فارسی
دوشنبه 03 دى 1403 - الاثنين 20 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

قلب: فرعون وجود يا يوسف مصر؟


انسانى كه در مسير زندگى رابطه اى با پيغمبر درون و حجت الهى درون خويش (عقل) ندارد و با عقل بيرونى يعنى انبياء خدا و ائمه طاهرين نيز در ارتباط نيست و، به قول قرآن، اهل تفكر و تعقل و انديشه در خود، در امور عالم و در عاقبت كارها نيست، اين حاكم درونى و سلطان مملكت صغير، در كشور وجود و مصر هستى اش تبديل به فرعون مى شود (اين تعبير از وجود مبارك امير المؤمنين است ). اگر قلب انسان به فرعون بدل شود، سرزمين وجود يعنى اعضاء و جوارح نيز، كه تكوينا نمى توانند از آن جدا شوند و راهى جز خواسته هاى او در پيش بگيرند، به سرزمين عاد و ثمود بدل مى شوند. در نتيجه، به فرموده قرآن مجيد سراسر كشور الهى وجود از فساد و فتنه پر مى شود و چيزى خالى از فساد و فتنه باقى نمى ماند. نتيجه كار نيز، وقتى اين فساد بر وجود انسان حاكم شود و تداوم پيدا كند، به فرموده قرآن چنين است:

«الم تر كيف فعل ربك بعاد. ارم ذات العماد. التى لم يخلق مثلها فى البلاد. و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد. و فرعون ذى الاوتاد الذين طغوا فى البلاد فاكثروا فيها الفساد. فصب عليهم ربك سوط عذاب. إن ربك لبالمرصاد».

آيا ندانسته اى كه پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟ با آن شهر ارم كه داراى كاخ هاى باعظمت و ساختمان هاى بلند بود و مانندش در شهرها ساخته نشده بود؟ و با قوم ثمود آنان كه در آن وادى براى ساختن بناهاى استوار و محكم تخته سنگ ها را مى بريدند؟ و فرعون نيرومند كه داراى ميخ هاى شكنجه بود؟ آنان كه در شهرها طغيان و سركشى كردند و در آن ها فساد و تباهكارى فراوانى به بار آوردند. پس پروردگارت تازيانه عذاب هاى گوناگون را آنان فرو ريخت. و بى ترديد پروردگارت در كمين است.

مساله اين است كه هيچ كس نمى تواند از حوزه مراقبت خدا دور شده يا از دايره حكومت او خارج گردد. خاصه اين كه خداوند در كمين همه فرعون ها و فرعون صفت هاست و سرانجام تازيانه هاى عذاب را بر آنان فرو مى آورد؛ عذاب هايى كه براساس آيات قرآن و روايات بسيار گوناگون و رنگارنگ (الوان عذاب) و دايره شمول آن ها هم مربوط به دنيا و هم آخرت است.

يكى از اين عذاب ها كه مربوط به دنياست عذاب استيصال است كه هم چنان كه از نامش پيداست فرد در نتيجه آن مستاصل مى شود؛ يعنى تمام درهاى چاره بر او بسته مى شود و نمى داند چه بايد بكند. دنيا براى بر طرف ساختن نياز چنين شخصى كوچك مى شود، داروها از اثر مى افتند و تمام قدرت ها براى نجات او ناتوان مى شوند و عاجز مى گردند .... خداوند در قران به صراحت مى فرمايد:

«و ما أنتم بمعجزين فى الارض و ما لكم من دون اللّه من ولى و لا نصير».

و شما در زمين عاجزكننده خدا نيستيد تا بتوانيد از دسترس قدرت او بيرون رويد. و جز خدا هيچ سرپرست و ياورى براى شما نيست.

يكى ديگر از اين عذاب ها كه انسان دردش را در دنيا احساس نمى كند ولى يكى از عذاب هاى عظيم پروردگار است كه وقتى پرده ها كنار روند و حقايق فاش شوند فهم مى شود محروميت از دوستى پروردگار است.

به فرموده قرآن، وقتى انسان وارد عالم آخرت مى شود، از اين منظر دردى را متحمل مى شود كه تا آن روز به كسى نرسيده است:

«و جئ يومئذ بجهنم يومئذ بتذكر الانسان و أنى له الذكرى. يقول يا ليتنى قدمت لحياتى. فيومئذ لا يعذب عذابه أحد. و لا يوثق وثاقه أحد».

در آن روز، دوزخ را بياورند. در آن روز انسان متذكّر شود ولى كجا اين تذكر براى او سودمند افتد؟ مى گويد: اى كاش براى اين زندگى ام عبادت خالصانه و كار نيك پيش فرستاده بودم. پس در آن روز هيچ كس را چون عذاب كردن او عذاب نكند. و هيچ كس را چون به بند كشيدن او به بند نكشد.

در روايات آمده است كه خداوند به موسى بن عمران فرمود: برو به فلان شخص بگو تو را به عذابى مبتلا كرده ام كه در شهر شما كسى را به چنين عذابى مبتلا نكرده ام. عرض كرد: خدايا، او كه خانه و زندگى خوبى دارد و ظاهرا هيچ مشكلى ندارد؛ پس به چه عذابى گرفتار است؟

خطاب رسيد: لذت مناجات و رابطه با خودم را از او گرفته ام.

