فارسی
يكشنبه 30 ارديبهشت 1403 - الاحد 10 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه بیست و پنجم (2) – (متن کامل + عناوین)

 

توبه از حمد بى جا

شخصى سرى سقطى[20] را در مسجد الحرام ديد، او را شناخت. به او گفت:  چند سال اينجا هستى؟ در بغداد داخل يك كاروانسرا مغازه داشتى؟ گفت: من ده سال است كه مغازه را فروخته ام، اينجا آمده ام و مقيم مكه شده ام. يك درآمد مختصرى دارم، بقيه اوقات را با خدا مشغول معامله هستم.

گفت: چرا اين كار را كرده اى؟ گفت: كاروانسراچى صبح زود به درب خانه ام آمد و گفت: كاروان سرا آتش گرفته است، تمام مغازه داران دويديم و به بازار بغداد و كاروانسرا رفتيم، بيشتر مغازه ها سوخته بود، اما مغازه من از آن مغازه هايى بود كه آتش نگرفته بود، آتش هم مهار شده بود. من با خوشحالى گفتم: «الحمد لله».

بعد كه به خانه آمدم، گفتم: مگر پيغمبر  صلى الله عليه و آله نگفته است كه شما در دردى كه مردم گرفتارش مى شوند، بايد همدرد بشوى؟ تو همدرد كه نشدى هيچ، براى سلامت مغازه خودت گفتى «الحمد لله». مگر آنها مسلمان نبودند؟ اين «الحمد لله» بوى غير خدا مى داد.

من به خاطر اين «الحمد لله» بى جا و بى مورد كه در قيامت مرا گير نياندازد، تمام داراييم را فروخته ام، ده سال است كه در حال توبه ام كه چرا يك «الحمد لله» بى جا گفته ام.[21]

 

بازخواست از چگونگى مصرف نعمات

 

افرادى كه شبانه روز گاهى ده گناه كبيره مى كنند، اين ها مى خواهند به خدا چه بگويند؟ اين نعمت هاى الهى را اين طور حرام مى كنند و بى جا مصرف مى كنند. اين طور اين ساختمان الهى را به دست كلنگ شهوات و هواها و اميال و شيطنت ها مى دهند، چه جوابى مى خواهند بدهند؟

اما آيه مربوط به موسى  عليه السلام؛

« رَبِّ بِمَآ أَنْعَمْتَ عَلَىَّ »

 

خدايا! اين را فهميده ام كه انواع نعمتهاى مادى و معنوى را به من مرحمت كرده اى؟

 

عبرت گيرى از بيماران براى شكرگزارى

شما به بعضى از بيمارستانها برويد. من بالاى سر يك مريض رفتم كه او را با شكم روى تخت خوابانده بودند. داشت زنبيل مى بافت. از او احوالپرسى كردم، گفتم: چند وقت است كه اينجا هستى؟ گفت: دوازده سال است كه من از اين تخت پايين نيامده ام، اصلاً مزه روى زمين راه رفتن يادم رفته است.

به ملاقات شخصى رفتم كه تمام اعضا و جوارح او به شدت مى لرزيد؛ پلكها، ابروها، گوشها، سر و گردن، دست، پا. يك استكان چايى نمى توانست بلند كند.

شما ماشاءالله سر سفره راحت مى نشينيد، راحت مى خوابيد. آدم بفهمد كه در نعمت ها غرق است. خيلى ارزش دارد.

 

توجه موسى  عليه السلام به نعمات الهى

موسى  عليه السلام گفت:

 

« رَبِّ بِمَآ أَنْعَمْتَ عَلَىَّ »

 

 

موسى  عليه السلام به خدا مى گويد: متوجه ام كه در نعمت هستم، زيرا اگر متوجه نباشم كه در نعمت هستم، نعمتها را حرام مى كنم.[22]

بدانم كه اين بدن، چشم، گوش، مفصل ها، دست و پا، زيبايى قيافه، همه از خدا است، پس بايد ببينم اين نعمت ها را با چه كسى معامله مى كنم؟

مى دانم كه نعمت دارم؛

 

« فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ »

 

يعنى اگر تا روز قيامت موسى  عليه السلام را زنده نگهدارى، محال است كه به اندازه يك جو به يك مجرم كمك بكنم. من و كمك به سفره گناه؟

من در مقابل گناه مى ايستم، مى گويم: نبايد باشد.

