دعاى درخواست مكارم اخلاق و كردارهاى پسنديده
دعاى مكارم اخلاق ، اوج انسانيت و بيانگر نيل انسان به مقام توحيد است ، چه اخلاقى كه از توجه توحيدى ناب سرچشمه گرفته باشد ، با اخلاقى كه از پيش فرض ها و زير ساخت هاى غير توحيدى به دست آمده باشد ، كاملا متفاوت است . تك تك فرازهاى اين دعا ، پرده از اين گونه اخلاق در زمينه هاى گوناگون انديشه ، گفتار و كردار برمى دارد .
اللهم صل على محمد و آله ، و بلغ بايمانى أكمل الايمان ، و اجعل يقينى أفضل اليقين ، و انته بنيتى الى أحسن النيات ، و بعملى الى أحسن الأعمال .
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و ايمان مرا به عالى ترين مرتبه ى ايمان و يقين مرا به بالترين درجه ى يقين و نيت مرا به بهترين نيت ها و عملم را به خالص ترين اعمال مبدل و نايل فرما .
صلوات پيش از شروع هر فراز
امام سجاد عليه السلام پيش از شروع در هر فراز ، بر جد مكرم خود و خاندان معصوم او درود فرستاده است كه شامل حال خود آن بزرگوار نيز مى شود و اين شيوه ى همه ى امامان معصوم عليهم السلام است كه ان شاء الله در برخى از فرازهاى آينده به نكات جالب آن اشاره خواهيم كرد .
اين فراز مشتمل بر چهار درخواست است :
ب) درخواست كامل ترين مرحله ى ايمان
درخواست نخست امام عليه السلام ، همانا كامل ترين مرحله ى ايمان است . ايمان به معناى باور راستين قلبى به خدا و ملائكه وحى و پيامبر اكرم و امامان معصوم عليهم السلام است ، اگر چه برخى از متكلمان معناى ايمان را اعتقاد قلبى و عمل به اركان اسلام دانسته اند ، ولى در حقيقت عمل به وظايف ، لازمه ى حتمى ايمان است ، نه جزء ماهيت آن ، لذا در آيات بسيار عمل صالح بعد از ايمان ذكر شده است ؛ مانند :
(والعصر ، ان الانسان لفى خسر ، الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات)؛
سوگند به زمانى كه انسان در زيان است ، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال شايسته انجام دهند .
اين آيات نظاير بسيار دارد كه همگى گوياى اين نكته اند كه اگر عمل صالح جزء ايمان بود ، لازم به ذكر نبود و مسلم است كه فقدان يا نقص عمل ، دليل عدم ايمان و يا ضعف آن است .
2. درخواست برترين مرتبه ى يقين
خواسته ى دوم ، تقاضاى برترين مرتبه ى يقين است . بعضى پنداشته اند كه يقين ، باورى قطعى است كه ايمان به نقيض آن به هيچ وجه محتمل نيست . بنابراين ، معنا ندارد كه يقين را داراى مراتب مختلف بدانيم ، ولى حقيقت اين است كه علم اليقين يكى از مراتب يقين است و بالاتر از آن عين اليقين است و مرتبه ى بالاتر از آن حق اليقين است كه عالى ترين مرتبه ى يقين به شمار مى رود . مثلا اگر ديدن دود دليل بر آتش گرفتن ، علم اليقين به آتش باشد ، رؤيت خود آتش ، عين اليقين و در متن آتش سوختن حق اليقين خواهد بود . مراتب باور اوليا و صلحا نيز به همين ترتيب است .
ب) طلب بهترين نيت
درخواست سوم ، طلب بهترين نيت است و مرحوم «سيد على خان» در شرح صحيفه ى خود فرموده است : «نيت همان ميل باطنى به سوى غايت عمل است كه آدمى را به منظور دستيابى به نتيجه ى مترتب بر عمل ، به اقدام وادار مى سازد ؛ مثلا گرسنه براى رفع خلأ دستگاه گوارش به طرف غذا مى رود و شخص تشنه براى سيراب شدن ، به دنبال آب مى رود ؛ چنان كه نجات از حمله ى درنده موجب فرار مى گردد . در همه ى اين موارد اگر ميل باطنى به حصول نتيجه در كار نباشد ، فاعل هرگز به طرف آن عمل نمى شتابد . به ديگر سخن ، هيچ عملى بدون نيت قبلى امكان وقوع در خارج ندارد.»
با اين توضيح ، تا حدودى معناى نيت روشن شد ، اما درباره ى تعبير «احسن النيات» بايد گفت : از آن جا كه تمام حقيقت هر عمل قايم به نيت است ، بهترين نيت آن است كه از هرگونه شائبه مبرا باشد ؛ بدين معنا كه از هواهاى نفسانى تأثير نپذيرفته و جز رضاى حضر حق – جل و علا – در آن دخيل و ملاك نباشد و اين مقوله ، خود قابل شدت و ضعف است ؛ از اين رو ، بايسته است انسان بهترين نيت ها و عالى ترين درجات آن را از خداوند سبحان بطلبد ، چه مخلص با مخلص تفاوت بسيار دارد ؛ مخلص كسى است كه فقط عملش به خاطر خدا انجام گرفته و خالص است ، ولى مخلص كسى است كه افزون بر اعمال ، تمام وجودش خالى از استقلال به خود گرديده است و هر چه دارد به محبوب على الاطلاق واگذار كرده است و همين واگذارى كامل و مطلق – تا جايى كه حتى نفس تفويض و تسليم را نيز از خود نداند – مورد نظر امام معصوم عليه السلام است .
