فارسی
جمعه 07 دى 1403 - الجمعة 24 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

شیطان و اهل تقوا - جلسه سى‏ام - (متن کامل + عناوین)

 

تقوا پيشگان

 

تهران، حسينيه حضرت زهرا عليها السلام رمضان 1383

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

 اثر دوم تقوا: امنيّت

 اثر دوم از دوازده اثر تقوا ، كه در كتاب خدا مطرح است:

 

 » وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيًْا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «

 

 كسانى كه اهل تقوا هستند ، در حقيقت در حصار امن پروردگار هستند و نقشه ها ، كيدها و تدابير شياطين ، كمترين زيانى به آنها نخواهد زد .(486)

 »شى ء« در آيه شريفه به معناى عنصر بسيار كم حجم است . به عبارت ديگر پروردگار مى خواهد بگويد : اهل تقوا در نورانيّت باطنى به سر مى برند ، كه با كمك آن نور ، زيان ها ، ضررها و نقشه هاى دشمنان را تشخيص مى دهند و فريب نمى خورند .

 نوشته اند : رضاخان صبح جمعه به حرم حضرت عبدالعظيم رفته بود . او آدمى بود كه كسانى كه به او حكومت داده بودند مى گفتند : او را به شدت مخالف دين و قرآن و فرهنگ خدا رشد داده ايم . سواد چندانى نداشت ، يا بهتر بگويم : اصلاً سواد نداشت .

 در صحن حضرت حمزه بن موسى الكاظم عليه السلام مى بيند كه چند نفرى به يكى از علماى حاضر در آنجا خيلى احترام مى كنند . او مأموريت داشت كه تمام حوزه هاى شيعه را تعطيل كند ، درب مساجد را ببندد ، منبرها ممنوع شود و لباس روحانيت از بين برود .

 تعجب كرد كه ما با اين همه هجومى كه كرده ايم ، روضه ها را تعطيل كرديم ، مسجدها خلوت شده ، حوزه ها بر لب مرز شكست هستند ، چطور هنوز در بين مردم ، اهل اين لباس را اين قدر احترام مى گذارند ؟

 به آن سرهنگ كه در كنارش بود گفت : اين عالم كيست ؟ او بين مردم آمد پرسيد : اين آقا كيست ؟ يكى از چهره هاى معروف آن زمان بود ، كه نوشته اند اهل حال و اهل دل بوده است .

 آمد و به رضاخان گفت : اسم آقا، اين است ، او فكرى كرد و يادش آمد كه زياد اسم ايشان را شنيده است . از جيب خود پنجاه تومان درمى آورد و درون پاكت مى گذارد ، به اين سرهنگ يا سرتيپ مى دهد ، مى گويد : ببر به ايشان تقديم كن . آن پول كه پول حلال و مشروعى نبود .

 مى آورد و تعارف مى كند و طورى مى گويد كه مثلاً به اين بزرگوار بفهماند كه قدر اعليحضرت را بدان ، قبله عالم پنجاه تومان تقديم كرده است .

 آن وقت ها كه خودكار و اين حرفها نبوده ، آن عالم مداد خود را از جيب در مى آورد ، به سرعت پشت پاكت مى نويسد :

 ما آبروى فقر و قناعت را نمى بريم

با پادشه بگوى كه روزى مقدّر است(487)

 

 به او بگو : ما نان خور خدا هستيم ، پول تو را نمى توانيم قبول كنيم .

 ببينيد شيطان با پنجاه تومان كه خيلى شيرين بوده ، مى خواهد زيان بزند ، اما تقوا اين زيان را دفع مى كند .

 

 دفع كيد شيطان از متقين

 

 » وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيًْا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «

 

 خدا نمى فرمايد : اسلحه شيطان ، بحث اين نيست كه بخواهد بگويد : در ميدان جنگ ، دشمن هيچ ضربه اى نمى تواند به اهل تقوا بزند . بلكه مى فرمايد : » كيدهم « طرح آنان . بالاترين اهل تقوا هفتاد و دو نفرى بودند كه در كربلا قطعه قطعه شدند . شما فكر مى كنيد اين هشت روز از دهه عاشورا ، واقعاً راحت گذشت ؟ شيطان به قدرى پيك، نامه هاى تشويق و ترغيب به كربلا آورد تا اين هفتاد و دو نفر را با آن نقشه ها و طرح ها از حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام جدا كند . تمام گفتگوهاى دشمن و جاسوس هاى آنان با ياران ابى عبدالله عليه السلام ثبت است . به قدرى اين طرح ها قوى بوده است ، ولى در همه جا تير دشمن در تدبير و كيدش به سنگ خورد .

 نمى خواهد بگويد : اگر اهل تقوا هستيد ، هيچ ضربه بدنى به شما نمى خورد . اتفاقاً هر چه شهيد ، مجروح و معلول جنگى در عالم بوده ، درجه اى از تقوا را داشته اند .

