وسائل هدايت - جلسه بیست ودوم (1) - (متن کامل + عناوین)
- تاریخ انتشار: 19 دى 1390
- تعداد بازدید: 630
هدايت مايه سعادت
بهرهبردارى صحيح از دنيا
تهران، حسينيه هدايت رمضان 1383
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
در پايان آيه چهاردهم سوره آل عمران فرمود:
« وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَـءَابِ »(1)
اگر مسائل الهى را در رابطه با زن، شوهر، پسر و دختر، مال، مهريه، طلاق، خانه، مركب و نفقه را انسان هماهنگ با دستورهاى خدا و پيغمبر و ائمه عليهمالسلام مراعات كند كارش عبادت مىشود و نتيجه عبادت هم عاقبت به خيرى و يا به تعبير خود پروردگار «حسن مآب» است.
مجموعهاى بالاتر از عبادت مالى
حالا يك نفر كه تمام مسائل الهى را نسبت به همسر، زن، شوهر، بچهها، يا بچهها نسبت به پدر و مادرشان، يا نسبت به مال، مركب و زمين زراعت عمل كرده است، و كوهى از حسنات و عبادات را در پرونده خودش دارد، باز هم در آيه پانزدهم سوره آل عمران خداوند مىفرمايد: حالا شما را به بهتر از اين آگاه كنم؟
1 ـ آل عمران (3) : 14؛ «و خداست كه بازگشت نيكو نزد اوست .»
يعنى بهتر از اجراى دستورهاى حق نسبت به زن و بچه و مال و منال مايه بهترى از آن مجموعه وجود دارد كه در آيه بعد مىفرمايد:
« قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَ لِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّـتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاْءَنْهَـرُ خَــلِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَ جٌ مُّطَهَّرَةٌ وَرِضْوَ نٌ مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ »(1)
كلمه خير در اينجا معناى افعل تفضيلى دارد.(2)
كلمات عرب گاهى يك واقعيتى را به طور متوسط بيان مىكنند. مثلاً در خود قرآن مجيد مىفرمايد: اين كار حسن و نيكو است، كلمه حسن در عرب، افعل تفضيل دارد، و وقتى مىخواهد بگويد بهتر، مىگويد: أحسن.
1 ـ آل عمران (3) : 15؛ «بگو : آيا شما را به بهتر از اين [ امور ] خبر دهم ؟ براى آنان كه [ در همه شؤون زندگى [پرهيزكارى پيشه كردهاند ، در نزد پروردگارشان بهشتهايى است كه از زيرِ [ درختانِ ] آن نهرها جارى است ، در آنجا جاودانهاند و [ نيز براى آنان [همسرانى پاكيزه و خشنودى و رضايتى از سوى خداست ؛ و خدا به بندگان بيناست .»
2 ـ أطيب البيان في تفسير القرآن: 3/129 [سوره آل عمران (3) : آيه 15]؛ «بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ خير، در اينجا افعل التفضيل است بقرينه مِنْ ذلِكُمْ يعنى بهتر از دنيا و هر چه در دنيا است، بلكه دنيا در جنب آخرت قيمت و ارزشى ندارد قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الآْخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى نساء آيه 79. دنيا داراى خصوصيّاتيست كه قابل ارزش نيست.»
مجمع البيان في تفسير القرآن: 2/713، المعنى؛ «يا محمد لأمتك «أَ أُنَبِّئُكُمْ» أخبركم «بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ» بأنفع لكم مما سبق ذكره في الآية المتقدمة من شهوات الدنيا و لذاتها و زهراتها.»
مجمع البيان في تفسير القرآن: 2/839، النزول؛ «روي أن قوما من الموءمنين قالوا يا رسول الله بنو إسرائيل أكرم على الله منا كان أحدهم إذا أذنب أصبحت كفارة ذنبه مكتوبة على عتبة بابه (أجدع أنفك أو أذنك افعل كذا) فسكت رسول الله صلىاللهعليهوآله فنزلت الآية فقال أ لا أخبركم بخير من ذلكم و قرأ عليهم هذه الآية.»
تقوا؛ احسن اعمال
« وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَآ إِلَى اللَّهِ »(1)
چه گفتارى در اين عالم نيكوتر و بهتر از گفتار كسى است كه مردم را به خدا دعوت مىكند؟ اين گفتار، گفتار حسن نيست، أحسن است.
