الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
قرآن كتاب يادآوري
کتاب خدا میفرماید: إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (ص:87) این قرآن جز یک منبع یادآورِ حقایق عالم، یادآورِ احکام الهی، یادآورِ حلال و حرام خدا، یادآورِ سرگذشت گذشتگان برای عبرتگیری مخاطبان و یادآورِ مسايل بعد از مرگ برای جهانیان، نیست.
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ. این كتاب، یک منبع کامل هدایت، یک منبع کامل موعظه، یک منبع کامل پند، یک منبع کامل عبرت و درسآموزی، و یک منبع کامل قوانین زندگی است. اما براي چه كسي؟ این قسمت خیلی مهم است: لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ (تكوير:28): برای کسی که بخواهد در صراط مستقیم حق قرار گیرد، این منبع اثربخش است: لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ . این خواستن شما، خیلی مهم است و آن، خواستن شما به صورت فوقالعاده است، و آن، خواستني است که موتور حرکت شما برای پذیرش این منبع، و به اجرا گذاشتن برنامههای این منبع است، امّا اگر کسی در دنیا، به اختیار خودش، این منبع را نخواهد، چه سودی از این منبع عایدش میشود؟ بايد گفت، هیچ سودی از این منبع به او نمیرسد. در آخرت هم از شفاعت این کتاب بهرهای نمیبرد؛ چون این کتاب در قیامت شفاعتکنندة ردة اول است: فَاِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفِّعٌ . اين سخن پیغمبر عظیمالشأن اسلام است که منابع روایی شیعه و سنی این روایت را نقل کردهاند(شيخ كليني، كافي، ج2، ص599 ـ بيهقي، سنن كبري، ج10، ص9).
حالا اگر کسی بخواهد این خواستة مثبت را كه اگر ارايه به غیر خدا، به غیر انبیا، به غیر ائمه و به غیر قرآن بشود، یا اصلاً برآورده نمیشود؛ چون غیر این منابع، قدرت برآوردن این خواستههای مثبت را کسی ندارد، یا اگر برآورده بشود، در حدّ کاملی برآورده نخواهد شد:
دست حاجت چو بری، پیش خداوندی بر
که کریم است و غفورست و رحیمست و ودود
کرمش نامتناهی، نعمش بیپایان
هیچ خواهنده ازين در نرود بیمقصود
سعدي
آن منابعی را هم که خودش برای برآوردن خواستهها قرار داده، کار خودش را انجام میدهند، مثل قرآن، مثل انبیا، مثل ائمة طاهرین. این جا آدم باید عاقلانه کار کند؛ یعنی تمام خواستههای مثبتش را ببرد درِ خانه خدا؛ ببرد درِ خانه انبیا؛ ببرد درِ خانه ائمه؛ ببرد در پیشگاة قرآن مجید. به اذن الله این منابع مسئولند که خواستههای مثبت بشر را برآورده کنند.
شرك، ظلم عظيم
خیلی این مسأله عظیم است. نمونهاي از قرآن را برایتان بگویم. قرآن شرک را «ظلم عظیم» میداند؛ یعنی کسی بیاید در کنار پروردگار، یک قدرت دیگری را قايل بشود و بگوید، به صورت مستقل کار به دست اين شریک در قدرت خدا هم هست. چیزی را عَلَم بکند، حالا یا بت جاندار را، یا بت بیجان را، این کار ظلم عظیم است: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ (لقمان:13). این یک آیه است. إِنَّ اللَّهَ لاَيَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ (نساء:48): در قیامت هر گناهی را هر کس میخواهد پیش من بیاورد، من آن را میبخشم، ولي شرک را نمیبخشم: إِنَّ اللَّهَ لاَيَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ. این سخن را که گفتم، در قیامت است؛ چون در دنیا تا آدم مهلت دارد، شرک قابل آمرزش است ؛ چنانكه قبل از بعثت انبیا، درصد بالایی از مردم مشرک بودند. آنهايي از مشركان كه متدیّن گشتند، آمرزیده شدند. إِنَّ اللَّهَ لاَيَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِكَ لِمَن يَشَاءُ، این سخن، موضع خداوند نسبت به شرک