فارسی
شنبه 08 دى 1403 - السبت 25 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه سیزدهم (2) – (متن کامل + عناوین)

 

عمل انسان، مسبب بهشت و جهنم

والله قسم رفتن به جهنم، كار خدا نيست، كار زشتى هاى ما است. كسى با دستور خدا جهنم نمى رود، با غضب خدا كسى جهنم نمى رود،[14] هر كه جهنم  مى رود، سرازيرى رفتن به جهنم را با زشتى هاى خودش مى سازد. كارى به خدا ندارد. بهشت هم هر كس مى رود، كارى به خدا ندارد، نردبان رسيدن به بهشت را، مردم با خوبى هاى خودشان مى سازند:

 

« أُوْلَئِكَ هُمُ الْوَ رِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَــلِدُونَ »[15]

 

بهشتى ها وارث بهشت هستند، ارث از عملشان برده اند، اين نمونه زشتى است.


 

برگشت اثر خوبى و بدى آدم و حوا

و اما يك نمونه از خوبى؛ حضرت آدم و حوا در آن باغى كه آنها را قرار دادم، فريب دوز و كلك و بند بازى و زبان بازى ابليس را خوردند. خداوند فرمود: از همه ميوه ها بخوريد، الا اين درخت. ابليس آنها را فريب داد و گفت: به خدايى كه ما را آفريده، اگر از اين ميوه بخوريد، در اين باغ دائمى مى شويد، اين كه به شما گفته اند نخوريد، براى اين است كه دائمى نشويد.[16] اين ها نهى من را يادشان رفت. اگر خدا گفت نخوريد، حالا همه عالم هم بيايند قسم بخورند كه مشروب خوب است، من مى گويم حرام است. هر چه هم برايت قسم بخورند، بگويند: به صلاح تو است.

خداوند به آدم و حوا مى فرمايد: بيرون برويد، اما در برابر من هر دو ادب نشان دادند و تكبر نكردند، به پيشگاه من آمدند.

من در هيچ آيه اى از قرآن، ادب را بارزتر از اين آيه نديدم: 

 

« قَالاَ رَبَّنَا ظَـلَمْنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَـسِرِينَ »[17]


 

هر دو با هم گفتند: اى مالك ما، اى صاحب اختيار ما، اى مدبر امور ما، اقرار داريم كه ما با دست خودمان به خودمان بد كرديم. اين تواضع و ادب است. نگفتند: خدايا ما را بيامرز، گفتند: الهى اگر ما را نيامرزى ـ چون دست تو است، مى توانى بيامرزى، مى توانى هم نيامرزى ـ و به ما رحم نكنى، هر دوى ما وجود خود را نابود كرديم.

من در مقابل ادب اين ها چه جوابى بدهم؟

 

« فَتَلَقَّى ءَادَمُ مِن رَّبِّه كَلِمَـتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ »[18]

 

ربوبيت من در كلمات جلوه كرد. كلمات چه بود؟ امام باقر  عليه السلام مى فرمايد: هر دو مى گفتند:

 

«لا اله الا انت سبحانك اللهم و بحمدك عملت سوءً وظلمت نفسى فاغفر لى و ارحمنى و انت ارحم الراحمين»[19]


 

ربوبيت من در اين كلمات تجلى كرد و به نور تبديل شد. نور به جان هر دو تافت، و شد توبه. وقتى توبه كردند، توبه هر دو را قبول كردم:

 

« إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ »

 

من بسيار توبه پذير و مهربان هستم.

 

احسان خدا در بازگشت اثر عمل

بعد از اين بازگشت به پروردگار، كه نتيجه ادب بود، خداوند مقام نبوت را به آدم داد. آدم يك زندگى پاكى را در دنيا گذراند. در قيامت هم آثار اعمال و توبه اش، بهشت دائم است.

