كرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1386
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
معرفت توحيد با آيات قرآن
هيچ دانش و معرفتي، ارزش علم توحيد و معرفت حضرت حق را ندارد. موضوع اين علم، معرفت وجود مبارکي است که جميع صفات کمال را در بر دارد.
بالاترين و بهترين منبعي که ما را به شناخت و پيوند به او و عشق به ياري حضرت حق رساند، قرآن است. البته قرآن به ما اجازه نميدهد که به آياتش قناعت کنيم و در همين ظواهر بمانيم، بلکه از ما ميخواهد که براي فهم مفاهيم بلند ملکوتي آيات، در محضر مبارک رسول خدا9 و ائمه طاهرين: عقل خود را هزينه کنيم؛ و حقايقي را که در قلب آيات است، از بزرگان دريافت كنيم.
توجه صرف به ظاهر قرآن، به گمراهي و سردرگمي منجر ميشود.
قرآن مجيد ميفرمايد:
(يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ)[1]
يکي از اهداف والاي پيامبر، اين است که قرآن مجيد را به شما بفهماند. کتاب خداوند ميفرمايد: بخشي از اين آيات، تأويل دارد؛ يعني آيات درك عميقي دارند که نميشود آن را از الفاظ كشف كرد.
(وَ ما يَعْلَمُ تأويلهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم)[2]
اين معاني ژرف، نزد راسخون در علم است.[3]
يقيناً طلبهاي که حتی بيست سال درس خوانده، نميتواند بگويد منظور خدا از راسخون در علم، من هستم. ما هزار سال هم که درس بخوانيم، به يک جزء دانش اميرالمؤمنين نیز نمیرسیم.
علم اميرمؤمنان (ع)
ابن عباس شاگرد اميرالمؤمنين (ع) و آدم باانصافي بود. بسیاری از معاني قرآن، از او نقل شده است. يک بار كسي به او گفت: ابن عباس! با اين قدرت علمي و فهمي که از آيات قرآن داري، آیا در علم به مقام و فضل حضرت علي (ع) رسيدهاي؟ آدمي که اهل خدا باشد، راست ميگويد؛ و آدمي که خدا را حاضر بداند، انصاف به خرج ميدهد. اگر انسان، خدا را گواه اعمال خود بداند، حق ميگويد و از مرز عدالت در سخن، خارج نميشود.
ابن عباس به او گفت: دريا را ديدهاي؟ گفت: بله.
گفت: علم اميرالمؤمنين (ع) درياست؛ اما علم من يک قطره است. اين قطره را هم من از آن دريا برداشتهام.[4]
يعني من در کنار علي، هيچ چيز نميدانم. آن چيزي که ميدانم، علم علي ابن ابيطالب (ع) است.
به ما گفتهاند براي فهم قرآن، از پيامبر و ائمه: کمک بگيريد. دروغ بزرگی است که بگوییم من در حوزه درس خواندهام و مجتهد شدهام، و خودم قرآن را ميفهمم، یا من در دانشگاههاي آمريکا تحصيل كردهام و خودم قرآن را ميفهمم.
فيض كاشاني و محاسبۀ عمل
مرحوم فيض کاشاني[5] چهارصد سال پيش در گرماي 50 درجه كاشان در خانههاي گنبد گلي، محاسبهاي کرده كه بسيار جالب توجه است. ميگويد:
اگر خدا بخواهد در قيامت به شصت سال نماز ما، مزدی ندهد، خيلي راحت ميتواند این کار را بکند. بگويد هيچ طلبي از من نداريد. اين گونه که بگوید: بدن سالم در نماز براي کيست؟ از تو. چون بدن را که من نساخته ام. من نمیتوانم يک دانه مويرگ بسازم. جان براي کيست؟ از تو. غذايي که خوردي و انرژي گرفتي، از چه کسي است؟ از تو. مفاصل بدن که سبب شده دست را بالا بياورد، از چه کسي است؟ از تو. مفاصل کمر براي رکوع و سجود از چه کسي است؟ از تو. زبان گوياي حمد و سوره را چه کسي داده است؟ تو دادهای. همه آنها از تو است؛ پس من چه طلبي میتوانم از تو داشته باشم؟ بقيه عبادات هم همينطور. اگر فردا بهشت به ما ميدهد، از باب لطف او است. دوست دارد به بهشت ببرد و این کار را میکند.