است. حالا همین خدا با این موضعگیری سخت، چه در برابر خود شرک که گفته است: ظلم عظیم است، و چه در این که گفته من شرک را نمیآمرزم. حالا شما بگو خدایا به كبريايت برنمیخورد، مشرکین را هم بیامرز. نه ارادة ازلیش تعلّق گرفته به اين كه بعد از مردن، هیچ مشرکی را نبخشد. معلوم میشود، مشرک خیلی مورد نفرت خدا است. حالا همین خدا، در سورة توبه به پیغمبر میگوید، كه اگر لحنش را نگاه کنید، لذّت میبريد. آدم دلش میخواهد برای چنين خدايي بمیرد، از بس که این خدا خوب است: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ(توبه:6): و حبیب من! اگر مشرکی که دچار ظلم عظیم و گناهی است که من او را نمیبخشم، از تو درخواست پناه کرد، اوقاتت تلخ نشود و چهرهات در هم نرود، وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ : بلافاصله درخواست پناهندگی او را قبول کن و بگذار بیاید. آغوش خودت را باز کن، و به خانهات راهش بده؛ در مسجد راهش بده. الآن است كه ما میگويیم، مشرک و یهودی به داخل مسجد نیایند، اما در زمان رسولخدا صلّي اله عليه و آله و سلّم، پروردگار فرموده بود، اي پيامبر! درِ خانهات و مسجد من را بر روی همه باز بگذار. چون من خواستة همه را میتوانم اجابت کنم و من خدایی نیستم که کسی بیاید بگوید چيزي به من عطا كنم و من بگویم، ندارم، فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَعْلَمُونَ. بگذار بیاید و از این زبان نرم تو، کلام خدا را بشنود و معالجه شود و برگردد. پروردگار خواستة مثبت احدی را رد نمیکند. انبیا هم مسئولند که رد نکنند. ائمة طاهرین هم مسئولند که رد نکنند. چه سفرهای برای ما انداختهاند، و ما خودمان هم نمیدانیم، نمیفهمیم؟
امیرمؤمنان عليه السلام مظلومِ داراي كرم
امیرمؤمنان عليه السلام پس از مرگ پيامبر صلّي اله عليه و آله و سلّم خیلی زجر کشید. عبارت «خیلی» که میگویم، یعنی واقعاً و بدون مبالغه، «خیلی». بگذارید از قول خودشان كه به تواتر از ايشان رسيده، بگویم. هنگامى كه شنيد كسى داد مى زد: «اَنَا مَظْلُومٌ»: من ستمديده ام. به او فرمود: هَلُمَّ فَلْنَصْرِخْ مَعَاً فَاِنِّى مَا زِلْتُ مَظْلُومَاً: بيا با هم فرياد كنيم كه من همواره مظلوم بوده ام. امام با اين كار، هم ناراحتى او را تسكين داد و هم مظلوميت خويش را اعلام فرمود كه من از زمان مرگ پيامبر صلّي اله عليه و آله و سلّم تا هم اكنون مظلوم واقع شده ام، و نيز در سخني فرمود: پروردگارا قريش را رسوا ساز كه مرا از حقم ممنوع ساختند و خلافتم را غصب نمودند، و نيز از آن حضرت رسيده: من هميشه تحت فشار حكومت استبداد بوده ام و از آنچه حقم بود و سزاوار آن بودم، ممنوع گشتم (مكارم شيرازي، ترجمة گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، ج2، ص546 به نقل از شرح ابنابيالحديد، ج9، ص305) در اواخر حکومتش، وقتى كه پياپى برايش خبر مى آوردند كه لشكر معاويه بر شهرها دست يافته اند، آن حضرت از سستى ياران خود در جنگ با دشمنان و مخالفتشان با فرمان و تدبيرش، دلتنگ و آزرده گرديد و اين چنين رنج علي عليه السلام به اوج رسيد. حضرت درحالي كه از شدت اندوه دلتنگ شده بود و ميناليد، بر منبر مسجد كوفه رفت و در انتهاي سخنان عتابآلودش به كوفيان گفت: فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي اللَّهُمَّ مُثْ قُلُوبَهُمْ كَمَا يُمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ (نهجالبلاغه، خطبة25): خدایا! علی را از اين مردم بگیر و یکی دیگر را به اینها بده. مردم كوفه! شما از بس که مرا اذیت کردید، دعا ميكنم كه خدا دلهايتان را بسايد؛ مانند: نمکی که در آب ساييده شود.
