فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تواضع و آثار آن - جلسه هفدهم - (متن کامل + عناوین)

 

عظمت خلقت انسان

زيبايى در خلقت موجودات

 

تهران، مسجد حضرت امير عليه السلام رمضان 1384

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

خداوند در قرآن مجيد خود را تصوير كننده معرفى مى كند. به خاطر اينكه خداوند، جامع همه صفات كمال است و هيچ عيب و نقصى در پيشگاه او وجود ندارد، هر نقشى كه براى موجودات قرار مى دهد زيبا و كامل است. در قرآن كريم خلقت و آفرينش همه آفريده ها را زيبا مى داند.

«الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ» «1»

اگر در نقّاش عيب و نقص باشد، نقش او كامل نخواهد بود.

حضرت حقّ داراى دو نوع نقّاشى است، بنابراين بايد، داراى دو صفحه باشد، كه هر كدام از اين دو نوع نقاشى را بر صفحه معيّن خود نقّاشى كند. يك صفحه نقّاشى حضرت حق، پرده تكوين و طبيعت است، خداوند بر پرده تكوين و طبيعت، ميلياردها نقش زده است، گاهى در قرآن مجيد گوشه اى از اين نقّاشى را تعبير به زينت مى كند.

«إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ» «2»

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود

 

هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار «3»

     

شعر از حكيم و عارف معروف، شيخ اجل سعدى شيرازى است. در و ديوار وجود؛ يعنى عالم طبيعت و تكوين است. اگر انسانِ اهل انديشه در نقش هاى اين نقّاشى نيست، خود او يك نقش مرده اى بر اين ديوار است.

كسانى كه با ديد پروردگار، به عالم نگاه مى كنند، در هيچ گوشه اى از گوشه هاى جهان و روى اين پرده، نقش نازيبا نمى بينند، باز شيخ اجل سعدى مى سرايد:

به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست

 

عاشقم بر همه عالم، كه همه عالم از اوست «1»

     

اين همان معناى آيه شريفه:

«الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ»

است. كور كه نمى تواند نقش هاى زيبا را مشاهده كند، وقتى جاهل به عالم نگاه مى كند، به نظر آنها عالم هستى كج و نازيبا مى باشد، در باطن او چون و چرا پيدا مى شود، چرا اين موجود را خلق كرده است؟ چرا خداوند مرا خلق كرده است؟

عالم براى چه به وجود آمد؟

زيرا انسان عاشق نازيبايى نمى شود، وقتى انسان زشتى را مى بيند، به آن نفرت پيدا مى كند. جاى بحث تبرّى كجا است؟ در قرآن مى فرمايد: از دشمنان دين خدا متنفر باشيد، جايگاه نفرت از دشمنان حقّ، جايگاه درستى است ولى به ما نگفتند كه از قيافه دشمنان متنفّر باشيد، قيافه دشمنان جزو «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ» است، به ما گفتند از روش و اخلاق دشمنان متنفّر باشيد، والّا وجود ظاهرى دشمنان در پرده تكوين، زيبا و نيكو است.

«ان الله لاينظر الى صوركم» «2» خدا به نقش ظاهر شما كارى ندارد، در اين زمينه نفرت مخصوص هيولاى خطرناك باطن دشمنان است.

______________________________
(1)- سعدى شيرازى.

(2)- بحار الأنوار: 67/ 248، باب 54، الإخلاص و معنى قربه تعالى؛ جامع الأخبار: 100؛ «وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله إِنَّ اللَّهَ لَايَنْظُرُ إِلَى صُوَرِكُمْ وَ أَعْمَالِكُمْ وَ إِنَّمَا يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ.»

(3)- سعدى شيرازى.

 

حكايت عارف و تماشاى فيلم

 

عارفى در يكى از شهرهاى ايران زندگى مى كند، ايشان مى فرمودند: در جلسه اى شاد و بانشاط كه به صرف ناهار دعوت بوديم، دو سه نفر از ميهمانان كه براى اولين مرتبه آنها را مى ديدم، به من علاقمند شدند، و مى گفتند انسان خوش اخلاقى و خوش برخوردى است، از راه، مسلك و اعتقاد من، خبرى نداشتند؟

