حقيقت توحيد و بيان معرفت از ديدگاه آيات و روايات
كاشمر، حسينية حضرت ابوالفضل شوال 1384
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
حقيقت توحيد و بيان معرفت از ديدگاه آيات و روايات
قرآن مجيد و احاديث به ويژه احاديثي که در جلد اول کتاب شريف «اصول کافي» نقل شده، در میان مجموعه کتابهاي هزار و پانصد سال فرهنگ شيعه، از اعتبار بالاتري برخوردارند.[1]
علت آن هم اين است که کتاب اصول كافي در عصر غيبت صغري نوشته شده و مؤلف باعظمت آن، شخصيت عظيمي است که دانشمندان ما از ايشان به عنوان ثقة الاسلام یادکردهاند.
لقبي که واقعاً به راحتي به کسي داده نميشود. به کسي بايد ثقة الاسلام بگويند که هموزن مرحوم کليني باشد.
آيات قرآن و روايات، به ویژه روايات جلد اول اصول کافي، سه سرماية عظيم توحيد، نبوت و امامت را طرح کردند که اين سه سرماية عظيم داراي دو مرحله است.
مراحل كسب سرماية عظيم توحيد
اوّل: مرحلة قلبي و مرحله اعتقادي؛ يعني مرحله باور داشتن است.
دوم: مرحلة عملي است که گاه در عرصة عمل هفت عضو رئيسه بدن ـ که عبارت است از چشم، گوش، زبان، دست، پا، شکم و شهوت ـ بايد به کار گرفته شود.[2]
ما بايد بسیار دقت کنيم که اگر اين سه سرمايه عظيم در مرحلة قلب اسير بماند، انسان نميتواند كسبي داشته باشد؛ يا به تعبير قرآن مجيد، تجارتي را که بايد با آن سرمایه انجام دهد، نميتواند به انجام رساند.
اما اگر مرحلة قلبي به شکل ظاهر وجود نداشته باشد كه به وسيله هفت عضو رئيسه بدن به کار گرفته شود، قابل قبول پروردگار نخواهد بود.
در اين سه سرمايه عظيم، هم جهت قلبي و اعتقادي و هم جهت عملي بايد به کار گرفته شود. اعطای اين سه سرماية عظيم از جانب پروردگار، لطف خاصي است که در تمام عالم هستي، فقط به انسان شده است. حتي ملائکه مقرب حق، از بخشي از اين سه سرمايه محرومند؛ يعني ظرفيت پذيرش و ظرفيت اجراي آن را ندارند.
دليل این سخن هم آيات سي به بعد سورة مبارک بقره است[3] که پروردگار عالم به فرشتگان امر ميکند به «آدم» سجده کنند. از این امر معلوم ميشود آدم امتيازاتي بر فرشتگان داشته که مسجود ملائکه قرار ميگيرد.
البته این آيات شريف به گوشهاي از يک امتياز آدم اشاره کرده؛ و آن اینکه آنچه به صورت معرفت در آدم بوده، در فرشتگان نبوده است. خداوند متعال به فرشتگان فرمود: آدم از آنچه ميداند، به شما خبر داده است؛ ملائکه به پروردگار گفتند:
(لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا)[4]
یعنی مقدار معرفت ما همان است که تو به ما عنايت کردي. ما نميدانيم که نزد آدم چيست!
حقيقت اسما در قرآن
البته اهل تحقيق و بصيرت، احتمال قوي ميدهند که منظور فرشتگان اسمائي است که خداوند به آدم تعليم داد و آنها 99 اسمي است که خداوند در قرآن کريم، «اسماء حسني» خوانده است.
اين اسماء حسني هم ماية معرفت آدم بوده و هم جلوههاي عملي در او داشته است. معرفت تنها نبوده است؛ بلكه هم معرفت بوده و هم جلوههاي عملي آن معرفت. قرآن به صراحت ميفرمايد: آنها اين ظرفيت را نداشتند، ولي شما انسانها ظرفيت بالاتر و گستردهتر از آنها را دارید.
حقيقت مطلب آنکه اكثر شيعيان نیز از اين معرفت و آن عمل خالي هستند. خصوصاً در اين پنجاه سال اخير، گرفتار مال و پول شدهاند و اين ظرف از آن معرفت ويژه و جلوة عملي آن، خالي مانده است.[5]
يعني گروهي نسبت به این سه سرمايه بزرگ، شناختي ندارند؛ و هنگامی که شناخت نباشد ديگر نوبت به جلوة عملي اين سه سرمايه هم نميرسد.
راههاي شناخت كتاب خدا و توحيد
ولي اين سه سرمايه که در قرآن و روايات بيان شده، رحمت ويژة پروردگار به همة انسانها است.
حال عدهاي اين سه سرمايه را یا از طريق تحصيل علم و يا از طريق شنيدن شناسايي میکنند. چون شناخت کتاب خدا از اين دو راه ميسر ميشود.
در سورة مبارک توبه ميفرمايد:
(فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ)
عدهاي باید براي فهم اين سه سرمايه کوچ کنند و در دین تفقه کنند.
فقه در لغت عرب به معني فهميدن است. واجب است گروهي كوچ كنند تا اين سه سرمايه را بشناسند؛ چرا که دین مجموع اين سه سرمايه است. در ادامة این آیه میخوانیم:
(وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا)[6]
بعد از شناخت واجب است اين معرفت را به ديگران نیز منتقل کنند.[7] اگر گروهي از طريق تحصيل علم، به اين سه سرمايه آگاه و عامل شوند، مانند تاجري ميشوند که خدا در سورة صف بيان فرموده است:
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ)[8]
البته اين يک سود تجارت است.