يك ادب ديگر هم در كربلا جلوه كرد كه براى شما بگويم: به «حر بن يزيد رياحى» فرمود: وقت نماز است، من با هفتاد و دو نفر نماز مى خوانم، تو هم با لشكرت نماز را بخوان، بعد از نماز با هم حرف مى زنيم. خيلى آرام گفت: يابن رسول الله! با بودن شما، من جلو بايستم و يك نماز جماعت ديگر تشكيل بدهم؟ پسر پيغمبر! شما جلو بايست، من اقتدا مى كنم.[20]


 

ادب كردن حر در برابر ابى عبدالله  عليه السلام

بعد از اتمام نماز با هم صحبت كردند، اما درگيرى لفظى شديد شد، ابى عبدالله  عليه السلام با صداى بلند فرمودند: مادرت به عزايت بنشيند. حر سرش را پايين انداخت. برادران و خواهران! اين تيمسار يزيدى سه خط راجع به فاطمه زهرا  عليهاالسلام صحبت كرد، معركه كرده است. سرش را پايين انداخت، بعد از چند لحظه گفت: حسين جان! كسى كه جرأت نداشت اسم مادر من را ببرد، اگر كسى اسم مادر مرا ببرد، با اين تيزى شمشير جواب او را مى دهم. اما حسين جان! من جز اين كه در مقابل مقام مادر شما خاكسارى و تواضع كنم، هيچ چيز ديگر از دستم برنمى آيد.

اين قضيه تمام شد. هفت روز بعد، اثر اين خوبى از كوچه پس كوچه هاى عالم راه افتاد، و صبح عاشورا اثر اين خوبى به حر رسيد. يك نماز و يك ادب به فاطمه زهرا  عليهاالسلام. يك دستش را نماز و يك دستش را هم ادب به زهرا  عليهاالسلام گرفت.[21]


به او گفتند: تو تيمسار يزيد باشى حيف است. بيا به خدمت ابى عبدالله  عليه السلام برويم، يكى از سرلشكرهاى ابى عبدالله  عليه السلام شو كه تا روز قيامت، بعد از ابى عبدالله  عليه السلام دل هاى پاك بيايند و در كنار قبرت اشك بريزند و بگويند:

 

«السلام عليكم يا اولياء الله و احبائه»[22]

 

گفت: باشد، مرا ببريد. شما فكر مى كنيد حر را نفسش يا پاهايش آورد، نه والله، يك دستش را نماز گرفت و يك دستش را ادب به فاطمه زهرا  عليهاالسلام، اين آثار خوبى است.

 

 

 

حكايت شيرين بايزيد بسطامى

يك شعرى براى شما بخوانم:


شنيدم كه وقتى سحرگاه عيد

 ز گرمابه آمد برون بايزيد


يكى طشت خاكسترش بى خبر

 فرو ريختند از سرايى به سر



 

از حمام بيرون آمده و لباس زيبا پوشيده بود. روز عيد بود. يك خانمى هم خانه تكانى مى كرد، طشت را پر از خاكستر كرده بود، از بالاى پنجره، روى سر و  لباس بايزيد ريخت، هنوز عرقش خشك نشده بود، اين خاكستر هم روى عرق، مثل گل شد.

 


همى گفت ژوليده دستار و مو

 كف دست شكرانه مالان به رو



 

حديث نفس براى تكامل سلوك

خوب است آدم گاهى با خودش حرف بزند، خيلى خوب است. گاهى بنشينيد و با خودتان حرف بزنيد، كه من چه كسى هستم؟ تا حالا چه كرده ام؟ با شوهرم، با همسرم، با بچه هايم، با مردم مملكتم، با خدا، با زحمات انبيا و ائمه  عليهم السلام تا حالا چه كرده ام؟ اگر در روز قيامت زهرا من را صدا بزند، فقط دودست بريده قمر بنى هاشم را به من نشان بدهد، اين ها براى هدايت و علاج تو جدا شد، چرا نيامدى تا معالجه بشوى؟ با خودت حرف بزن.

 


همى گفت ژوليده دستار و مو

 كف دست شكرانه مالان به رو


كه اى نفس! من در خور آتشم

 به خاكسترى روى در هم كشم؟[23]



اگر بنا باشد خدا با باطن من با من عمل كند، بايد مرا به جهنم ببرد، حالا يك زنى يك مقدار خاكستر روى سرم ريخته است، بايد از كوره در بروم؟


بزرگان نكردند در خود نگاه

 خدابينى از خويشتن بين مخواه


تواضع سر رفعت افرازدت

 تكبر به خاك اندر در اندازدت


ز خاك آفريدت خداوند پاك

 پس اى بنده افتادگى كن چو خاك


زخاك آفريدت چو آتش مباش

 حريص و جهانسوز و سركش مباش



چو گردن كشيد آتش هولناك

 به بيچارگى تن بيانداخت خاك


چون آن سرفرازى نمود آن كمى

 از آن ديو كردند از اين آدمى[24]



 

امّا براى اين كه بدانيد زشتى ها چقدر سنگين است، و بازگشتش چقدر بد است، حكايت ديگرى را بيان كنم.