فقط وقتى ميهمانى تمام شد، آن عارف مى گويد: ميهمان ها مرا دعوت كردند كه ناهار منزل آنها بروم، آن عارف مى گويد: بعد از صرف ناهار به من گفتند: آيا حاضر هستيد با هم يك فيلم تماشا كنيم؟ گفتم اختيار با شما است. من خبر نداشتم چه فيلمى مى خواهند بگذارند، يك فيلم خارجى بسيار زشت، پر از فساد و گناه را ديدم، بعد از اينكه مقدارى از فيلم را ديدم به گوشه سالن پذيرايى آمدم، و شروع به گريه كردم. تلويزيون را خاموش كردند. آب جوش و آب قند آوردند، از من سؤال كردند فيلم بد بوده است؟ گفتم: نه، مردان و زنانى كه در اين فيلم ديدم، بسيار زيبا بوده اند، و پروردگار من،

«أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ»

مى باشد، اينكه مثل مادر داغديده گريه مى كنم، به خاطر اين است كه اينها چرا باطن خودشان را مطابق با نقش زيباى ظاهر نقّاشى نكرده اند؟ دلم براى افرادى كه در فضاى «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ» قرار دارند، سوخت كه چرا اين خواهران و برادران من، به طرف جهنّم رفتند. و بعد هم براى شما ناراحت شدم كه با بودن كسانى كه باطنشان،

«أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ»

است، چرا شما گناهكاران را انتخاب كرده ايد؟

بعد به آنها گفتم من انسان هايى را مى شناسم كه شما بايد آنها را انتخاب مى كرديد اما نمى گويم چه كسانى هستند؟ اگر اجازه بدهيد من يك فيلم ويدئويى دارم، اگر شما ببينيد لذت مى بريد.

عارف گفت: اتفاقا فيلمى كه من داشتم، سخنرانى روز اربعين بود، و در آن جلسه شما منبر رفته بوديد، از اول تا آخر فيلم سخن از آتش جهنم بود؛ يعنى هر كس اين فيلم را نگاه مى كرد، نمى توانست دست از حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام و پيغمبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام بردارد، زن و مرد آنها از گريه داشتند خودشان را هلاك مى كردند، بعد گفتم شما اهل بيت عليهم السلام و قرآن را كه خدا تمام هنر نقاشى اش را در آن به كار گرفته، رها كرده ايد و نقاشى روى استخوان و پوست را نگاه مى كنيد. شما زيبايى پوست و جمجمه را با هنر كامل نقاشى حقّ كه على عليه السلام مى باشد معامله مى كنيد؟ آن عارف مى گويد: از جاى خود بلند شدم. جلويم را گرفتند. ما از اين فيلمى كه براى تو گذاشتيم، بيشتر از پنجاه عدد داريم، شما اين فيلم اربعين را براى ما بگذار، اين پنجاه فيلم را آتش بزنيد، ما را ادب كرديد، امروز معناى زيبايى را فهميديم.

اگر خداوند پرده زيباى اين افراد را كنار بزند و باطنشان را نشان بدهد، شما تا روز قيامت از ديدن باطن زشت اين افراد فرارى خواهيد شد.

 

علم و دانش امامان

 

اعتقاد ما اين است كه امامان ما در علم كامل بودند و الّا به امامت انتخاب نمى شدند. و ما بر اين عقيده هستيم كه خداوند متعال به امامان ما، توان هاى معنوى داده كه به ديگران عنايت نفرموده است.

جوان شيعه اى خدمت موسى بن جعفر عليه السلام آمد، گفت: يابن رسول الله، فرهنگ خانواده من خلاف فرهنگ شما است، آنها يك مكتب ديگرى داشتند، شما را امام نمى دانستند، ديگران را امام مى دانستند، قائل به امامت اميرالمؤمنين عليه السلام نبودند، من راه شما را انتخاب كردم، پدرم مرده است، دلم براى او مى سوزد، يك نفر مى گويد: من هزار دينار از پدرت طلب داشتم، وضع خوبى هم ندارم، طلب ما را بدهيد، من نوشته ها و دفترهاى پدرم را ديدم كه از چه كسى طلبكار است و به چه كسى بدهكار مى باشد، نام اين آقا نيست، من هم ناراحت هستم، چه كار كنم؟ دلم مى خواهد اگر پدرم اهل عذاب است، عذاب خوردن مال مردم گردنش نباشد، موسى بن جعفر عليه السلام فرمودند: مانعى ندارد، نيمه شب به قبرستان بقيع برو، اين جملات را بخوان، پدر خود را مى بينى، از او سؤال كن، كه فلانى از تو طلب دارد يا ندارد، اگر گفت: طلب ندارد، طلبكار دروغ مى گويد، اگر گفت طلب دارد، طلبكار راست مى گويد، از اصل مال پدر طلب او را ادا كن؛ زيرا دين، قبل از تقسيم ارث بايد جدا بشود.