اما آيات قرآن بدون پيامبر و اهل بيت ابداً نميشود. كفرآميزترين جملهاي که در طول خلقت عالم از يک دهان آلوده در آمده و اين است:
«حسبنا کتاب الله»[6] اين تاريکترين گفتار است. با همين كلام تاکنون ميلياردها نفر گمراه شدهاند. اما خدا در قرآن میفرماید:
(لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ)[7] معبودي شايسته اطاعت و عبادت و رجوع غير او معنا ندارد. (لا إِلهَ) یعنی معبود دیگری نيست. هرچه را در کنار خدا، مرده و زنده، و بيجان و جاندار به عنوان بت، تراشيديم معبود باطل است.
رسول خدا (ص) در دورۀ عمرشان، در غدير خم به حسّان بن ثابت فرمود: غدير را به شعر در بياور! يک بار هم در مدينه به شخصي فرمودند: شعر لبيد بن زياد را بخواند که راستترين گفتار است كه سرود:
الا کل شيء ماخلا الله باطل و کل نعيم لا محالـة زائـل[8]
به ذات هر چه غير از پروردگار است، مهر باطل خورده است. يعني معبود نيست، مخلوق است. ثروتمند نيست، گداست. هرچه هم به عنوان نعمت پيش شماست، ماندني نيست.
بندگان خالص پروردگار
اما داراترين انسان در اين عالم که دارايياش را نميگيرند، آن است که خداوند به پيامبر ميفرمايد: بند کفن را باز ميکنند، در قبر را ميبندند، و همه ميروند. آنگاه جبرئيل به پروردگار ميگويد: بندۀ تو را تنها گذاشتند و رفتند؛ آیا اجازه ميدهي مونسش شوم. خطاب ميرسد: آيا بندۀ من در دنيا، در خانۀ تو را زد؟ ميگويد: خدايا! خير. ميگويد: تو چه کاره هستي؟! اسرافيل ميگويد؛ همين جواب را ميدهد. بعد خود پروردگار به آن بندهاش ميگويد: همه رفتند. نترس، تنها نيستي. تا قيامت خودم با تو هستم.[9] آن که خدا دارد، شيرينترين زندگي را دارد؛ زيباترين مرگ را هم دارد. شما مرگي از اين زيباتر در اين عالم پيدا ميکنيد که آدم وقتي ميخواهد بميرد، صداي خود پروردگار را بشنود که:
(يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة * فَادْخُلي في عِبادي * وَ ادْخُلي جَنَّتي )[10]
شيرينتر از اين هم چیزی وجود دارد.
(لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ)[11]
اوتمام آسمانها و زمين و تمام موجودات بين آسمانها و زمين را آفريده است؛ اما کيفيت آفرينش به فرمودۀ اميرالمؤمنين (ع) بدون نقشه، بدون مصالح، و بدون ابزار است؛ يعني وقتي ميخواست کل عالم را خلق کند، فقط ارادۀ خودش بود، ابزار و مصالحي در کار نبود. هيچ چيزي نبود، و او عالم را آفريد.[12]
اين جا است که همۀ انبيا و اوليا شگفتزده هستند. اين جا است که زين العابدين (ع) در زيارت امين الله ميگويد:
«اللهم إنّ قلوب المخبتين اليک والهه»[13]
خدايا! دل بندگان واقعيات نسبت به تو مبهوت است. بنابراين چگونه میتوان تصور کرد که انسان، چنين خدايي را رها کند و به دنبال بتسازي و پرستش بت زنده و بت مرده برود.
(لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ)
اين آیه بیانگر آیین خلقت است.