مالک اشتر در روز روشن دید كه کنار درختي علی عليه السلام تک و تنها نشسته و زار زار دارد گریه میکند. گفت: علی جان! برای چی گریه میکنی؟ فرمود: از دست مردم به اندازة ریگها و تک تک پشمهايی که روی بدن گوسفندان است، به من ظلم شده است. دلم را آب کردید، خدایا! من را بگیر. مالک! امان از دست مردم، زبان مردم، قضاوت مردم، تهمت مردم، سستی مردم.
با اين همه، همین مردم، روزی آمدند و در خانهاش را زدند. او كه دم درب آمد، آنها گفتند: باغها، زراعتهايمان دارد میسوزد، آخر تو پیش خدا آبرو داری، دعا کن تا باران بیاید.
فکر میکنید این علی با مردم چه کار کرد؟ آيا گفت: به به، الان روز تلافی است. مردم نامرد! چشمتان کور؛ رنج بَکَشید. نه، چنين نبود و او آنان را از كرم خويش مأيوس نكرد. حضرت سرش را به داخل خانه برگرداند و حسن و حسين عليهم السلام صدا كرد و از آنها خواست دعاهاي طلب باران را بخوانند. همين كه آن دو از دعا كردن فارغ شدند، به امر خداوند متعال، آسمان شروع به باريدن كرد (مدينة المعاجز، ج3، ص395).
گريه بر اباعبدالله الحسين عليه السلام ، عطية كريم مطلق
در روایات است که به طور كلي گريه از اثربخشترين عبادات است كه هيچ پيمانه و وزني نميتواند ارزش آن را بسنجد ( شيخ كليني، كافي، ج2، ص481).
یک گریه در قرآن است که خداوند دربارة آن میفرماید: أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ (مائده:83). عارفان به من! از دو چشمانشان، مانند دو چشمۀ آب، اشک فیضان میکند. این گریه، گریة وصل به خداست. دومین گریهاي که کنار گریه برای خدا، از بزرگترين گریههاست، گریه برای اباعبدالله الحسین عليه السلام است. این گریه را هم خدا انتخاب کرده. چکارش میشود کرد؟ به چه كساني داده؟ به شما. چیزی را از شما گرفته و این گریه را داده است؟ نه، آن را مجانی به شما داده، بهشت مجانی، آمرزش مجانی، شفاعت مجانی. چرا مجانی؟ چون کریم است. یکی که از او چيزي میخواهد، نمیتواند به او عنایت نکند. نمیتواند کسی به کریم بگوید كه او بخل ميورزد. بخل در حریم کریم راه ندارد. نمیشود دربارة كريم مطلق چنين گفت؛ چنانكه دربارة حاتم كه شايد بشود گفت، یک قطره از یک ميلیارديم قطره، باز هم از یک ترلیارديم آن قطره از كرم خداوند، در کام حاتم طائی ریخته شده بود، نميشود چنين گفت. حاتم مشرک بود كه مرد، ولی پیغمبر به او احترام میکرد. همیشه از او ذکر خیر میکرد. وقتی که در جنگ با قبیلة طی، دختر حاتم اسیر شد. هرچند پسر حاتم توانست به شام فرار كند. وقتي دختر حاتم به اسارت به مدینه آورده شد، به پیغمبر گفت، یا رسولالله! من دختر حاتم هستم. پیغمبر صلّي اله عليه و آله و سلّم فرمود: اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وَلَدِهِ (ابنطيفور، بلاغاتالنساء، ص17، به روايت حضرت فاطمه عليها السلام ): باید احترام پدر در فرزندش حفظ شود. پس فرمود: تو آزادی. گفت من این آزادی را نمیخواهم. پیغمبر صلّي اله عليه و آله و سلّم فرمود: اگر مدینه بمانی، به کنیزی میبرنت. گفت: نه، اگر میخواهی من را آزاد کنی، بقیه را هم آزاد کن. پیغمبر صلّي اله عليه و آله و سلّم فرمود: بقیه هم آزادند(حايري، شجرة طوبي، ج2، ص400).