 

اداى ديْن «1»

 

ديْن چيست؟ مالى كه ميّت به مردم بدهكار است. اگر زكات بدهكار است، صد هكتار زمين داشته، سى سال گندم، جو و كشمش اين زمين را خورده، حقّ خدا را نداده، قبل از تقسيم ارث بايد زكات مال خود را بدهد، قبل از مرگ، بايد حجّ واجب انجام مى داد، قبل از تقسيم ارث بايد پول حج را كنار بگذارند، خمس بدهكار است، شصت سال است پول در آورده، بايد ورثه خمس اموال ميت را بپردازند، وقتى دين را ادا كردند، ورثه مى توانند از دو سوم مال استفاده نمايند.

وارد شدن ظاهر در باطن در قيامت

جوان رفت، جملاتى كه از موسى بن جعفر عليه السلام ياد گرفته بود، خواند. يك مرتبه در آن تاريكى قبرستان بقيع، هيولاى سياهى را ديد، كه شبيه هيچ حيوانى

______________________________
(1)- تهذيب الأحكام: 4/ 139، حديث 17؛ «مُحَمَّدُ بْنُ يَزِيدَ الطَّبَرِيُّ قَالَ كَتَبَ رَجُلٌ مِنْ تُجَّارِ فَارِسَ إِلَى بَعْضِ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام يَسْأَلُهُ الْإِذْنَ فِي الْخُمُسِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ وَ عَلَى الْخِلَافِ الْعِقَابَ لَايَحِلُّ مَالٌ إِلَّا مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اللَّهُ إِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَى دِينِنَا وَ عَلَى عِيَالَاتِنَا وَ عَلَى مَوَالِينَا وَ مَا نَبْذُلُ وَ نَشْتَرِي مِنْ أَعْرَاضِنَا مِمَّنْ تُخَافُ سَطْوَتُهُ فَلَا تَزْوُوهُ عَنَّا وَ لَاتُحَرِّمُوا أَنْفُسَكُمْ دُعَاءَنَا مَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ رِزْقِكُمْ وَ تَمْحِيصُ ذُنُوبِكُمْ وَ مَا تُمَهِّدُونَ لِأَنْفُسِكُمْ لِيَوْمِ فَاقَتِكُمْ وَ الْمُسْلِمُ مَنْ يَفِي لِلَّهِ بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهِ وَ لَيْسَ الْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْبِ وَ السَّلَام.» تهذيب الأحكام: 4/ 136؛ «أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَنِ اشْتَرَى شَيْئاً مِنَ الْخُمُسِ لَمْ يَعْذَرْهُ اللَّهُ اشْتَرَى مَا لَايَحِلُّ لَهُا.»

من لا يحضره الفقيه، ترجمه غفارى: 2/ 346؛ تهذيب الأحكام: 4/ 124؛ «الْحَسَنِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنِّي أَصَبْتُ مَالًا لَاأَعْرِفُ حَلَالَهُ مِنْ حَرَامِهِ فَقَالَ أَخْرِجِ الْخُمُسَ مِنْ ذَلِكَ الْمَالِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ رَضِيَ مِنَ الْمَالِ بِالْخُمُسِ وَ اجْتَنِبْ مَا كَانَ صَاحِبُهُ يَعْمَلُ.»

نمى باشد، شكل خاصى داشت. جوان وحشت كرد، هيولا گفت: وحشت نكن، من پدرت هستم، به امر موسى بن جعفر عليه السلام مرا با تو روبه رو كردند، من كه همه چيزم را باختم، چون راه من غلط و منحرف بود، اما طلبكار راست مى گويد، خدمت موسى بن جعفر عليه السلام آمد، گفت: پدرم اين شكلى نبود، خيلى بى ريخت بود، به هيچ حيوانى شبيه نبود.

جوان عزيز خداوند در قرآن مى فرمايد:

«يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» «1»

در قيامت باطن را در ظاهر وارد مى كنيم، هر كسى به شكل باطن خود محشور مى شود.

 

سؤال ابراهيم عليه السلام از ملك الموت

 

روايت قوى تر و مستندتر، روايتى است كه وجود مبارك مرحوم فيض كاشانى در دو كتاب باعظمت «وافى»، و «شافى» نقل مى كند.

