و بعد از رواج علم و پيدا شدن ثمرات آن، دولت هاى اروپايى قوى شدند؛ چون علم را استخدام كردند. خيلى لطيف است؛ دولت هاى اروپايى علم را كه استخدام كردند، مظاهر علم را هم استخدام كردند، و گفتند: ما دنياى شما را آباد مى كنيم؛ تمام ستارگان آسمان را براى شما تسخير مى كنيم؛ تمام جاده ها را تا زير دريا مى كشيم. چشم ملل كه به وعده هاى دول اروپايى افتاد، گفتند: خداى ما همين ابزار، و ارباب بوده و كارگردان ما دولت است. آن وقت حكومت هاى اروپايى تسلّط عجيبى بر ملل اروپايى و آمريكايى پيدا كردند، و بعد از مدتى، بشر ديد در خيلى از زوايا ضرر كرده است، و على اين خداى جديد هم اقدام كرد، گفت: نه، من كه براى مدتى چنين خدايى را به خدايى قبول كردم، ضرر كردم، و ديگر نمى توانم به چنين چيزى خدا بگويم. ما يك حكومت مردم بر مردم مى خواهيم. حكومت مردم بر مردم هم به وجود آمد، ولى باز تمام آن مظالم تاريخى در حكومت مردم بر مردم هم در اروپا جلوه داشت، تا اين كه انسان به اين فكر افتاد كه: من با اين معبود خودم جنگ دارم و در حقيقت، جنگ انسان با انسان شروع شد.
منبع : پایگاه عرفان