كاشمر، حسينية حضرت ابوالفضل شوال 1384
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
درك اوصاف پروردگار
حديث بسيار پرمعنایی را از وجود مبارک حضرت رضا7 نقل کردیم که ایشان از پدران بزرگوارشان از پروردگار عالم روایت ميکنند كه خداوند ميفرمود:
عبادت را از کساني ميپذيرم که با درک عظمت من، مرا عبادت کنند.[1]
براي درک عظمت پروردگار باید در حد فکر بشري به منابع این عظمت مراجعه کرد. مواردی را در فصل پیش بیان کردیم. در اینجا به پارهای موارد دیگر میپردازیم.
ـیک از این منابع قرآن مجيد است که اوصاف پروردگار را بيان ميكند. دقت در اوصاف پروردگار، انسان را تا اندازهای به عظمت حضرت حق واقف ميکند. قرآن مجيد ميفرمايد: برگي از درختي در اين عالم نميافتد، مگر اينکه خدا ميداند.[2]
درک عظمت پروردگار در اینجا به آن است که اولاً توجه کنیم چه تعداد موجود در اين عالم وجود دارد.
ثانياً يکي از انواع موجودات عالم برگداران هستند. کدام برگ در کدام گوشه جدا ميشود که پروردگار عالم ميفرمايد «فرود آن را ميدانم». شما با همين آية شريف، گستردگي دانش پروردگار و علم حق را در باطن خود ملاحظه کنيد. علمي که بينهايت است و تمام موجودات ظاهر و باطن عالم، در اين علم هستند و اين علم محيط بر همة آنها است و کل موجودات عالم هم محاط در اين علم است. اين گوشهاي از عظمت علم پروردگار است.
اعمال انسان در قيامت
پروردگار در سورة مبارک لقمان ميفرمايد:
(يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ)[3]
اگر عمل انسان هموزن يک دانة ارزن باشد و اين عمل در دل آسمانها قرار بگيرد؛ يا اين عمل شما که به وزن دانة ارزن است در دل زمين قرار بگيرد؛ نه «علي الارض» بلکه (فِي الْأَرْضِ)، خدا نسبت به آن واقف است. در آيه، کلمة صخره الف و لام ندارد؛ يعني از نظر ادبي، پروردگار سنگ معيني را نميگويد. اين عمل در دل يک سنگ باشد؛ يعني هر سنگي که در کرة زمين، کوهها و درهها است. اگر اين عمل در يک سنگ نامعلومي باشد و به کسي بگويند برو اين عمل را پيدا کن؛ اولاً چقدر باید عمر او طولاني باشد كه بتواند دانه به دانة سنگريزهها و سنگهای درشت کره زمين را بررسی کند و خرد کند تا اين عمل را بیابد! خداوند میفرماید من در قيامت اين عمل شما را خواهم آورد.
عبادت انسان در برابر خدا
حال اگر کسي ميخواهد خدا را بندگي کند، در برابر وجود خدا که قرار ميگيرد، باید خود را چه چيزي به حساب آورد. حال چگونه يک استاد دانشگاه میتواند خدا را عبادت کند، و مثلاً علم خود را با علم خدا مقايسه کند؟! قدرت خود را با قدرت خدا بسنجد؟! يا يک مرجع تقليد بخواهد در برابر خدا عرض اندام کند! علم مرجع تقليد در کنار علم خدا چه قدر و قیمتی دارد؟ شعاع اندكی از علم او را دارد؛ تازه همين علم اندک هم از اوست که به اين موجود عنایت شده است. نمازي که آدم ميخواند، تمام مايههايش از الله است. هيچ چيز از خود آدم نيست؛ نه بدن، نه فکر، نه دلي که نيت ميکند، نه اين کمري که رکوع و سجود ميکند، نه پايي که بدن روي آن ميايستد؛ هيچكدام برای خود آدمی نيست.
