خسارت هاى گناه
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله از فرصت با عظمت ماه مبارك رمضان، تعبير به فرصت و زمان توبه فرمودند؛
«و هو شهر التوبة» «1»
علّت آن هم اين است كه مردم مؤمن، در ماه رمضان، در تمرين خوددارى و ترك قرار مى گيرند و به صورت ظاهر، از ده برنامه، از پايان سحر تا ابتداى افطار اجتناب مى كنند و اين اجتناب به يقين در تقويت روح، نفس و قلب آنان براى ترك گناهان كبيره و صغيره بسيار مؤثّر است.
كارى كه در برنامه ماه مبارك رمضان انجام مى گيرد، در ماه هاى ديگر به آسانى انجام نمى شود، مگر در ماه ذى الحجه كه مردم براى انجام حج تمتع، بيست و چهار برنامه را بايد ترك كنند. ولى به آن اندازه اى كه در ماه مبارك رمضان، روح آنها براى اجتناب تقويت مى شود، در آن چند روز تمتع تقويت نمى شود. بنابراين در ماه رمضان، ترك گناه براى مردم آسان تر از يازده ماه ديگر است و اين ترك و دورى از گناه در مدت سى شبانه روز، آنها را به فضاى با بركت تقوا، يعنى ترك هميشگى مى رساند.
خسارت هاى گناه از لسان امام سجاد عليه السلام
1- خوار شدن انسان در پيشگاه خدا
وجود مبارك حضرت زين العابدين عليه السلام مى فرمايند:
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 93/ 340، باب 46، حديث 5؛ فضائل الأشهرالثلاثه: 117، حديث 112؛ «قال رسول الله صلى الله عليه و آله: ان بين شعبان وشوال شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن و هو شهر الله تعالى ذكره وهو شهر البركه وهو شهر المغفره و هو شهر الرحمه و هو شهر التوبه و هو شهر الانابه و هو شهر قراءه القرآن و هو شهر الاستغفار و هو شهر الصيام و هو شهر الدعاء و هو شهر العباده و هو شهر الطاعه و هو شهر العتق من النار والفوز بالجنه من لم يغفر له فى شهر رمضان لم يغفرله الى قابل فأيكم متثق (يثق) ببلوغ شهر رمضان قابل، صوموه صيام من يرى أنه لا يصوم بعده أبدا فكم من صائم له عاما أول أمسى عامكم هذا فى القبرمدفونا وأصبح فى التراب وحيدا فريدا ينبهكم الله من رقده الغافلين وغفر لنا ولكم يوم الدين».
گناه، سه خسارت سنگين به بار مى آورد
«الْبَسَتْنِى الخَطَايا ثَوْبَ مَذَلَّتِى» «1»
انسان را در درجه اول در پيشگاه خدا بسيار خوار، پست، بى مقدار و بى ارزش مى كند و اگر اين پستى و بى مقدارى در وجود آدم بماند و انسان با توبه به عزّت و شخصيت خود برنگردد، راه نجات در قيامت به روى او بسته خواهد شد.
سند اين كلام اين آيه شريفه است كه خداوند مى فرمايد:
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوَ زِينُهُ فَأُوْلئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِى جَهَنَّمَ خلِدُونَ» «2»
خفّ يعنى سبك، بى ارزش، بى مقدار. اين ها در قيامت مشاهده مى كنند كه با گناه، تمام سرمايه وجودشان را تباه كرده اند و چيزى در زندگى آنها كه در ميزان قيامت قابل وزن باشد، براى اين كه پاداش داده بشوند، نمانده است.
«الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ» خسران انفس، يعنى خسران و تباهى اصل وجود است. اين قدر بى مقدار و بى ارزش شده اند كه گويا از آنها چيزى نمانده است، تا آنها را به حساب بياورند. اگر گناهان ظاهرى و آشكار باشد، همه انسان ها در ميان خانواده، جامعه و آشنايان هم آبروى آنها مى رود و هم پيش چشم ديگران پست، بى مقدار و بى اعتبار مى شوند.
2- دور شدن از خدا
درباره خسارت دوم گناه، امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:
«وَ جَلَّلَنِى التَبَاعُدُ مِنْكَ لِباسَ مَسْكَنَتِى» «3»
گناه به تدريج باعث دور شدن من از حضرت حق شده است. اين دورى تا جايى ادامه پيدا مى كند كه من را از هر عبادت و خدمتى خلع سلاح و زمين گير مى سازد؛
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 91/ 142، باب 32، مناجات اول مناجات تائبين.