ب) درخواست برترين اعمال
برترين اعمال خواسته ى چهارم امام است . هر عمل نيكى ، خود به خود انجام دهنده ى آن را به سوى عمل بهتر سوق مى دهد و بسان پله اى براى ارتقا به مرتبه ى بالاتر است و در اين حال قهرا كمال پذيرى انجام مى گيرد البته تشخيص عمل نيكو مقوله اى است كه با روح پيوند دارد ، زيرا پيكره ى هيچ عملى قابل شناخت و درجه بندى نيست ، مگر آن كه نيت دانسته شود ؛ چنان كه اگر به ساده ترين كارها ، مانند از جا برخاستن بنگريم ، خواهيم يافت كه حسن و قبح آن به روح عمل پيوند خورده است ، چرا كه اگر به هنگام ورود فردى و به نيت بزرگداشت و احترام او قيام كنيم يا به نيت عبادت از جا برخيزيم ، اين كار نيكو شمرده مى شود و اگر عمل ياد شده به قصد تمسخر و استهزا باشد ، قبيح و زشت قلمداد مى گردد ، اگر چه صورت عمل در خارج ماهيت فيزيكى واحدى دارد . بنابراين ، تباين احكام از ماهيت ها ناشى مى شود و آن هم به نيت ها برمى گردد .
حسن عمل نيز خود به دو چيز وابسته است :
1. عمل با نيت خالص كه همان «حسن فاعلى» است .
2. كيفيت مناسب شكل گيرى عمل كه مربوط به «حسن فعلى» است .
عنصر نخست مربوط به ظرف نفس شخص فاعل است و عنصر دوم در ارتباط با متن عمل خارجى است . شرح و بسط اين مطلب ، موكول به بحث هاى مفصل اخلاقى است .
اللهم وفر بلطفك نيتى، و صحح بما عندك يقينى ، و استصلح بقدرتك ما فسد منى؛
خدايا ! نيت مرا تام و خالص قرار ده و يقينم را صحيح و مطابق با واقع گردان و كاستى ها و تبه كارى هاى مرا با رفق و مدارا اصلاح فرما .
نيت صالح ، ريشه ى عمل صالح
چنان كه در فراز پيشين گفته شد ، نيت ، روح عمل است و درستى و نادرستى عمل با نيت سنجيده مى شود و خوبى و بدى عمل هرگز از پيكره ى آن پيدا نيست و اين از مزاياى آيين و مكتب اسلام است كه مى گويد : خداوند سبحان مردم را با نيت هاى آنان مورد سؤال و مؤاخذه قرار مى دهد و اين شيوه در هيچ يك از مكتب هاى تربيتى و يا محكمه هاى قضايى قابل اجرا نيست ، زيرا فقط با كالبد فيزيكى عمل آشنا هستند ؛ يعنى حسن ظاهر عمل را دليل بر صحت مى انگارند و همين را كافى مى دانند و هيچ گونه توجهى به منشأ عمل و نيت آن ندارند ، در حالى كه آيين مقدس اسلام ، هميشه شخص را بر حسب نيات او سنجيده و بازخواست مى كند . پس گذشته از حسن فعلى ، اين حسن فاعلى است كه نقش اول را بازى مى كند . از اين رو ، خداوند سبحان در قرآن كريم مسجدسازى را از بعضى نپذيرفته است و از آن به «مسجد ضرار» تعبير فرموده و به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور تخريب آن را داده است ؛ آن جا كه مى فرمايد :
(و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان أردنا الا الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون)؛
آنان كه مسجد ساختند تا اسباب ضرر و كفر و تفرقه بين مؤمنان شود و سنگر محاربان قديمى با خدا و رسول قرار گيرد و قسم مى خورند كه نيت آنان نيكوكارى است ، خدا شاهد است كه آنان دروغ مى گويند .
خداوند آنان را به نيت فاسدشان مؤاخذه و محكوم نموده است ؛ چه از حسن فاعلى تهى است و اين ناهم گونى بين حسن فاعلى و حسن فعلى را خداوند سبحان «نفاق» برمى شمارد .
بنابراين ، طلب نيت صالح ، ريشه ى عمل صالح و صحيح است . اميرمؤمنان عليه السلام نيز فرموده است :
تخليص النية من (عن) الفساد أشد على العاملين من طول الجهاد ؛
خلوص نيت و پاكسازى آن از تباهى ، از جهاد در ميدان جنگ مشكل تر است . چرا كه اين كار همان جهاد اكبر است كه بايد با هواى نفس و شيطان جنگيد .
بدين جهت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود :
نية المؤمن خير من عمله ؛
نيت مؤمن از عمل او بهتر است .