عارفان واقعي در اينجا چه گفتهاند؟ عارفان واقعي مانند فيض کاشاني[4]، حاجي سبزواري[5]، آخوند ملامحمد کاشاني[6]، سيد حيدر آملي[7]، مرحوم آيت الله سيد جمال الدين گلپايگاني[8]، همگی يک حرف دارند.[9] ميگويند: وقتي بندهای براي عبادت در برابر مولا ايستاد، باید به طور جدّ حس کند که عدم در برابر وجود ايستاده است؛ حس کند فقر محض در مقابل غناي محض ايستاده. عبادت با چنين حالي، ارزش دارد. آدم تا عمق اين حرفها را درک نکند واقعاً به اين جملة حضرت زينب کبري 3 نميتواند برسد که ايشان روز عاشورا يا روز يازدهم چه فرمودند. امام زينالعابدين7 فرمود: کسي را کشتيد که ملائکه، اجنه آسمانها و زمين و زمان، درختان، ماهيان دريا و مرغان هوا، و انبيا و اوليا براي او گريه کردند. زينب کبري3 وقتي ميخواهد با پروردگار دربارة امام حسين7 عرض ارادات نمايد، با معرفت، بصيرت و دانايي به پروردگار ميگويد:
«اللهم تقبّل منا هذا القليل القربان»[10]
خدايا اين عمل بسيار کم را که تناسبي با عظمت تو ندارد، از ما بپذیر. ما میتوانیم در عبادت بهترين حال را از اين بخش دعاي کميل استفاده کنيم كه اميرالمؤمنين از زبان خود عرضه داشته است:
«و انا عبدک الضعيف الذليل الحقير المسکين المستکين»[11]
اين شناسنامة واقعي ما است.
حضرت يوسف وقتي از زندان آزاد ميشود و حکومت مصر به او ميرسد و برتخت فرمانروايي استقرار پيدا ميکند، به پروردگار عالم ميگويد:
(رَبِّ قَدْ آتَيْتَني مِنَ الْمُلْكِ)[12]
خدايا! اندکي از فرمانروايي را به من دادی.
(وَ عَلَّمْتَني مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ)
اندکي از علم باطن را به من عنايت کردي.
اصلاً کسي در مقابل او، غنا و هستي، و جولاني ندارد. قرآن مجيد اسم آناني را که اين حالتها را احساس ميکنند خيالاتي گذاشته است. با کلمه «يحسبون» آنان را وصف میکند. حسب يعني خيال و گمان؛ يعني حالتي که هيچ ريشه و حقيقتي ندارد.
(كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً)[13]
نگاه آدم تشنه در پنجاه درجه کوير، از دور رودخانة آب ميبيند. ولي وقتي جلو ميرود، ميبيند که هيچ چيزي نبوده و فقط گمان بوده است. در خارج چيزي به نام آب وجود نداشته است.
بنابراین یکی از راههای درک عظمت حق، دقت در صفات پروردگار است که در قرآن کريم مطرح است.
راه دیگر تفكر در روايات است؛ روايات باب توحيد که از رسول خدا و ائمه طاهرين: رسيده است. مخصوصا روايت بسيار با عظمتي که مفضل بن عمر کوفي از وجود مبارک حضرت صادق7نقل کرده است.
مسائل طرح شده در اين روايات، نشان ميدهد که اگر تا روز قيامت تمام اهل عالم جمع شوند، نميتوانند کوچکترين کاري را که خدا انجام ميدهد، انجام دهند. جلوههاي عظمت حق بسیار حيرتانگيز است.[14]
کتابي به نام «شگردهاي طبيعت» هست كه ارادة پروردگار را در رابطه با حيوانات نگاشته است. دانشمندان براي يافتن حقايق بسيار دقت کردهاند، ساليان دراز دنبال بعضي حيوانات بودهاند تا عظمت خدا را فقط در اين ناحيه كشف نمايند.[15]
عکس حيواني را در آن کتاب چاپ کردهاند که هيچ ابزار ظاهري براي دفع دشمن ندارد، ولي سرعت بالا دارند براي اينکه خود را از دسترس دشمن خارج کنند؛ این حیوانات نزديک هشتاد کيلومتر ميدوند و دشمن به آنها نميرسد.