اما اگر انسان در مسير زندگى مواظبت كند و مراقب باشد، حاكم كشور وجودش تبديل به يوسف مى شود و در اين مصر حكومتى الهى و ملكوتى برپا مى كند. به دو دليل: اول اين كه اين حاكم ميل شديدى به پروردگار دارد و مانند يوسف مى گويد:

«رب قد آتيتنى من الملك و علمتنى من تأويل الاحاديث فاطر السماوات و الارض أنت وليى فى الدنيا و الآخرة توفنى مسلما و ألحقنى بالصالحين».

پروردگارا، تو بخشى از فرمانروايى را به من عطا كردى و برخى از تعبير خواب ها را به من آموختى. اى پديدآورنده آسمان ها و زمين، تو در دنيا و آخرت سرپرست و يار منى. درحالى كه تسليم فرمان هاى تو هستم جانم را بگير و به شايستگان ملحقم كن.

منطق او نيز همانند يوسف است:

«يا صاحبى السجن ءأرباب متفرقون خير أم اللّه الواحد القهار».

اى دو يار زندانى من، معبودان متعدد و متفرق بهترند يا خداى يگانه مقتدر؟

و چون يوسف در مقابل تمايلات دنيايى چنين مى ايستد:

«قال رب السجن أحب إلى مما يدعوننى إلى و إلا تصرف عنى كيدهن أصب إليهن و أكن من الجاهلين».

پروردگارا، زندان نزد من محبوب تر است از عملى كه مرا به آن مى خوانند، و اگر نيرنگشان را از من نگردانى به آنان رغبت مى كنم و از نادانان مى شوم.

اين قدرت روحى يوسف است. او همه توانايى خود را كه چشم و گوش و زبان و دست و شكم و شهوت و قدم باشد رو به خدا مى كند و آن ها را متوجه پروردگار مى سازد. بدين ترتيب، چشمش خدابين مى شود و به هرچه مى نگرد حق را مى بيند:

«فانظر إلى آثار رحمة اللّه ...».

پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر

«تلك آثارنا تدل علينا

 

فانظروا بعدنا إلى الآثار».

     

اين گونه است كه در پس اين چشم دريايى به وجود مى آيد كه پروردگار از آن چنين ياد مى كند:

«و إذا سمعوا ما أنزل إلى الرسول ترى أعينهم تفيض من الدمع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين».

و چون آنچه را كه بر پيامبر نازل شده بشنوند، ديدگانشان را مى بينى به سبب آنچه از حق شناخته اند لبريز از اشك مى شود و مى گويند: پروردگارا، ايمان آورديم، پس ما را در زمره گواهان بنويس.

اين ها چشم گريانى براى پروردگارشان دارند. اين چشمه از متن قرآن مى جوشد كه چشمه فيض خداست.

گر خدا خواهد كه غفارى كند

 

ميل بنده جانب زارى كند.

     

اگر قلب يوسف بشود، گوش نيز چنين گوشى مى شود:

«و الذين اجتنبوا الطاغوت أن يعبدوها و أنابوا إلى اللّه لهم البشرى فبشر عباد. الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه أولئك الذين هداهم اللّه و أولئك هم أولوا الالباب».

و بر كسانى كه از پرستيدن طاغوت (بت ها، اربابان كفر و شيطان هاى سركش) دورى كردند و به سوى خدا بازگشتند مژده باد. پس به بندگانم مژده ده؛ آنان كه سخن را مى شنوند و از بهترينش پيروى مى كنند. اينانند كسانى كه خدا هدايتشان كرده و اينان همان خردمندانند.

اين گوش همان است كه امير المؤمنين فرمود:

«... و وقفوا أسماعهم على العلم النافع لهم».

در روايات آمده است كه اگر چنين تحولى در درون انسان اتفاق بيفتد، دوستى خدا در قلب جاى مى گيرد. خداوند نيز دست دوستى به چنين بنده اى خواهد داد و از آن به بعد دست او دست خدا مى شود، زبان او زبان خدا، چشم او چشم خدا و ... در نتيجه، ديگر محال است قلب انسان به بدى متوجه شود و از اعضاء كار ناپسندى سر بزند يا مثلا شكم لقمه حرامى را قبول كند.

«... فإذا احببته كنت عينه التى يبصر بها و اذنه التى يسمع بها و يده التى يبطش بها و رجله التى يمشى بها و فؤاده الذى يعقل به و لسانه الذى يتكلم به ...».

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امیرالمؤمنین(ع) و صدیقۀ کبری(س) از عجایب آفرینش
قلب اميرالمؤمنين (علیه السلام)
نظام خانواده در اسلام - جلسه پانزدهم – (متن کامل + ...
چهار بند از امير المومنين‏
حقوق شوهر بر زن‏
تهران حسینیه شهدا دهه اول رجب 95 سخنرانی سوم
یزد حسینیه آیت‌الله شهید صدوقی دههٔ سوم صفر 1395 ...
شیطان هم عجله کرد
كوتاهى مدت برزخ بر اهل تقوا
آن سه کار چیست؟

بیشترین بازدید این مجموعه

حكايت خواجه نظام الملك با فارابى
تواضع و آثار آن - جلسه چهاردهم - (متن کامل + عناوین)
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
درخواست همسر از خدا روش بزرگان است‏
دلبستگى به دنيا، مانع از توبه
عمق جهنم در روايتى از جبرئيل
كفايت خداوند در حيات عالم
تفاوت فرشتگان با انسان
تجلی زیبایی خداوند
حسن فعلی و فاعلی، شرط قبولی اعمال

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^