(2)- مؤمنون (23): 103؛ و كسانى كه اعمال وزن شده آنان سبك [و بى ارزش ] است، همانانند كه سرمايه وجودشان را از دست داده و در دوزخ جاودانه اند.
(3)- بحار الأنوار: 91/ 142، باب 32، مناجات اول مناجات تائبين.
«ثُمَّ كَانَ عقِبَةَ الَّذِينَ أَسُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بَايتِ اللَّهِ و كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ» «1»
گناه وقتى طولانى و دائمى گردد، به تعبير خود قرآن «مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» «2» پى در پى تا وقت مرگ گناه مى كند و انسان تمام نيروهاى معنوى اش از دست مى رود و تبديل به:
«أُوْلئِكَ كَالأْنْعمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» «3» مى شود.
كالانعام، يعنى نه براى عبادت و نه براى خدمت قدم برمى دارد. گناه، اين گونه انسان را ناتوان مى كند.
3- قساوت قلب
اما خسارت سوم كه سنگين ترين خسارت است، در اين فرازى كه وقتى زين العابدين عليه السلام اين خسارت را بيان مى فرمايد. خودش به التماس و گريه مى افتد و در پيشگاه پروردگار عرضه مى دارد:
«وَ اماتَ قَلْبِى عَظِيمُ جِنايَتِى» «4»
گناه باعث مرگ قلب مى شود. وقتى كه قلب بميرد، خدا در افق يك ميت، چه طلوعى دارد؟ خدا اگر بخواهد با صفاتش طلوع كند، طلوع حضرت حىّ، در افق حىّ است. هيچ وقت حضرت حىّ در افق ميت طلوع نمى كند. ميت هر كسى كه مى خواهد باشد. تمام دنيا مى گويند: دفنش كنيد، كه بوى تعفّن او ديگران را اذيت نكند.
خدا از افق مرده طلوعى نمى كند:
«اللَّهُ لَآإِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ» «5»
خداوند حىّ قيوم، خودش دستور داده است كه مرده را در قبر گود دفن كنيد،
______________________________
(1)- روم (30): 10؛ آن گاه بدترين سرانجام، سرانجام كسانى بود كه مرتكب زشتى شدند به سبب اينكه آيات خدا را تكذيب كردند و همواره آنها را به مسخره مى گرفتند.
(2)- مائده (5): 62؛ همانا بد است اعمالى كه همواره انجام مى دادند.
(3)- اعراف (7): 179؛ آنان مانند چهارپايانند بلكه گمراه ترند.
بحار الأنوار: 24/ 94- 95، باب 35، حديث 1؛ «الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عليه السلام قَالَ قَامَ رَجُلٌ إِلَى عَلِيٍّ عليه السلام فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنَا عَنِ النَّاسِ وَ أَشْبَاهِ النَّاسِ وَ النَّسْنَاسِ قَالَ عَلِيٌّ عليه السلام يَا حَسَنُ أَجِبْهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ عليه السلام سَأَلْتَ عَنِ النَّاسِ فَرَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله النَّاسُ لِأَنَّ اللَّهَ يَقُولُ ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ نَحْنُ مِنْهُ وَ سَأَلْتَ عَنْ أَشْبَاهِ النَّاسِ فَهُمْ شِيعَتُنَا وَ هُمْ مِنَّا وَ هُمْ أَشْبَاهُنَا وَ سَأَلْتَ عَنِ النَّسْنَاسِ وَ هُمْ هَذَا السَّوَادُ الْأَعْظَمُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا».