 

حكايت تنبيه نفس آيت الله بروجردى

از جاپلق اراك عالمى در قم بود كه مردم قم به اين عالم اراكى اين قدر علاقه داشتند كه يك مسجد خوبى را به ايشان دادند، گفتند: شما امام جماعت باش. روزها درس آيت الله العظمى بروجرودى مى آمد. ايشان آدم باسوادى بود. يك روز در درس، به آيت الله العظمى بروجردى اشكال كرد، آيت الله العظمى بروجردى گفت: من دليل مى آورم كه گفته من درست است. آقاى بروجردى دليل آوردند، اما او قانع نشد و گفت: من دليل شما را قبول ندارم، به اين دليل.

آقاى بروجردى گفت: به يك دليل ديگر حرفم را محكم مى كنم، گفت: قبول ندارم، آقاى بروجردى كمى ناراحت شدند، ابرويشان گره افتاد و به اين عالم جاپلقى، از روى منبر گفتند: بس است ديگر، وقت طلبه ها را چرا مى گيرى؟ اين عالم هم سكوت كرد. آقاى بروجردى يك ساعت درس مى داد. بيست دقيقه بود كه درس داده بود، درسش را قطع كرد و از منبر پايين آمد، وارد جمعيت طلبه ها شد، رسيد به اين مرد بزرگوار، تبسمى به او كرد و دستش را دراز كرد به سمت اين عالم اراكى، آن عالم هم دستش را به دست آقاى بروجردى داد، مرحوم آقاى بروجردى كه در تمام دنياى شيعه فقط ايشان مرجع بود، با آن عظمت و مقام در برابر همه خم شد و دست اين عالم اراكى را بوسيد و رفت.

غروب به خادم خود گفت: منزل آقاى جاپلقى كجا است؟ گفت: پايين شهر قم است، فرمود: اول طلوع آفتاب يك درشكه بگير، تا به خانه ايشان برويم. عباى خودش را تا كرد، پنج هزار ريال پول گذاشت، به خادمش گفت: براى من سحرى درست كن، فردا مى خواهم روزه بگيرم، يك سال در هواى گرم قم ـ غير از عيد قربان و عيد فطر ـ در سن هشتاد سالگى روزه گرفت؛ اين جريمه آن خشمى كه من به آن مؤمن كردم، كه خدا روز قيامت با من كار نداشته باشد.

چون اثر اين عصبانيت اگر روز قيامت بخواهد به من برگردد، من تحمل ندارم. يك سال روزه براى يك حركت اخلاقى زشت، آن هم شاگرد و استاد. صبح هم آمد عبا و پول را داد، گفت: با زبان خودت بگو كه من بشنوم؛ اى خدا! حسين بروجردى را بخشيدم. اين عالم اراكى گريه كرد و گفت: بين شاگرد و استاد دو كلمه حرف رد و بدل شده است، اين كارها را نمى خواهد. گفت: آخر تو نمى دانى در قيامت چه خبر است. من را ناراحت نكن و با زبان خودت بگو، گفت: چشم.

اشك مرحوم آيت الله بروجردى جارى شد، آخوند اراكى هم گفت: خدايا! من از اين مرد گذشتم. گفت: اين خوب است، خدا رحمتت كند.


مكن كارى كه پا بر سنگت آيو

 جهان با اين فراخى تنگت آيو


چو فردا نامه خوانان نامه خوانند

 تو وينى نامه خود ننگت آيو[25]




 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


 پی نوشت ها:




 

[15] ـ مؤمنون 23 : 10 ـ 11؛ «اينانند كه وارثان اند ، * وارثانى كه [ از روى شايستگى ] بهشت فردوس را به ميراث مى برند [ و ]در آن جاودانه اند .»

 

[16] ـ اعراف 7 :20 ـ 23 « فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ * وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ * فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ * قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ »

 

[17] ـ اعراف 7 : 23؛ «گفتند : پروردگارا ! ما بر خود ستم ورزيديم ، و اگر ما را نيامرزى و به مارحم نكنى مسلماً از زيانكاران خواهيم بود .»

 

[18] ـ بقره 2 : 37؛ «پس آدم كلماتى را [ مانند كلمه استغفار و توسّل به اهل بيت : كه مايه توبه و بازگشت بود ] از سوى پروردگارش دريافت كرد و [ پروردگار ] توبه اش را پذيرفت ؛ زيرا او بسيار توبه پذير و مهربان است .»

