چند سال پیش یک نفر در مسجد شجره مُحرم شده و با جمع کاروانیان به مسجد الحرام آمده بود. رئیس کاروان همه را به طواف کعبه برد و گفت: اینجا هفت دور بگردید. همه به سرعت انجام دادند، اما او هنوز نزدیک در مسجد الحرام ایستاده بود و قدم داخل آن نمیگذاشت. گاهی یک پایش را داخل میگذاشت و دوباره به عقب برمیگشت. خیلی ترسیده بود. یکی از دوستانش گمان کرد که عظمت مسجد الحرام او را گرفته و به همین جهت، او را مرتب ترغیب میکرد که به مسجد وارد شود. بالاخره پس از اصرار این شخص، او به سخن درآمد و گفت: من میترسم داخل بیایم و اولین حرف صاحبخانه به من این باشد که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟ آیا وقتی از تهران آمدی حجاب زن و دخترت خوب بود؟ آیا مالت را پاک کردهای؟ و با رفیقهایت و شبنشینیهایت چه کردهای؟ و من والله میترسم که داخل بیایم؟ آری باید توجه داشت که:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق |
|
لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند |
منبع : پایگاه عرفان