بعضي حيوانات دندان تيز دارند تا دشمن را پاره کنند. بعضي حيوانات توان بدني بالايي دارند؛ مثل کرگدن. بعضي حيوانات شاخ بسيار قوياي دارند که سلاح دفاعي آنها است؛ غير از کارهاي ديگري که انجام ميدهند.
الان براي دانشمندان ثابت شده شاخي که روي سر گاو است، کار رادياتور را در زمستان و تابستان براي گرما و سرما ميکند. در سرما بدن گاو را در حد لازم، گرم نگاه ميدارد و در تابستان بدن را خنک نگاه ميدارد. ميليونها سال است که اين دستگاه گرمکننده و سردکننده روي سر گاو هست. در ضمن نيروي دفاع هم هست. به علاوه چند ميليون سال اين شاخها تکيهگاه چوبي بوده که به دو تا گاو ميبستند و زمينها را شخم ميزدند؛ و با آنها کار تراکتور را ميکردند. يک شاخ چند كارايي مهم دارد.
اما حيوان خيلي نرم تن هم وجود دارد كه شاخ، سرعت، دندان قوي و توان بدني بالايي هم ندارند، اما ابزار دیگری دارند.
شعور حيوانات
تمام حيوانات عالم، علم دشمنشناسي و دوستشناسي دارند. موش با ديدن گربه سریع فرار ميکند، اما کنار پلنگ که شکل گربه است، بازي ميکند. موش ميداند پلنگ کاري به او ندارد، ولي گربه به اين کوچکي شش تا موش را يک جا شكار ميکند. اما از پلنگ نميترسد. خدا چه عظمتي دارد؛ خدایی که در مغز اين حيوانات، این دانشهاي گوناگون را قرار داده است.
در اينجا است که آدم بايد با تمام وجود فرياد بزند:
«العظمة لله الواحد القهار»
حيواني به اندازة موش صحرايي است. این حیوان تا دشمن را ميبيند، صبر ميکند که دشمن تا حد معيني جلو بيايد؛ از او وحشت نميکند. دشمن خيال ميکند كه حيوان ترسيده و خودش را باخته و آماده است که طعمه شود. اين نرم تن معمولي صبر میکند که دشمن در آن حد معين به او نزديک شود، اما نميگذارد او را لمس کند؛ اما ناگهان از بدنش 220 ولت برق توليد ميکند و به طرف دشمن اشعه ميفرستد و او را در جا خشک ميکند.
کارخانة برقي که مولد 220 ولت برق براي خشک کردن است، در کجاي اين حيوان قرار گرفته است. او چگونه اين 220 ولت را ميفرستد؟! موج برق را چگونه ميفرستد؟! این مسائل را فقط با ارادة خدا ميشود حل کرد.
الله، كليد حل مشكلات
يکي از دانشمندان اروپا ميگويد: كليد من براي حل هر چيزي در اين عالم کلمۀ خدا (الله) است؛ وقتي ميگويم «خدا»، راحت ميشوم. در غیر این صورت، اين حقايق براي ما اصلاً قابل درک نيست که چگونه در يک تکه گوشت نرم، 220 ولت برق تولید میشود؟
خيلي شگفتي در این عالم هست و عالم حيوانات نیز بسیار حيرتانگيز است. عالم نباتات هم شگردهايي دارد. در عالم بدن انسان هم عجايبي نهفته است.
شگفتیهای خلقت معده
ميگويند: اسيد را در دسترس قرار ندهيد. چون خطرناک است. اسيد فلز، آهن و مس را ذوب ميكند. نازکي معدة ما ميلي متري است. هشتاد سال اين معده پر از اسيد است؛ براي اينکه ما بادام و گردو و نان خشک ميخوريم، گز و پسته و فندق ميخوريم، غذا ميخوريم. اسيد در معده بايد تمام آنها را ذوب کند و به يک ماده بسيار رقيق تبديل كند تا بعد در رودة بزرگ و کوچک به تمام بدن پخش شود. حتي اگر در وسط يک لقمه، يک سوزن بلعيده شود، اسيد معده سوزن را که تيز است براي اينکه به معده فرو نرود، پرچ ميکند و روي آن هم يک لايه ماده غذا ميکشد و بعد هم در فضولات بدن دفن ميکند که راه مسير را زخم نکند. اينها هنر معده است.