عدهاي بايد بروند و بفهمند؛ هر چند سالي که طول بکشد. سپس به میان مردم بازگردند و معارف را به مردم منتقل کنند و مردم را به جلوههاي عملي اين معرفت تشویق کنند؛ بر مردم نیز واجب است گوش دهند. اين واجب شرعي است، نه واجب اخلاقي؛ چون پروردگار در سورة مبارک مدثر ميفرمايد: مأموران دوزخ از گناهكاران ميپرسیدند براي چه به جهنم آمديد؟[9] این پرسش بجا است؛ چون خدا راهي براي ورود به جهنم قرار نداده و شما را براي جهنم نيافريده بود؛ بنابراین جهنم رفتن، غيرطبيعي و انحرافي است.
هفت طبقة جهنم پر از آدمیان است. نميدانيم هر طبقه از نظر مساحت و حجم چه اندازه است، اما اين قدر ميدانيم که قرآن مجيد ميفرمايد: بسياري از آدميان اهل جهنم هستند.[10]
وقتي ميفرمايد:
(وَ لاتَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرِينَ)[11]
ناسپاسان اهل دوزخ هستند؛ چه مقدارند؟ ميفرمايد: «اکثرهم» نه «کثيرهم». يک وقت ميگويد کثيري يعني بسياري از آنان، ولي خداوند متعال ميفرمايد:
(أَكْثَرَهُمْ لايَشْكُرُونَ)[12]
یعنی نه آنکه تعداد آنان زیاد است، بلکه اکثر و غالب آنان، این گونهاند.
سؤال از اهل جهنم
حضرت حق به پيامبر اسلام9 ميفرمايد براي صد نفري که تبليغ ميکني، بالاي پنجاه نفر آنها قبول نميکنند. جمعيت بسيار زيادي در اين هفت طبقه هستند که کارگردانان جهنم از آنان ميپرسند براي چه به جهنم آمديد؟
در جواب نميگويند ما شرابخوار و زناکار بوديم، رباخور و بينماز و بيروزه بوديم و رابطۀ نامشروع داشتيم. ميگويند:
(لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ)[13]
نرفتيم که بشنويم. بسياري از افراد، حرف حق را گوش نميكنند و اگر دعوتشان کنند، به اين مقدار هم ارزيابي نميکنند که شايد عدهاي عالم رباني و خالص در جامعه وجود داشته باشند.[14]
اگر عالم دلسوزی خالصانه بگويد:
(إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ)[15]
آنان در مقابل ميگويند: حيف است که گوش ما بشنود. یا در موارد دیگر پروردگار ميفرمايد:
(وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً)[16]
(لايَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً)[17]
(أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ)[18]
(كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ)[19]
اینها توصیههایی است که آنان گوش شنوایی برای آنها ندارند.
شش برنامه براي ورود به بهشت
پيغمبر اکرم9 روي منبر به مردم فرمودند:
شش برنامه را از من بپذیرید، تا من ضامن شوم که شما را به بهشت ببرم:[20] دروغ نگوييد، خلف وعده نکنيد، در امانت خیانت نورزید، از نگاه حرام بپرهیزید، در شهوت خود را به حرام آلوده نکنيد، و تا پایان عمرتان با دست و زبان کسی را به ناحق ميازاريد.
اهل جهنم ميگويند حيف است که گوشمان اين حرفها را بشنود؛ اما اگر چندين ساعت فيلمهاي خارجي و صداي ماهوارهها را براي دعوت به بيديني و بيتقوايي بشنوند، حيف نيست. اما صداي خدا را بشنود حيف است.
نکتة دیگر اینکه ميگويند: چرا شما به جهنم آمديد؟ نميگويند: شما را چرا آوردند؟
خدا کسی را به جهنم نميبرد؛ بلکه هر کس به جهنم برود با پاي خود رفته است. چون خدا همه را به بهشت ميبرد و رفتن به بهشت با لطف او است و با جدايي از او است که کسی جهنمی میشود. به لطف او است که درِ يک ميهمانخانة ابدي را باز میکنند و میگويند:
(ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِينَ)[21] يا آنکه کسی وارد محشر میشود به او میگويند از اين جاده برو.
دربارة وقایع قیامت میخوانیم:
(وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا)[22]
یعنی همة آدمیان وارد جادهای میشوندکه در جهنم کشيده شده است، اما به گروهی میگویند این راه را ادامه دهید و از اینجا بگذرید.
(ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا)[23]
میفرماید: ما کاري به آلودگان و بدکاران نداريم؛ رهايشان ميکنيم تا در دوزخ به زانو درآيند و در آنجا تا ابد ماندگار میشوند.
بنابراین خدا کسي را به جهنم نميفرستد؛ چرا که:
(فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَ لايَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ)[24]
ميفرمايد: من راضی نیستم حتی يک قدم هم به سوی جهنم بردارید؛ اما خودتان راضي شدهايد به جهنم برويد.
بنابراين از دو راه ميشود آن سه سرمايه را فهميد. يا انسان باید سالها درس بخواند يا متعهد باشد تا آخر عمر در كلاس اهل علم بنشيند. خداوند تا ظهور امام زمانأ اهل علم دلسوز را در شهرها و کشورها قرار داده و حجتش را بر همه تمام کرده است.
دينداري در مركز كفر و فساد
يک سال دهة آخر صفر، در لندن، منبر ميرفتم. روز اول، منبر تمام شد و 5 دقيقه بعد از اذان مغرب و عشا صف جماعت بسته شد. من به صف چهارم آمدم و كنار يک نفر نشستم که سالهاي پيش او را نديده بودم. نمازم را با امام جماعت میخواندم، اما اصلاً حواسم به اين 7 رکعت نمازم نبود. تمام حواسم به اين بود كه چگونه در لندن، مرکز فساد در عالم، نماز جماعت برپا میشود؟!