در آيه بعدي ميفرمايد:
(الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ)[14]
خدايي هستم که هر چيزي را در اين عالم آفريده ام، از نظر ظاهر و باطن و غيب و شهود زيبا و نيکو آفريدهام. با نگاه من موجودات را نگاه کنيد.
ابلهـي ديـد اشتـري بــه چـرا گفت نقشت همه کژ است چرا
ناداني به شتر گفت: اين چه دهان و چه گردن دراز و کجي است؟! اين چه پاي بلند و پهني است؛ اين چه شکم بزرگي است؟!
گفت اشتر كـه انـدرين پيکـار عيـب نقـاش ميکنـي هشـدار
در كژيام مكن بـه نقش نگـاه تـو ز من راه راست رفتن خواه[15]
شتر شاهكار خلقت
شما فقط همين آيه قرآن را تحليل کنيد:
(أَ فَلايَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ)[16]
اگر ميخواهيد بدانيد من که هستم، در آفرينش شتر دقت کنيد. شتر آينۀ نشان دهندۀ خلقت من است. خدا در خلقت شتر دقيقترين قواعد جرّثقيل را به کار برده است. هنوز بشر يعني جرثقيلي در عالم مانند وجود شتر نساخته است. تمام حيوانات را ايستاده بار ميکنند. شتر را ميخوابانند و سنگينترين بار را روي آن ميگذارند؛ و این حیوان با به کارگيري گردن و شکم و قوانين فيزيکي، بار را راحت بلند ميکند. چون براي بيابانها ساخته شده، آب يک هفتهاش را مينوشد و ميداند در بيابان آب نيست. صاحبش هم روي بار ميخوابد، چون ميداند محال است شتر راه را گم کند؛ در حالي که کوير، جاده و تابلو و علامت ندارد.
به مجنون گفت روزي عيـبجويي
کـه پيـدا کـن بــه از ليلي نکويي
که ليلي گرچه در چشم تو حوريست
به هر جزوي ز حسن او قصوريست
گفت: ديوانه! اين رنگ است که ليلي دارد؛ اين انگشت و هيکل است که ليلي دارد؟! تو عاشق چه چيز او شدهای؟
ز حرف عيبجو مجنـون برآشفت درآن آشفتگي خنـدان شـد و گفت
اگــر در ديــدة مجنـون نشينــي بــه غيــر از خـوبي ليلــي نبينـي
تو مو ميبيني و من پيچش مـو تــو ابـرو او اشـارتهای ابــرو[17]
* * *
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
کـه هـر چيزي به جـاي خويش نيکـوست[18]
* * *
نقاش ازل کاين خط مشکين رقم اوست
يارب چه رقمهاي عجب در قلم اوست[19]
حكايت عيسي با خوك
عيسي بن مريم با چند نفر در بيابان سفر ميكرد. يک خوک آمد و رد شد. عيسي به خوک گفت: «مر بسلام» با مصونيت از خطر برو. به او گفتند: فهميدي اين حيوان چه گفت؟ گفت: بله. گفتند: چه با ادب با او حرف زدي. فرمود: اين مخلوق، محبوب است.[20]
خداگو با خدابين فرق دارد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) بقره/ 129: «و آنان را کتاب و حکمت بیاموزد.»
[2]) آل عمران/ 7: «در صورتى که تأویل درست و حقیقى آنها را جز خدا و ثابت قدمان در دانش نمى دانند.»