ابراهيم قهرمان توحيد، پدر همه انبياى بعد از خود، جدّ پيغمبر و ائمه طاهرين، انسانى كه قرآن بسيار به او بها داده است، روزى نشسته بود، ملك الموت را ديد، به او گفت: مرگ من فرا رسيده است، گفت: نه؛ زيرا هنگامى كه ملك الموت بيايد كار تمام است، و همه چيز باطل مى شود،

«تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» «2»

تمام پيوندهاى او قطع مى شود.

گفت: هنوز مهلت دارى در دنيا بمانى. ابراهيم عليه السلام فرمود: براى چه آمدى؟

ملك الموت گفت: براى ديدن تو آمدم. ابراهيم عليه السلام فرمود: آيا با قيافه اصلى بالاى سر محتضر مى آيى و جانش را مى گيرى، گفت: نه، بر سر خوبان عالم به يك شكل

______________________________
(1)- طارق (86): 9؛ «روزى كه رازها فاش مى شود.»

(2)- بقره (2): 166؛ «همه دست آويزها و پيوندها از آنان بريده شود.»

مى روم و بر سر بدان حرفه اى هم به شكل ديگر مى روم، امام صادق مى فرمايد:

ابراهيم به او گفت: شكلى كه بالاى سر خوبان مى آيى، به من نشان بده، ملك الموت گفت: سرت را برگردان، تا من به آن شكل در آيم، ابراهيم به ملك الموت نگاه كرد و بيهوش شد.

ابراهيم فرمود: هيچ ستمكار و گناهكارى نيازى نيست به جهنم برود، همين قيافه براى گناهكاران كافى است. «1»

شبى مجنون به خلوتگاه ناز

 

با خداى خويشتن مى كرد ناز

كاى خدا نامم تو مجنون كردى

 

بهر يك ليلى دلم خون كردى

اى خدا من كم نيم از بت پرست

 

روى امّيدم به درگاه تو هست

اى خدا من كم نيم از ذرّه اى

 

عاشقم بر روى آهو برّه اى

اى خدا آخر طبيب من كجاست؟

 

مُردم از حسرت نصيب من كجاست؟

پس خطاب آمد كاى شوريده حال

 

هر چه مى خواهى در اين درگاه بنال

كار ليلى نيست اين كار من است

 

روى خوبان عكس رخسار من است «2»

     

ملك الموت آن قيافه زيبا را از كجا مى آورد؟ ملك الموت آينه خدا است، بالاى سر مؤمن كه مى رود، عكس مؤمن روى قيافه ملك الموت مى افتد، مؤمن خودش را در ملك الموت مى بيند و كافر هم خودش را در ملك الموت مى بيند. ملك الموت يك چهره واقعى دارد، اين دو قيافه مال دو نوع مردم است.

بر پرده تكوين، تمام نقش ها زيبا است، كسانى كه با ديد خود به نقش هاى ظاهر نگاه مى كنند، همه را زيبا مى بينند.

به جهان خرّم از آنم كه خرّم از اوست

 

عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست «3»

     

وقتى انسان با ديد قلبى به اطراف خود نگاه كند، شاد زندگى مى كند غصّه دار

______________________________
(1)- النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين: 117، الفصل الثالث؛ «عوالي اللئالى في الحديث أن إبراهيم عليه السلام لقي ملكا فقال له من أنت قال أنا ملك الموت قال تستطيع أن تريني الصورة التي تقبض بها روح المؤمن قال نعم أعرض عني فأعرض عنه فإذا هو شاب حسن الصورة حسن الثياب حسن الشمائل طيب الرائحة فقال يا ملك الموت لو لم يلق المؤمن إلا حسن صورتك لكان حسبه ثم قال هل تستطيع أن تريني الصورة التي تقبض بها روح الفاجر فقال لا تطيق فقال بلى قال فأعرض عني فأعرض عنه ثم التفت إليه فإذا هو رجل أسود قائم الشعر منتن الرائحة أسود الثياب يخرج من فيه و من مناخيره النيران و الدخان فغشي على إبراهيم ثم أفاق و قد عاد ملك الموت إلى حالته الأولى فقال يا ملك الموت لو لم يلق الفاجر إلا صورتك هذه لكفته.»

(2)- محمدعلى احسانى.

(3)- سعدى شيرازى.

نمى شود، منظره ها او را رنج نمى دهد، وقتى با چشم خدا به عالم نگاه مى كند.

مى بيند كه كلّ عالم يوسف مى باشد، مى بيند همه عالم خرّم و عالم زيبا است.