عظيم، افعل تفضيلش أعظم است. صغير: أصغر و كبير: أكبر، ولى لغت خير در عرب أخير ندارد، خود كلمه به جاى افعل تفضيل استعمال مىشود.
من شما را به بهتر از كل اين برنامههاى گذشته آگاه نكنم؟ هر مؤمنى دلش مىخواهد كه آگاه بشود كه اين خير چيست؟
فقط يك حقيقت است كه وزن آن از نظر خدا، از آن مجموعهاى كه شنيديد، سنگينتر است. تمام وزن سنگين پرونده مردم هم در قيامت به خاطر همين يك حقيقت است. منافعى هم كه در قرآن مجيد براى اين يك حقيقت بيان مىكند، اعجابانگيز است، يعنى جاى ديگر نمىشود پيدا كرد، و فقط در اين نقطه قابل كسب است. اين حقيقت، تقوا است.(2)
1 ـ فصلت (41) : 33؛ «و خوش گفتارتر از كسى كه به سوى خدا دعوت كند.»
2 ـ مصباح الشريعة، ترجمه عبد الرزاق گيلانى: 499، باب هشتاد و دوم در تقوى؛ «قَالَ الصَّادِقُ عليهالسلام التَّقْوَى عَلَى ثَلاَثَةِ أَوْجُهٍ تَقْوَى بِاللَّهِ فِي اللَّهِ وَ هُوَ تَرْكُ الْحَلاَلِ فَضْلاً عَنِ الشُّبْهَةِ وَ هُوَ تَقْوَى خَاصِّ الْخَاصِّ وَ تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ هُوَ تَرْكُ الشُّبُهَاتِ فَضْلاً عَنْ حَرَامٍ وَ هُوَ تَقْوَى الْخَاصِّ وَ تَقْوَى مِنْ خَوْفِ النَّارِ وَ الْعِقَابِ وَ هُوَ تَرْكُ الْحَرَامِ وَ هُوَ تَقْوَى الْعَامِّ وَ مَثَلُ التَّقْوَى كَمَاءٍ يَجْرِي فِي نَهَرٍ وَ مَثَلُ هَذِهِ الطَّبَقَاتِ الثَّلاَثِ فِي مَعْنَى التَّقْوَى كَأَشْجَارٍ مَغْرُوسَةٍ عَلَى حَافَّةِ ذَلِكَ النَّهَرِ مِنْ كُلِّ لَوْنٍ وَ جِنْسٍ وَ كُلُّ شَجَرَةٍ مِنْهَا يَسْتَمِصُّ الْمَاءَ مِنْ ذَلِكَ النَّهَرِ عَلَى قَدْرِ جَوْهَرِهِ وَ طَعْمِه وَ لَطَافَتِهِ وَ كَثَافَتِهِ ثُمَّ مَنَافِعُ الْخَلْقِ مِنْ ذَلِكَ الاْءَشْجَارِ وَ الثِّمَارِ عَلَى قَدْرِهَا وَ قِيمَتِهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِي الاْءُكُلِ الآْيَةَ فَالتَّقْوَى لِلطَّاعَاتِ كَالْمَاءِ لِلاْءَشْجَارِ وَ مَثَلُ طَبَائِعِ الاْءَشْجَارِ وَ الثِّمَارِ فِي لَوْنِهَا وَ طَعْمِهَا مَثَلُ مَقَادِيرِ الاْءِيمَانِ فَمَنْ كَانَ أَعْلَى دَرَجَةً فِي الاْءِيمَانِ وَ أَصْفَى جَوْهَراً بِالرُّوحِ كَانَ أَتْقَى وَ مَنْ كَانَ أَتْقَى كَانَتْ عِبَادَتُهُ أَخْلَصَ وَ أَطْهَرَ وَ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ مِنَ اللَّهِ أَقْرَبَ وَ كُلُّ عِبَادَةٍ غَيْرِ مُوءَسَّسَةٍ عَلَى التَّقْوَى فَهُوَ هَبَاءٌ مَنْثُورٌ قَالَ اللَّهُ أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى تَقْوى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ الآْيَةَ وَ تَفْسِيرُ التَّقْوَى تَرْكُ مَا لَيْسَ بِأَخْذِهِ بَأْسٌ حَذَراً عَمَّا بِهِ بَأْسٌ وَ هُوَ فِي الْحَقِيقَةِ طَاعَةٌ وَ ذِكْرٌ بِلاَ نِسْيَانٍ وَ عِلْمٌ بِلاَ جَهْلٍ مَقْبُولٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ.»