[3]) بحارالأنوار، 23/204، باب 10، حدیث 54: «أَبُو الْقَاسِمِ الْکوفِی قَالَ رُوِی فِی قَوْلِهِ وَ ما یعْلَمُ تأویلهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ أَنَّ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مَنْ قَرَنَهُمُ الرَّسُولُ9 بِالْکتَابِ وَ أَخْبَرَ أَنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّى یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ وَ فِی اللُّغَةِ الرَّاسِخُ هُوَ اللَّازِمُ الَّذِی لَایزُولُ عَنْ حَالِهِ وَ لَنْ یکونَ کذَلِک إِلَّا مَنْ طَبَعَهُ اللَّهُ عَلَى الْعِلْمِ فِی ابْتِدَاءِ نُشُوئِهِ کعِیسَى فِی وَقْتِ وِلَادَتِهِ قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِی الْکتابَ الآْیةَ فَأَمَّا مَنْ یبْقَى السِّنِینَ الْکثِیرَةَ لَایعْلَمُ ثُمَّ یطْلُبُ الْعِلْمَ فَینَالُهُ مِنْ جِهَةِ غَیرِهِ عَلَى قَدْرِ مَا یجُوزُ أَنْ ینَالَهُ مِنْهُ فَلَیسَ ذَلِک مِنَ الرَّاسِخِینَ یقَالُ رَسَخَتْ عُرُوقُ الشَّجَرِ فِی الْأَرْضِ وَ لَایرْسَخُ إِلَّا صَغِیراً»
بحارالأنوار، 23/ 198، باب 10، حدیث 30: «أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ فِیهِ مُحْکمٌ وَ مُتَشَابِهٌ فَأَمَّا الْمُحْکمُ فَنُؤْمِنُ بِهِ وَ نَعْمَلُ بِهِ وَ نَدِینُ بِهِ وَ أَمَّا الْمُتَشَابِهُ فَنُؤْمِنُ بِهِ وَ لَانَعْمَلُ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَى فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تأویلهِ وَ ما یعْلَمُ تأویلهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»
بحارالأنوار، 17/130، باب 17، حدیث 1: «بُرَیدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا7 فِی قَوْلِ اللَّهِU وَ ما یعْلَمُ تأویلهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ فَرَسُولُ اللَّهِ أَفْضَلُ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُU جَمِیعَ مَا أَنْزَلَ عَلَیهِ مِنَ التَّنْزِیلِ وَ التأویل وَ مَا کانَ اللَّهُ لِینْزِلَ عَلَیهِ شَیئاً لَمْ یعَلِّمْهُ تأویلهُ وَ أَوْصِیاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ یعْلَمُونَهُ کلَّهُ وَ الَّذِینَ لَایعْلَمُونَ تأویلهُ إِذَا قَالَ الْعَالِمُ فِیهِمْ بِعِلْمٍ فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ بِقَوْلِهِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ الْقُرْآنُ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْکمٌ وَ مُتَشَابِهٌ وَ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ فَالرَّاسِخُونُ فِی الْعِلْمِ یعْلَمُونَهُ.»
[4]) بحارالأنوار، 41/142، باب 107؛ شرح نهجالبلاغه، 1/19: «... وَ مِنَ الْعُلُومِ عِلْمُ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ وَ عَنْهُ أُخِذَ وَ مِنْهُ فُرِّعَ وَ إِذَا رَجَعْتَ إِلَى کتُبِ التَّفْسِیرِ عَلِمْتَ صِحَّةَ ذَلِک لِأَنَّ أَکثَرَهُ عَنْهُ وَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ وَ قَدْ عَلِمَ النَّاسُ حَالَ ابْنِ عَبَّاسٍ فِی مُلَازَمَتِهِ وَ انْقِطَاعِهِ إِلَیهِ وَ أَنَّهُ تِلْمِیذُهُ وَ خِرِّیجُهُ وَ قِیلَ لَهُ أَینَ عِلْمُک مِنْ عِلْمِ ابْنِ عَمِّک فَقَالَ کنِسْبَةِ قَطْرَةٍ مِنَ الْمَطَرِ إِلَى الْبَحْرِ الْمُحِیطِ ... .»
[5]) شرح حال ایشان در کتاب مرگ و فرصتها، جلسۀ 12 آمده است.