 اين كيدى كه مى فرمايد ، يعنى به دين ، ايمان ، اخلاق ، منش ، بودن در راه خدا » لايضرّكم « .

 در زمان ائمه طاهرين عليهم السلام چقدر ياران ائمه عليهم السلام را تبعيد ، زندانى و يا براى فريب دادن آنان با تطميع ، با آنها برخورد داشتند ، ولى هرگز فريب نخوردند .(488)

 

 نور، روشن گر راه متقين

  » أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ «(489)

 اهل تقوا با نور در ميان مردم زندگى مى كنند . براى آنان روشن است كه چه خبر است .

 همين كه نگاه مى كنند ، مى فهمند كه اين دشمن است ، ولى به لباس دوستى درآمده است . مى فهمند اين حرف زيبا ، كاسه اى است كه زيرش نيم كاسه است . درك مى كنند . بناى خداوند نيز به اين است كه به اهل تقوا كمك و يارى بدهد .

 ما در زندان هاى شاه به زبان هاى عجيب و غريبى برخورديم . در اوج گرفتارى ها ، مصائب ، بلاها ، سخت گيرى ها و فشارهاى روانى زندان ، به خصوص وقتى كه چند نفر مى شدند ، ما را سراپا نگاه مى داشتند ، براى خوشامد شاه ، به رسول خدا صلى الله عليه وآله و امام حسين عليه السلام بد مى گفتند ، به خدا فحش مى دادند . صداى اين ها را كه شاه نمى شنيد ، ولى به قدرى حرام خورده بودند كه ديگر متوجه نبودند چه مى گويند .

 در اوج اين فشارها ، آدم آرزو داشت نجات پيدا كند . خوب كه فشار روانى را اوج مى دادند ، بعد با تن صداى پايين ، خيلى نرم و با حالت محبت مى پرسيدند : شما در ماه چقدر درآمد داريد ؟

 چرا دنبال خمينى را گرفته ايد ، منبر مى رويد ، از او حرف مى زنيد ، گوشه و كنايه مى زنيد ، همه مى فهمند شما چه كسى را مى گوييد ، مگر چقدر سود مى بريد ؟ اين سؤال را از من نيز كردند . آن وقت من به آنها گفتم : نهايتاً كل درآمد ماه رمضان و محرم و صفر را روى هم بگذاريم ، شايد ماهى دو هزار تومان بشود.

 آن وقت پيشنهاد مى دادند كه شما از خمينى دست برداريد ، اين منبرها را نرويد ، انتقاد نكنيد ، منبرهاى عادى و ساده برويد ، هر تعداد منبر مى خواهيد ، برويد ، ما كارى نداريم ، ماهى ده هزار تومان به درب خانه شما مى آوريم و تحويل مى دهيم .

 اگر كسى مصونيت الهى در قبول ده هزار تومان نداشت ، يعنى قبول دين فروشى مى كرد ، بى دين مى شد ؛ يعنى به جاى اينكه آدم خادم دين باشد ، بايد خائن به دين و خادم به طاغوت مى شد . اين نور و مصونيت اگر نباشد ، ضربه پذيرى انسان بسيار شديد است .

 

 

 نمونه اى از بى تقوايى

 من نمونه اى از شخصى ضربه پذير براى شما تعريف كنم كه آدم با شنيدن آن با تمام وجود مى سوزد و آتش مى گيرد . سوريه كشور فقيرى است و درآمد فوق العاده اى ندارد ، قبل از انقلاب كه اصلاً نداشت و مردمش كم درآمد و فقير بودند .

 اين طور كه تعريف مى كردند ، روى پرونده ما كه تا قبل از پيروزى انقلاب سه خط قرمز بود . اصلاً به ما گذرنامه نمى دادند . هيچ جا را نديده بوديم . ولى كسانى كه به سوريه مى رفتند و مى آمدند ، مى گفتند : چقدر مردم آنجا فقير هستند .

 شما حساب كنيد از ماليات اين مردم فقير ، افسرى از ارتش سوريه از طرف وزارت دفاع مأمور مى شود به ايتاليا برود و به اندازه محموله كشتى معمولى اسلحه براى ارتش سوريه بخرد .

 مى رود و مى خرد و بارگيرى مى كند . شبها در آن هتلى كه بوده ، سر ميزى مى نشيند ، مى بيند دخترى حدود بيست ساله كه در زيبايى كم نمونه است. سر ميز آمد و رو به روى او نشست . عربى خيلى خوب حرف مى زند .

 به اين افسر دست مى دهد و مى گويد : اجازه بدهيد بگويم بستنى بياورند . چنان به اين افسر محبت مى كند و ناز و غمزه مى آيد . خرج ميز افسر را مى دهد . افسر به او تعارف مى كند كه به اتاق ما برويم ، مى گويد : فردا شب . قرارها را مى گذارند ، فردا دوباره مى گويد : كارى پيش آمده ، فردا شب . چنان اين بيچاره را تشنه و ديوانه خودش مى كند كه سر از پا نمى شناخت .