در کتاب آفرينش انسان نوشته است: تا الان که من اين کتاب را مينويسم براي دانشمندان ثابت شده، معدة انسان آزمايشگاهي است كه در آن يک ميليون رشته کار انجام ميشود. اسيدي که غليظ است، نود سال خود معدة چند ميلي متري را سوراخ نميکند. اين عظمت خدا هست يا خیر؟
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود
هر که فکرت نکنـد نقش بـود بـر ديـوار[16]
شگفتیهای دیگری در خلقت انسان
روزي که اين دستگاههاي عکس و ابزارهاي علمي نبود، قرآن مجيد گفت: نطفه از صلب پدر در رحم مادر پشت سه تاريکي قرار ميگيرد.
(في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ)[17]
تاريکي اول را عبور ميکند، تاريکي دوم را عبور ميکند و در تاريکي سوم ميآيد. در تاريکي اول تا آخر عمر مادر، نور از آن عبور نميکند و این طبيعي است. سپس در تاريکي سوم نطفة مرد با نطفة زن مخلوط میشود. در نطفة مرد موجودات زندهاي به شکل زالو قرار دارد كه با حجم کم، به اندازة هشت برابر جمعيت کرة زمين اسپرم زنده شناور است. يعني 38 ميليارد اسپرم زندهاند. هوا ميخواهند، غذا ميخواهند، و حرکت دارند. آنها وارد تاريکخانة سوم ميشوند. سپس به يک دانه اسپرم اجازه ميدهند که با نطفة زن ترکيب شود. آنگاه در آن تاريکخانة سوم كه هيچ نقاشي در عالم نميتواند در تاريکي نقاشي کند، در آن تاريکي مطلق، پروردگار عالم، سمبل زيبايي به نام انسان را ميسازد:
(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ)[18]
(قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ)[19]
خدايا بندگي ما را بر اساس درک عظمت خودت قرار ده که ما با بيميلي وجود مقدس تو را بندگي نکنيم. بندگي ما با معرفت، با نشاط، و متواضعانه در برابر عظمت تو باشد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1]) المحاسن: 1/15، باب 9، حديث 44؛ بحارالانوار: 66/391، باب 38، حديث 66 .
[2]) انعام/ 59: (وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها)؛ «و هيچ برگى نمى افتد مگر آنكه آن را مى داند.»
[3]) لقمان/ 16: «پسركم! اگر عمل هم وزن دانه خردلى و در درون سنگى يا در آسمان ها يا در دل زمين باشد... .»
[4]) شرح حال ايشان در كتاب مرگ و فرصتها، جلسه 12 آمده است.
[5]) شرح حال ايشان در كتاب حلال وحرام مالى، جلسه 28 آمده است.
[6]) شرح حال ايشان در كتاب ارزشها و لغزشها، جلسه 21 آمده است.
[7]) دایرة المعارف تشيع، 1/233: بهاءالدين سيدحيدر بن علي عبيدي معروف به صوفي (ح 720 ـ م ب 794 ق) از مشاهير عرفاي شيعي سدة هشتم هجري. وي از نوادگان علويان مازندران بود و خاندان او در مازندران به تشيع شهرت داشتند. از سالهاي كودكي به كسب معرفت پرداخت و از زادگاهش آمل در جستجوي دانش به استرآباد و خراسان و اصفهان رفت. در بازگشت از سفر به خدمت فخرالدوله حسن بن كيخسرو آخرين امير شاخة سوم آل باوند پيوست و از نديمان خاص وي گشت. در همين ايام بود كه شور حقيقتجويي در دلش بيدار شد و مال و عيال و فرزند را بگذاشت و با دلقي ژنده به قصد زيارت بارگاه پيامبر اكرم9 و ائمه اطهار : از سرزمين خود بيرون آمد. پس از چندي كه در اصفهان اقامت گزيد و با مشايخ صوفيه حشر و نشر يافت، عزيمت حج كرد (751 ق) و در بازگشت در شهرهاي نجف و كربلا و بغداد و حله نزد استاداني چون نصيرالدين علي بن محمد كاشاني، از فقها و متكلمان شيعه (م 755 ق) و فخرالمحققين محمد بن حسن حلي (م 771 ق) كسب علم كرد و در 761 ق از فخرالمحققين اجازه يافت.