آن شخص وقتي در رکعت اول نماز مغرب به رکوع رفت، خيلي دقت کردم که بعد از «سبحان ربي العظيم و بحمده» چه ميگويد! نفهميدم. ولي آن ناله و سوز و حالي كه در نماز داشت، جگر آدم را ميسوزاند. اين حالت در کل نمازش ادامه داشت.
چنين کسي در لندن چنان زندگي ميكند كه فرداي قيامت نگويد من در محيطي بودم که نتوانستم اين سه سرمايه را بفهمم و جلوههاي عملي آن را از وجودم بروز بدهم.[25]
اهل معرفت و اهل عمل
در همه جای عالم اهل معرفت و اهل عمل وجود دارد. اما قصور و كوتاهي در اين است که قدر آنان ناشناخته بماند. متأسفانه اکثر مجالس ايران از علممحوري به شعرمحوري رو کردهاند و این خطر عظيمي است که ما را تهديد ميکند.
قرآن ميفرمايد:
(لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ)[26]
بياييد بفهميد. شعر علم نيست. اينها باید در درجة آخر باشد. يعني اول بايد آگاه شوند و در فضاي عملي معرفت با اعضاي بدن قرار بگيرند؛ و سپس، سينهاي بزنند و اشکي بريزند، يا زيارتي بخوانند.
اميرالمؤمنين7 در کوفه شهيد ميشود. بين شهادت اميرالمؤمنين7 و شهادت حضرت رضا7 نزديک صد سال فاصله است. ولي شما وقتي وارد صحن حرم امام رضا7 ميشويد با خط درشت روي کاشي نوشته است:
«قال رسول الله9: ستدفن بضعة منّي بأرض خراسان لايزورها مؤمن الا اوجب اللهU له الجنة و حرّم جسده علي النار.»[27]
پارهاي از تن من در سرزمين خراسان دفن ميشود؛ کسي که او را با معرفت زيارت کند، بهشت بر او واجب میشود و بدنش بر آتش حرام میگردد.
بنابراین آدم نادان و بيسواد و دينناشناس نمیتواند نتیجه بگیرد که: پس با این حساب بدن ما ديگر بر آتش جهنم حرام شده است. اگر جسم زائر بر آتش جهنم مطلقاً حرام باشد، پس شاه ايران كه سالي يک بار با دربار و خانوادهاش به زيارت ميرفت، باید در قيامت اهل بهشت باشد.
علم، نخست وزير شاه که 15 هزار نفر را در 15 خرداد کشت؛ در شش قدمي قبر امام هشتم، دفن شده است؛ بنابراین او هم باید اهل بهشت باشد. چنین نیست که عدهاي در جوار حضرت رضا7با 200 ميليون تومان قبر بخرند، و خيال کنند اين قبر به آنان در برابر دادگاههاي قيامت و گناهان دوره عمرشان، مصونیت ميدهد، اصلاً بناي خدا اين است که افراد جاهل و بیمعرفت را به دوزخ بريزد؛ بهشت جاي چنین مردمی نيست.
وقت جان دادن افلاطون اين دو حرفم گفت و رفت
حيف دانــا مــردن و افســوس نــادان زيستــن[28]
* * *
گــر کيميــا دهنـدت بـي معـرفت گـدايي
ور معـرفت دهنـدت بفـروش کيميـــا را[29]
ما در معرفت کوتاهی کردهایم. مردم براي معرفت چقدر وقت میگذارند؟ همه گرفتار کارزدگي و پولزدگي شدهاند.
قرآن ميفرمايد که اين اخلاق يهود است. يهود کارزده و پولزدهاند. به هيچ جا هم نميرسند. کارزدهها و پولزدهها بدن را خرج ميکنند، سپس پولهای ميلياردی را بعد از پنجاه سال در بانک به ارث ميگذارند، بعد هم ملکالموت آنان را خفه ميکند. آنگاه فرزندانشان بر سر آن میراث نزاع میکنند و با دعوا بين هم تقسيم ميکنند؛ بيشتر آن اموال را هم خرج گناه ميکنند. بعد آن بدبخت نادان هم بايد در قيامت 50 تا دادگاه برود و جواب اين پولها را بدهد.
توحيد، نخستین راه رسيدن به خدا
سرماية اول: توحيد
قرآن مجيد براي بيان سرمايههای یادشده بيش از شش هزار آيه دارد؛ و براي شناساندن خدا و سرماية توحيد، دو هزار آيه نازل شده است.
روايات در باب شناخت توحيد نيز در كتب روايي، بسيار زياد است. اگر چند روايت را در باب توحيد و شناخت خدا بفهميم که خدا کيست و با او چگونه بايد معامله کرد و جايگاه خدا در قلب، چه جايگاهي بايد باشد؛ و توحيد پروردگار چگونه بايد از شرک خفي و جلي پاک باشد؛ آنگاه راه رسيدن به مقصد الاهي را طي خواهيم كرد.
توحید يعني آنکه من با بودن خدا، براي گره کار و مشکلاتم هيچ چيزي را کنار او به عنوان شريک قرار ندهم. اینکه با بودن خدا، به هیچ صاحب مقامي به عنوان حلّّال مشكلات تعظيم نكنم. توحيد خالص چنین است و قرآن بر آن اصرار دارد كه (مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ)؛ [30]يعني توحيد را براي او خالص ميکنند به گونهای که هرچیز دیگری را جز پروردگار، ابزار دست او میدانند. اگر خلاف اين حالت در کسي باشد و توبه نکند، بنا به فرمایش قرآن مجید، پس از مرگ، گناه او قابل بخشایش نيست.