بحار الأنوار: 67/ 210، باب 53، حديث 32؛ «وَ قَالَ عليه السلام إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى وَ لَابُدَّ لِلْعَبْدِ مِنْ خَالِصِ النِّيَّةِ فِي كُلِّ حَرَكَةٍ وَ سُكُونٍ لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يَكُنْ هَذَا الْمَعْنَى يَكُونُ غَافِلًا وَ الْغَافِلُونَ قَدْ وَصَفَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَقَالَ أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا وَ قَالَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ ثُمَّ النِّيَّةُ تَبْدُو مِنَ الْقَلْبِ عَلَى قَدْرِ صَفَاءِ الْمَعْرِفَةِ وَ يَخْتَلِفُ عَلَى حَسَبِ اخْتِلَافِ الْأَوْقَاتِ فِي مَعْنَى قُوَّتِهِ وَ ضَعْفِهِ وَ صَاحِبُ النِّيَّةِ الْخَالِصَةِ نَفْسُهُ وَ هَوَاهُ مَقْهُورَتَانِ تَحْتَ سُلْطَانِ تَعْظِيمِ اللَّهِ وَ الْحَيَاءِ مِنْهُ وَ هُوَ مِنْ طَبْعِهِ وَ شَهْوَتِهِ وَ مَنِيَّتِهِ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ».
بحار الأنوار: 2/ 129، باب 17، حديث 12؛ «أَبِي يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ أَنَّهُ قَالَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَ تَرَى هَذَا الْخَلْقَ كُلَّهُ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ أَلْقِ مِنْهُمُ التَّارِكَ لِلسِّوَاكِ وَ الْمُتَرَبِّعَ فِي مَوْضِعِ الضَّيِّقِ وَ الدَّاخِلَ فِيمَا لَايَعْنِيهِ وَ الْمُمَارِيَ فِيمَا لَاعِلْمَ لَهُ بِهِ وَ الْمُتَمَرِّضَ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ وَ الْمُتَشَعِّثَ مِنْ غَيْرِ مُصِيبَةٍ وَ الْمُخَالِفَ عَلَى أَصْحَابِهِ فِي الْحَقِّ وَ قَدِ اتَّفَقُوا عَلَيْهِ وَ الْمُفْتَخِرَ يَفْتَخِرُ بِ آبَائِهِ وَ هُوَ خِلْوٌ مِنْ صَالِحِ أَعْمَالِهِمْ فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ الْخَلَنْجِ يُقْشَرُ لِحاً مِنْ لِحاً حَتَّى يُوصَلَ إِلَى جَوْهَرِيَّتِهِ وَ هُوَ كَمَا قَالَ اللَّهُ عز و جل إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا».
بيان: الخلنج كسمند: شجر- فارسى معرب- وكانوا ينحتون منه القصاع، و الظاهر أنه شبه من يفتخر بآبائه مع كونه خاليا عن صالح أعمالهم بلحا شجر الخلنج فان لحاه فاسد، ولا ينفع اللحاكون لبه صالحا لأن ينحت منه الأشياء، بل اذا أرادوا ذلك قشروا لحاه ونبذوها وانتفعوا بلبه وأصله، فكما لا ينفع صلاح اللب للقشر مع مجاورته له فكذا لا ينفع صلاح الآباء للمفتخر بهم مع كونه فاسدا.
صحيفه سجاديه: دعاء 1؛ «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِي مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ. وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا».
(4)- بحار الأنوار: 91/ 142، باب 32، مناجات اول مناجات تائبين.
(5)- بقره (2): 255؛ خداى يكتا كه جز او هيچ معبودى نيست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات ] است.
كه بعد از متلاشى شدن، آسيب هاى او مردم شهر را گرفتار كند. گفته است: مرده را با دفن كردن دور بياندازيد، آن وقت آيا خودش از افق ميت طلوع كند؟ قلب مرده، محل طلوع رحمانيّت، رحيميت، حكمت، لطف، مهر، رزاقيت و ربوبيت نيست.
اميرالمؤمنين عليه السلام اين قلب مرده را در سينه هر كسى ديد، اين طور فرمود:
«فَالصُّوْرَةُ صُورَةُ إنسانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيوانٍ» «1»
قيافه قيافه آدمى زاد است اما دل او دل حيوان است. اين خسارت گناه است.
ارزش توبه در باطن انسان
توبه يعنى به سوى عزّت رفتن و صلاح از دست رفته را برگرداندن.
توبه يعنى قلب مرده را زنده كردن. اين عظمت توبه است. اين توبه در اين ماه، از يازده ماه ديگر راحت تر است. بعد هم همه مردم، اعم از مرد و زن، پير و جوان، عالم و عامى، بايد بدانند كه گناه يك آلودگى فراگير است. يعنى باطن، فكر، قلب و نفس را آلوده مى كند.