درخواست يقين درست و حقيقى
در ادامه امام عليه السلام عرض مى كند : خدايا ، يقين مرا درست قرار ده . اين از آن رو است كه خطرناك ترين حال انسان آن گاه است كه يقين او جهل مركب باشد و در نتيجه ، به كارى يقين پيدا كند كه غلط است ، كه اين گونه افراد را به هيچ روى نمى توان به راه راست استقامت دعوت كرد ، زيرا خلاف يقين عمل كردن كارى بس دشوار است و اگر هم عمل كند ، منافقانه خواهد بود . بنابراين ، هر يقينى نافع نيست و از اين روست كه قطع قطاع حجت نيست زيرا بدون فراهم نمودن مقدمات عقلانى ، يقين پيدا مى كند و چون اين يقين مطابق با ميزان منطقى نيست ، چه بسا بر خلاف واقع اعتقاد ورزد ؛ همانند بسيارى از كسانى كه به وسواس در آلودگى و پاكى دچار بوده و سريعا قطع به نجاست پيدا مى كنند و در زندگى براى خود و ديگران سختى و مشقت بسيار فراهم مى آورند . اين گونه يقين ها جهل محض است و بدترين نوع جهل ؛ يعنى جهل مركب است كه از دو جهل تركيب مى شود . زيرا اولا – نمى داند و ثانيا – نمى داند كه نمى داند . از اين رو ، امام عليه السلام بهترين يقين را طلب فرموده و از اين گونه حالات انحرافى به خدا پناه برده است .
طلب اصلاح نفس
قسمت آخر اين فراز ، طلب اصلاح نفس است كه طى آن امام عليه السلام از خداوند متعال مى خواهد كه او را با رفق و مدارا تربيت نموده و كاستى و كمبودهاى نفس او را اصلاح نمايد . قيد مدارا از واژه ى «استصلح» به دست مى آيد ، زيرا باب «استفعال» گاهى دلالت بر تدريج مى كند . مانند «استخراج» كه غير از «اخراج» است ؛ اولى دلالت بر خروج تدريجى دارد و دومى حاكى از خروج دفعى است و استصلاح به معناى اصلاح با مدارا است ؛ يعنى امام عليه السلام از خداوند سبحان مى طلبد كه زنگار دل را آرام و با مدارا پاك كند ، نه آن كه همانند فلزى كه دفعتا در آتش افكنده و ذوبش مى كنند با وى برخورد شود ، چه آن كه كم تر كسى تاب و توان دگرگونى يك باره ى زندگى و فشار فوق العاده را دارد ؛ چونان كه قالب زندگى او را بسوزانند تا از نو با قالب جديدى به زندگى بازگردد . بر اين پايه ،حضرت از خداوند متعال فرج و گشايش و اصلاح تدريجى را درخواست فرموده است.
اللهم صل على محمد و آله ، و اكفنى ما يشغلنى الاهتمام به ، و استعملنى بما تسألنى غدا عنه ، و استفرغ أيامى فيما خلقتنى له ، و أغننى و أوسع على فى رزقك ، و لا تفتنى بالنظر ، و أعزنى و لا تبتلينى بالكبر ، و عبدنى لك و لا تفسد عبادتى بالعجب ، و أجر للناس على يدى الخير و لا تمحقه بالمن ، و هب لى معالى الأخلاق ، و اعصمنى من الفخر ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و مرا از اقدام به آن چه مرا به خودش مشغول مى سازد ، بى نياز گردان و به كارى كه در فرداى قيامت از آن سؤال مى فرمايى ، مشغول گردان و فراغتى به من ارزانى دار تا در ايام عمرم به آن چه آفريده اى ، بپردازم و روزى مرا وسيع قرار ده و نسبت به آن چه از دنيا در دست ديگران است ، بى نياز گردان تا آن كه چشم داشتى از كسى نداشته باشم و مفتون آنها نگردم و به من عزت بدون كبر و عبادت خالى از عجب عنايت فرما تا عبادتم را فاسد نكند و مرا مجراى خير و نيكى بى منت نسبت به مردم قرار ده و اخلاق برتر به من عطا فرما و از فخرفروشى بازدار .
مشكلات و موانع رشد و تعالى انسان
در مجموعه ى اين فراز ، امام عليه السلام مشكلات و موانع رشد و تعالى انسان را به صورت جالب و دقيق شمرده شده است كه برخى از اين مشكلات و موانع خارجى اند و بعضى باطنى و روحى .
موانع خارجى عبارت از حوادثى است كه زندگى را احاطه كرده و وقت فراغتى براى آدمى باقى نمى گذارد و واضح است كه تمام همت چنين فردى متوجه غيرخدا مى شود . از اين رو ، امام عليه السلام از خداوند متعال فراغت خاطر را درخواست نموده است ، زيرا فراغت از شواغل غيرمعقول دنيايى مهم ترين شرط موفقيت انسان است . مؤلف خاطره اى از حضرت علامه طباطبايى رحمه الله به ياد دارد : در مجلسى شاگردان از ايشان تقاضا كردند كه سيگار را ترك كنند – البته ايشان در شبانه روز تعداد اندكى ، شايد سه يا چهار نخ سيگار مى كشيدند و هر بار هم نخ سيگار را سه قسمت مى كردند – ايشان در جواب فرمودند : مى ترسم چند روزى ذهنم را ترك سيگار مشغول كند و حيف است كه ذهن خود را در اين موضوع صرف كنم !