نبوت، سرماية رسيدن به تكامل
سرماية دوم: نبوت
در زمینة نبوت 500 آيه در قرآن وجود دارد و کافی است در يکي از آنها با دقت و عمق، تأمل کنیم. پروردگار ميفرمايد:
(يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِيراً * وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً)[31]
چراغ زندگي و راه من پيغمبر است و معلم واقعي من اوست.
يعني بايد کيفيت و شکل زندگي را از او بیاموزیم که مفسر بيانات پروردگار است. کافی است که این روايت را نیز بفهمیم که پيغمبر اكرم9 ميفرمايد:
«انّي قد جئتکم بخير الدنيا والاخرة»[32]
من خير دنيا و آخرتتان را آوردهام؛ بياييد و از من بگيريد. اگر خيرها پيش او بماند، چه دردي از ما دوا ميکند. من گرسنهام؛ و سرماية عظيمی پيش کس ديگر است؛ حال چه فایده که من خوشحال شوم و بگويم عجب سرمايهاي داري. من تشنهام؛ چشمة آب پيش يکي ديگر است. او ميگويد: اين سرمايه پيش من است، بيا بگير! چه فایدهای برایتان دارد که مرا در زندگي خود به عنوان يک موجود مقدس گذاشتهاید و ميگوييد عجب پيامبري است! عجب علمي دارد! عجب رحمت پروردگاري است!
امامت و ولايت، سرماية دين
سرماية سوم: امامت
بدون امامت و ولايت، قابلیت ظهور آن دو سرماية پیش گفته، پنهان ميماند. اين سرمايه، ولايت اهل بيت است.
پروردگار متعال در قرآن ميفرمايد:
(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ)[33]
و نيز دربارة ولايت ميفرمايد:
(الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ)[34]
درخت توحيد و نبوت با امامت علي7 نتيجه ميدهد. بدون ولايت امام علي7 اين درخت در قلب، محبوس ميماند تا آنکه خشک شود. بايد ولايت علي7 در زندگي جريان يابد تا درخت توحيد و نبوت آبياري شود.
پيوند معرفتي و عملي با اهل بيت باعث ميشود اين شجرة طيبه، ميوة ابدي بدهد؛ وگرنه کسي که با اهل بيت: هيچ سر وکاري نداشته باشد، در قيامت او را با رو به آتش جهنم مياندازند و ميگويند وجود تو ميوه ندارد؛ تو سهمي از بهشت نداري، چون درخت توحيد و نبوت تو بیبار و بر است.
هـر کـه آييـن حقيقت نشنـاسد ز مجـاز
خواجه در حلقـة رندان نشـود محـرم راز
مگـذاريد قـدم بيهـده در وادي عشـق
کاندرين مرحله بسيار نشيب است و فراز
يـا به بيهـوده مبـر نــام محبت بـه زبان
يا چو پروانه بسـوز از غم و با درد بساز
آن قـدر حلقـه زنـم بـر در ميخانة عشق
كـه کند صاحب ميخانـه به رويم در بـاز[35]
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
[1]) اصول كافى (ترجمۀ مصطفوى): اهميت و ارزش كتاب كافى
از يازده قرن پيش تا حال دانشمندان بزرگ و نوابغ علمى شيعه قلم به دست گرفته، و در اطراف حديث و جهات مختلف آن كتابها نوشته، مجموعه ها پرداخته اند؛ ولى با تمام اين احوال، كتاب كافى عظمت و ارزش خود را از لحاظ اهميّت و اعتبار حفظ كرده و امروز هم دربارة آن به «معتبرترين كتاب بعد از قرآن» قضاوت مى شود. بايد متوجّه بود كه چنين قضاوتى درباره كتاب كافى پس از آن است كه اين كتاب شريف مدّت يازده قرن متوالى مورد مطالعه، تحقيق و بررسى دانشمندان نقاد و نكتهسنج و محدثين دقيق و باريك بين بوده است، و هر يك از احاديثش از نظر هزارها فقيه و حكيم و متكلّم و محدّث و خطيب گذشته و روات و مخبرينى كه آن احاديث را از زبان معصوم گرفته و دست به دست گردانيده تا به شيخ كلينى رسانيده اند، يك به يك مورد كنجكاوى علمای رجال و درايه قرار گرفته و به صحت و وثوق و اعتبار و امثال اين تعبيرات، نمره گرفته اند.
بعضى از علما معتقدند كه كتاب كافى بر امام زمانأ عرضه شده، و آن حضرت فرمود: «الكافى Û Ü كاف لشيعتنا»
«همين كتاب كافى شيعيان ما را بس است» معلوم نيست كه مرحوم كلينى كتاب كافى را در كجا و از كجا و از چه سالى شروع كرده است؛ ولى آنچه معلوم است تأليف آن مدت بيست سال طول كشيده و در بغداد خاتمه يافته است.
1ـ نجاشى گويد: او در زمان خود، شيخ و پيشواى شيعه بود در رى، و حديث را از همه بيشتر ضبط كرده و بيشتر از همه مورد اعتماد است.
2ـ ابن طاوس گويد: توثيق و امانت شيخ كلينى مورد اتفاق همگان است.
3ـ ابن اثير گويد: او به فرقه اماميه در قرن سوم زندگى تازه اى بخشيد و پيشوا و عالم بزرگ و فاضل و مشهور در آن مذهب است.
