فارسی
چهارشنبه 07 شهريور 1403 - الاربعاء 21 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

حکایتی از حلم آيت اللَّه اصفهانى‏ (3)

 

داستان سوم:

عربى خشن و بى سواد به محضر مقدس سيد آمد و با تندى از آن حضرت طلب كمك كرد، آن جناب با كمال متانت به او فرمود: اكنون چيزى در بساط من براى كمك به تو نيست، عرب به آن حضرت پرخاش كرد و ناسزا گفت و در عين خشم و غضب خانه سيد را ترك كرد.

چند روزى از اين ماجرا گذشت، سيد در شب تاريك و در حال تنهايى به در خانه عرب رفته و دق الباب كرد، همسر عرب به پشت درآمد و گفت: كيست؟ سيد فرمود:

ابوالحسنم، اگر آقاى شما در خانه هست به او بگوييد چند لحظه اى با او كار دارم، زن پيغام آن مرد بزرگ را رساند، عرب به در خانه آمد و با سيد با تندخويى برخورد كرد، سيد اجازه ورود خواست، به تلخى به سيد اجازه ورود داد، سيد پس از چند لحظه، كمك قابل توجهى به او نمود و از نداشتن آن روز عذرخواهى كرد، عرب از خواب غفلت بيدار شد، خنجرى آورد و به سيد گفت: يا با پاى كفشدار بر صورتم بگذار يا با اين خنجر سينه ام را مى شكافم، سيد آنچه اصرار كرد، عرب نپذيرفت براى حفظ جان عرب آهسته به صورتش پاى گذاشت آن گاه از خانه او رفت!!


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عالم یهودی و اعتراف به درستی راه علی(ع)
باران رحمت
امام مجتبى(ع) و اهتمام به امور مسلمين
ثعلبة بن حاطب‏
اجابت خدا
توبه‏ى مرد نبّاش‏
اگر لقاء مرا دوست دارى‏
پند گرفتن از راهزن
داستان جوان گناهكار
اینان اولياى حقند

بیشترین بازدید این مجموعه

پند گرفتن از راهزن
باران رحمت
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏
داستان جوان گناهكار
داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
توبه‏ى مرد نبّاش‏
حکایت خدمت به پدر و مادر
آنچه خير است بياموز
عالم یهودی و اعتراف به درستی راه علی(ع)
پناه بردن حضرت سيّدالشهدا(ع) به حضرت عباس(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^