 افسر فردا شب به او مى گويد  : من آخرين شبى است كه در ايتاليا هستم ، فردا صبح با كشتى بايد بروم . چه كار كنم ؟ دختر مى گويد : چون از عشق تو همه وجودم پر آتش است ، حاضرم با تو بيايم . مقصد شما كجاست ؟ مى گويد : سوريه . مى گويد : با تو مى آيم . امشب نيز به اتاق تو مى آيم كه فردا صبح با تو بيايم ، گذرنامه ام نيز آماده است .

 آن شب را به هيچ عنوان اجازه نمى دهد كه افسر دست به او بزند . وقتى درون كشتى مى آيند و كشتى حركت مى كند ، خيلى به اين دختر التماس مى كند كه تو قبول كن كه همسر من شوى . نزديك مقصد مى گويد : من به يك شرط قبول مى كنم كه دربست در اختيار تو باشم و آن اين است كه ببينم كشتى را با حضور خود من به حيفا و اسراييل ببرى .

 او نيز حاضر مى شود . اين جاسوس پليد اسراييلى و اين شيطان در كنار افسرى بى تقوا و شهوترانِ ديوانه ، تمام اسلحه كشتىِ را به حيفا مى برد و آنجا خالى مى كند . افسر را در اسراييل پياده مى كند و به او مى گويد : حالا اگر مى خواهى به سوريه برو.

 نمى دانم معنى آيه روشن شد كه خدا چه مى خواهد بگويد ؟ اهل تقوا در چه مصونيتى هستند . نمى شود خدا اين ها را يارى نكند . آدم چهل سال گناهان مالى ، شهوانى و سياسى را ترك كند ، باز خدا اين ها را يارى نكند ؟ يعنى پروردگار يار او نباشد ، نور به او ندهد و او تشخيص ندهد ؟ اگر اين افسر با تقوا بود ، تا مى ديد اين دختر با ناز و عشوه آمد و روى صندلىِ كنار ميزش نشست ، بلند مى شد و مى رفت جاى ديگرى مى نشست و گرفتار نمى شد .

 

 پناه بردن پيامبر صلى الله عليه وآله از شرّ »نفاثات«

 تفسير »مجمع البيان « مرحوم طبرسى در قرن نهم - ششصد سال قبل - نوشته شده است . »مجمع البيان « از تفاسير محورى ما است ؛ يعنى در روزگار خودش مانند »الميزان « بوده است ، چون تا زمان مرحوم علامه طباطبايى ، »مجمع البيان « حرف اول را مى زد . »الميزان « كه نوشته شد ، حرف اول را زد . اين قدر اين تفسير قوى است كه اوقاف مصر در چهل سال قبل ، كشورى كه حاضر نيست يك خط از حرف هاى شيعه را روى كاغذ سيگار چاپ كند ، تمام اين ده جلد تفسير را به خرج خودش ، با مقدمه مرحوم شيخ شلتوت(490) چاپ كرد .

 اين تفسير وقتى در مصر چاپ شد ، اهل تسنن ، علما و دانشمندان آنها تازه فهميدند كه شيعه چه مى گويد و فرهنگ شيعه چقدر مغز دارد . ترجمه و تفسير مرحوم طبرسى را ببينيد :

 

 » بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ × قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ × مِن شَرِّ مَا خَلَقَ × وَ مِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ × وَ مِن شَرِّ النَّفَّثَتِ فِى الْعُقَدِ × وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ «(491)

 » نفث « يعنى دميدن . » نفاثات « جمع مؤنث است و جمع مذكر آن » نفاثون « مانند » عالمون « است .(492) قبل از طبرسى نفاثات را به پيرزن هاى جادوگرى كه در زندگى مردم مى دمند معنى مى كردند . اين گونه كه خانم ها مى گويند ، پيرزنى جادو كرده و اين عروس و داماد را بسته يا جادو كرده كه دختر ما شوهر نمى رود .

 واقعاً پروردگار ، عالم را به دست پيرزنى بگذارد كه عروس و دامادى كه دو سال است عروسى كرده اند ، ببندد ؟ واقعاً يعنى چه ؟

 اما توضيح شيخ طبرسى را ببينيد :

 خطاب سوره در درجه اول به پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله است ؛ » قل « تو بگو . خيلى عجيب است كه خدا به پيغمبر اسلام صلى الله عليه وآله مى گويد : تو از شرّ زن جوان طنّاز عشوه گرى كه با كمترين حركت ايمان تو را آتش مى زند ، به من پناه بياور . اين درست است يا اين كه به پيرزن بى دندانى كه لب او كج شده هست و اين پسر و دختر را بسته است تفسير كنيم ؟ اگر پيرزن كار از دستش برمى آمد ، گره از زندگى خودش باز مى كرد .

 پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله كه ديگر در كمال مصونيت بود . اصلاً قدرت مصونيت پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله را كسى نداشته است ، اما مى فرمايد : به قدرى اين زنان جوان عشوه گر بى ايمان و طنّاز پرقدرت هستند كه با يك حركت مى توانند ايمان تو را به باد بدهند . از شرّ اين ها به من پناه بياور ؛ يعنى تو به تنهايى قدرت دفع ضرر آنها را ندارى ، مرا به كمك بگير .(493)

 كسى كه به دام » نفاثات فى العقد « بيافتد ، مگر به اين راحتى از آن بند در مى آيد ؟ قرآن مى گويد : اهل تقوا به بند دام آنها نمى افتند ، تا ضرر آنها به اهل تقوا نخورد . اين دومين اثر تقوا است .

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

پی نوشت ها:

 

 

486) بحار الأنوار: 285/67، باب 56، ذيل حديث 8؛ »قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً عَلَى عَبدٍ ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً.«

 نهج البلاغه: خطبه 113؛ »أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّتِي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَ الرِّيَّ بِالظَّمَإِ وَ اسْتَقْرَبُوا الْأَجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ وَ كَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلَاحَظُوا الْأَجَل.«

487) حافظ شيرازى.

488) الأمالى، شيخ مفيد: 161، حديث 4؛ بحار الأنوار: 397 - 396/22، باب 12، حديث 3؛ »أَبِي جَهْضَمٍ الازدى عَنْ أَبِيهِ قَالَ لَمَّا أَخْرَجَ عُثْمَانُ أَبَا ذَرٍّ الْغِفَارِيَّ رَحِمَهُ اللَّهُ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى الشَّامِ كَانَ يَقُومُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَيَعِظُ النَّاسَ وَ يَأْمُرُهُمْ بِالتَّمَسُّكِ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحَذِّرُهُمْ مِنِ ارْتِكَابِ مَعَاصِيهِ وَ يَرْوِي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مَا سَمِعَهُ مِنْهُ فِي فَضَائِلِ أَهْلِ بَيْتِهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ وَ يَحُضُّهُمْ عَلَى التَّمَسُّكِ بِعِتْرَتِهِ فَكَتَبَ مُعَاوِيَةُإِلَى عُثْمَانَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ أَبَا ذَرٍّ يُصْبِحُ إِذَا أَصْبَحَ وَ يُمْسِي إِذَا أَمْسَى وَ جَمَاعَةٌ مِنَ النَّاسِ كَثِيرَةٌ عِنْدَهُ فَيَقُولُ كَيْتَ وَ كَيْتَ فَإِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ فِي النَّاسِ قِبَلِي فَأُقْدِمُ أَبَا ذَرٍّ إِلَيْكَ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يُفْسِدَ النَّاسَ عَلَيْكَ وَ السَّلَامُ. فَكَتَبَ إِلَيْهِ عُثْمَانُ أَمَّا بَعْدُ فَأَشْخِصْ إِلَيَّ أَبَا ذَرٍّ حِينَ تَنْظُرُ فِي كِتَابِي هَذَا وَ السَّلَامُ. فَبَعَثَ مُعَاوِيَةُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ فَدَعَاهُ وَ أَقْرَأَهُ كِتَابَ عُثْمَانَ وَ قَالَ لَهُ النَّجَاءَ السَّاعَةَ فَخَرَجَ أَبُو ذَرٍّ إِلَى رَاحِلَتِهِ فَشَدَّهَا بِكُورِهَا وَ أَنْسَاعِهَا فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ يَا أبَاذَرٍّ رَحِمَكَ اللَّهُ أَيْنَ تُرِيدُ قَالَ أَخْرَجُونِي إِلَيْكُمْ غَضَباً عَلَيَّ وَ أَخْرَجُونِي مِنْكُمْ إِلَيْهِمُ الآْنَ عَبَثاً بِي وَ لَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ فِيمَا أَرَى شَأْنَهُمْ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرّاً وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ وَ مَضَى وَ سَمِعَ النَّاسُ بِمَخْرَجِهِ فَاتَّبَعُوهُ حَتَّى خَرَجَ مِنْ دِمَشْقَ فَسَارُوا مَعَهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى دَيْرِ الْمُرَّانِ فَنَزَلَ وَ نَزَلَ مَعَهُ النَّاسُ فَاسْتَقْدَمَ فَصَلَّى بِهِمْ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي مُوصِيكُمْ بِمَا يَنْفَعُكُمْ وَ تَارِكُ الْخَطْبِ وَ التَّشْقِيقِ احْمَدُوا اللَّهَ U قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ فَأَجَابُوهُ بِمِثْلِ مَا قَالَ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَ أُقِرُّ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اشْهَدُوا عَلَيَّ بِذَلِكَ . . . فَبَلَغَ ذَلِكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَبَكَى حَتَّى بَلَّ لِحْيَتُهُ بِدُمُوعِهِ ثُمَّ قَالَ أَ هَكَذَا يُصْنَعُ بِصَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ثُمَّ نَهَضَ وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليه السلام وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ وَ الْفَضْلُ وَ قُثَمُ وَ عُبَيْدُ اللَّهِ حَتَّى لَحِقُوا أَبَا ذَرٍّفَشَيَّعُوهُ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِمْ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ حَنَّ إِلَيْهِمْ وَ بَكَى عَلَيْهِمْ وَ قَالَ بِأَبِي وُجُوهٌ إِذَا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ بِهَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وَ شَمَلَتْنِي الْبَرَكَةُ بِرُؤْيَتِهَا ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُمْ وَ لَوْ قُطِعْتُ إِرْباً إِرْباً فِي مَحَبَّتِهِمْ مَا زِلْتُ عَنْهَا ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ وَ الدَّارِ الآْخِرَةِ فَارْجِعُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ يُخْلِفَنِي فِيكُمْ أَحْسَنَ الْخِلَافَةَ فَوَدَّعَهُ الْقَوْمُ وَ رَجَعُوا وَ هُمْ يَبْكُونَ عَلَى فِرَاقِهِ.«