4ـ ابن حجر عسقلانى گويد: كلينى از رؤسای فضلای شيعه است در ايام مقتدر عبّاسى.
5ـ محمد تقى مجلسى گويد: حقّ اين است كه در ميان علمای شيعه مانند كلينى نيامده است و هر كه در اخبار و ترتيب كتاب او دقت كند، در مييابد كه او از جانب خداوند تبارك و تعالى مؤيّد بوده است.
خصائص و امتيازات كتاب كافى
1ـ مؤلفش در زمان سفرای امام زمانأ زنده بوده و به قول سيد ابن طاوس اين خود براى ما راهى باز ميكند كه نوشتههای كلينى را توأم با حقيقت بدانيم.
2ـ كلينى ملتزم است كه در كتاب كافى همة احاديث را جز اندكى با تمام سلسله سند تا برسد به امام ذكر كند و گاهى صدر سند را حذف كرده؛ زيرا حديث را از كتاب شخصى كه از او روايت نموده نقل كرده و سلسله سند در آن كتاب بوده است يا به واسطه آنكه به سندى كه قبلا گذشته، حواله كرده است.
3ـ يكى از محققان بزرگ گفته است: روش كلينى در ترتيب احاديث هر باب اين است كه حديث درست تر و روشن تر را در اول باب قرار داده و سپس به همين ترتيب احاديث مبهم و مجمل را ذكر نموده است؛ از اين جهت غالباً احاديث آخر هر بابى خالى از اجمال و ابهام نيست.
4ـ در بيشتر موارد، اخبار متعارض را ذكر نكرده و تنها به ذكر رواياتى كه دليل عنوان باب است اكتفا نموده و اين خود دليل ترجيح دادن اوست روايات ذكر شده را بر رواياتى كه ذكر نكرده است.
[2]) بحارالأنوار: 4/264، باب 4، حديث 13: «الصَّادِقِ7: أَنَّهُ سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ إِنَّ أَسَاسَ الدِّينِ التَّوْحِيدُ وَ الْعَدْلُ وَ عِلْمُهُ كَثِيرٌ وَ لَابُدَّ لِعَاقِلٍ مِنْهُ فَاذْكُرْ مَا يَسْهُلُ الْوُقُوفُ عَلَيْهِ وَ يَتَهَيَّأُ حِفْظُهُ فَقَالَ أَمَّا التَّوْحِيدُ فَأَنْ لَاتُجَوِّزَ عَلَى رَبِّكَ مَا جَازَ عَلَيْكَ وَ أَمَّا الْعَدْلُ فَأَنْ لَاتَنْسُبَ إِلَى خَالِقِكَ مَا لَامَكَ عَلَيْهِ.»
الكافي: 1/188، باب فرض طاعة الأئمة، حديث 13: «إِسْمَاعِيلُ بْنُ جَابِرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ7 أَعْرِضُ عَلَيْكَ دِينِيَ الَّذِي أَدِينُ اللَّهَU بِهِ، قَالَ: فَقَالَ هَاتِ؛ قَالَ فَقُلْتُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحُسَيْنُ Û
Ü إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ حَتَّى انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قُلْتُ أَنْتَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ؛ قَالَ فَقَالَ: هَذَا دِينُ اللَّهِ وَ دِينُ مَلَائِكَتِهِ.»
بحارالأنوار: 75/299، باب 25، حديث1: «مواعظ موسى بن جعفر و حكمه7: يَا هِشَامُ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرَّسُولُ وَ الْانبيا وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول.»
[3]) اشاره به آيات سورة بقره 30 ـ 36: «آن زمان را ياد آر كه پروردگارت به فرشتگان گفت: به يقين جانشينى در زمين قرار مى دهم. گفتند: آيا موجودى را در زمين قرار مى دهى كه در آن به فساد و تباهى برخيزد و به ناحق خون ريزى كند و حال آن كه ما تو را همواره با ستايشت تسبيح مى گوييم و تقديس مى كنيم. [پروردگار] فرمود: من [از اين جانشين و قرار گرفتنش در زمين] اسرارى مى دانم كه شما نمى دانيد. * و خدا همة نام ها [ىِ موجودات] را به آدم آموخت؛ سپس [هويت و حقايق Û
Ü ذات موجودات را] به فرشتگان ارائه كرد و گفت: مرا از نام هاى ايشان خبر دهيد، اگر [در ادعاى سزاوار بودنتان به جانشينى] راستگوييد. * گفتند: تو از هر عيب و نقصى منزّهى، ما را دانشى جز آنچه خودت به ما آموخته اى نيست، يقيناً تويى كه بسيار دانا و حكيمى. * [خدا] فرمود: اى آدم! فرشتگان را از نام هاى آنان خبر ده. پس هنگامى كه نام هايشان را به فرشتگان خبر داد [خدا] فرمود: آيا به شما نگفتم كه من يقيناً نهانِ آسمان ها و زمين را مى دانم، و به آنچه شما آشكار مى كنيد و به آنچه پنهان مى داريد، دانايم؟ * و [ياد كن] هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس كه نپذيرفت و تكبّر ورزيد و از كافران شد. * و گفتيم: اى آدم! تو و همسرت در اين بهشت سكونت گيريد و از هر جاى آنكه خواستيد فراوان و گوارا بخوريد، و به اين درخت نزديك نشويد كه [اگر نزديك شويد] از ستمكاران خواهيد شد. * پس شيطان، هر دو را از [طريق] آن درخت لغزانيد و آنان را از آنچه در آن بودند [چه مقام و مرتبة معنوى، و چه منزلت و جايگاه ظاهرى] بيرون كرد؛ و ما گفتيم: [اى آدم و حوا و اى ابليس!] در حالى كه دشمن يكديگريد [و تا ابد، بين شما آدميان و ابليسيان، صلح و صفايى نخواهد بود، از اين جايگاه] فرود آييد و براى شما در زمين، قرارگاهى [براى زندگى] و تا مدتى معين وسيلة بهره ورى اندكى خواهد بود.»