آرى ، ذهن انسان به هر چيز اشتغال داشته باشد ، قيمت حقيقى شخصيت او را همان تعيين مى كند . به ديگر سخن هر كس به همان ارزد كه خاطره و فكر او را فرا گرفته است .
گر در طلب گوهر كانى ، كانى
ور در طلب جستن جانى ، جانى
من فاش كنم حقيقت مطلوب را
هر چيز كه در جستن آنى ، آنى
بر اين مبنا ، امام عليه السلام از خداوند سبحان درخواست مى كند كه : توفيق ده وقتم را در آن چه مرا براى آن آفريده اى ، بگذرانم .
بخش ديگر از موانع ، داخلى است ؛ هم چون چشم داشت و طمع به داشته هاى ديگران كه امام عليه السلام از خداوند متعال درخواست مى كند كه با روزى فراخ و اشباع نظام اقتصادى زندگى ، اين طمع خام را كه مانع بزرگى براى توكل و زيان بار به روح يكتاپرستى است ، از دايره ى وجود آدمى بيرون برد .
فقر همواره يكى از علت هاى چشم داشت به ديگران بوده است و علاج اين بيمارى ، بى نيازى از ديگران است . البته راه حل پيش گفته ، تنها در مورد ملت اسلامى كارساز و مشكل گشا است ، زيرا كسانى كه از تربيت اسلامى به دوراند ، هر چه پول دارتر شوند ، محتاج تر مى نمايند و اصولا غنا و بى نيازى به معناى تمول و برخوردارى نيست، بلكه غناى حقيقى فقط در سايه ى تربيت الهى دست يافتنى است.
تناوب موانع استكمال انسان
امام عليه السلام در اين فرزا به موانعى اشاره فرموده كه سر راه حركت كمال خواهانه ى انسان تعبيه شده اند و شيطان و نفس اماره ، هر يك به نوعى دامى پس از دام ديگر بر سر راه او گسترده اند كه اگر انسان از يكى جست ، به كمند ديگرى بيفتد ؛ مثلا بايد از ذلت و خوارى چشم داشت و به ديگران رهايى يابد ، ولى ناخودآگاه پس از فرار از آنها به دام خود بزرگ بينى و استقلال و تحقير ديگران درمى غلطد كه گرفتارى آن كمتر از اولى نيست ، يا آن كه وقتى به عبادت و بندگى و نماز شب و مجاهده فى سبيل الله پردازد ، پس از گذشت ايامى ، گويا خود را از خدا طلبكار ديده و به عجب كه بدتر از هر گناه است ، مبتلا مى شود و يا پس از دست گيرى از بيچارگان و كمك به بينوايان و افتادگان ، بر ايشان منت مى نهد و كمك خود را به رخ ايشان مى كشد و آنان را شرمنده مى كند؛ قرآن كريم بااشاره به همين دام شيطان فرموده است: (لا تبطلوا صدقاتكم بالمن والأذى ؛ صدقه هاى خود را با منت نهادن و آزار و اذيت رساندن ، نابود مى كنيد.) و اگر سعى كند از عجب فاصله بگيرد و خود بزرگ بينى را از خود دور كند و يا از منت گذارى بر ديگران مبرا شود ، متأسفانه به فاز دوم وارد مى شود و در كمند پنهان ترى قرار مى گيرد و پس از گريز از دومين كمند به دام سومى گرفتار آمده و به مفاخره نسبت به ديگر خدمت گذاران پرداخته آنان را معيوب و خود را خالى از عيوب آنان مى انگارد .
اشاره به ويژگى ها و پى آمدهاى موانع سر راه انسان
در هر حال ، امام معصوم عليه السلام اصلاح تمام اين گرفتارى ها را يكايك محاسبه و پاك شدن از هر آلودگى را از خداوند درخواست نموده است ، در حالى كه ما نه به ويژگى هاى اين صفات آگاهيم و نه پى آمد آنها را مى شناسيم و نه از كژى و كاستى ها هراسناكيم و آن چه را كه امام معصوم از خدا خواسته است ، بدون فضل الهى از ما ساخته نيست ، زيرا تجربه ثابت كرده است كه ما از هر يك كه مى گريزيم ، به بدتر از آن گرفتار مى شويم .
اين بدان جهت است كه بطون و لايه ها و ساحت هاى وجودى انسان پيچيده تر از آن است كه بتوان شناخت و بدان دست يافت ، اگر چه امروز روان كاوان از عقده ها و معضلات روحى بسيارى سخن گفته اند و هر يك با روش متمايزى به مداواى آن پرداخته اند ، ولى راه بسى دورتر و مسير بسيار پيچيده تر از آن است كه آنان پيموده اند . گذشته از آن كه تحليل هاى ماده انگارانه ى بسيارى از آنها كجا و بعد مجرد و ملكوتى انسان كجا ؟ اين بدان معناست كه موضوع پژوهش و ابزار تحقيق و كاوش با هم تناسب ندارند و اين از يك خطاى سهمگين روش شناختى حكايت دارد .