 

[19] ـ الكافى: 8/304، حديث أبي ذر رضي الله عنه، حديث 472؛ «عَنْ كَثِيرِ بْنِ كَلْثَمَةَ عَنْ أَحَدِهِمَا  عليه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ  عز و جل فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْنِي وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَ بِحَمْدِكَ عَمِلْتُ سُوءاً وَ ظَلَمْتُ نَفْسِي فَتُبْ عَلَيَّ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى فِي قَوْلِهِ  عز و جل فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ قَالَ سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ فَاطِمَةَ  عليهم السلام.»

 

[20] ـ الإرشاد: 2/79، ما جرى بين الإمام الحسين  عليه السلام و الحر الرياحي؛ «فَقَالَ لِلْمُؤذِّنِ أَقِمْ فَأَقَامَ الصَّلاَةَ فَقَالَ لِلْحُرِّ أَ تُرِيدُ أَنْ تُصَلِّيَ بِأَصْحَابِكَ قَالَ لاَ بَلْ تُصَلِّي أَنْتَ وَ نُصَلِّي بِصَلاَتِكَ فَصَلَّى بِهِمُ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ  عليه السلام ثُمَّ دَخَلَ فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ وَ انْصَرَفَ الْحُرُّ إِلَى مَكَانِهِ الَّذِي كَانَ فِيهِ فَدَخَلَ خَيْمَةً قَدْ ضُرِبَتْ لَهُ وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ عَادَ الْبَاقُونَ إِلَى صَفِّهِمُ الَّذِي كَانُوا فِيهِ فَأَعَادُوهُ ثُمَّ أَخَذَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ بِعِنَانِ دَابَّتِهِ وَ جَلَسَ فِي ظِلِّهَا. فَلَمَّا كَانَ وَقْتُ الْعَصْرِ أَمَرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّأَنْ يَتَهَيَّئُوا لِلرَّحِيلِ فَفَعَلُوا ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِيَهُ فَنَادَى بِالْعَصْرِ وَ أَقَامَ فَاسْتَقَامَ الْحُسَيْنُ  عليه السلام فَصَلَّى بِالْقَوْمِ ثُمَّ سَلَّم.»

 

[21] ـ الإرشاد: 2/80، ما جرى بين الإمام الحسين  عليه السلام و الحر الرياحي؛ «فَقَالَ الْحُسَيْنُ  عليه السلام لِلْحُرِّ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ مَا تُرِيدُ فَقَالَ لَهُ الْحُرُّ أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ الْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ الْحَالِ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلاَّ بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيه.»

 

[22] ـ مصباح المتهجد: 722، دعاء الموقف لعلي بن الحسين  عليه السلام؛ «ثم توجه إلى الشهداء و قل السلام عليكم يا أولياء الله و أحباءه السلام عليكم يا أصفياء الله و أوداءه السلام عليكم يا أنصار دين الله السلام عليكم يا أنصار رسول الله... .»

 

[23] ـ سعدى شيرازى.

[24] ـ سعدى شيرازى.

[25] ـ باباطاهر.

 


منبع : پایگاه عرفان
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ثمرات شیرین عقل مؤمن
مفلحون در قرآن
آبادانى قلب به وسيله ذكر خدا
ارزش عمر و راه هزینه آن - جلسه یازدهم – (متن کامل + ...
اندیشه در اسلام - جلسه دوازدهم- (2) - (متن کامل + ...
داستان صبر رشید هجری
ترس مُحرِم
تسبيح منادي توحيد
درخواست از امام عليه‏السلام براى اولاد دار شدن
4 ـ تفكر در سكوت

بیشترین بازدید این مجموعه

نشانه‏هاى اهل تعقّل‏
نجات دلقك دربار فرعون از عذاب‏
هدف خلقت از زبان امام على عليه السلام‏
انواع فرصت‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
خاطره‏اى از زيارت قبر حضرت زينب عليهاالسلام
حكايت سيدالشهدا با غلام يهودى
اندیشه در اسلام - جلسه دوازدهم- (2) - (متن کامل + ...
داستان میرفندرسکی
گلپایگان مسجد حجت‌الاسلام ربیع‌الثانی 1395 ...

 
نظرات کاربر

reza.shajar
sghl با سلام صحبت زیبایی بود وعبرت آموز انشاالله بتوانیم درس بگیریم واجرتان با خدای مهربان
پاسخ
0     0
31 ارديبهشت 1392 ساعت 8:40 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^