[4]) بقره/ 32: «ما را دانشى جز آنچه خودت به ما آموخته اى نيست.»
[5]) بحارالأنوار: 80/368، باب 8، حديث 27: «النَّبِيِّ9: قَالَ يَأْتِي فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يَأْتُونَ الْمَسَاجِدَ فَيَقْعُدُونَ حَلَقاً ذِكْرُهُمُ الدُّنْيَا وَ حُبُّ الدُّنْيَا لَاتُجَالِسُوهُمْ فَلَيْسَ لِلَّهِ فِيهِمْ حَاجَةٌ.»
بحارالأنوار: 44/382، باب 37: «ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُون.»
غررالحكم، ص 368، حديث 8316: «حُبُّ الْمَالِ يُوهِنُ الدِّينَ وَ يُفْسِدُ الْيَقِينَ.»
[6]) توبه/ 122: «چرا از هر جميعتى گروهى [به سوى پيامبر] كوچ نمى كنند تا در دين آگاهى يابند و قوم خود را هنگامى كه به سوى آنان بازگشتند، بيم دهند.»
[7]) الكافي: 1/30، بَابُ فَرْضِ الْعِلْمِ وَ وُجُوبِ طَلَبِهِ وَ الْحَثِّ عَلَيْهِ، حديث 4: «أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ 7 يَقُولُ: أَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ؛ أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَيَفِي لَكُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ.»Û
Ü الكافي، 1/31، بَابُ فَرْضِ الْعِلْمِ وَ وُجُوبِ طَلَبِهِ وَ الْحَثِّ عَلَيْهِ، حديث 6: «أَبَا عَبْدِاللَّهِ7 يَقُولُ: تَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابِيٌّ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ: لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ.»
[8]) صف/ 10: «اى اهل ايمان! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذابى دردناك نجات مى دهد؟»
[9]) اشاره به سوره مدثر/ 40 ـ 42؛ «كه در بهشت ها از يكديگر مى پرسند * از روز و حال گنهكاران، * [به آنان رو كرده] مى گويند: چه چيز شما را به دوزخ وارد كرد؟»
[10]) اشاره به حجر/ 43 ـ 44؛ اعراف/ 179؛ و ق/ 30.
بحارالأنوار، 8/245، باب 24: «أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ7: أَنَّ جَهَنَّمَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ أَطْبَاقٍ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ وَ وَضَعَ إِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى الْأُخْرَى فَقَالَ هَكَذَا وَ أَنَّ اللَّهَ وَضَعَ الْجِنَانَ عَلَى الْعَرْضِ وَ وَضَعَ النِّيرَانَ بَعْضَهَا فَوْقَ بَعْضٍ فَأَسْفَلُهَا جَهَنَّمُ وَ فَوْقَهَا لَظَى وَ فَوْقَهَا الْحُطَمَةُ وَ فَوْقَهَا سَقَرُ وَ فَوْقَهَا الْجَحِيمُ وَ فَوْقَهَا السَّعِيرُ وَ فَوْقَهَا الْهَاوِيَةُ.»
بحارالأنوار، 8/280، باب 24، حديث 2: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 : أَرْبَعَةٌ يُؤْذُونَ أَهْلَ النَّارِ عَلَى مَا بِهِمْ مِنَ الْأَذَى يُسْقَوْنَ مِنَ الْحَمِيمِ فِي الْجَحِيمِ يُنَادُونَ بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ يَقُولُ أَهْلُ النَّارِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا بَالُ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ قَدْ آذَوْنَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَرَجُلٌ مُعَلَّقٌ فِي تَابُوتٍ مِنْ جَمْرٍ وَ رَجُلٌ يَجُرُّ أَمْعَاءَهُ وَ رَجُلٌ يَسِيلُ فُوهُ قَيْحاً وَ دَماً وَ رَجُلٌ يَأْكُلُ لَحْمَهُ فَقِيلَ لِصَاحِبِ التَّابُوتِ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ قَدْ مَاتَ وَ فِي عُنُقِهِ أَمْوَالُ النَّاسِ لَمْ يَجِدْ لَهَا فِي نَفْسِهِ أَدَاءً وَ لَا وَفَاءً ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَجُرُّ أَمْعَاءَهُ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ لَايُبَالِي أَيْنَ أَصَابَ الْبَوْلُ مِنْ جَسَدِهِ ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي يَسِيلُ فُوهُ قَيْحاً وَ دَماً مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ يُحَاكِي فَيَنْظُرُ إِلَى كُلِّ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ فَيُسْنِدُهَا وَ يُحَاكِي بِهَا ثُمَّ يُقَالُ لِلَّذِي كَانَ يَأْكُلُ لَحْمَهُ مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى فَيَقُولُ إِنَّ الْأَبْعَدَ كَانَ يَأْكُلُ لُحُومَ النَّاسِ بِالْغِيبَةِ وَ يَمْشِي بِالنَّمِيمَةِ.»