به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقى است

 

به ارادت ببرم درد كه درمان هم از اوست

نه فلك راست مسلّم نه ملك را حاصل

 

آنچه كه در سرّ سويداى بنى آدم از اوست

پادشاهى و گدايى برِ ما يكسان است

 

كه برين در همه را پشتِ عبادت خم از اوست

     

غم و شادى برِ عارف چه تفاوت دارد

 

ساقيا باده بده شادى آن كاين غم از اوست «1»

     

اين نقش ظاهر موجودات است.

به دريا بنگرم دريا تو بينم

 

به صحرا بنگرم صحرا تو بينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت

 

نشان از قامت رعناى تو بينم «2»

     

دريا يك آينه است، صورت تو در آينه افتاده است، دريا كه چيزى نيست، اين نقش مخصوص نقاش است.

 

نقش سه تابلو در باطن

 

نقشِ دوم: نقش روى پرده باطن، شخصيت و انسانيت انسان است. كه نقّاش در اين مرحله تابلو را جلوى شما قرار مى دهد، مى گويد: من باطنِ تو را مطابق اين نقّاشى مى خواهم، ديگر خودش نقّاشى نمى كند. صورت تو را در رحم نقاشى مى كند، چشم و ابرويتان را در پرده تكوين نقاشى مى كند، لب، دهن و بينى زيبا را نقاشى مى كند، اما نوبت نقش بر پرده تشريع كه مى رسد، يك تابلوى كامل

______________________________
(1)- سعدى شيرازى.

(2)- باباطاهر عريان.

و جامع، نقاشى مى كند و روبه روى شما مى گذارد و مى گويد: من باطن، اخلاق، حال، روش و منش شما را با اين قيافه مى خواهم. اين را در باطن خود نقاشى كن.

در اين زمينه سه تابلو كنار هم چيده شده است، اولين آنها قرآن است، درباره قرآن فقط يك كلمه بيان مى كنم:

«تعلّموا كتابَ الله فانّه أحسن الحديث» «1» «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ» «2»

در پرده تكوين مى فرمايد: همه را زيبا نقاشى كرده ام، ولى به قرآن كه مى رسد مى فرمايد:

«فانّه أحسن الحديث»

اين نقّاشى زيباترين نقاشى من است، اما چشم دل بايد آن را ببيند.

اميرالمؤمنين عليه السلام در «نهج البلاغه» مى فرمايد: خدا قابل ديدن ما بندگان نيست، نمى توانيم خدا را ببينيم، ديده نمى شود، هيچ چشمى نمى تواند او را ببيند، ولى براى اينكه بتواند او را ببيند، در قرآن جلوه كرده است.

«فانّه أحسن الحديث»

قرآن يك تابلو است، اخلاق، اقتصاد، سياست، حكومت، روش و منش خودتان را با فهم اين تابلو در باطن نقاشى كنيد.

قرآن تابلوى اول است. اما تابلوى دوم، كه بايد باطن خود را از روى اين تابلو نقاشى كرد:

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» «3»

پيغمبر من، براى شما انسان نيكويى است كه اگر زندگى خود را از روى او، نقّاشى كنيد

______________________________
(1)- نهج البلاغه: خطبه 109، بحار الأنوار: 74/ 291، باب 14، حديث 2؛ «خُطْبَتُهُ عليه السلام الْمَعْرُوفَةُ بِالدِّيبَاجِ الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ 000 وَ أَفِيضُوا فِي ذِكْرِ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذِّكْرِ وَ هُوَ أَمَانٌ مِنَ النِّفَاقِ وَ بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَ تَذْكِيرٌ لِصَاحِبِهِ عِنْدَ كُلِّ خَيْرٍ يَقْسِمُهُ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَهُ دَوِيٌّ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ ارْغَبُوا فِيمَا وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فَإِنَّ وَعْدَ اللَّهِ أَصْدَقُ الْوَعْدِ وَ كُلُّ مَا وَعَدَ فَهُوَ آتٍ كَمَا وَعَدَ وَ اقْتَدُوا بِهَدْيِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَشْرَفُ السُّنَنِ وَ تَعَلَّمُوا كِتَابَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ أَبْلَغُ الْمَوْعِظَةِ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْقَصَصِ وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْكُمْ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ 000»

(2)- سجده (32): 7؛ «همان كسى كه آنچه را آفريد نيكو ساخت.»

(3)- احزاب (33): 21؛ «براى شما در [روش و رفتار] پيامبر خدا الگوى نيكويى است براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد؛ و خدا را بسيار ياد مى كند.»

«لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً»

اميد مثبت و آخرت آباد پيدا مى كنيد و ذاكر لله مى شويد.