أللهم صل على محمد و آله ، و لا ترفعنى فى الناس درجة الا حططتنى عند نفسى مثلها ، و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا أحدثت لى ذلة باطنة عند نفسى بقدرها ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و هرگز مقام مرا نزد مردم بالا مبر ، مگر آن كه به همان ميزان مرا نزد خويش پايين بياورى و هيچ گاه سربلندى آشكار (در ميان مردم) روزى ام مكن مگر آن كه توفيق عطا كنى به همان مقدار در باطن به خوارى خود آگاه شوم .
موانع باطنى و رذايل اخلاقى
چنان كه در فراز پيشين آمد ، روان انسان سيستم بسيار پيچيده اى دارد كه قابل مقايسه با پيچيدگى بيولوژيك يا فيزيولوژيك بعد جسمانى او نيست ؛ بنابراين ، همان گونه كه علم طب با سابقه ى چندين هزار ساله هنور در معالجه ى انسان به تجربه اندوزى ها و آزمون و خطا نياز دارد و به همين دليل روز به روز ، هر دارو كه تجويز م شود ، بعد از چندى عوارض زودرس و يا ديررس آن اعلام مى شود . به همين صورت و بلكه دقيق تر از آن ، بعد مجرد وجود او نيز به پزشكان روحى و مربيان الهى ورزيده نياز دارد ، تا مشكلات روح و روان او را كه هزاران بار مشكل تر از درمان بيمارى هاى جسمى است ، حل كنند .
بر اين اساس ، امام سجاد عليه السلام در اين فراز به نكته اى ظريف در مورد گرفتارى هاى درونى و موانع باطنى و رذيلت هاى اخلاقى نهفته در وجود انسان پرداخته است كه متأسفانه پس از برطرف شدن يكى ، صفت ديگر به طور خودجوش در باطن جان انسانى ظاهر مى گردد و جايگزين بدتر براى صفت قبلى مى گردد .
درخواست عزت ناب
امام سجاد عليه السلام به اين حقيقت متعالى اشاره مى كند كه آن چه اسلام از انسان مى خواهد ، توان گرى و عزت بدون تكبر و تواضع خالى از عجب و خدمات خالى از منت و برترى اخلاق بدون فخرفروشى و عبادت دور از خودبينى است و اين كه از نگاه قرآنى ، مؤمنان از عزتى هم سنخ با عزت خدا و رسول برخوردارند ؛ چنان كه مى فرمايد : (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين) و هيچ گاه نبايد عزت آنان – خواه به وسيله ى ديگران و يا خود آنان – پامال گردد . سيره ى عملى معصومان عليهم السلام و روايات وارده از آن بزرگواران گواه بر اين اصل است ، كه به برخى از آنها اشاره مى شود :
ب) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود :
طوبى لمن تواضع فى غير منقصة ، و أذل نفسه فى غير مسكنة ؛
خوشا به حال كسى كه تواضع كند ، ولى نه در حدى كه خود را در انظار مردم خوار كند و خوشا به حال آن كسى كه خويشتن را خوار ببيند ، ولى نه آن كه خود را در ديدگان مردمان ناتوان و تهى دست بنماياند .
2. در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است :
أخدم أخاك ، فان استخدمك فلا ؛
به برادر دينى ات خدمت كن ، ولى اگر خواست تو را به كار بكشد ، خوددارى كن.
3. اميرالمؤمنين على عليه السلام در فرمايش گهربار خود به امام حسن عليه السلام چنين توصيه مى نمايد :
و لا ترغبن فيمن زهد عنك ؛
هرگز نسبت به كسى كه رغبتى به تو ندارد ، تمايل نشان مده .
4. «ضرار بن ضمره» بعد از اصرار «معاويه» ، در حضور او ، على عليه السلام را چنين توصيف مى كند :
به خدا سوگند ، او همانند يكى از ما بود ، هرگاه نزد او مى رفتيم ما را در نزديكى خود جاى مى داد و هرگاه چيزى مى پرسيديم ، پاسخ مى داد و وقتى به ديدارش مى رفتيم ، راه مى داد و هيچ گاه در به روى ما نمى بست و دربان نداشت و با اين وجود ، به خدا سوگند با اين كه ما را به خود نزديك مى كرد و ما نزد او بوديم ، از ابهت او نمى توانستيم با او سخن بگوييم و از شكوه او نمى توانستيم سخن با او آغاز كنيم ، ولى وقتى تبسم مى كرد ، دندان هاى او بسان گوهرهاى منظم ، آشكار مى گرديد .
ب) در روايتى آمده است : «روزى امام صادق عليه السلام در حال گذر ، يكى از اصحاب خود را كه فرد با شخصيتى بود ، ديد كه يك ماهى خريده و به دست گرفته و به منزل مى برد . امام صادق عليه السلام به او اعتراض نمود و فرمود : شما كه در بين مردم شناخته شده هستيد ، نبايد خود را در انظار ديگران خوار و سبك جلوه دهيد . بنابراين ، از باربرى بخواهيد تا بار شما را به منزل برساند و در ازاى آن به وى پول بدهيد.»