 

« رَبِّ بِمَآ أَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ »[23]

 

 

پيامبر  صلى الله عليه و آله در قله مصرف صحيح نعمات

پيغمبر  صلى الله عليه و آله مى فرمايد: خداوند متعال مرا وصيت كرد: حبيب من! اين سلسله مسائل را رعايت كن؛ يك:

«اوصانى ربى ان أعف عمن ظلمنى»[24]

 

مردم كم ظرفيت زياد هستند. اين مردم با اين كه آمده اند و مسلمان هم شده اند، اما ميان همين مؤمن ها و متدين ها، افراد كم ظرفيت و محدود هستند. ممكن است گاهى تو را ناراحت كنند، دلت را بسوزانند، تو را اذيت كنند و به حرفت گوش ندهند، و تو را تحت فشار قرار بدهند، اما حبيب من! از همه اين ها گذشت كن. به رخ آنها نكش. تو كليات معروف و منكر خدا را برايشان بگو، انگشت روى كسى نگذار، نگو تو را مى گويم. يك طورى هم بگو كه طرف نفهمد كه تو دارى به او مى گويى. بعد هم مرتب به آنها اعلام بكن كه من از همه شما گذشت كردم، تا براى عذرخواهى نيايند.

 

گذشت پيامبر  صلى الله عليه و آله در خانه و اجتماع

 

شما خيال مى كنيد زنانى كه در خانه پيغمبر  صلى الله عليه و آله بودند، از نظر بُعد روحى با ايشان هماهنگ بودند؟ هيچ كدام از صد و بيست و چهار هزار پيغمبر  عليهم السلام مقامشان مساوى با مقام ايشان نبود، بلكه مادون حضرت بودند.

اما شما ببينيد ايشان در خانه كه مى آمد، چه برخوردهايى با او بوده است؟ بعضى از برخوردهاى همسران حضرت عين برخورد يك زن بى سواد جاهل بدخلق، با يك مرد معمولى بوده است.

اما ايشان لبخند مى زد و رد مى شد و زير لب مى گفت: الهى! او را ببخش. همين. هيچ وقت فضاى خانه يا مسجد و فضاى بين خود و قوم و خويش هاى خود را تلخ نكرد.[25]

گاهى تا مى آمد، با او داد و بيداد مى كردند. خدا در قرآن فرموده بود كه جلوى پيغمبر من بلند حرف نزنيد، اما داد مى كشيدند. خدا به من گفت: تو ببخش، چون  تو آقا و كريم و رحيم هستى:

 

« بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ »[26]

 

به من گفت: زندگى را نه بر خودت، و نه بر ديگران، تلخ نكن. اين گذشت تو خودش درس است، و طرف تو را منفعل مى كند. فكر و تحليل مى كند كه من بد كردم، اما او چطور مرا بخشيد.

 

 

توبه پيغمبر  صلى الله عليه و آله از گناه امت

در قرآن و در سوره آل عمران به او گفت: آنهايى كه به تو بد كردند، وقتى كه وارد استغفار مى شوى، نصف شب در گريه ها و قنوت هاى نماز شب خود، آنهايى كه به تو بد كردند، تو توبه كن، من آنها را ببخشم.[27] ببينيد خدا ديگر  كيست؟ مى گويد: تو توبه كن! من آنها را ببخشم.

 

« فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ »[28]

 

با همين اخلاق ها است كه در روز قيامت با آنهايى كه از مدار دين خارج نشدند، ولى عيب دارند و الان در پرونده شان خراب كارى و معصيت هست، براى ايشان طلب مغفرت و بخشش مى كند.