اين يك تابلو است. وقتى اميرالمؤمنين عليه السلام از اين تابلو تعريف مى كند، همه را با افعل تفضيل تعريف مى كند، مى فرمايد: در همه چيز پيغمبر صلى الله عليه و آله بهترين است.

اما تابلوى سوم، اهل بيت عليهم السلام هستند. اگر خانم ها مى خواهند بهترين زن را در اهل بيت عليهم السلام الگو بگيرند، «فاطمةُ سيدة نساء العالمين» بهترين زن در تمام زنان عالم فاطمه عليها السلام است.

وقتى پيغمبر صلى الله عليه و آله مى خواهد از على عليه السلام تعريف كند. اول از امام مجتبى عليه السلام تعريف مى كند، بعد حضرت أبى عبدالله الحسين را تعريف مى كند، دو نفر از زيباترين ها هستند، مى فرمايد:

«الحسن والحسين سيّدا شباب أهل الجنّة» «1» همه اهل جنت شباب هستند، اين دو نفر سرور جوانان اهل بهشت هستند، سرور جوانان اهل بهشت حسن و حسين من هستند. زيباترين جاى آفرينش، زيباترين جاى عالم از نظر عنصرى بهشت است، در قيامت همه چيز زنده است،

«إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» «2»

بهشت به پروردگار گفت: نمى خواهى مرا آرايش كنى، بهشت كه زيباترين جاى عنصرى و فيزيكى مى باشد، گفت: نمى خواهى مرا آرايش كنى؟ خطاب رسيد همه وجود تو را به وجود حسن، حسين و فاطمه آرايش كردم،

«ألم أزيّنْكِ بالحسن والحسين» «3» بعد مى فرمايد:

«وأبوهما أفضل منهما» «4»

______________________________
(1)- من لايحضره الفقيه: 4/ 420، حديث 5920؛ «قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إِنَّ عَلِيّاً وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ زَوْجَتُهُ فَاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ابْنَتِي وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَلَدَايَ مَنْ وَالَاهُمْ فَقَدْ وَالَانِي وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِي وَ مَنْ نَاوَأَهُمْ فَقَدْ نَاوَأَنِي وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ بَرَّنِي وَصَلَ اللَّهُ مَنْ وَصَلَهُمْ وَ قَطَعَ اللَّهُ مَنْ قَطَعَهُمْ وَ نَصَرَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ خَذَلَ مَنْ خَذَلَهُمُ اللَّهُمَّ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ ثَقَلٌ وَ أَهْلُ بَيْتٍ فَعَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً يَا رَبَّ الْعَالَمِين.»

(2)- عنكبوت (29): 64؛ «اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازى نيست.»

(3)- بحار الأنوار: 43/ 306، باب 12؛ «وَ مِنْ كِتَابِ الْفِرْدَوْسِ عَنْ عَائِشَةَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قَالَ سَأَلَتِ الْفِرْدَوْسُ رَبَّهَا فَقَالَ أَيْ رَبِّ زَيِّنِّي فَإِنَّ أَصْحَابِي وَ أَهْلِي أَتْقِيَاءُ أَبْرَارٌ فَأَوْحَى اللَّهُ عز و جل إِلَيْهَا أَ لَمْ أُزَيِّنْكِ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ.»

(4)- بحار الأنوار: 60/ 37، باب 50، حديث 29؛ «عَنْ الصَّادِقُ عليه السلام أَنَّ فَاطِمَةَ عليه السلام عَادَتْ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله عِنْدَ مَرَضِهِ الَّذِي عُوفِيَ مِنْهُ وَ مَعَهَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَأَقْبَلَا يَغْمِزَانِ مِمَّا يَلِيهِمَا مِنْ يَدِ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى اضْطَجَعَا عَلَى عَضُدَيْهِ وَ نَامَا فَلَمَّا انْتَبَهَا خَرَجَا فِي لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ مُدْلَهِمَّةٍ ذَاتِ رَعْدٍ وَ بَرْقٍ وَ قَدْ أَرْخَتِ السَّمَاءُ عَزَالِيَهَا فَسَطَعَ لَهُمَا نُورٌ فَلَمْ يَزَالَا يَمْشِيَانِ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ يَتَحَدَّثَانِ حَتَّى أَتَيَا حَدِيقَةَ بَنِي النَّجَّارِ فَاضْطَجَعَا وَ نَامَا فَانْتَبَهَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مِنْ نَوْمِهِ وَ طَلَبَهُمَا فِي مَنْزِلِ فَاطِمَةَ فَلَمْ يَكُونَا فِيهِ فَقَامَ عَلَى رِجْلَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ هَذَانِ شِبْلَايَ خَرَجَا مِنَ الْمَخْمَصَةِ وَ الْمَجَاعَةِ اللَّهُمَّ أَنْتَ وَكِيلِي عَلَيْهِمَا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَا أَخَذَا بَرّاً أَوْ بَحْراً فَاحْفَظْهُمَا وَ سَلِّمْهُمَا فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ لَاتَحْزَنْ وَ لَاتَغْتَمَّ لَهُمَا فَإِنَّهُمَا فَاضِلَانِ فِي الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ وَ أَبُوهُمَا أَفْضَلُ مِنْهُمَا هُمَا نَائِمَانِ فِي حَدِيقَةِ بَنِي النَّجَّارِ.»