سيد حيدر آملي مدت بيست سال فقيه و متكلمي متعصب بود، اما با انقلابي كه در درونش پيدا شد تعصب را كنار گذاشته و به تسامح گراييد و عرفان و تشيع را در هم آميخت. وي داراي كتب و رسالات چندي است كه معروفترين آنها عبارتند از: الاركان في فروع شرايع اهل الايمان، در تأويل مسائل مربوط به نماز و روزه و زكات و حج و جهاد مطابق مشرب اهل طريقت؛ رسالةالامانة، در تفسير مفهوم امانت كه در قرآن آمده؛ اصطلاحات الصوفية، كه تلخيص گونهاي است از رسالة اصطلاحات عبدالرزاق كاشاني؛ جامع الاسرار يا جامع الانوار، نص النصوص، در شرح فصوص الحكم ابن عربي؛ محيط الاعظم، در تفسير قرآن؛ رافعة الخلاف، دربارة تقدم علي بن ابيطالب7 بر ديگر صحابه و دليل سكوت آن حضرت در اختلاف پس از رحلت پيامبر9؛ جامع الحقايق؛ و رسالة التنزيه و امثلة التوحيد.
[8]) شرح حال مرحوم سيد جمال الدين گلپايگانى در كتاب تواضع و آثار آن، جلسه 12 آمده است.
[9]) بحارالأنوار: 22/67، باب 43، حديث 22؛ «قَالَ الصَّادِقُ7: نَجْوَى الْعَارِفِينَ تَدُورُ عَلَى ثَلَاثَةِ أُصُولٍ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ الْحُبِّ؛ فَالْخَوْفُ فَرْعُ الْعِلْمِ وَ الرَّجَاءُ فَرْعُ الْيَقِينِ وَ الْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ فَدَلِيلُ الْخَوْفِ الْهَرَبُ وَ دَلِيلُ الرَّجَاءِ الطَّلَبُ وَ دَلِيلُ الْحُبِّ إِيْثَارُ الْمَحْبُوبِ عَلَى مَا سِوَاهُ فَإِذَا تَحَقَّقَ الْعِلْمُ فِي الصَّدْرِ خَافَ فَإِذَا كَثُرَ الْمَرْءُ فِي الْمَعْرِفَةِ خَافَ وَ إِذَا صَحَّ الْخَوْفُ هَرَبَ وَ إِذَا هَرَبَ نَجَا وَ إِذَا أَشْرَقَ نُورُ الْيَقِينِ فِي الْقَلْبِ شَاهَدَ الْفَضْلَ وَ إِذَا تَمَكَّنَ مِنْ رُؤْيَةِ الْفَضْلِ رَجَا وَ إِذَا وَجَدَ حَلَاوَةَ الرَّجَاءِ طَلَبَ وَ إِذَا وُفِّقَ لِلطَّلَبِ وَجَدَ وَ إِذَا تَجَلَّى ضِيَاءُ الْمَعْرِفَةِ فِي الْفُؤَادِ هَاجَ رِيحُ الْمَحَبَّةِ وَ إِذَا هَاجَ رِيحُ الْمَحَبَّةِ اسْتَأْنَسَ ظِلَالَ الْمَحْبُوبِ وَ آثَرَ الْمَحْبُوبَ عَلَى مَا سِوَاهُ وَ بَاشَرَ أَوَامِرَهُ وَ اجْتَنَبَ نَوَاهِيَهُ وَ اخْتَارَهُمَا عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ غَيْرِهِمَا وَ إِذَا اسْتَقَامَ عَلَى بِسَاطِ الْأُنْسِ بِالْمَحْبُوبِ مَعَ أَدَاءِ أَوَامِرِهِ وَ اجْتِنَابِ نَوَاهِيهِ وَصَلَ إِلَى رَوْحِ الْمُنَاجَاةِ وَ الْقُرْبِ وَ مِثَالُ هَذِهِ الْأُصُولِ الثَّلَاثَةِ كَالْحَرَمِ وَ الْمَسْجِدِ وَ الْكَعْبَةِ فَمَنْ دَخَلَ الْحَرَمَ أَمِنَ مِنَ الْخَلْقِ وَ مَنْ دَخَلَ الْمَسْجِدَ أَمِنَتْ جَوَارِحُهُ أَنْ يَسْتَعْمِلَهَا فِي الْمَعْصِيَةِ وَ مَنْ دَخَلَ الْكَعْبَةَ أَمِنَ قَلْبُهُ مِنْ أَنْ يَشْغَلَهُ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ فَانْظُرْ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُ فَإِنْ كَانَتْ حَالَتُكَ حَالَةً تَرْضَاهَا لِحُلُولِ الْمَوْتِ فَاشْكُرِ اللَّهَ عَلَى تَوْفِيقِهِ وَ عِصْمَتِهِ وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى فَانْتَقِلْ عَنْهَا بِصِحَّةِ الْعَزِيمَةِ وَ انْدَمْ عَلَى مَا سَلَفَ مِنْ عُمُرِكَ فِي الْغَفْلَةِ وَ اسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى تَطْهِيرِ الظَّاهِرِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ تَنْظِيفِ الْبَاطِنِ مِنَ الْعُيُوبِ وَ اقْطَعْ زِيَادَةَ الْغَفْلَةِ عَنْ نَفْسِكَ وَ أَطْفِ نَارَ الشَّهْوَةِ مِنْ نَفْسِكَ.»
بحارالأنوار،70/69، باب 97، حديث 1: «قَالَ الصَّادِقُ7الْحُزْنُ مِنْ شِعَارِ الْعَارِفِينَ لِكَثْرَةِ وَارِدَاتِ الْغَيْبِ عَلَى سَرَائِرِهِمْ وَ طُولِ مُبَاهَاتِهِمْ تَحْتَ تَسَتُّرِالْكِبْرِيَاءِ وَ الْمَحْزُونُ ظَاهِرُهُ قَبْضٌ وَ بَاطِنُهُ بَسْطٌ يَعِيشُ مَعَ الْخَلْقِ عَيْشَ الْمَرْضَى وَ مَعَ اللَّهِ عَيْشَ الْقُرْبَى وَ الْمَحْزُونُ غَيْرُ الْمُتَفَكِّرِ لِأَنَّ الْمُتَفَكِّرَ مُتَكَلِّفٌ وَ الْمَحْزُونُ مَطْبُوعٌ وَ الْحُزْنُ يَبْدُو مِنَ الْبَاطِنِ وَ التَّفَكُّرُ يَبْدُو مِنْ رُؤْيَةِ الْمُحْدَثَاتِ وَ بَيْنَهُمَا فَرْقٌ قَالَ اللَّهُU فِي قِصَّةِ يَعْقُوبَ7 «إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لاتَعْلَمُونَ» فَبِسَبَبِ مَا تَحْتَ الْحُزْنِ عِلْمٌ خُصَّ بِهِ مِنَ اللَّهِ دُونَ الْعَالَمِينَ.»
[10]) شيخ محمد مهدي حائري: شجرة طوبى، 2/393 (خاتمة الكتاب).
[11]) مصباح المتهجد، 847 (دعاى كميل).
[12]) يوسف/ 101.
[13]) نور/ 39: «و كافران اعمالشان مانند سرابى در بيابانى مسطّح و صاف است كه تشنه آن را [از دور] آب مى پندارد.»
[14]) مراجعه شود به كتاب كافي، 1/72، (كِتَابُ التَّوْحِيد)؛ كافي، 1/134، (بَابُ جَوَامِعِ التَّوْحِيدِ)؛ و بحارالأنوار، 3/1، (كتاب التوحيد).
بحارالأنوار، 3/57، باب 4: (الخبر المشتهر بتوحيد المفضل)؛ بحارالأنوار، 3/198، باب 6، (التوحيد و نفي الشريك)؛ و التوحيد، شيخ صدوق;.