نتيجه آن كه مؤمن بايد طورى زندگى كند كه نه ذلت و تملق و مسكنت بر وجود او سايه بيفكند و نه تكبر و عجب و فخرفروشى از اعمال و حركات و چهره ى او نمايان گردد ، بلكه چنان معتدل بايد باشد كه هم فطرت بى شائبه ى انسان ها آن را بپسندد و هم عقل نظرى و عملى بر آن صحه بگذارد و اين نكته ى لطيفى است كه امام سجاد عليه السلام در جمله هاى اين فراز بدان اشاره نموده است .
اللهم صل على محمد و آل محمد ، و متعنى بهدى صالح لا أستبدل به ، و طريقة حق لا أزيغ عنها ، و نية رشد لا أشك فيها ، و عمرنى ما كان عمرى بذلة فى طاعتك ، فاذا كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليك قبل أن يسبق مقتك الى ، أو يستحكم غضبك على ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و هدايت شايسته اى به من مرحمت فرما كه چيز ديگرى را جايگزين آن نكنم و راه حقى را به من بنما كه هرگز به روش ديگرى تمايل ننمايم و عزم قلبم را بر چنان رشدى استوار ساز كه گرفتار شك نگردم و عمرم را تا آن زمان دراز ساز كه در اطاعت تو صرف گردد و هر گاه عمر من چراگاه شيطان قرار گيرد قبل از آن كه مورد خشم و غضب تو واقع گردم ، اجل و سرآمد عمر مرا برسان و به سوى خويشم بخوان .
پايدارى در عمل
مضمون همه ى جمله هاى اين فراز ، مسئله ى پايدارى در كار و ثابت قدم در روش و درخواست تصميم قاطع و اداى تكاليف بدون تذبذب و تزلزل است .
يكى از بارزترين نشانه هاى سلطه ى شيطان بر دل و جان آن است كه فرد را در امور خود مردد و دودل مى كند تا پيوسته امور خود را با دل زدگى رها كند و بدين ترتيب عمر او در پوچى و بى خاصيتى بگذرد . شيطان دوست دارد شاهد بر باد رفتن سرمايه ى اصلى انسان – عمر – باشد . از اين رو ، امام عليه السلام در اين فراز به پيشگاه خدا عرض مى كند : خدايا ، هدايتى به من عطا فرما كه بر آن پايدارى ورزم و راه حقى كه با دودلى و ترديد با آن برخورد نكنم ، بلكه مقصد عالى و معينى را در نظر گيرم و با تمام تلاش به طرف مقصد و مقصود حركت كنم و اگر لازم باشد در اين راه گرفتارى هاى بسيارى را به جان بخرم و با موانع فراوان به مقابله برخيزم . مدد كن كه آنها را يكى پس از ديگرى پشت سر گذارم و هيچ گاه در عزم خود، كم ترين ترديدى به خود راه ندهم و با همت عالى به سوى قله ى مقصود عروج نمايم و نيت صالح من پيوست عمل و فعاليتم باشد و مرا به جانب رشد بكشاند و به هيچ چيز جز رسيدن به همان رشد و تكامل نينديشم .
كسى كه چنين باشد ، انسانى مثبت و موفق خواهد بود و البته اين توفيق عظيم به قيمت تلاش در تمام عمر به دست مى آيد و فرد بايد در راه پيدايش آن از هيچ تلاشى دريغ نورزد ؛ بدين جهت ، قرآن كريم در توصيف مؤمنان راستين فرمود :
(الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ألا تخافوا و لا تحزنوا) ؛
آنان كه خداجويند و در اين قول هرگز ترديد نكرده و پايدارى كرده اند ، فرشتگان بر آنان نازل شده و مژدگانى مى آورند كه شما از ترس و اندوه در امان هستيد .
نيز در حديث آمده است :
المؤمن كالجبل لا تحركه العواصف ؛
مؤمن همانند كوهى است كه هيچ تندبادى او را از جاى خود حركت نمى دهد و متزلزل نمى سازد .
حيات برين
در ذيل همين فراز ، نكته ى جالبى عنوان شده است ؛ معصوم عليه السلام مى فرمايد : آن كس كه از استحكام و ثبات برخوردار نيست در طريق هدايت قدم نزده و پيوسته عمر در دودلى و شك مى گذراند و عمر خود را در راه رشد و تكامل صرف نمى كند ، مرگ او از حياتش برتر است و بايد از خدا بخواهد كه قبل از پيدايش غضب و خشم الهى دنيا را ترك كند ، زيرا در درازى عمر پيوسته به طرف محور منفى ها حركت مى كند و هر چه بيشتر در دنيا بماند ، سقوط خطرناك ترى در پى خواهد داشت .
اكنون ، در عصر حاضر شاهد جريان هاى بسيار خطرناكى هستيم كه بر سر راه نسل جوان ، كمندهايى به ظاهر آراسته ، ولى به باطن سخت وحشت زا و شقاوت آور ، تعبيه كرده اند كه ره آوردى به جز پوچى و بى بند و بارى ندارد و كسانى را كه فريب آنها را بخورند ، به عنصرى دو دل و تهى از همت و بينش و درايت تبديل مى كند .