اينجا لازم است به چند مورد از گناهان اشاره كنم، براى اين كه بدانيد، گناه مى تواند همه جا نفوذ كند، سندش هم قرآن مجيد است:
«بَلَى مَن كَسَبَ سَيّئَةً و أَحطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خلِدُونَ» «2»
«به» ضميرى است كه به انسان برمى گردد. گناه اين توان را دارد كه تمام وجود انسان را فتح و احاطه كند.
كمك به ظلم، از گناهان باطن
يك نمونه از گناه باطن، حكايت «صفوان بن مهران» كوفى به نقل از معتبرترين
______________________________
(1)- نهج البلاغه: خطبه 87، صفات الفساق.
(2)- بقره (2): 81؛ [نه چنين است كه مى گوييد] بلكه كسانى كه مرتكب گناه شدند وآثار گناه، سراسر وجودشان را فرا گرفت، آنان اهل آتشند و در آن جاودانه اند.
كتاب هاى شيعه است. درصد پاكى كتاب هاى شيعه زياد است. هيچ عالم شيعه اى ادعا نمى كند كه بعد از قرآن و صحيفه و نهج البلاغه، پاكى كتاب هاى او صد در صد است، ولى اين ادعا را دارد و ثابت هم مى كند كه كتاب هايى كه از زمان ائمه عليهم السلام به وسيله عالمان واجد شرايط نوشته شده است، نود و نُه درصد، پاكى دارد. كتاب هر كسى اين گونه نيست، بلكه از چشمه سار نبوت و ولايت بايد بهره مند گرديده باشد. تا مطالب آن استوار و قوى باشد.
حكايت صفوان بن مهران
«صفوان بن مهران» كوفى- كه نام او در بيش از پنجاه كتاب معتبر ذكر شده است، مورد علاقه وجود مبارك حضرت صادق و موسى بن جعفر عليهما السلام است.
مى گويد: روزى به خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام آمدم، امام فرمودند:
صفوان! آن چه عمل، كار و اخلاق از تو سراغ دارم، امضاء مى كنم و مى پسندم. «1» اين حرف بسيار مهمى است؛ يعنى تو در اداره خانه، رفتار با مردم و در دينت انحرافى ندارى. من تمام اعمال تو را مى پسندم. تو خوب هستى. فقط يك كار تو ناپسند است. عرض كردم: كدام كارم؟ فرمودند: كرايه دادن شتر به هارون الرشيد و خانواده اش مى باشد. گفت: آقا! براى لهو و لعب، حمل مشروب، يا گردش و شكار كرايه ندادم. روزى مأمور هارون آمد، گفت: تو شتر زياد دارى، به ما كرايه بده كه ما مى خواهيم به حج برويم، خودم هم نرفتم كه نكند هارون به من يك حكمى كند كه من حكم اين ظالم را اجرا كنم.
چون در دوزخ، مجريان حكم ستمگران، با خود ستمگران يك جا هستند.
قرآن نمى گويد: چون پادشاه بود، پس بايد در طبقه هفتم برود و اين چون كارمند بود، بايد در طبقه اول جهنم برود. تمام «أَدْخِلُوا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» «2»
______________________________
(1)- وسائل الشيعه: 17/ 182- 183، باب 42، حديث 22305؛ «صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ عليه السلام فَقَالَ لِي يَا صَفْوَانُ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنْكَ حَسَنٌ جَمِيلٌ مَا خَلَا شَيْئاً وَاحِداً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّ شَيْ ءٍ قَالَ إِكْرَاؤُكَ جِمَالَكَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ يَعْنِي هَارُونَ قُلْتُ وَ اللَّهِ مَا أَكْرَيْتُهُ أَشَراً وَ لَابَطَراً وَ لَالِلصَّيْدِ وَ لَالِلَّهْوِ وَ لَكِنِّي أَكْرَيْتُهُ لِهَذَا الطَّرِيقِ يَعْنِي طَرِيقَ مَكَّةَ وَ لَاأَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِي وَ لَكِنِّي أَبْعَثُ مَعَهُ غِلْمَانِي فَقَالَ لِي يَا صَفْوَانُ أَ يَقَعُ كِرَاؤُكَ عَلَيْهِمْ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَقَالَ لِي أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ كِرَاؤُكَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ كَانَ وَرَدَ النَّارَ قَالَ صَفْوَانُ فَذَهَبْتُ فَبِعْتُ جِمَالِي عَنْ آخِرِهَا فَبَلَغَ ذَلِكَ إِلَى هَارُونَ فَدَعَانِي فَقَالَ لِي يَا صَفْوَانُ بَلَغَنِي أَنَّكَ بِعْتَ جِمَالَكَ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ أَنَا شَيْخٌ كَبِيرٌ وَ إِنَّ الْغِلْمَانَ لَا يَفُونَ بِالْأَعْمَالِ فَقَالَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ إِنِّي لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَيْكَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَيْكَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ قُلْتُ مَا لِي وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ فَقَالَ دَعْ هَذَا عَنْكَ فَوَ اللَّهِ لَوْ لَاحُسْنُ صُحْبَتِكَ لَقَتَلْتُكَ».