[6]) بحارالأنوار:22/ 474، باب 1، حدیث 22: «عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا حَضَرَتِ النَّبِی9 الْوَفَاةُ وَ فِی الْبَیتِ رِجَالٌ فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 هَلُمُّوا أَکتُبْ لَکمْ کتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً فَقَالَ لَاتَأْتُوهُ بِشَی ءٍ فَإِنَّهُ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَکمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَیتِ وَ اخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ یقُولُ قَرِّبُوا یکتُبْ لَکمْ رَسُولُ اللَّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا کثُرَ اللَّغَطُ وَ الِاخْتِلَافُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 قُومُوا عَنِّی قَالَ عُبَیدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ وَ کانَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَحِمَهُ اللَّهُ یقُولُ الرَّزِیةُ کلُّ الرَّزِیةِ مَا حَالَ بَینَ رَسُولِ اللَّهِ9 وَ بَینَ أَنْ یکتُبَ لَنَا ذَلِک الْکتَابَ مِنِ اخْتِلَافِهِمْ وَ لَغَطِهِمْ.»
[7]) بقره/ 163: «جز او خدایى نیست.»
[8]) بحارالأنوار، 67/ 294، باب 56، حدیث 40: «قَالَ الصَّادِقُ7: اتَّقِ اللَّهَ وَ کنْ حَیثُ شِئْتَ وَ مِنْ أَی قَوْمٍ شِئْتَ فَإِنَّهُ لَا خِلَافَ لِأَحَدٍ فِی التَّقْوَى وَ الْمُتَّقِی مَحْبُوبٌ عِنْدَ کلِّ فَرِیقٍ وَ فِیهِ جِمَاعُ کلِّ خَیرٍ وَ رُشْدٍ وَ هُوَ مِیزَانُ کلِّ عِلْمٍ وَ حِکمَةٍ وَ أَسَاسُ کلِّ طَاعَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ التَّقْوَى مَا ینْفَجِـرُ مِنْ عَینِ الْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ یحْتَاجُ إِلَیهِ کلُّ فَنٍّ مِنَ الْعِلْمِ وَ هُوَ لَایحْتَاجُ إِلَّا إِلَى تَصْحِیحِ الْمَعْرِفَةِ بِالْخُمُودِ تَحْتَ هَیبَةِ اللَّهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ مَزْیدُ التَّقْوَى یکونُ مِنْ أَصْلِ اطِّلَاعِ اللَّهِU عَلَى سِرِّ الْعَبْدِ بِلُطْفِهِ فَهَذَا أَصْلُ کلِّ حَقٍّ وَ أَمَّا الْبَاطِلُ فَهُوَ مَا یقْطَعُک عَنِ اللَّهِ مُتَّفَقٌ عَلَیهِ أَیضاً عِنْدَ کلِّ فَرِیقٍ فَاجْتَنِبْ عَنْهُ وَ أَفْرِدْ سِرَّک لِلَّهِ تَعَالَى بِلَا عِلَاقَةٍ قَالَ النَّبِی9 أَصْدَقُ کلِمَةٍ قَالَتْهَا الْعَرَبُ کلِمَةُ لَبِیدٍ: أَلَا کلُّ شَی ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِلٌ وَ کلُّ نُعَیمٍ لَا مَحَالَةَ زَائِلٌ.»
