روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با خوشحالى و شادمانى وارد خانه اميرمؤمنان شد، اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: يا رسول اللّه! از ولادت من تا الآن شما را اينقدر شاد نديدم، امروز چه شده است؟ گفت: على جان! الان خانه بودم، جبرئيل آمد و گفت: خدا مى فرمايد: سلام من را به على برسان و بگو هر كسى با تو هست و با تو بوده و با تو باشد، پيش من بيايد، گناهانش را مى بخشم.
اميرالمؤمنين عليه السلام بلند شد، نماز خواند و سجده كرد گفت: خدايا! ثواب نصف عبادات من را به شيعيانم بده كه در قيامت كم نياورند و خجالت زده نشوند و آبرومند وارد محشر بشوند.
زهرا عليهاالسلام هم بلند شد و گريه كرد و گفت: خدايا! نصف ثواب عبادات من را هم به شيعيان شوهرم بده.
امام حسن عليه السلام هم آن دستهاى كوچكش را بلند كرد و عرض كرد: خدايا! سرمايه من را هم نصف كن.
بعد پيغمبر و زهرا و على و امام حسن، همه منتظر حسين هستند كه چه مى كند. اهل بيت عليهم السلام ديدند اباعبداللّه عليه السلام اشكش ريخت، خدايا! با من هم همين معامله را بكن. پيغمبر آخرين نفر بود كه گفت: با من هم همين معامله را بكنيد. جبرئيل آمد گفت: آقا! شما كه كريم تر و آقاتر از من نيستيد. من هم به محض اينكه دست گناهكارى از پيش شما دراز بشود، همه گناهانش را مى بخشم و او را پاك مى كنم.]
منبع : پایگاه عرفان