روايتي در باب توحيد و معرفت به حق از وجود مبارک امام صادق (ع) نقل شده است. ناقل این روايت ملا محمد مهدي نراقي است که اهل توحيد بود و در نزديک به دوازده رشتۀ علم، متخصص بود. او فرزند کارمند شهرداري نراق بوده است، ولي پدر او سواد نداشت. اين پسر وقتي به سن دوازده سالگي ميرسد، از پدر درخواست ميكند که معارف الاهي را تحصيل كند. او چارهاي نداشت جز اينکه به اصفهان برود. آن زمان حوزۀ اصفهان، آبادترين حوزه بود و اساتيد بسيار مهمي داشت.
پدر به او ميگويد: من به طلبه شدن تو رضايت دارم اما هزينۀ تو را نميتوانم بدهم. درآمد من به اندازهاي است که در کمال قناعت، خانه را اداره کنم، و راهي براي درآمد بيشتر ندارم. پسر او ميگويد: پدر! متکفل روزي من خداست. پدر او ميگويد: پس اگر توقعي از من نداري، برو!
ملا مهدي از نراق وارد دليجان ميشود. از آنجا به ميمه و مورچه خورت و اصفهان ميرود. کسي او را نميشناخت. در يک مدرسۀ قديمي که نزديک به متروکه شدن بود، يک حجره ميگيرد. شبها چون چراغ نداشت، در اتاقش با همان چراغ پيسوز دستشويي مدرسه درس حاضر ميکرد. روزها هم هر جا نان خشکي در کوچه ميديد يا پوست هندوانهاي يا پوست خربزهاي که ميوهفروشها دور انداخته بودند، برمیداشت، آنها را کاملاًٌ ميشست و با همينها زندگي ميکرد.
وعدههاي خدا در قرآن خيلي وعدههاي مهمي است.
(إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم)
اگر شما به ياري دين من برخيزيد، من هم شما را ياري ميدهم.
ايشان در حوزۀ ياري پروردگار قرار ميگيرد و چيزي نميگذرد که به يک عالم کمنظير قرن دوازدهم تبديل ميشود. شهرت علمي و تقوايي ، و آوازۀ اخلاقي او، جهان اسلام را ميگيرد. علاوه بر تدريس و تربيت مردم، به تأليف ميپردازد و استوارترين کتابهاي علمي را مينويسد.
مرحوم نراقي از جمله کتابهايي که مينويسد، «جامع السعادات» است. محور بحث اين کتاب هم اخلاق اسلامي است. يک نسخۀ اين کتاب از ايران به نجف ميرود و به دست مرجع بسيار بزرگ شيعه، وجود مبارک مرحوم علامۀ بحرالعلوم ميرسد.
منبع : پایگاه عرفان