تقوا چيست؟ من مراتبش را كارى ندارم، چون اگر بخواهيم سراغ مراتبش برويم، اين قدر بحث معنوى مىشود كه براى ما اثر روانى منفى خواهد داشت، كه آن وقت ممكن است به خودمان بگوييم: ما هزار سال هم عمر كنيم، به اين مرتبه از تقوا نخواهيم رسيد. گرچه قابل رسيدن مىباشد.
اما فرق بين ما و گذشتگان باتقوا اين است كه تقواداران گذشته در مقابل يك چنين دنيايى كه قرار داريم، قرار نداشتند. نه اين همه راحت زنان بدحجاب و بىحجاب را مىديدند. نه اين همه راحت اين فروشگاهها و پاساژها و مراكز رفت و آمد جاذبه دار را مىديدند. نه راديو داشتند، نه تلويزيون، نه عكاسى، نه ماهواره، نه ويدئو، نه روابط بين زن و مرد نه لباسهاى آنچنانى كه الان هست داشتند.
آنها از صد جاذبه امروز، شايد ـ اگر در زندگى آنها پيدا كنيم ـ دو تايش را داشتند. حد نهايى مناظر تماشايى مردم، باغهاى اطراف شهر و دهاتها بود، محرم و صفر يك تعزيهاى بود، اصلاً هيچ چيز ديگرى براى تماشا نداشتند. تعزيه و باغهاى اطراف هم كسى را بىدين نمىكرد.
اگر در يك محل كسى جرأت گناهى را به خودش مىداد، اين بود كه شب عروسى پسر يا دخترش يك دست مطرب دعوت كند كه اين مطربها تمبك و شيپور بزنند و مطرب هم پسرش را لباس دخترانه بپوشاند و در مجلس مردانه بياورد و برقصاند. اين نهايت گناه در ميان آنها بود.
تازه اين مطربها وقتى مىآمدند، اول به صاحبخانه مىگفتند: ما در كدام اتاق بايد لباس عوض كنيم، مىگفت: فلان اتاق، مطربها مىگفتند: قرآن و مفاتيح آنجا نيست؟ خجالت مىكشيدند. بعد مىگفتند: چه زمانى ما بايد روى صحنه بياييم؟ مثلاً مىگفت: هشت شب، مىگفتند: حالا خيلى وقت داريم، حالا نمازمان را بخوانيم و تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام را هم بگوييم. اين مطربها اين گونه بودند. محرم و صفر و ايام شهادت ائمه عليهمالسلام كه مطلقا دعوت كسى را قبول نمىكردند.
كل جاذبههاى مردم تا اوائل انقراض قاجاريه در تهران كه پايتخت ايران بود، همين باغهاى اطراف بود و يك عروسى كه يك دسته مطرب بيايند و مطربى كنند.
هجمه وسائل ارتباط جمعى بر تقوا
الان كه ما در خانههايمان همه نوع وسائل كنارمان هست؛ انواع فيلمهاى خارجى را كه در تلويزيون خودمان داريم. انواع زنهاى بىحجاب خارجى را كه در سريالها هستند. انواع زنان ايرانى، با آرايش و قيافه دلبرى كه در فيلمهاى خودمان داريم. لباسها، شكل خانهها و پاركها، خيابانها كه همگى جاذبه شهوت هستند. نمىتوانيم هم نداشته باشيم، چكار كنيم؟ برويم سراغ خانههاى كاهگلى قديم؟ هيچ كس قبول نمىكند.
اينها را از گنهكاران خالى كنيم، كل مملكت را بايد خالى كرد، چون همه ما گنهكار هستيم، الا يك تعداد معينى از اولياى خدا.
به تمام خانمهايى كه رعايت مسائل الهى را نمىكنند، بگوييم: از كل ادارات و بيمارستانها بيرون برويد؟ بايد خيمه عزا بزنيم.
به تلويزيون بگوييم: فيلم نگذار! مىگويد: چكار كنم؟ هر شب مىخواهيد برايتان تعزيه بگذاريم؟ نمىشود.
