کسي اهل توحيد است که در تمام شؤون زندگي، هر معبود باطلي را که رخ نشان ميدهد، نفي کند و خيمة حيات را فضاي تجلي حق و خواستههاي او و عمل به خواستههايش قرار دهد.
توحيد يعني حقيقتي که با هيچ چيزي شريك نميشود. کارگردان همة امور هستي و من، يکي است و در هيچ کاری نیز شريک ندارد و هيچ کليدي دست غير او نيست. همه در اين حريم، مملوک و مغلوب هستند. کل جهان هم ابزار دست خود او است. اگر من با او ابزار را بسازم، امور را به نفع من جريان ميدهد. اگر نسازم، تمام عالم با من به مخالفت برميخيزند، و همه چيز من منحرف ميشود. اين توحيد است. دايرة توحيد در جهت عمل تنگ است، نه در جهت اعتقاد.
آنچه قرآن مجيد به آن اصرار دارد، اين است که اطاعت از ضد خدا چه اشيا باشد و چه اشخاص، تا آخرين لحظة عمر، از زندگي انسان قطع شود. من شجاعت به خرج دهم و بگويم: اين دعوت خلاف محبوب من است، نميپذيرم.
منبع : پایگاه عرفان