بحارالأنوار، 3/59 ـ 60، باب 4، حديث 1: «يَا مُفَضَّلُ إِنَّ الشُّكَّاكَ جَهِلُوا الْأَسْبَابَ وَ الْمَعَانِيَ فِي الْخِلْقَةِ وَ قَصُرَتْ أَفْهَامُهُمْ عَنْ تَأَمُّلِ الصَّوَابِ وَ الْحِكْمَةِ فِيمَا ذَرَأَ الْبَارِئُ جَلَّ قُدْسُهُ وَ بَرَأَ مِنْ صُنُوفِ خَلْقِهِ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ السَّهْلِ وَ الْوَعْرِ فَخَرَجُوا بِقِصَرِ عُلُومِهِمْ إِلَى الْجُحُودِ وَ بِضَعْفِ بَصَائِرِهِمْ إِلَى التَّكْذِيبِ وَ الْعُنُودِ حَتَّى أَنْكَرُوا خَلْقَ الْأَشْيَاءِ وَ ادَّعَوْا أَنَّ كَوْنَهَا بِالْإِهْمَالِ لَا صَنْعَةَ فِيهَا وَ لَا تَقْدِيرَ وَ لَا حِكْمَةَ مِنْ مُدَبِّرٍ وَ لَا صَانِعٍ؛ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُونَ وَ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ فَهُمْ فِي ضَلَالِهِمْ وَ عَمَاهُمْ وَ تَحَيُّرِهِمْ بِمَنْزِلَةِ عُمْيَانٍ دَخَلُوا دَاراً قَدْ بُنِيَتْ أَتْقَنَ بِنَاءٍ وَ أَحْسَنَهُ وَ فُرِشَتْ بِأَحْسَنِ الْفُرُشِ وَ أَفْخَرِهِ وَ أُعِدَّ فِيهَا ضُرُوبُ الْأَطْعِمَةِ وَ الْأَشْرِبَةِ وَ الْمَلَابِسِ وَ الْمَآرِبِ الَّتِي يُحْتَاجُ إِلَيْهَا لَايُسْتَغْنَى عَنْهَا وَ وُضِعَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنْ ذَلِكَ مَوْضِعَهُ عَلَى صَوَابٍ مِنَ التَّقْدِيرِ وَ حِكْمَةٍ مِنَ التَّدْبِيرِ فَجَعَلُوا يَتَرَدَّدُونَ فِيهَا يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ يَطُوفُونَ بُيُوتَهَا إِدْبَاراً وَ إِقْبَالًا مَحْجُوبَةً أَبْصَارُهُمْ عَنْهَا لَايُبْصِرُونَ بُنْيَةَ الدَّارِ وَ مَا أُعِدَّ فِيهَا وَ رُبَّمَا عَثَرَ بَعْضُهُمْ بِالشَّيْ ءِ الَّذِي قَدْ وُضِعَ مَوْضِعَهُ وَ أُعِدَّ لِلْحَاجَةِ إِلَيْهِ وَ هُوَ جَاهِلٌ بِالْمَعْنَى فِيهِ وَ لِمَا أُعِدَّ وَ لِمَا ذَا جُعِلَ كَذَلِكَ فَتَذَمَّرَ وَ تَسَخَّطَ وَ ذَمَّ الدَّارَ وَ بَانِيَهَا فَهَذِهِ حَالُ هَذَا الصِّنْفِ فِي إِنْكَارِهِمْ مَا أَنْكَرُوا مِنْ أَمْرِ الْخِلْقَةِ وَ ثَبَاتِ الصَّنْعَةِ فَإِنَّهُمْ لَمَّا غَرَبَتْ أَذْهَانُهُمْ عَنْ مَعْرِفَةِ الْأَسْبَابِ وَ الْعِلَلِ فِي الْأَشْيَاءِ صَارُوا يَجُولُونَ فِي هَذَا الْعَالَمِ حَيَارَى وَ لَايَفْهَمُونَ مَا هُوَ عَلَيْهِ مِنْ إِتْقَانِ خِلْقَتِهِ وَ حُسْنِ صَنْعَتِهِ وَ صَوَابِ تَهْيِئَتِهِ وَ رُبَّمَا وَقَفَ بَعْضُهُمْ عَلَى الشَّيْ ءِ لِجَهْلِ سَبَبِهِ وَ الْإِرْبِ فِيهِ فَيُسْرِعُ إِلَى ذَمِّهِ وَ وَصْفِهِ بِالْإِحَالَةِ وَ الْخَطَإِ كَالَّذِي أَقْدَمَتْ عَلَيْهِ الْمَانَوِيَّةُ الْكَفَرَةُ وَ جَاهَرَتْ بِهِ الْمُلْحِدَةُ الْمَارِقَةُ الْفَجَرَةُ وَ أَشْبَاهُهُمْ مِنْ أَهْلِ الضَّلَالِ Û