 بحار الأنوار: 39/324، باب 88، حديث 25؛ »طَاوُسٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ أَنْبَأَنَا حُجْرُ بْنُ عَدِيٍّ قَالَ قَالَ لِي عَلِيٌّ عليه السلام كَيْفَ تَصْنَعُ أَنْتَ إِذَا ضُرِبْتَ وَ أُمِرْتَ بِلَعْنَتِي قُلْتُ لَهُ كَيْفَ أَصْنَعُ قَالَ الْعَنِّي وَ لَا تَبَرَّأْ مِنِّي فَإِنِّي عَلَى دِينِ اللَّهِ قَالَ وَ لَقَدْ ضَرَبَهُ مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَلْعَنَ عَلِيّاً وَ أَقَامَهُ عَلَى بَابِ مَسْجِدِ صَنْعَاءَ قَالَ فَقَالَ إِنَّ الْأَمِيرَ أَمَرَنِي أَنْ أَلْعَنَ عَلِيّاً فَالْعَنُوهُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَرَأَيْتُ مُجَوِّزاً  ]مِجْوَاداً  [مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَجُلًا فَهِمَهَا وَ سَلِمَ.«

 بحار الأنوار: 42/125، باب 122، ذيل حديث 7؛ »زِيَادِ بْنِ النَّصْرِ الْحَارِثِيِّ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ زِيَادٍ إِذْ أُتِيَ بِرُشَيْدٍ الْهَجَرِيِّ قَالَ لَهُ زِيَادٌ مَا قَالَ لَكَ صَاحِبُكَ يَعْنِي عَلِيّاً عليه السلام إِنَّا فَاعِلُونَ بِكَ قَالَ تَقْطَعُونَ يَدَيَّ وَ رِجْلَيَّ وَ تَصْلُبُونَنِي فَقَالَ زِيَادٌ أَمْ وَ اللَّهِ لَأُكَذِّبَنَّ حَدِيثَهُ خَلُّوا سَبِيلَهُ فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ قَالَ زِيَادٌ وَ اللَّهِ مَا نَجِدُ شَيْئاً شَرّاً مِمَّا قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ اقْطَعُوا يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ اصْلُبُوهُ فَقَالَ رُشَيْدٌ هَيْهَاتَ قَدْ بَقِيَ لِي عِنْدَكُمْ شَيْ ءٌ أَخْبَرَنِي بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَقَالَ زِيَادٌ اقْطَعُوا لِسَانَهُ فَقَالَ رُشَيْدٌ الآْنَ وَ اللَّهِ جَاءَ التَّصْدِيقُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَ هَذَا الْخَبَرُ أَيْضاً قَدْ نَقَلَهُ الْمُؤَالِفُ وَ الْمُخَالِفُ عَنْ ثِقَاتِهِمْ عَمَّنْ سَمَّيْنَاهُ وَ اشْتَهَرَ أَمْرُهُ عِنْدَ عُلَمَاءِ الْجَمِيعِ وَ هُوَ مِنْ جُمْلَةِ مَا تَقَدَّمَ ذِكْرُهُ مِنَ الْمُعْجِزَاتِ وَ الْأَخْبَارِ عَنِ الْغُيُوبِ.

 وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ عَامَّةُ أَصْحَابِ السِّيرَةِ مِنْ طُرُقٍ مُخْتَلِفَةٍ أَنَّ الْحَجَّاجَ بْنَ يُوسُفَ الثَّقَفِيَّ قَالَ ذَاتَ يَوْمٍ أُحِبُّ أَنْ أُصِيبَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِ أَبِي تُرَابٍ فَأَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِدَمِهِ فَقِيلَ لَهُ مَا نَعْلَمُ أَحَداً كَانَ أَطْوَلَ صُحْبَةً لِأَبِي تُرَابٍ مِنْ قَنْبَرٍ مَوْلَاهُ فَبَعَثَ فِي طَلَبِهِ فَأُتِيَ بِهِ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ قَنْبَرٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَبُو هَمْدَانَ قَالَ نَعَمْ قَالَ مَوْلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ اللَّهُ مَوْلَايَ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ وَلِيُّ نِعْمَتِي قَالَ ابْرَأْ مِنْ دِينِهِ قَالَ فَإِذَا بَرِئْتُ مِنْ دِينِهِ تَدُلُّنِي عَلَى دِينِ غَيْرِهِ أَفْضَلَ مِنْهُ قَالَ إِنِّي قَاتِلُكَ فَاخْتَرْ أَيَّ قِتْلَةٍ أَحَبُّ إِلَيْكَ قَالَ قَدْ صَيَّرْتُ ذَلِكَ إِلَيْكَ قَالَ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّكَ لَا تَقْتُلُنِي قِتْلَةً إِلَّا قَتَلْتُكَ مِثْلَهَا وَ قَدْ أَخْبَرَنِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أَنَّ مِيتَتِي تَكُونُ ذَبْحاً ظُلْماً بِغَيْرِ حَقٍّ قَالَ فَأَمَرَ بِهِ فَذُبِحَ.«

489) انعام (122 : (6؛ »آيا كسى كه ] از نظر عقلى و روحى  [مرده بود و ما او را ] به وسيله هدايت و ايمان [ زنده كرديم ، و براى وى نورى قرار داديم تا در پرتو آن در ميان مردم ] به درستى و سلامت  [حركت كند.«

490) شيخ محمود شلتوت، محقق مفسر فقيه اصولى اديب لغوى امام محمود بن محمد بن عبد الهادى شلتوت متولد (1383 - 1310 ق( در روستاى منشاه بنى منصور ازتوابع آيتاى البارود ازمراكز بخش بحيره مصر مى باشد. در خانواده اهل علم و ادب ديده به جهان گشود. پس از فوت پدر عموى وى شيخ محمد عبد القوى شلتوت سرپرست وى گرديد اورا به مكتب خانه روستا فرستاد تا قرآن را حفظ كند وى در مدت كوتاهى قرآن را حفظ كرد.

 در سال 1906 م وارد دانشگاه مذهبى اسكندريه شد و در سال 1918 از اين دانشگاه فارغ التحصيل گرديد. و در سال 1935 شيخ شلتوت در دانشگاه الازهر جهت تدريس و سپس رياست الازهر انتخاب گرديد. سرانجام در شب جمعه 26 ماه رجب سال 1383 ق وفات يافت. )دايره المعارف تشيع: 40/10)

491) فلق (5 - 1 : (113؛ »به نام خدا كه رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش هميشگى × بگو : به پروردگار سپيده دم پناه مى برم ، × از زيان مخلوقاتى كه ] با انحرافشان از قوانين الهى به انسان [ ضرر مى رسانند ، × و از زيان شب هنگامى كه با تاريكى اش درآيد ] كه در آن تاريكى انواع حيوانات موذى و انسان هاى فاسق و فاجر براى ضربه زدن به انسان در كمين اند [ × و از زيان زنان دمنده ] كه افسون و جادو [ در گره ها ] مى دمند و با اين كار شيطانى در زندگى فرد ، خانواده و جامعه خسارت به بار مى آورند [ × و از زيان حسود ، زمانى كه حسد مى ورزد .«

492) لسان العرب: 196 - 195/2؛ »نفث: النفث: أقل من التفل، لأن التفل لا يكون إلا معه شى من الريق، والنفث: شبيه بالنفخ، وقيل: هو التفل بعينه. نفث الراقي.«

 تفسيرنمونه: 460/27، ذيل آيه 4 سوره فلق؛ »نفاثات از ماده نفث )بر وزن حبس( در اصل به معنى ريختن مقدار كمى از آب دهان است، و از آنجا كه اين كار با دميدن انجام مى گيرد، »نفث« به معنى »نفخ« )دميدن( نيز آمده است. ولى بسيارى از مفسران »نفاثات« را به معنى »زنان ساحره« تفسير كرده اند )نفاثات جمع مؤنث است و مفرد آن »نفاثة« صيغه مبالغه از »نفث« مى باشد( آنها اورادى را مى خواندند و در گره هايى مى دميدند و به اين وسيله سحر مى كردند، ولى جمعى آن را اشاره به زنان وسوسه گر مى دانند كه پى در پى در گوش مردان، مخصوصا همسران خود، مطالبى را فرو مى خوانند تا عزم آهنين آنها را در انجام كارهاى مثبت سست كنند، و وسوسه هاى اين گونه زنان در طول تاريخ چه حوادث مرگبارى كه بار نياورده، و چه آتشها كه بر نيفروخته و چه عزمهاى استوارى را كه سست نساخته است.