(2)- غافر (40): 46؛ فرعونيان را در سخت ترين عذاب در آوريد.
كارمندان دولت فرعون را هم با فرعون، در شديدترين عذاب قرار مى دهيم. من پاسبان بودم، پستچى بودم، نويسنده در دادگاه بودم و من كار مهمى در دستم نبود، اين ها را خدا قبول نمى كند. مجرى حكم ستمگر، مانند خود ستمگر عذاب مى شود.
گفت: من خودم با آنها نرفتم، بلكه كارگرهايم را فرستادم. امام عليه السلام فرمودند: آيا در نيّت تو اين هست كه هارون و اقوام او از مكه برگردند، تا كرايه شترهايت را بدهند؟ عرض كرد: بله. فرمود: از حركت آنان از مكه، تا برگشت آنها، همين كه مى خواهى اين ها زنده بمانند، تو هم از آنها خواهى بود و هر كه از آنان باشد، در روز قيامت با آنان در جهنم خواهد بود. اين يك گناه است كه كسى زنده و سر پا بودن ظالم را بخواهد.
اگر ما از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام سؤال مى كرديم كه ملاك اين حرف شما چيست، كه آدم به اين خوبى، كه پدر شما- امام صادق عليه السلام- دوست دار او بود، خود شما هم به او علاقه داريد، بايد با هارون به جهنم برود؟ حضرت مى فرمايند:
ملاك من اين آيه است:
«وَ لَاتَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ و مَا لَكُم مّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَآءَ ثُمَّ لَاتُنصَرُونَ» «1»
به هيچ ستمكارى ميل قلبى نداشته باشيد، كه فقط به خاطر ميل شما، آتش به شما خواهد رسيد. هيچ كارى هم براى او نكنى، فقط ميل تنها به ظالم، گناه است.
لقمه حرام، سرآغاز انحراف
يك گناه، گناهى است كه به شكم چنگ مى اندازد. فضل بن ربيع مى گويد:
شريك بن عبد اللّه بن سنان نخعى، كه از بالاترين حسب برخوردار بوده است،
______________________________
(1)- هود (11): 113؛ كسانى كه [به آيات خدا، پيامبر و مردم مؤمن ] ستم كرده اند، تمايل و اطمينان نداشته باشيد و تكيه مكنيد كه آتش [دوزخ ] به شما خواهد رسيد ودر آن حال شما را جز خدا هيچ سرپرستى نيست، سپس يارى نمى شويد.
چون اين شخص عالم، از بزرگان قبيله اى بوده است كه شاخص ترين چهره آن قبيله وجود مبارك مالك اشتر نخعى است، كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مادرى را سراغ ندارم كه نمونه او را بزايد، يعنى انسان بى نظيرى بود.
فضل مى گويد: شريك بن عبد اللّه را روزى به دربار مهدى عباسى آوردند، كه قبل از هارون بوده است. مهدى عباسى به او گفت: شريك! نمى گذارم از دربار بروى، مگر يكى از اين سه كار را قبول كنى؛ يا رئيس قوه قضائيه مملكت بشوى، كه آن زمان «قاضى القضات» بود. يا شغل معلمى بچه هاى مرا قبول كن. ما در اينجا يك اتاق به تو مى دهيم، هر روز بيا و به بچه هاى ما درس بده. و يا امروز ناهار را ميهمان ما باش و از غذاى ما ميل كن.