بحارالأنوار، 8/285، باب 24، حديث 11: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ7 قَالَ: إِنَّ لِلنَّارِ سَبْعَةَ أَبْوَابٍ بَابٌ يَدْخُلُ مِنْهُ فِرْعَوْنُ وَ هَامَانُ وَ قَارُونُ وَ بَابٌ يَدْخُلُ مِنْهُ الْمُشْرِكُونَ وَ الْكُفَّارُ مِمَّنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ وَ بَابٌ تَدْخُلُ مِنْهُ بَنُو أُمَيَّةَ وَ هُوَ لَهُمْ خَاصَّةً لَايُزَاحِمُهُمْ فِيهِ أَحَدٌ وَ هُوَ بَابُ لَظَى وَ هُوَ بَابُ سَقَرَ وَ هُوَ بَابُ الْهَاوِيَةِ تَهْوِي بِهِمْ سَبْعِينَ خَرِيفاً فَكُلَّمَا هَوَى بِهِمْ سَبْعِينَ خَرِيفاً فَارَ بِهِمْ فَوْرَةً قَذَفَ بِهِمْ فِي أَعْلَاهَا سَبْعِينَ خَرِيفاً ثُمَّ هَوَى بِهِمْ كَذَلِكَ سَبْعِينَ خَرِيفاً فَلَايَزَالُونَ هَكَذَا أَبَداً خَالِدِينَ مُخَلَّدِينَ وَ بَابٌ يَدْخُلُ فِيهِ مُبْغِضُونَا وَ مُحَارِبُونَا وَ خَاذِلُونَا وَ إِنَّهُ لَأَعْظَمُ الْأَبْوَابِ Û
Ü وَ أَشَدُّهَا حَرّاً.»
[11]) اعراف/ 17: «بيشتر آنان را سپاس گزار نخواهى يافت.»
[12]) نمل/ 73: «ولى بيشتر آنان سپاس نمى گزارند.»
[13]) ملک/ 10؛ «اگر ما [دعوت سعادت بخش آنان را] شنيده بوديم، يا [در حقايقى كه براى ما آوردند] تعقّل كرده بوديم، در ميان اهل آتش سوزان نبوديم.»
[14]) بحارالأنوار، 1/198، باب 4، حديث 1: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 الْمُؤْمِنُ إِذَا مَاتَ وَ تَرَكَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَيْهَا عِلْمٌ تَكُونُ تِلْكَ الْوَرَقَةُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ سِتْراً فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّارِ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِكُلِّ حَرْفٍ مَكْتُوبٍ عَلَيْهَا مَدِينَةً أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْيَا سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَقْعُدُ سَاعَةً عِنْدَ الْعَالِمِ إِلَّا نَادَاهُ رَبُّهُU جَلَسْتَ إِلَى حَبِيبِي وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُسْكِنَنَّكَ [لَأَسْكَنْتُكَ ] الْجَنَّةَ مَعَهُ وَ لَاأُبَالِي.»
بحارالأنوار، 1/199، باب 4، حديث 2: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 مُجَالَسَةُ أَهْلِ الدِّينِ شَرَفُ الدُّنْيَا وَ الآْخِرَةِ.»
بحارالأنوار، 1/195، باب 3، حديث 15: «أَنَّ النَّاسَ أَرْبَعَةٌ رَجُلٌ يَعْلَمُ وَ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَعْلَمُ فَذَاكَ مُرْشِدٌ عَالِمٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ رَجُلٌ يَعْلَمُ وَ لَايَعْلَمُ أَنَّهُ يَعْلَمُ فَذَاكَ غَافِلٌ فَأَيْقِظُوهُ وَ رَجُلٌ لَايَعْلَمُ وَ يَعْلَمُ أَنَّهُ لَايَعْلَمُ فَذَاكَ جَاهِلٌ فَعَلِّمُوهُ وَ رَجُلٌ لَايَعْلَمُ وَ يَعْلَمُ أَنَّهُ يَعْلَمُ فَذَاكَ ضَالٌّ فَأَرْشِدُوهُ.»
بحارالأنوار، 1/201، باب 4، حديث 10: «النَّبِيِّ9 قَالَ: الْانبيا قَادَةٌ وَ الْفُقَهَاءُ سَادَةٌ وَ مُجَالَسَتُهُمْ زِيَادَةٌ وَ أَنْتُمْ فِي مَمَرِّ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فِي آجَالٍ مَنْقُوصَةٍ وَ أَعْمَالٍ مَحْفُوظَةٍ وَ الْمَوْتُ يَأْتِيكُمْ بَغْتَةً فَمَنْ يَزْرَعْ خَيْراً يَحْصُدْ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرّاً يَحْصُدْ نَدَامَةً.»
بحارالأنوار، 1/201، باب 4، حديث 11: «قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ: يَا بُنَيَّ اخْتَرِ الْمَجَالِسَ عَلَى عَيْنِكَ فَإِنْ رَأَيْتَ قَوْماً يَذْكُرُونَ اللَّهَU فَاجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنَّكَ إِنْ تَكُ عَالِماً يَنْفَعْكَ عِلْمُكَ وَ يَزِيدُوكَ عِلْماً وَ إِنْ كُنْتَ جَاهِلًا عَلَّمُوكَ وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُظِلَّهُمْ بِرَحْمَةٍ فَتَعُمَّكَ مَعَهُمْ وَ إِذَا رَأَيْتَ قَوْماً لَايَذْكُرُونَ اللَّهَ فَلَاتَجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنَّكَ إِنْ تَكُ عَالِماً لَايَنْفَعْكَ عِلْمُكَ وَ إِنْ تَكُ جَاهِلًا يَزِيدُوكَ جَهْلًا وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُظِلَّهُمْ بِعُقُوبَةٍ فَتَعُمَّكَ مَعَهُمْ.»