على از اين دو بالاتر است. اين هم يك تابلو است.

پروردگار پرده شخصيت ما را نقاشى نمى كند، سه تابلو در برابر ما مى گذارد، قلم عمل و عقل به دست ما مى دهد، مى فرمايد: باطن خود را نقاشى كن.

 

برخورد عاطفى امير المؤمنين عليه السلام با ميثم

 

يكى از افرادى كه اين سه تابلو، را نقاشى كرده است، يك خرمافروش بوده است. خرمافروشى برده بود، يك خانم براى كارهاى خانه خود اين غلام را خريده بود كه كارهايش را انجام دهد، روزى اين خانم با غلام خود راه مى رفت، اميرالمؤمنين عليه السلام از مقابل مى آمد.

حضرت عليه السلام رو به غلام كرد، نامت چيست؟ جواب داد: سالم، فرمود نه، اسم اصليت سالم نيست، پدر و مادرت نام تو را ميثم گذاشتند، ايرانى بود.

در ايرانى ها چه انسان هاى نقاشى شده بودند. سلمان، ميثم، شيخ طوسى و خواجه نصير طوسى و مانند اين افراد بسيار است.

اى ايرانى! از اين فرهنگِ عظيم و زيبا عقب نمانى. ايرانى مواظب باش، الگو و فرهنگ تو مسيحيت و يهوديت نشود، در ايران فرهنگ مسيحيت و يهوديت حاكم شده است. با يهودى گرى و مسيحى گرى ابن سينا، «1» خواجه نصير، ميثم «2» و سلمان پيدا نمى كنيم.

نام تو را ميثم گذاشتند، خانم وقتى اين برخورد عاطفى را بين اميرالمؤمنين عليه السلام و ميثم ديد، گفت: آقا من اين غلام را نمى خواهم، او را به شما بخشيدم.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: تو هم در راه خدا آزاد هستى. ميثم گفت: من از غلامى اين زن آزاد شدم، على جان مى خواهم غلام تو شوم. تحت تربيت اميرالمؤمنين قرار گرفت، به قدرى خود را زيبا نقاشى كرد، كه ميثم به مكه آمده بود، تا أبى عبدالله عليه السلام را زيارت كند، همان سالى كه امام كربلا آمد.

______________________________
(1)- شرح حال ابن سينا در كتاب ارزش عمر و راه هزينه آن، جلسه 15 آمده است.

(2)- شرح حال ميثم تمار در كتاب مرگ و فرصت ها، جلسه 16 آمده است.

ميثم در زد، ام سلمه همسر پيغمبر پشت در آمد، گفت: امام حسين را مى خواهم ملاقات كنم، ام سلمه گفت: بيرون شهر رفته است، ميثم گفت: هنگامى كه تشريف آوردند سلام مرا به ايشان برسان، مى خواهم به كوفه بروم، چوبه دار منتظر من است. به عشق على مى خواهند مرا به دار بكشند، من نمى توانم بايستم.