در آن زمانها، جوانی براي ازدواج با دختری به خواستگاري رفته بود. پدر كه با رئیس قبیلهای جنگ و دشمنی داشت، به این پسر گفت: مهریة دختر من، سر بریدة حاتم است. جوان هم گفت كه من میروم و برایت اين سر را میآورم. او به قبیله بنیتیم، قبیلة حاتم، رفت. از یکی پرسید كه خیمة حاتم کجاست؟ آن فرد كه خود حاتم بود، بي آن كه خود را معرفي كند، آن جوان را به چادرش برد و به او گفت: جوان! اهل کجا هستی؟ جوان گفت: متعلّق به فلان قبیلهام. حاتم گفت: این جا برای چه چيزی آمدی؟ گفت: خواهشی از حاتم دارم. حاتم گفت: خواهشت چيست؟ جوان گفت: نمیتوانم به شما بگویم و باید خودش را ببینم. سِر است. حاتم گفت: من امینم و سخنت را براي هیچ کس نقل نميكنم و من میتوانم دردت را دوا کنم. چی میخواهی؟ جوان گفت: خودش را باید ببینم. حاتم گفت: فرض کن خودش من هستم. این قدر این جوان محبت دید تا بالاخره به قول ما فريب محبت را خورد و راز خود را به حاتم گفت: راستش این است که من عاشق دختری شدم و خانوادهاش او را به من نمیدهند مگر اين كه سر بریدة حاتم را به عنوان مهر پيش آنها ببرم. حاتم به او گفت: حالا تو مسافری و خستهای، بنشین تا من شربت و ناني بياورم تا ميل كني، شب كه شد، من تو را راهنمایيت ميکنم كه بتواني بيسر و صدا سر حاتم را بُبري و با خودت بَبري. نیمه شب، حاتم جوان را بيدار كرد و کاردي به دست او داد و گفت: اگر مشکل تو با سر من حل میشود، این کارد و این هم سر من. چه اشكالي ميشود به حاتم گرفت، جز اين كه بايد گفت او كريم بود، و مقتضاي كريم بودن اين است. حاتم كه ديد جوان در انجام خواستة خود تعلّل ميكند، به او گفت: چرا بلند نمیشوی؟ جوان گفت: من از آن دختر، بلكه از همة دنیا گذشتم، حيف است كه به شما تلنگري بخورد و باید سالم بمانی.
ما هم در شب جمعه به در خانه كريم مطلق رفته و میخوانیم: يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَِّةِ يَا بَاسِِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةَ، البته، منهای دو گریهاي كه گفته شد و در واقع عطيههايي از جانب كريم مطلقاند، گریه در مصیبت عزیزان را هم به ما اجازه دادهاند، تا حدي كه به جزع و فزع نرسد. به جزع و فزع كه رسيد، دیگر خوب نیست فرد گریه کند (شيخ حر عاملي، وسائلالشيعه، ج2، ص921).
خواستههاي مثبت و منابع كرم
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيٍ اين فقره از دعاي كميل به ما ميگويد، تمام انسانهايی كه داراي سلسلة خواستههای مثبتاند، بايد این خواستهها را پیش کریم ببرند و آبرویشان را پیش بخیل نبرند؛ این خواستهها را پیش افراد محدود نبرند. اصلاً پیش کسی نبرند؛ چرا كه خداوند متعال آن همه منبع کرم برای ما قرار داده است.براي درك اين منابع كرم، چند قضیه برایتان نقل ميکنم.