خطاب مى رسد: حبيب من! تو از يك طرف در محشر خطاب «امتى امتى» كن، و من از طرف ديگر جوابت را مى دهم؛ «رحمتى رحمتى»

خدا به پيغمبر  صلى الله عليه و آله مى گويد: بيا در محشر، بگو: مولاى من! آنهايى كه گناه كرده اند و پرونده شان خراب است، اما از مدار خارج نشدند، تو صدا بزن: «امتى» من هم جوابت را مى دهم: «رحمتى».[29]

 

پيغمبر  صلى الله عليه و آله بسيار شاد شد:

 

« وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى »[30]

 

آن قدر من شفاعت تو را قبول مى كنم كه خودت اعلام كنى: راضى شدم.[31]

 

دستگيرى از شيعيان گناهكار

البته بعضى ها هستند كه با وجود اين كه از مدار خارج نشدند، اما بايد مقدارى عذاب بچشند، آنها جهنم مى روند. به محض اين كه پيغمبر  صلى الله عليه و آله مى آيد كه رد شود، به جهنم خطاب مى شود: خاموش شو! جهنم سرد مى شود، جهنمى ها يك نفسى مى كشند، مى پرسند: چه خبر است؟

 

ملائكه مى گويند: پيغمبر  صلى الله عليه و آله دارند رد مى شوند. آنهايى كه از مدار خارج نشدند، اما در جهنم افتاده اند و بايد جريمه بشوند، از درون جهنم ناله مى زنند. خطاب مى رسد: حبيب من! بايست! جواب آنها را بده. اين ها تو را صدا مى زنند.

عرض مى كند: خدايا! من تسليم تو هستم. چكار كنم؟ اگر بروم دلم مى سوزد، خدا مى فرمايد: نمى خواهم دلت بسوزد، دستشان را بگير و نجاتشان بده:[32]

«اوصانى ربى ان أعف عمن ظلمنى»

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

 

 پی نوشت ها:

 

  

 

 


 

 

 

[20] ـ سَرّى سَقَطى، سرى بن المُغَلّس السقطى، مكنى به ابوالحسن، از جمله صوفيان بزرگ، مردان طريقت و ارباب حقيقت بود، او يكى از اوتاد و يگانه زمانه خود در ورع و تقوا به شمار مى رفت. گويند در آغاز حال، به تجارت مى پرداخته و مشغول سقط فروش ادويه فروشى بوده است و به همين خاطر او را سقطى ناميده اند، اما به سبب عروض حال و جذبه، همه دارايى خود را به فقرا بخشيده و به سلك تصوف درآمده است.

سرى از جمله شاگردان بسيار سرشناس معروف كرخى و جنيد بغدادى به شمار مى رود و اولين كسى است كه در بغداد به زبان توحيد سخن گفت و در اين راه، شيخ و امام بغداديان به حساب مى آيد. عطار نيشابورى درباره سرى بر اين باور است كه او امام اهل تصوف بود و در اصناف علم به كمال بود و درياى اندوه و درد و كوه حلم و ثبات بود و خزانه مروّت و شفقت و در رموز و اشارات اعجوبه زمان خود.

سرى سقطى در عرفان و توحيد سخنان بلندى داشته است و بيشتر سخنان منسوب به او، از مقوله اخلاق و تجربه عملى است و اين نكته تا حدى به سبب ارتباط او با بازار معامله بوده است. سرى بر اين باور بود كه معرفت صوفى، بايد به تأييد شريعت برسد و در غير اين صورت معرفت او فايده اى در برندارد. «دايرة المعارف تشيع: 3/152 ـ 153»

 

[21] ـ مفاتيح الغيب: 1/195، الفصل الأول: تفسير «الحمد لله»؛ «قيل للسري السقطي: كيف يجب الإتيان بالطاعة؟ قال: أنا منذ ثلاثين سنة أستغفر اللّه عن قولي مرة واحدة الحمد للّه، فقيل كيف ذلك؟ قال: وقع الحريق في بغداد و احترقت الدكاكين و الدور فأخبروني إن دكاني لم يحترق فقلت الحمد للّه و كان معناه أني فرحت/ ببقاء دكاني حال احتراق دكاكين الناس و كان حق الدين و المروءة أن لا أفرح بذلك فأنا في الاستغفار منذ ثلاثين سنة عن قولي الحمد للّه.»