اللهم لا تدع خصلة تعاب منى الا أصلحتها ، و لا عائبة أونب بها الا حسنتها ، و لا أكرومة فى ناقصة الا أتممتها ؛
خديا ! هيچ خصلتى كه موجب سرزنش من باشد ، در من باقى منه و هيچ عيبى را كه مورد ملامت باشد ، در قلب من وامگذار جز آن كه تو آن را به صفت پسنديده اى تبديل فرمايى و هيچ صفت كريمه ى ناقصى در من باقى مگذار مگر آن كه آن را كامل گردانى .
معيار كمال و نقص صفات انسانى
صفات انسانى به سه دسته تقسيم مى شوند :
صفت مردم پسند كه جزء آداب اجتماعى است و در معاشرت ها ، رعايت آن لازم است و چه بسا فرد با نبود آن سرزنش مى شود ، اگر چه با قطع نظر از رسم عرفى داراى مذموميت ذاتى نيست ؛ همانند بسيارى از رسوم مباح كه در بين مردم رعايت آن لازم و حتمى تلقى شده است ، هم چون طرز مهمان دارى ، غذا خوردن ، لباس پوشيدن ، ورود و خروج در مجالس كه هر يك ادب خاصى دارد و مقبول جامعه است و عدم رعايت آنها ، موجب انگشت نمايى در بين مردم مى شود . از اين رو ، در روايت آمده است :
ان شر عباد الله ، ألمشار اليه بالأصابع ؛
بدترين بندگان خدا ، كسى است كه انگشت نما باشد .
بنابراين ، حضرت سجاد عليه السلام در جمله ى اول اين فراز خواستار اصلاح برخى از همين مقبولات جامعه است كه از طرف شارع مقدس اعتبارى ندارد .
قسمت دوم اين فراز درخواست دورى از صفاتى است كه موجب عيب و نقصان اجتماعى است . اين بخش با قسم نخست فرق دارد ، زيرا امام در قسمت اول ، تكميل صفات بايسته را درخواست نموده است ، ولى در اين جا دورى از عيب هايى را طلب نموده كه نقصان عرفى و اجتماعى دارد . به بيان ديگر ، امام عرضه مى دارد : آن چه را مردم عيب مى دانند – هر چند ذاتا كاستى نباشد – از دامن ما پاك گردان و موجبات نفرت و دورى مردم را از ما دور فرما .
توجه به دو نكته در اين جا ضرورى است :
الف) رسومى هست كه عدم رعايت آن از نظر مردم ممنوع است ، ولى در عين حال شارع به عنوان حكم ثانوى ، رعايت ترك آن را لازم مى داند كه مبادا شخص راهنما در بين مردم ، به ارتكاب امور غيراخلاقى يا غيرعقلانى مشهور گردد .
ب) اين موضوع غير از پديده ى منفور «مد» است كه منشأ سياسى دارد و نقشه ى شوم استعمارى است كه مسلمانان بايد در برابر آن هوشيارانه عمل كنند ، چرا كه مد در حقيقت نوعى ابزار سنجش جامعه شناختى است كه تئوريسين هاى نظام سلطه ى جهانى ميزان تأثيرپذيرى و انفعال ملت ها را بدين وسيله تست مى كنند و بر پايه ى اطلاعات به دست آمده، به تنظيم رابطه ى استعمارى خود با ملت ها مى پردازند.
2. دسته دوم ، سلسله صفاتى است كه عقل و شرع ، هر دو ، آنها را زشت دانسته اند و موجب نقصان وجودى مى باشند ؛ از قبيل : حسد ، بخل ، كبر ، عجب ، كينه ورزى و ... كه جملگى به شدت مورد نهى شارع مقدس است و فطرت انسان از آنها بى زار است و آيات و روايات و كلمات بزرگان در پليد شمردن آنها هم داستان اند .
اتصاف به اين امور ، خروج از كرامت و كمالات را در پى دارد ؛ چنان كه حتى گاهى به خروج از عالم انسانيت و ورود به عالم حيوانيت منتهى مى گردد و در سخنان حضرت سجاد عليه السلام با لفظ «عائبه» - آن چه خود عيب است نه آن چه كه مردم آن را عيب بشمارند – از اين صفات پست ياد شده است .
ب) دسته ى سوم ، صفات حميده است كه حضرت سجاد عليه السلام از خداوند سبحان نيل به درجات والا و كامل اين صفات را درخواست فرموده است ، مثلا ممكن است فرد عادل يا متقى يا كريم باشد ، ولى تا عدالت كامل و تقواى ناب و خالص يا كرم تام و بى چشم داشت ، فاصله داشته باشد ؛ پس جا دارد كه آدمى از حضرت حق – عز اسمه – تكميل اين فضايل را بخواهد .