اول تقوا را معنى كنم، نه مراتب تقوا را. خدا مىگويد: تقوا يعنى حالتى در بندهام كه در برابر جاذبه هر گناهى قرار گرفت، قاطعانه و شجاعانه به گناه بگويد: دامنم براى نشستن غبار تو جا ندارد، چون دامنم از توحيد، نبوت، ترس از عذاب الهى، ديد ملائكه، حضور مقدس پروردگار عالم، ياد قبر و قيامت، ياد زحمات انبيا عليهمالسلام و . . . پر است. من ظرف حياتم جاى پذيرايى از شما را ندارد.
جلوهگرى گناه در ديدگان انسان
گناه ممكن است جلوه كند؛
« زُيِّنَ لَهُمْ سُوآءُ أَعْمَــلِهِمْ »(1)
خودش را آرايش بدهد؛ نمىدانى چه لذتى دارد، نمىدانى وقتى كه پنهانى در پاركها و پشت درختها با هم مىگرديم، چه لذتى دارد. نمىدانى وقتى پسر با دختر دست به دست هم مىدهند، چه حرارتى ايجاد مىكند.
طبق آيه قرآن كريم، اينها را ممكن است شيطان زينت بدهد، ولى پروردگار عزيز عالم اهل تقوا را كه تعريف مىكند، مىگويد: اينها هستند كه به هر گناهى جواب منفى مىدهند، مىگويند: ما ظرف حياتمان از خدا، قيامت، زحمات انبيا و ائمه عليهمالسلام ، شهداى تاريخ، از زمان هابيل تا الان پر است، هر چه هم كه شيرين و با لذت باشيد، هر چقدر هم كه تحريك كننده باشيد،ما براى شما جا نداريم.اين تقوا است.
برترى تقوا بر ساير حقوق
آيا خوددارى از گناه، از رعايت حق زن بالاتر و بهتر است؟ آيه كه مىگويد بهتر است. خوددارى از گناه، از اجراى حقوق الهى در حق فرزندان، و حق پدر و مادر
1 ـ توبه (9) : 37؛ «زشتى كارهايشان در نظرشان آراسته شده.»
بهتر است؟ بله.
آنها را مواظب باشيم كه كم نگذاريم، خدا دارد مىگويد: آنها را از تو مىخواهم اگر انجام هم دادى، دستت را مىگيرم و از طبقه اول بهشت تو را به طبقه بالاى بهشت مىبرم.
سه برنامه خدا در قبال تقوا
« قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِّن ذَ لِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ عِندَ رَبِّهِمْ »
براى آنان كه در مقابل هر معصيتى و دعوت هر گناهى جواب منفى مىدهند.
تقوا واقعا سنگين است، اصلاً عمل به تقوا خودش سنگين است، به همين خاطر وزن و اجرش در پرونده سنگين است.
خدا مىفرمايد: براى اهل تقوا سه برنامه گذاشتهام، ولى اين سه برنامه پيش شخص خودم است، و دست ميكائيل و جبرئيل و اسرافيل و ملائكه عرش و فرش نيست.
تقواى بندگانم ايجاد سه مايه مىكند، كه اين سه مايه پيش خودم است. منتظرم بندگان با تقواى من از دنيا به آخرت متولد بشوند، از همان لحظه بعد از مرگ اين سه مايه را در اختيارشان بگذارم.
1 ـ بهشتهاى وسيع
مايه اول:
« جَنَّـتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاْءَنْهَـرُ خَــلِدِينَ فِيهَا »
نه يك بهشت. يك بهشت براى آنها كم است. كدام بهشت كم است؟ بهشتى كه در همين سوره آل عمران مىگويد:
« وَسَارِعُوآاْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَـوَ تُ وَالاْءَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ »(1)
بهشتى كه پهناى آن، پهناى همه آسمانها و زمين است. در اختيار اهل تقوا مىباشد. هر كجايش كه مىخواهى باش، هر چه هم كه مىخواهى بخواه.
آنهايى كه بهشت را با چشم ديدهاند، از قول آنها نقل كنم، سند هم قرآن است، كه خدا يك تعداد بنده داشته است كه در همين دنيا كه بودند، با اين چشم سَر بهشت را ديدند.
ادامه دارد . . .