 

[22] ـ الاحتجاج: 2/426 ـ 428؛ «روي عن علي بن الجهم أنه قال حضرت مجلس المأمون و عنده الرضا  عليه السلام فقال له المأمون يا ابن رسول الله أ ليس من قولك أن الأنبياء معصومون قال بلى ... قال المأمون فما معنى قول موسى رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي قال يقول إني وضعت نفسي غير موضعها بدخولي هذه المدينة فاغفر لي أي استرني من أعدائك لئلا يظفروا بي فيقتلوني فَغَفَرَ لَهُ أي ستره من عدوه إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَيَّ من القوة حتى قتلت رجلا بوكزة فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِلْمُجْرِمِينَ بل أجاهد في سبيلك بهذه القوة حتى ترضى فَأَصْبَحَ موسى فِي الْمَدِينَةِ خائِفاً يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ قاتلت رجلا بالأمس و تقاتل هذا اليوم لأؤبنك فلما أراد أن يبطش بالذي هو عدو لهما ظن الذي هو من شيعته أنه يريده قالَ يا مُوسى أَ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ جَبَّاراً فِي الْأَرْضِ وَ ما تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ قال المأمون جزاك الله عن أنبيائه خيرا... .»

 

[23] ـ قصص 28 : 17؛ «پروردگارا ! به خاطر قدرت و نيرويى كه به من عطا كردى ، هرگزپشتيبان مجرمان نخواهم شد .»

 

[24] ـ معدن الجواهر: 58، باب ذكر ما جاء في سبعة؛ «عن الإمام الحسين بن علي  عليه السلام قال قال رسول الله  صلى الله عليه و آله أوصاني ربي بسبعة أشياء أوصاني بالإخلاص له في السر و العلانية و أن أعف عمن ظلمني و أعطي من حرمني و أوصل من قطعني و أن يكون صمتي تفكرا و نظري عبرا.»

 

[25] ـ نهج الحق: 371؛ «منه عن عائشة أن النبي  صلى الله عليه و آله كان يمكث عند زينب بنت جحش فيشرب عندها عسلا فآليت أنا و حفصة أن أيتنا متى دخل عليها رسول الله  صلى الله عليه و آله فلتقل إني أجد منك ريح مغافير فدخل على إحداهما فقالت له ذلك فقال بل شربت عسلا عند زينب بنت جحش و لن أعود له فنزلت يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللّهُ لَكَ إلى قوله إِنْ تَتُوبا إِلَى اللّهِ لعائشة و حفصة فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً لقوله بل شربت عسلا.»

الطرائف: 1/291، حديث 377 [سوء أدب عائشة مع النبي  صلى الله عليه و آله و شدة حسده]؛ «رواه الحميدي في الجمع بين الصحيحين في الحديث الثمانين في المتفق عليه من مسند عائشة قالت ما غرت على أحد من نساء النبي  صلى الله عليه و آله ما غرت على خديجة و ما رأيتها قط و لكن كان يكثر ذكرها و ربما ذبح الشاة ثم يقطعها أعضاء ثم يبعثها في صدائق خديجة فربما قلت له كأنه لم تكن في الدنيا امرأة إلا خديجة فيقول  صلى الله عليه و آله إنها كانت و كانت لي منها ولد و قالت عائشة و لقد أمره ربه عز و جل أن يبشرها ببيت من قصب في الجنة.»

 

[26] ـ توبه 9 : 128؛ «نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است .»