ام سلمه گفت: چه كسى هستى؟ گفت: ميثم، ام سلمه گفت: شب هاى زيادى را ديده بودم كه پيغمبر عليه السلام با گريه براى تو دعا مى كرد. «1»

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

______________________________
(1)- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: 1/ 324؛ «وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَوْهُ أَنَّ مِيثَمَ التَّمَّارِ كَانَ عَبْداً لِامْرَأَةٍ مِنْ بَنِي أَسَدٍ فَاشْتَرَاهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام مِنْهَا وَ أَعْتَقَهُ وَ قَالَ لَهُ مَا اسْمُكَ قَالَ سَالِمٌ قَالَ أَخْبَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ اسْمَكَ الَّذِي سَمَّاكَ بِهِ أَبَوَاكَ فِي الْعَجَمِ مِيثَمٌ قَالَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَاسْمِي قَالَ فَارْجِعْ إِلَى اسْمِكَ الَّذِي سَمَّاكَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ دَعْ سَالِماً فَرَجَعَ إِلَى مِيثَمٍ وَ اكْتَنَى بِأَبِي سَالِمٍ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام ذَاتَ يَوْمٍ إِنَّكَ تُؤْخَذُ بَعْدِي فَتُصْلَبُ وَ تُطْعَنُ بِحَرْبَةٍ فَإِذَا كَانَ الْيَوْمُ الثَّالِثُ ابْتَدَرَ مَنْخِرَاكَ وَ فَمُكَ دَماً فَيُخْضَبُ لِحْيَتُكَ فَانْتَظِرْ ذَلِكَ الْخِضَابَ وَ تُصْلَبُ عَلَى، باب دَارِ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ عَاشِرَ عَشَرَةٍ أَنْتَ أَقْصَرُهُمْ خَشَبَةً وَ أَقْرَبُهُمْ مِنَ الْمَطْهَرَةِ وَ امْضِ حَتَّى أُرِيَكَ النَّخْلَةَ الَّتِي تُصْلَبُ عَلَى جِذْعِهَا فَأَرَاهُ إِيَّاهَا فَكَانَ مِيثَمٌ يَأْتِيهَا فَيُصَلِّي عِنْدَهَا وَ يَقُولُ بُورِكْتِ مِنْ نَخْلَةٍ لَكِ خُلِقْتُ وَ لِي غُذِّيتِ وَ لَمْ يَزَلْ يَتَعَاهَدُهَا حَتَّى قُطِعَتْ وَ حَتَّى عَرَفَ الْمَوْضِعَ الَّذِي يُصْلَبُ عَلَيْهَا بِالْكُوفَةِ قَالَ وَ كَانَ يَلْقَى عَمْرَو بْنَ حُرَيْثٍ فَيَقُولُ لَهُ إِنِّي مُجَاوِرُكَ فَأَحْسِنْ جِوَارِي فَيَقُولُ لَهُ عَمْرٌو أَ تُرِيدُ أَنْ تَشْتَرِيَ دَارَ ابْنِ مَسْعُودٍ أَوْ دَارَ ابْنِ حَكِيمٍ وَ هُوَ لَايَعْلَمُ مَا يُرِيدُ.

وَ حَجَّ فِي السَّنَةِ الَّتِي قُتِلَ فِيهَا فَدَخَلَ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا فَقَالَتْ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مِيثَمٌ قَالَتْ وَ اللَّهِ لَرُبَّمَا سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يُوصِي بِكَ عَلِيّاً فِي جَوْفِ اللَّيْلِ فَسَأَلَهَا عَنِ الْحُسَيْنِ قَالَتْ هُوَ فِي حَائِطٍ لَهُ قَالَ أَخْبِرِيهِ أَنِّي قَدْ أَحْبَبْتُ السَّلَامَ عَلَيْهِ وَ نَحْنُ مُلْتَقُونَ عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمِينَ إِنْ شَاءَ اللَّهِ فَدَعَتْ لَهُ بِطِيبٍ فَطَيَّبَتْ لِحْيَتَهُ وَ قَالَت لَهُ أَمَا إِنَّهَا سَتُخْضَبُ بِدَمٍ.»

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تجلّى خدا در قرآن
آياتى در تبيين هدايت و ضلالت
صبر، بهترين عامل رسيدن به كمال‏
مرگ وفرصتها - جلسه هجدهم
درک حقایق با عمل به اهداف چهارگانۀ قرآن
قطعه‏اى عجيب‏
اثر دوم تقوا: امنيّت
«ارحنا يا بلال»
عرفان در سوره یوسف (ع)- جلسه سوم
اسعد بن زراره: نمونه وجدان بيدار

بیشترین بازدید این مجموعه

نفس - جلسه بیست و پنجم
بدهكارى و نماز ميّت‏
تقواى اقتصادى صابران و متقين‏
اداى دين با رحمت خدا
ادب لقمان از بى‏ادبان
ميوه باغ پاكى‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
علامت روبرگرداندن خدا از بنده
تهران/ حسینیهٔ بنی‌الزهرا/ دههٔ سوم صفر/ پاییز ...
ظهور اشک از قلب صاف و پاک از گناه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^