شريك بن عبد اللّه در فكر فرورفت. اگر هر سه قسمت را قبول نمى كرد، آخرش اين بود كه مهدى عباسى مى گفت: جلاد! گردن او را بزن! و از شهداى اصيل عالم مى شد. اما شريك در جواب گفت: منصب قاضى القضاتى، قرار دادن خودم در لب جهنم است، پس اين را نمى خواهم. معلمى بچه هايت را هم نمى خواهم، چون فكر كرد اين بچه ها در نزد او درس بخوانند، فردا بعد از مرگ پدرشان رئيس مملكت مى شوند و مثل او به تمام اهل مملكت ظلم مى كنند، لذا گفت: نه، من ظالم پرورى هم نمى كنم. اما يك ناهار ميهمان بودن و خوردن عيبى ندارد. قبول كرد.
مهدى عباسى به رئيس آشپزخانه دستور داد، فقط از مغز استخوان و شكر، چند نوع غذا درست كنيد و بياوريد. رئيس آشپزخانه كه شاهد جريان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد، گفت: غذا آماده است و سفره را چيده ايم، بفرماييد و به مهدى عباسى آرام گفت: شريك بن عبد اللّه، اگر امروز اين غذا را بخورد، هيچگاه رستگار نخواهد شد. يعنى به قدرى معلوم بود كه آشپز هم فهميد.
شريك بن عبد اللّه سنان غذاى حرام را خورد، بعد، هم منصب قاضى القضاتى را قبول كرد و هم معلمى بچه ها را پذيرفت، چون لقمه حرام تمام نور خدا را از باطن مى برد و انسان را زمين گير مى كند.
براى دريافت حقوقِ يك ماه، به او نامه دادند كه به سراغ فلان صرّاف برو. وقتى رفت، صراف به او گفت: يك مقدارى را الآن و يك مقدار آن را چند روز ديگر مى دهم، يك مقدارى هم جنس مى دهم. اصرار كرد كه بايد نقد بدهى. صرّاف عصبانى شد، گفت: مگر كتان و پارچه قيمتى فروخته اى كه پول آن را نقد مى خواهى؟ گفت: نه، از پارچه قيمتى بالاتر دينم را فروخته ام. «1» اين حكايت به ما هشدار مى دهد كه خوردن حرام، مساوى با دين فروشى است. حرام نخوريد، حرام نپوشيد، در خانه حرام زندگى نكنيد، شغل حرام قبول نكنيد، كار حرام نكنيد. رشوه نگيريد. به دنبال مال غصبى نرويد. بيت المال را اختلاس نكنيد؛ زيرا باعث مى شود كه به دين فروشى دچار شويد.
مرگ باطن، بلاى حقيقى
شخصى به امام صادق عليه السلام عرض كرد: خيلى گرفتار هستم. تمام زندگى من به هم پيچيده است. امام عليه السلام فرمودند: دين دارى؟ عرض كرد: بله، من شيعه و عاشق شما هستم. فرمود: چرا مى گويى: گرفتارم؟ زندگى ام به هم پيچيده است؟ زندگى آنهايى به هم پيچيده است كه دين آنها از دست رفته است. گرفتارى تو گذرا است؛
«و هو بلاءٌ قَلِيلٌ مَكْثُهُ»
ناراحتى تو زمان آن كم است و رد مى شود، چيزى نيست كه از آن شكايت كنى. اين هم يك نقطه گناه و معصيت است.
يكى از نقطه هاى بسيار خطرناك نيز، معاشرت با اهل فساد است. آنهايى كه نمى خواهند آدم شوند. صاحب كتاب شريف و پر قيمت «كشف الغمة» نقل مى كند: منصور دوانيقى يك نامه نوشت و به يك پيك داد، تا از بغداد به مدينه برود. نامه را براى حضرت صادق عليه السلام نوشته بود. امام صادق عليه السلام وقتى نامه را از
______________________________
(1)- الوافى بالوفيات، صفدى: 16/ 87 (القاضى النخعى)؛ «شريك بن عبد الله بن أبى شريك الحارث بن أوس القاضى أبو عبدالله النخعى الكوفى الفقيه أحد الأعلام مولده سنه خمس وتسعين وتوفى فيما قيل سنه سبع وسبعين ومائه قال أبو داود شريك ثقه يخطى على الأعمش وقال معاويه بن صالح سألت ابن حنبل عنه فقال كان عاقلا صدوقا محدثا عندى وكان شديدا على أهل الريب والبدع وقال النسائى ليس به بأس قال لشيخ شمس الدين استشهد به البخارى وخرج له مسلم متابعه واحتج به النسائى وغيره ورو ى له الأربعه دخل على المهدى فقال له لا بد لك من احدى ثلاث اما أن تلى القضاء أو تؤدب أولادى وتحدثهم أو تأكل عندى أكله فقال الأكله أخف على فعمل له ألوان الأطعمه من المخ المعقود بالسكر فأكل فقال الطباخ ليس يفلح بعدها قال فحدثهم بعد ذلك وعلمهم العلم وولى القضاء ولقد كتب له برزقه على الصيرفى فمطله وقال انك لم تبع به بزا فقال بل والله بعت به دينى».