Ü الْمُعَلِّلِينَ أَنْفُسَهُمْ بِالْمُحَالِ فَيَحِقُّ عَلَى مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِمَعْرِفَتِهِ وَ هَدَاهُ لِدِينِهِ وَ وَفَّقَهُ لِتَأَمُّلِ التَّدْبِيرِ فِي صَنْعَةِ الْخَلَائِقِ وَ الْوُقُوفِ عَلَى مَا خُلِقُوا لَهُ مِنْ لَطِيفِ التَّدْبِيرِ وَ صَوَابِ التَّعْبِيرِ بِالدَّلَالَةِ الْقَائِمَةِ الدَّالَّةِ عَلَى صَانِعِهَا أَنْ يُكْثِرَ حَمْدَ اللَّهِ مَوْلَاهُ عَلَى ذَلِكَ وَ يَرْغَبَ إِلَيْهِ فِي الثَّبَاتِ عَلَيْهِ وَ الزِّيَادَةِ مِنْهُ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ يَقُولُ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ.»
[15]) غررالحكم، 46، حديث 185: «خُذُوا مِنْ كُلِّ عِلْمٍ أَحْسَنَهُ فَإِنَّ النَّحْلَ يَأْكُلُ مِنْ كُلِّ زَهْرٍ أَزْيَنَهُ فَيَتَوَلَّدُ مِنْهُ جَوْهَرَانِ نَفِيسَانِ أَحَدُهُمَا فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ وَ الآْخَرُ يُسْتَضَاءُ بِهِ.»
كنزالعمال، 10/181، حديث 28942: «رسول الله9: إنَّ مِن العِلمِ كَهَيئَةِ المَكنونِ لايَعلَمُهُ إلاّ العُلَماءُ بِاللّه ِ فَإذا نَطَقوا بِهِ لايُنكِرُهُ إلاّ أهلُ الغِرَّةِ باللّهِ.»
نهجالبلاغه، خطبه 205: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُسْتَحْفَظِينَ عِلْمَهُ يَصُونُونَ مَصُونَهُ وَ يُفَجِّرُونَ عُيُونَهُ يَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلَايَةِ وَ يَتَلَاقَوْنَ بِالْمَحَبَّةِ وَ يَتَسَاقَوْنَ بِكَأْسٍ رَوِيَّةٍ وَ يَصْدُرُونَ بِرِيَّةٍ لَاتَشُوبُهُمُ الرِّيبَةُ وَ لَاتُسْرِعُ فِيهِمُ الْغِيبَةُ عَلَى ذَلِكَ عَقَدَ خَلْقَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ فَعَلَيْهِ يَتَحَابُّونَ وَ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ فَكَانُوا كَتَفَاضُلِ الْبَذْرِ يُنْتَقَى فَيُؤْخَذُ مِنْهُ وَ يُلْقَى قَدْ مَيَّزَهُ التَّخْلِيصُ وَ هَذَّبَهُ التَّمْحِيصُ.»
[16]) سعدي شيرازي.
[17]) زمر/ 6: «در ميان تاريكى هاى سه گانه [شكم و رحم و مشيمه]. »
[18]) تين/ 4: «كه ما انسان را در نيكوترين نظم و اعتدال آفريديم.»
[19]) انعام/ 91: «بگو: [فقط در همه امورم] خدا، نه غير او؛ سپس آنان را رها كن.»
منبع : پایگاه عرفان