 

[27] ـ تفسير أطيب البيان في تفسير القرآن: 9/463؛ «نقل كردند كه يك يهودى بود همه روزه بالاى بام مى رفت و خاكروبه بر سر حضرت مى ريخت چند روزى شد كه ديگر اين عمل را نمى كرد حضرت پرسش فرمود گفتند: مريض شده حضرت به عيادت او تشريف برد سه مرتبه صورت برگردانيد باز حضرت مقابل صورتش نشست اين خلق را كه مشاهده كرد به شرف اسلام مشرف شد، خاكروبه مى ريختند چند قدمى دور مى شد و خود را تكان مى داد و روى خود نمى آورد، حتى بعد از فتح مكه و تسلط حضرت بر سران قريش فرمود: معامله مى كنم با شما معامله اى كه برادرم يوسف با برادرانش كرد تمام شما را عفو نمودم حتى وحشى كه شكم حضرت حمزه را در احد پاره كرد موقعى كه آمد اسلام اختيار كرد او را عفو فرمود، و اين اول قدمى است كه بايد با دشمن رفتار كرد و كفار را به زبان لين و خوش دعوت كنيد.»

 

[28] ـ آل عمران 3 : 159؛ «[ اى پيامبر !  ]پس به مهر و رحمتى از سوى خدا با آنان نرم خوى شدى ، و اگر درشت خوى و سخت دل بودى از پيرامونت پراكنده مى شدند.»

 

[29] ـ الكافى: 8/312، حديث 468؛ « عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  عليه السلام قَالَ قَالَ النَّبِيُّ  صلى الله عليه و آله أَخْبَرَنِي الرُّوحُ الْأَمِينُ أَنَّ اللَّهَ لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ إِذَا وَقَفَ الْخَلاَئِقَ وَ جَمَعَ الْأَوَّلِينَ وَ الآْخِرِينَ أُتِيَ بِجَهَنَّمَ تُقَادُ بِأَلْفِ زِمَامٍ أَخَذَ بِكُلِّ زِمَامٍ مِائَةُ أَلْفِ مَلَكٍ مِنَ الْغِلاَظِ الشِّدَادِ وَ لَهَا هَدَّةٌ وَ تَحَطُّمٌ وَ زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ وَ إِنَّهَا لَتَزْفِرُ الزَّفْرَةَ فَلَوْ لاَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَخَّرَهَا إِلَى الْحِسَابِ لَأَهْلَكَتِ الْجَمِيعَ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْهَا عُنُقٌ يُحِيطُ بِالْخَلاَئِقِ الْبَرِّ مِنْهُمْ وَ الْفَاجِرِ فَمَا خَلَقَ اللَّهُ عَبْداً مِنْ عِبَادِهِ مَلَكٍ وَ لاَ نَبِيٍّ إِلاَّ وَ يُنَادِي يَا رَبِّ نَفْسِي نَفْسِي وَ أَنْتَ تَقُولُ يَا رَبِّ أُمَّتِي أُمَّتِي ثُمَّ يُوضَعُ عَلَيْهَا صِرَاطٌ أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ وَ أَحَدُّ مِنَ السَّيْفِ عَلَيْهِ ثَلاَثُ قَنَاطِرَ الْأُولَى عَلَيْهَا الْأَمَانَةُ وَ الرَّحْمَةُ وَ الثَّانِيَةُ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَ الثَّالِثَةُ عَلَيْهَا رَبُّ الْعَالَمِينَ لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ فَيُكَلَّفُونَ الْمَمَرَّ عَلَيْهَا فَتَحْبِسُهُمُ الرَّحْمَةُ وَ الْأَمَانَةُ فَإِنْ نَجَوْا مِنْهَا حَبَسَتْهُمُ الصَّلاَةُ فَإِنْ نَجَوْا مِنْهَا كَانَ الْمُنْتَهَى إِلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ وَ النَّاسُ عَلَى الصِّرَاطِ فَمُتَعَلِّقٌ تَزِلُّ قَدَمُهُ وَ تَثْبُتُ قَدَمُهُ وَ الْمَلاَئِكَةُ حَوْلَهَا يُنَادُونَ يَا كَرِيمُ يَا حَلِيمُ اعْفُ وَ اصْفَحْ وَ عُدْ بِفَضْلِكَ وَ سَلِّمْ وَ النَّاسُ يَتَهَافَتُونَ فِيهَا كَالْفَرَاشِ فَإِذَا نَجَا نَاجٍ بِرَحْمَةِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى نَظَرَ إِلَيْهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانِي مِنْكِ بَعْدَ يَأْسٍ بِفَضْلِهِ وَ مَنِّهِ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُور.»