 فخر رازى مى گويد زنان به خاطر نفوذ محبتهايشان در قلوب رجال، در آنان تصرف مى كنند.اين معنى در عصر و زمان ما از هر وقت ظاهرتر است زيرا يكى از مهمترين وسائل نفوذ جاسوسها در سياستمداران جهان استفاده از زنان جاسوسه است كه با اين »نفاثات في العقد« قفلهاى صندوقهاى اسرار را مى گشايند و از مرموزترين مسائل با خبر مى شوند و آن را در اختيار دشمن قرار مى دهند. بعضى نيز نفاثات را به »نفوس شريره«، و يا »جماعتهاى وسوسه گر« كه با تبليغات مستمر خود گره هاى تصميم ها راسست مى سازند تفسير نموده اند.بعيد نيست كه آيه مفهوم عام و جامعى داشته باشد كه همه اينها را شامل شود حتى سخنان سخن چينها، و نمامان كه كانونهاى محبت را سست و ويران مى سازند. البته بايد توجه داشت كه قطع نظر از شان نزول سابق نشانه اى در آيه نيست كه منظور از آن خصوص سحر ساحران باشد، و به فرض كه آيه را چنين تفسير كنيم دليل بر صحت آن شان نزول نمى باشد، بلكه تنها دليل بر اين است.«

493) رجوع كنيد به مجمع البيان في تفسير القرآن: 866 - 865/10؛ ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، مترجمان: 386 - 379/27؛ بحار الأنوار: 60/22، باب 1، حديث 15؛ »عن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ سَحَرَ لَبِيدُ بْنُ أَعْصَمَ الْيَهُودِيُّ وَ أُمُّ عَبْدِ اللَّهِ الْيَهُودِيَّةُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فَعَقَدُوا لَهُ فِي إِحْدَى عَشْرَةَ عُقْدَةً وَ جَعَلُوهُ فِي جُفٍّ مِنْ طَلْعٍ ثُمَّ أَدْخَلُوهُ فِي بِئْرٍ بِوَادٍ بِالْمَدِينَةِ فِي مَرَاقِي الْبِئْرِ تَحْتَ حَجَرٍ فَأَقَامَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله لَا يَأْكُلُ وَ لَا يَشْرَبُ وَ لَا يَسْمَعُ وَ لَا يُبْصِرُ وَ لَا يَأْتِي النِّسَاءَ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ عليه السلام وَ أَنْزَلَ مَعَهُ الْمُعَوِّذَاتِ فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ مَا شَأْنُكَ قَالَ مَا أَدْرِي أَنَا بِالْحَالِ الَّذِي تَرَى قَالَ فَإِنَّ أُمَّ عَبْدِ اللَّهِ وَ لَبِيدَ بْنَ أَعْصَمَ سَحَرَاكَ وَ أَخْبَرَهُ بِالسِّحْرِ وَ حَيْثُ هُوَ ثُمَّ قَرَأَ جَبْرَئِيلُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله ذَاكَ فَانْحَلَّتْ عُقْدَةٌ ثُمَّ لَمْ يَزَلْ يَقْرَأُ آيَةً وَ يَقْرَأُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وَ تَنْحَلُّ عُقْدَةٌ حَتَّى قَرَأَهَا عَلَيْهِ إِحْدَى عَشْرَةَ آيَةً وَ انْحَلَّتْ إِحْدَى عَشْرَةَ عُقْدَةً وَ جَلَسَ النَّبِيُّ وَ دَخَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَأَخْبَرَهُ بِمَا أَخْبَرَهُ جَبْرَئِيلُ عليه السلام وَ قَالَ انْطَلِقْ وَ ائْتِنِي بِالسِّحْرِ فَجَاءَ بِهِ فَأَمَرَ بِهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله فَنَقَضَ ثُمَّ تَفَلَ عَلَيْهِ وَ أَرْسَلَ إِلَى لَبِيدٍ وَ أُمِّ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ مَا دَعَاكُمْ إِلَى مَا صَنَعْتُمَا ثُمَّ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله عَلَى لَبِيدٍ وَ قَالَ لَا أَخْرَجَكَ اللَّهُ مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً قَالَ وَ كَانَ مُوسِراً كَثِيرَ الْمَالِ فَمَرَّ بِهِ غُلَامٌ فِي أُذُنِهِ قُرْطٌ قِيمَتُهُ دِينَارٌ فَجَذَبَهُ فَخَرَمَ أُذُنَ الصَّبِيِّ وَ أَخَذَهُ فَقُطِعَتْ يَدُهُ فِيهِ.«