پستچى گرفت، گفت: بمان تا جوابش را بنويسم. نامه را در اتاق بردند و خواندند.
منصور نوشته بود:
«تَصْحَبُنا لِتَنْصَحَنا»
آيا حاضر نيستى به دربار ما بيايى و از درباريان ما باشى و فقط ما را نصيحت كنى؟ امام عليه السلام منصور ملعون را مى شناسد كه افقى براى او باقى نمانده است كه صفات خدا از آن افق طلوع كند.
تقسيم بندى افراد از منظر امام صادق عليه السلام
امام عليه السلام جوابى دادند كه براى همه انسان ها داراى پيام است:
«من اراد الدنيا لا ينصحك»
كسى كه مادى گرا و به دنبال پول است، كارى به آخرت، خدا و انبيا ندارد، فقط مى گويد: زندگى همين است و بعد از مردن خبرى نيست، تو را نصيحت نمى كنند.
در حقيقت مقابل خدا و انبيا حرف مى زنند. خدا در صد و چهارده كتاب، صد و بيست و چهار هزار نفر انبيا و ائمه عليهم السلام، همه فرمودند: بعد از مرگ، خبرهاست آن هم خبرهاى عظيم و شگفت آور:
«عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ* عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ» «1»
امام عليه السلام در جواب منصور دوانيقى فرمود!
«مَنْ ارادَ الدُّنْيا لا يَنْصَحُكَ»
اين هايى كه به دنبال پول هستند، كه دور تو فراوان هم هستند، هرگز خيرخواه تو نيستند، آنها هيچ كدام به تو علاقه ندارند، بلكه پول تو را مى خواهند. هر كسى باشد. خود تو براى آنها ارزشى ندارى، آنها به دنبال دنيا هستند.
«وَ مَنْ ارادَ الاخِرَةَ لايَصْحَبُكَ»
اما انسانى كه آخرت را بخواهد يك بار هم نمى آيد با تو بنشيند، چون هم نشينى با تو برابر با از دست دادن آخرت است. يعنى اى مردم! با مفسدان حرفه اى رفاقت، معاشرت و رفت و آمد نكنيد. معاشرت با مفسدان، بر باد دهنده آخرت است.
______________________________
(1)- نبأ (78): 1- 2؛ درباره چه چيز از يكديگر مى پرسند؟* از آن خبر بزرگ [قيامت كبرى ].
منصور نامه امام عليه السلام را خواند. گفت: جعفر صادق قوى ترين و استوارترين ترازو را به من داد كه من با اين ترازو بتوانم اهل دنيا و آخرت را بشناسم. «1»
برقرارى صله رحم، به شرط حفظ دين
معاشرت و رفت و آمد با افراد و خانواده هاى بى دين، به نابودى دنيا و آخرت انسان مى انجامد. چه بسا كه رفت و آمدها، همسران و دختران شما كه همگام و همراه با عصمت و حجاب است از طريق معاشرت هاى ناصحيح بر باد برود.
قرآن به ما اجازه مى دهد كه در صورت ترس از اثر مفسدان در خود و خانواده هايمان، حتى با برادر و پدر و اقوام رفت و آمد نكنيم.
دستور خدا به «مصعب بن عمير» بر ترك صله رحم
مصعب بن عمير تنها پسر خانواده اش بود و در سن هجده سالگى به پيغمبر صلى الله عليه و آله ايمان آورد. وقتى پاى تبليغ دين در ميان آمد، پيغمبر صلى الله عليه و آله اين جوان هجده ساله را در مكه صدا زد و فرمود: به مدينه برو و در آنجا دين را تبليغ كن. يعنى رابطه ات با پدر و مادر قطع مى شود. لذا چند سالى كه در مدينه بود، پدر و مادر را نديد.