 

[30] ـ ضحى 93 : 5؛ «و به زودى پروردگارت بخششى به تو خواهد كرد تا خشنود شوى.»

 

[31] ـ الكافى: 4/548، باب زيارة النبى، حديث 5؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله مَنْ أَتَى مَكَّةَ حَاجّاً وَ لَمْ يَزُرْنِي إِلَى الْمَدِينَةِ جَفَوْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ أَتَانِي زَائِراً وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي وَ مَنْ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِي وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ مَاتَ فِي أَحَدِ الْحَرَمَيْنِ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ لَمْ يُعْرَضْ وَ لَمْ يُحَاسَبْ وَ مَنْ مَاتَ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حُشِرَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ أَصْحَابِ بَدْرٍ.»

بحار الأنوار: 8/37، باب 21، حديث 12؛ «عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ  عليه السلامقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله إِذَا قُمْتُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ تَشَفَّعْتُ فِي أَصْحَابِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِي فَيُشَفِّعُنِي اللَّهُ فِيهِمْ وَ اللَّهِ لاَ تَشَفَّعْتُ فِيمَنْ آذَى ذُرِّيَّتِي.»

 

[32] ـ بحار الأنوار: 65/7، باب 15، حديث ؛«يَا عَلِيُّ إِنَّ شِيعَتَكَ مَغْفُورٌ لَهُمْ عَلَى مَا كَانَ فِيهِمْ مِنْ ذُنُوبٍ وَ عُيُوبٍ يَا عَلِيُّ أَنَا الشَّفِيعُ لِشِيعَتِكَ غَداً إِذَا قُمْتُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ فَبَشِّرْهُمْ بِذَلِك.»

بحار الأنوار: 8/39، باب 21، حديث 20؛ «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ آبَائِهِ  عليه السلام قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤمِنِينَ  عليه السلام سَمِعْتُ النَّبِيَّ  صلى الله عليه و آله يَقُولُ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَادَانِي مُنَادٍ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ أَمْكَنَكَ مِنْ مُجَازَاةِ مُحِبِّيكَ وَ مُحِبِّي أَهْلِ بَيْتِكَ الْمُوَالِينَ لَهُمْ فِيكَ وَ الْمُعَادِينَ لَهُمْ فِيكَ فَكَافِهِمْ بِمَا شِئْتَ فَأَقُولُ يَا رَبِّ الْجَنَّةَ فَأُبَوِّؤهُمْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُ فَذَلِكَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ الَّذِي وُعِدْتُ بِه.»

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

توحید (1) - جلسه اول – (متن کامل + عناوین)
2ـ عمل صالح
حج و اهميت ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام‏
نقطه شقاوت در انسان‏
ساختمان تشريعى انسان در برابر گناه
فاصله گرفتن انسان از اولياى الهى‏
عذاب، نتيجه گناهان
علاج بيمارى عجله و شتابزدگى‏
چگونه محبوب خدا شویم- جلسۀ پنجم
اندیشه در اسلام - جلسه شانزدهم (3)- (متن کامل + ...

بیشترین بازدید این مجموعه

چگونه محبوب خدا شویم- جلسۀ پنجم
اشتراك لفظ انسان و تفاوت در معنا
ديوث و معناى آن
علاج بيمارى عجله و شتابزدگى‏
داستان دوم: ماجراى پارچه‏فروشى كه با خدا معامله ...
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
ارزش انجام واجبات در وقت خود
حكايتى شنيدنى از استاد
داستان زهير بن قين و ارزش توبه
تهران مسجد المجتبی دهه دوم صفر 94 سخنرانی اول

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^