 بحار الأنوار: 60/23، باب 1، حديث 16؛ »قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه وآله وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ قَالَ لَبَّيْكَ يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ إِنَّ فُلَاناً الْيَهُودِيَّ سَحَرَكَ وَ جَعَلَ السِّحْرَ فِي بِئْرِ بَنِي فُلَانٍ فَابْعَثْ إِلَيْهِ يَعْنِي إِلَى الْبِئْرِ أَوْثَقَ النَّاسِ عِنْدَكَ وَ أَعْظَمَهُمْ فِي عَيْنِكَ وَ هُوَ عَدِيلُ نَفْسِكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ بِالسِّحْرِ وَ قَالَ فَبَعَثَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام وَ قَالَ انْطَلِقْ إِلَى بِئْرِ ذَرْوَانَ فَإِنَّ فِيهَا سِحْراً سَحَرَنِي بِهِ لَبِيدُ بْنُ أَعْصَمَ الْيَهُودِيُّ فَأْتِنِي بِهِ قَالَ عَلِيٌّ عليه السلام فَانْطَلَقْتُ فِي حَاجَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَهَبَطْتُ فَإِذَا مَاءُ الْبِئْرِ قَدْ صَارَ كَأَنَّهُ مَاءُ الْحِنَّاءِ مِنَ السِّحْرِ فَطَلَبْتُهُ مُسْتَعْجِلًا حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى أَسْفَلِ الْقَلِيبِ وَ لَمْ أَظْفَرْ بِهِ قَالَ الَّذِينَ مَعِي مَا فِيهِ شَيْ ءٌ فَاصْعَدْ فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ مَا كَذَبْتُ وَ لَا كُذِّبْتُ وَ مَا يَقِينِي بِهِ مِثْلُ يَقِينِكُمْ يَعْنِي رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله ثُمَّ طَلَبْتُ طَلَباً بِلُطْفٍ فَاسْتَخْرَجْتُ حُقّاً فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه وآله فَقَالَ افْتَحْهُ فَفَتَحْتُهُ فَإِذَا فِي الْحُقِّ قِطْعَةُ كَرَبِ النَّخْلِ فِي وَتَرٍ عَلَيْهَا إِحْدَى وَ عِشْرُونَ عُقْدَةً وَ كَانَ جَبْرَئِيلُ عليه السلام أَنْزَلَ يَوْمَئِذٍ الْمُعَوِّذَتَيْنِ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وآله يَا عَلِيُّ اقْرَأْهُمَا عَلَى الْوَتَرِ فَجَعَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ كُلَّمَا قَرَأَ آيَةً انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ حَتَّى فَرَغَ مِنْهَا وَ كَشَفَ اللَّهُ U عَنْ نَبِيِّهِ مَا سُحِرَ بِهِ وَ عَافَاهُ وَ يُرْوَى أَنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ عليه السلام أَتَيَا إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله فَجَلَسَ أَحَدُهُمَا عَنْ يَمِينِهِ وَ الآْخَرُ عَنْ شِمَالِهِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِمِيكَائِيلَ مَا وَجَعُ الرَّجُلِ فَقَالَ مِيكَائِيلُ هُوَ مَطْبُوبٌ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ عليه السلام وَ مَنْ طَبَّهُ قَالَ لَبِيدُ بْنُ أَعْصَمَ الْيَهُودِيُّ ثُمَّ ذَكَرَ الْحَدِيثَ إِلَى آخِرِهِ.«

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اهميت درمانى سركه‏
چند روايت عجيب در مورد پدر و مادر
توطئه‏هاى دشمن عليه دين و روحانيت‏
توحید، لطیف‌ترین حقیقت عالم
تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ اول محرّم/ ...
قوى‏ترين دشمنان يوسف عليه‏السلام
شناخت دنيا و راه زيستن در آن‏
اندیشه در اسلام - جلسه شانزدهم (2)- (متن کامل + ...
تشبيه عمر به مركبى پرسرعت‏
گره گشایی فقط با اراده خداوند

بیشترین بازدید این مجموعه

توطئه‏هاى دشمن عليه دين و روحانيت‏
تشبيه عمر به مركبى پرسرعت‏
چند روايت عجيب در مورد پدر و مادر
ديوث و معناى آن
پيدايش خدايان جديد
اهميت درمانى سركه‏
قابل توجيه بودن تقصير در دنيا
سفارش‏هاى ويژه ماه رمضان از پيامبر ...
اندیشه در اسلام - جلسه شانزدهم (2)- (متن کامل + ...
شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه دوم - (متن کامل + ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^