[9]) اصل روایت پیدا نشد، قریب به این مضمون چنین آمده است:
الکافی، 3/241، حدیث 1: «عَنْ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ مَا مِنْ مَوْضِعِ قَبْرٍ إِلَّا وَ هُوَ ینْطِقُ کلَّ یوْمٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَنَا بَیتُ التُّرَابِ أَنَا بَیتُ الْبَلَاءِ أَنَا بَیتُ الدُّودِ قَالَ فَإِذَا دَخَلَهُ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ قَالَ مَرْحَباً وَ أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کنْتُ أُحِبُّک وَ أَنْتَ تَمْشِی عَلَى ظَهْرِی فَکیفَ إِذَا دَخَلْتَ بَطْنِی فَسَتَرَى ذَلِک قَالَ فَیفْسَحُ لَهُ مَدَّ الْبَصَرِ وَیفْتَحُ لَهُ بَابٌ یرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ قَالَ وَیخْرُجُ مِنْ ذَلِک رَجُلٌ لَمْ تَرَ عَینَاهُ شَیئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهُ فَیقُولُ یا عَبْدَ اللَّهِ مَا رَأَیتُ شَیئاً قَطُّ أَحْسَنَ مِنْک فَیقُولُ أَنَا رَأْیک الْحَسَنُ الَّذِی کنْتَ عَلَیهِ وَ عَمَلُک الصَّالِحُ الَّذِی کنْتَ تَعْمَلُهُ قَالَ ثُمَّ تُؤْخَذُ رُوحُهُ فَتُوضَعُ فِی الْجَنَّةِ Û
Ü حَیثُ رَأَى مَنْزِلَهُ ثُمَّ یقَالُ لَهُ نَمْ قَرِیرَ الْعَینِ فَلَا یزَالُ نَفْحَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ تُصِیبُ جَسَدَهُ یجِدُ لَذَّتَهَا وَ طِیبَهَا حَتَّى یبْعَثَ ... .»
[10]) فجر/ 27 ـ 30: «اى جان آرام گرفته و اطمینانیافته! * به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، بازگرد. * پس در میان بندگانم درآى * و در بهشتم وارد شو.»
[11]) انعام/ 102: «جز او معبودى نیست، آفرینندۀ همه چیز است.»
[12]) نهجالبلاغه، خطبۀ 162: «لَمْ یخْلُقِ الْأَشْیاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِیةٍ وَ لَا مِنْ أَوَائِلَ أَبَدِیةٍ بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ وَ صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ لَیسَ لِشَی ءٍ مِنْهُ امْتِنَاعٌ وَ لَا لَهُ بِطَاعَةِ شَی ءٍ انْتِفَاعٌ عِلْمُهُ بِالْأَمْوَاتِ الْمَاضِینَ کعِلْمِهِ بِالْأَحْیاءِ الْبَاقِینَ وَ عِلْمُهُ بِمَا فِی السَّمَاوَاتِ الْعُلَى کعِلْمِهِ بِمَا فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَى.»
نهجالبلاغه، خطبۀ 90: «... وَ لَاتَخْطُرُ بِبَالِ أُولِی الرَّوِیاتِ خَاطِرَةٌ مِنْ تَقْدِیرِ جَلَالِ عِزَّتِه الَّذِی ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَى غَیرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَى عَلَیهِ مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ کانَ قَبْلَهُ وَ أَرَانَا مِنْ مَلَکوتِ قُدْرَتِهِ وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِکمَتِهِ وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إِلَى أَنْ یقِیمَهَا بِمِسَاک قُوَّتِهِ مَا دَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِیامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلَى مَعْرِفَتِهِ فَظَهَرَتِ الْبَدَائِعُ الَّتِی أَحْدَثَتْهَا آثَارُ صَنْعَتِهِ وَ أَعْلَامُ حِکمَتِهِ فَصَارَ کلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ دَلِیلًا عَلَیهِ وَ إِنْ کانَ خَلْقاً صَامِتاً فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِیرِ نَاطِقَةٌ وَ دَلَالَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ.»
[13]) البلد الأمین، 296؛ و بحارالأنوار، 97/264، باب 4، حدیث 2.
[14]) سجده/ 7: «همان کسى که آنچه را آفرید، نیکو ساخت.»
[15]) سنایی غزنوی.
[16]) غاشیه/ 17: «آیا با تأمل به شتر نظر نمى کنند که چگونه آفریده شده است؟»
[17]) وحشی بافقی.
[18]) محمود شبستری.
[19]) عبدالرحمن جامی.
[20]) جامع السعادات، 2/220؛ المحجة البیضاء، 5/213: «روی أنّ عیسى7 مرّ به خنزیر فقال: مر بسلام. فقیل: یا روح الله! تقول هذا للخنزیر؟ فقال: أکره أن أعوّد لسانی الشر.»
منبع : پایگاه عرفان