روزى عموى او به مدينه آمد و گفت: يا رسول اللّه! من نيامده ام كه مسلمان شوم. من هم از اهل مكّه هستم. اما اين برادرزاده من- مصعب- تنها پسر خانواده است. پدر و مادر او غصه دار شده اند. بفرماييد تا با من به مكه بيايد، پدر و مادرش او را ببينند.
پيامبر صلى الله عليه و آله به دنبال مصعب فرستاد. مصعب از ندارى، پوست خشك گوسفند را به صورت پيراهن پوشيده بود. وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مصعب را در اين حالت ديد، اشك در چشمان مبارك آن حضرت حلقه زد، فرمود: با دو چشم خودم ديدم كه پدر و مادر اين جوان به او غذا مى دادند و زيباترين لباسها را به او مى پوشاندند، ولى
______________________________
(1)- كشف الغمه: 2/ 427؛ مستدرك الوسائل: 12/ 307، باب 35، حديث 14161؛ «ابْنِ حُمْدُونٍ قَالَ كَتَبَ الْمَنْصُورُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام لِمَ لَا تَغْشَانَا كَمَا يَغْشَانَا سَائِرُ النَّاسِ فَأَجَابَهُ لَيْسَ لَنَا مَا نَخَافُكَ مِنْ أَجْلِهِ وَ لَاعِنْدَكَ مِنْ أَمْرِ الآْخِرَةِ مَا نَرْجُوكَ لَهُ وَ لَاأَنْتَ فِي نِعْمَةٍ فَنُهَنِّيَكَ وَ لَاتَرَاهَا نَقِمَةً فَنُعَزِّيَكَ فَمَا نَصْنَعُ عِنْدَكَ قَالَ فَكَتَبَ إِلَيْهِ تَصْحَبُنَا لِتَنْصَحَنَا فَأَجَابَهُ مَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا لَايَنْصَحُكَ وَ مَنْ أَرَادَ الآْخِرَةَ لَا يَصْحَبُكَ فَقَالَ الْمَنْصُورُ وَ اللَّهِ لَقَدْ مَيَّزَ عِنْدِي مَنَازِلَ النَّاسِ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا مِمَّنْ يُرِيدُ الآْخِرَةَ وَ إِنَّهُ مِمَّنْ يُرِيدُ الآْخِرَةَ لَا الدُّنْيَا».
انْظُروا إلى رَجُلٍ قَدْ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ.
خدا دل او را با ايمان نورانى كرده است و در سايه اين نور، اين گونه زندگى را بر آن زندگى ترجيح داده است.
مصعب آمد، سلام كرد. گفت: يارسول الله! فرمايشى داشتيد؟ حضرت فرمود: اين شخص از مكه آمده است، مى گويد: پدر و مادرت نگرانند. يك سفر تا مكه بيا، تا پدر و مادر تو را ببينند و برگرد. مصعب گريه كرد، گفت: نمى دانم چه كار كنم. يا رسول اللّه! بروم يا نه؟ جبرئيل نازل شد، گفت: خدا مى فرمايد:
مصعب نرود. «1»
خطر بى دينى
زنان، مردان و جوانان پاكى هستند كه با وجود مفاسد بدحجابى و بى حجابى، و مال حرام كه گسترده است، اما سراغ هيچ يك از آنها نمى روند. خدا اين اجازه را داده است كه با مفسدان، حتى اگر پدر و مادر باشند، معاشرتى نداشته باشيم. اگر پدر و مادر كافر باشند، ولى مفسد نباشند، فرموده است:
«وَ صَاحِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفًا» «2»
اگر پدر و مادرى هستند كه توان اثر گذارى منفى در دين شما را ندارند، با آنها پسنديده رفتار كن.
هر سال جمعيت انبوه حاجيان وقتى به مدينه و در منطقه احد مى روند، بر سر قبر مصعب كه كنار قبر حمزه سيد الشهداء است، به عنوان شهيد راه ايمان او را زيارت مى كنند. اين ارزش ايمان، اخلاق و عمل صالح است، كه از رهگذر ايمان، نصيب مصعب شده است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
______________________________
(1)- مستدرك الوسائل: 3/ 257، باب 16، حديث 3527.
(2)- لقمان (31): 15؛ ولى در دنيا با آن دو نفر به شيوه اى پسنديده معاشرت كن.
منبع : پایگاه عرفان