شب جمعه ساعات رحمت الهی است. به خدا قسم! این مطالبي را که من میگویم، از روی اعتقاد میگویم. به خدا قسم! من جبری مسلک نیستم. من اعتقادم نسبت به عمل انسان، هماني است که ائمه فرمودند. من جبری مسلک نیستم، اما خود خدا کارهایی را میکند که ظاهرش به شکل اختیار ماست. به خدا قسم! این لباس سیاه را خود او به ما پوشانده است. به خدا قسم! این اشک را خود او جاری کرده است. ما و گریه برای ابیعبدالله؟ ما کی هستیم؟ او کریم است و اين از كرم اوست. چه کار میکند اين کریم؟ این قضیه را پیغمبر صلّي اله عليه و آله و سلّم برایتان نقل میکند. حضرت میفرماید: شب معراج، رفیق و همسفر من، امین وحی، جبرئیل عليه السلام بود. از جمله جاهایی که او من را بُرد و گرداند، بهشت بود؛ بهشتی که در قیامت آشکارش میکنند. در حال گشتن، دو قصر را دیدم نماکاری یکی از این قصرها، از جنس سبز بود و نماکاری یکی ديگر از اينها از جنس قرمز. اما قصر بود به امین وحی گفتم، این دو قصر متعلّق به چه كسي است؟ خیلی با ارزشند. جبرئیل عليه السلام گفت: یکی از آنها متعلّق به حسن تو است و یکی هم متعلّق به حسین توست. گفتم: چرا به این رنگها؟ گفت: امّا حسن تو را زهر سختی میدهند و او به مرگ طبیعی نمیمیرد و در هنگام مرگ رنگش به سبزی میگراید، اما حسین تو، در خون خودش میغلطد. خدا خواسته این دو نشانه را حفظ کند (علامة مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص145). پیغمبر به محض اين كه به این شکل خبر شهادت حسن و حسین خود را شنید، زار زار در معراج گریه کرد. خطاب رسید حبیب من! گریة تو برای من سخت است، گریه نکن! گریه نکن! گفت: خدایا! این محبت به بچهها را مگر خودت به آدم نمیدهید؟ دلم میسوزد. دربارة کریم دارم میگویم. گفت: حبیب من! اگر دلت میخواهد نسوزد، من پروندة شهادت حسن و حسین تو را ببندم و در برابرش، تو نباید در قیامت به یک نفر از امتت کار داشته باشی. از کلّ آنها خودم حساب میکشم و از شفاعت دیگر خبری نیست و ما با هم معامله میکنیم. جواب را ببین. پيغمبر صلّي اله عليه و آله و سلّم گفت: مگر میشود که من دارا باشم و در قیامت از داراييام به فقیري ندهم. گفت خدایا! اگر نور دو چشمم، زهرا، هم با این دو تا بچه کشته بشود، برنامة من را از امتم نگیر!
ما اینجا بايد ثابت قدم بمانیم و پیش خدا بمانیم که او هر خواستة مثبت ما را برآورده میکند. پیش پیغمبر صلّي اله عليه و آله و سلّم و پیش علی عليه السلام بمانیم. کنار درِ خانه زهرا عليها السلام بمانیم. پیش اباعبدالله عليه السلام بمانیم. به آنها اجازه دادند هر مشکل ما را حل کنند؛ خواستههای مثبت ما را برآورده کنند.
درخرابۀ شام نشسته اند. روز است و هر کسی در گوشهای سر به دیوار دارد و آرام آرام دارد گریه میکند. خانمی كه خیلی با ادب هم بود، یک دیگ بزرگ غذا آورد و آرام پرسید: بزرگ شما کیست؟ زینب کبری آمد. و گفت: چكار داريد؟ آن زن گفت: مقداري غذا آوردم. زینب کبری خیلی آرام فرمود: قانون دین ما صدقه گرفتن را بر ما حرام کرده. آن زن گفت: خانم! اين صدقه نیست؛ بلكه نذر است. من در اصل اهل شام نیستم. من بچة چهار ساله بودم كه مریض شدم. لمس شدم. همانطوري ماندم و معالجه نشدم. یک روز مادرم با عصبانیت به پدرم گفت، این گوشت افتاده را بردار و ببر در خانة علی، يا بگو دمي بزند تا او خوب بشود یا بمیرد به خانه نيايد.
خانم! خدا امید هیچ مادری را ناامید نکند. من را برد و روی خاک کوچه خواباند و در زد. علی آمد و در را باز کرد. پدرم گفت: آقا! مادرش خیلی ناراحت است و من نمیخواهم مزاحم شما بشوم. گفت: یا بمیرد یا خوبش کنید. پدرم که اين سخن را به حضرت گفت، او سرش را به داخل خانه برگرداند و صدا زد: حسین من! بیا. خانم! آن وقت حسین پنج سالش بود كه آمد دم درب. علی به او گفت: پسرم! خدا بنا ندارد نَفَس تو را برگرداند. نگاهی به این بچه بینداز و خوبش کن. خانم! حسین نگاهي به من کرد و من الآن پنجاه سال است كه دارم زندگی میکنم.
فهرست
قرآن كتاب يادآوري ـــــــــــــــــــــــ 5
شرك، ظلم عظيم ـــــــــــــــــــــــــ 9
امیرمؤمنان عليه السلام مظلومِ داراي كرم ــــــــــ13
گريه بر اباعبدالله الحسين عليه السلام عطية كريم مطلق 17
خواستههاي مثبت و منابع كرم ــــــــــــــ 24