاقات کرده و موضع او را نسبتبه مختار سوال کردند. محمد بن حنفیه از مختار به صورت سربسته و مبهم حمایت کرد. او گفت: «اما ما ذکرتم من دعاء من دعاکم الی الطلب بدمائنا فوالله لوددت ان الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه». (14) در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد.
محمد بن حنفیه چیزی بیش از این نگفت. آنها نیز از جای برخاسته و به کوفه آمدند. دیگر شیعیان به سراغ آنها آمدند تا از رضایتیا عدم رضایت ابن حنفیه پرسش کنند. ابن شریح گفت که ما در این باره از محمد بن حنفیه استفسار کردیم و او«فامرنا بمظاهرته» (15) «و اذن لنا فی نصرتک»، (16) به ما دستور داد تا او را پشتیبانی کنیم. چنین تاییدی موجب شد تا دیگر شیعیانی که تا آن موقع به مختار ملحق نشده بودند، بدو بپیوندند.
مختار در پی افراد نیرومند و پرنفوذی بود که بتواند پایگاه اجتماعی خود را با داشتن حمایتبرخی از سران قبایل محکم کند. از جمله این افراد، ابراهیم بن اشتر، فرزند مالک اشتر بود که هم از لحاظ شهرت تشیع پدر مقامی داشت و هم از یثشجاعت و نفوذ خود در نخغیهای کوفه. مختار پس از مذاکراتی توانست ابراهیم را به خود جلب کرده به وسیله او موضع خود را در کوفه تقویت کند، گرچه بعدها ابراهیم از او جدا شد.
قرار شد تا در شب پنجشنبه، چهاردهم ربیع الاول سال 66 شورش آغاز شده و شهر از دست آل زبیر آزاد شود. عبد الله بن مطیع، که اخبار مربوط به شورش مختار را شنیده بود، از چند شب قبل از آن دستور داده بود تا شهر را بیشتر کنترل کرده و شبها رفت و آمد را کنترل کنند. به هر حال چنین خبری نمیتوانست در پرده بماند و لذا در همان آغاز به او گفته بودند که گروهی از ترابیه(اسمی که به شیعیان به مناسبت کنیه ابو تراب به علی نسبت میدادند)با مختار بیعت کردهاند. (17) دو شب قبل از موعد، گروهی همراه ابراهیم با سپاهی از حاکم کوفه برخورد کرده و درگیر شدند. ابراهیم موفق شد سر ایاس بن مضارب، رئیس پلیس عبد