[15]) نحل/ 90: «به راستى خدا به عدالت و احسان و بخشش به خويشاوندان فرمان مى دهد، و از گناه آشكار و كار زشت و ستمگرى نهى مى كند.»
[16]) نساء/ 36: «به پدر و مادر نيكى كنيد.»
[17]) حجرات/ 12: «از يكديگر غيبت ننماييد، آيا احدى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟!»
[18]) حدید/ 7: «از اموالى كه خدا شما را در آن جانشين خود قرار داده، انفاق كنيد.»
[19]) بقره/ 183: «روزه بر شما مقرّر شده، همان گونه كه بر پيشينيان شما مقرّر شد.»
[20]) بحارالأنوار: 66/372، باب 38، حديث 16؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9: تُقْبِلُوا إِلَيَّ بِسِتِّ خِصَالٍ Û
Ü أَتَقَبَّلُ لَكُمْ بِالْجَنَّةِ إِذَا حَدَّثْتُمْ فَلَاتَكْذِبُوا وَ إِذَا وَعَدْتُمْ فَلَاتُخْلِفُوا وَ إِذَا ائْتُمِنْتُمْ فَلَاتَخُونُوا وَ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ وَ احْفَظُوا فُرُوجَكُمْ وَ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَلْسِنَتَكُمْ.»
[21]) حجر/ 46: « [به آنان میگويند:] با سلامت و امنيت وارد آنجا شويد.»
[22]) مریم/ 71: «و هيچ كس از شما نيست مگر آنكه وارد دوزخ مى شود، [ورود همگان به Û
Ü دوزخ] بر پروردگارت مسلّم است.»
[23]) مریم/ 72؛ «آنگاه آنان را كه [از كفر، شرك، فساد و گناه] پرهيز كردند، نجات مى دهيم؛ و ستمكاران را كه به زانو درافتاده اند، در دوزخ رها مى كنيم.»
[24]) زمر/ 7: «خدا از شما بى نياز است، و كفر را براى بندگانش نمى پسندد.»
[25]) بحارالأنوار، 65/259، باب الاخبار، حديث 16: «عَبْدِاللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِـهِ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِ7 قَالَ قُلْتُ لَهُ: مَا الْإِسْلَامُ؛ فَقَالَ: دِينُ اللَّهِ اسْمُهُ الْإِسْلَامُ وَ هُوَ دِينُ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَكُونُوا حَيْثُ كُنْتُمْ وَ بَعْدَ أَنْ تَكُونُوا فَمَنْ أَقَرَّ بِدِينِ اللَّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ وَ مَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللَّهُU بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ.
بيان: دين الله اسمه الإسلام، لقوله تعالى «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» و قوله «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً»؛ و هو دين الله قبل أن تكونوا حيث كنتم أي قبل أن تكونوا في عالم من العوالم، أي حين لم تكونوا في عالم الأجساد و لا في عالم الأرواح و بعد أن تكونوا في أحد العوالم أو قبل أن تكونوا و توجدوا على هذا الهيكل المخصوص حيث كنتم في الأظلة أو في العلم الأزلي و بعد أن تكونوا في عالم الأبدان؛ و الأول، أظهر و على التقديرين المراد عدم التغير في الأديان و الأزمان فمن أقر بدين الله أي العقائد التي أمر الله بالإقرار بها في كل دين قلباً و ظاهراً فهو مسلم و من عمل أي مع ذلك الإقرار بما أمر اللهU به من الفرائض و ترك الكبائر أو الأعم، Û
Ü فهو مؤمن و هذا أحد المعاني التي ذكرنا من الإسلام و الإيمان.»
الكافي 8/75، كلام علي بن الحسين 7، حديث 29: «سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ قَالَ: كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ7 يَعِظُ النَّاسَ وَ يُزَهِّدُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَ يُرَغِّبُهُمْ فِي أَعْمَالِ الآْخِرَة: ... اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ أَهْلَ الشِّرْكِ لَايُنْصَبُ لَهُمُ الْمَوَازِينُ وَ لَايُنْشَرُ لَهُمُ الدَّوَاوِينُ وَ إِنَّمَا يُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ زُمَراً وَ إِنَّمَا نَصْبُ الْمَوَازِينِ وَ نَشْرُ الدَّوَاوِينِ لِأَهْلِ الْإِسْلَام.»
[26]) توبه/ 122: «تا در دين آگاهى يابند.»
[27]) جامع الأخبار، ص 31؛ و بحارالأنوار، 49/284، باب 19، حديث 3.
[28]) نوعي خبوشاني.
[29]) حافظ شيرازي.
[30]) یونس (10): 22؛ «خدا را در حالى كه ايمان و عبادت را از هر گونه شركى براى او خالص مى كنند.»
[31]) احزاب/ 45 ـ 46: «اى پيامبر! به راستى ما تو را شاهد [بر امت] و مژده رسان و بيم دهنده فرستاديم. * و تو را دعوتکننده به سوى خدا، به فرمان او و چراغى فروزان [براى هدايت جهانيان] قرار داديم.»
[32]) الأمالي، شيخ طوسي، 582، حديث 1206؛ بحارالأنوار، 18/191، باب 1، حديث 27.
[33]) مائده/ 55: «سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [مانند على بن Û
Ü ابى طالب ] كه همواره نماز را برپا مى دارند و در حالى كه در ركوعند [به تهيدستان] زكات مى دهند.»
[34]) مائده/ 3: «امروز [با نصبِ على بن ابى طالب 7 به ولايت، امامت و حكومت و فرمانروايى بر امت] دينتان را براى شما كامل، و نعمتم را بر شما تمام كردم.»
[35]) وحدت کرمانشاهی.
منبع : پایگاه عرفان