اللهم صل على محمد و آل محمد ، و أبدلنى من بغضة أهل الشنآن المحبة ، و من حسد أهل البغى المودة ، و من ظنة أهل الصلاح الثقة ، و من عداوة الأدنين الولاية ، و من عقوق ذوى الأرحام المبرة ، و من خذلان الأقربين النصرة ، و من حب المدارين تصحيح المقة ، و من رد الملابسين كرم العشرة ، و من مرارة خوف الظالمين حلاوة الأمنة ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و به جاى كينه ى دشمنان و عداوت بدخواهان ، تو به من محبت عنايت فرماى و به جاى حسد ستمگران ، از مودت خود نصيبم ساز و به جاى بى اعتمادى صالحان ، اعتماد و اطمينان آنان را ارزانى ام دار و در برابر دشمنى نزديكان ، دوستى آنها را عطايم كن و به جاى بدرفتارى خويشان ، رسيدگى و نيكويى آنان را مرحمت نما و بى وفايى و بى مهرى نزديكان را به يارى مبدل ساز و به جاى دوستى ظاهرى مدارايى ، محبت راستين آنان را روزى ام فرما و به جاى راندن ياران و روى بر تافتن معاشران ، پذيرش و رويكرد و نرمش معاشرت آنان را به من عطا فرما و تلخى ترس از ظالمان را به شيرينى امن و امان مبدل ساز .
همبستگى افراد ؛ عوامل و آثار
اين فراز مبتنى بر لزوم الفت و برقراى همبستگى در ميان افراد جامعه از خانواده تا فاميل و همسايگان و تمامى افراد اجتماع و برخوردارى جامعه از امنيت است ، چرا كه شريعت اسلامى بر مبناى تشكيل حكومت و مديريت جامعه ، سامان يافته است و تنها با قانون مدارى در جامعه ى بشرى قابل اجرا مى يابد .
از ديدگاه روان شناسان اجتماعى و نيز جامعه شناسى سياسى چنين تشكلى ، با هماهنگى و تفاهم و هم دلى و هم سويى ، به دست آمدنى است . از اين رو ، امام صادق عليه السلام مى فرمايد :
يحق على المسلمين الاجتهاد فى التواصل و التعاون على التعاطف و المواساة لأهل الحاجة و تعاطف بعضهم على بعض حتى تكونوا كما أمركم الله عزوجل (رحماء بينهم) ... ؛
بر مسلمانان واجب است در راه همبستگى و الفت و كمك به بى مايگان و محبت به يكديگر تلاش كنند و چنان گردند كه خداوند متعال دستور داده و گفته است : مؤمنان بر يكديگر رحمت مى ورزند ... .
اين مسئله تا بدان پايه حياتى است كه خداوند صراحتا دستور اخراج عوامل تفرقه افكن را از جامعه مسلمانان ابلاغ فرموده است :
(والذين اتخذوا مسجد ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤمنين و ارصادا لمن حارب الله ... لا تقم فيه أبدا) ؛
و كسانى هستند كه مسجد را دستاويز زيان رساندن و كفر و تفرقه اندازى بين مؤمنان و نيز كمين گاهى براى خداستيزان و دشمنان رسول خدا ساختند ... هرگز در آن مسجد به نماز نايست .
نيز در جاى ديگر ، مفسده جويى و فتنه انگيزى در جامعه ى اسلامى را فاجعه آميزتر از قتل و خون ريزى معرفى نموده و مى فرمايد :
(والفتنة أشد من القتل).
بنابراين ، بناى شارع مقدس بر آن است كه فتنه و سوءظن و بدبينى و تضاد بين مردم را از پيكره ى جامعه اسلامى ريشه كن فرمايد ، تا محيط اسلامى ، بسترى براى برادرى و همبستگى و هم سويى گردد ؛ به طورى كه امنيت و اعتماد و برادرى بر تمام پيكره ى جامعه حاكم باشد . از همين رو ، امام عليه السلام ظلم ستيزى و ستم زدايى را پيش نياز مهم و بسترساز نيل بدين هدف مقدس دانسته است ، چرا كه ستم كارى و بى عدالتى منشأ همه ى بغض ها وكينه ها وبدبينى ها وتضادها است.
دعا ، قالب بايسته هاى دستورى و اخلاقى
اگر چه مضامين بلند در قالب دعا مطرح شده است و امام عليه السلام از خداوند متعال درخواست اجابت فرموده و به امت نيز دستور خواندن و خواستن داده است ، اما حقيقت مسئله آن است كه امام سجاد عليه السلام داراى موقعيت ويژه اى بود و براى مردم، امكان سوال آزاد و دريافت جواب نبود؛ از اين رو ، بهترين راه را در آن ديده است كه مجموعه دستورهاى مورد نياز امت را به صورت دعا براى آنان تدارك ببيند و بايسته هاى دستورى و اخلاقى و نيز ناهنجارى هاى رفتارى را در اين قالب به امت ابلاغ كند . از اين گذشته ، اسلام اصلاح عميق جامعه را معلول اصلاح افراد مى داند ، زيرا جامعه چيزى جز تكرر فرد نيست و با اصلاح مؤلفه هاى سازنده ى جامعه ، بافتى همگن و يك پارچه و مستحكم از انسان هاى تربيت يافته تشكيل مى يابد ؛ بنابراين ، اگر افراد به صلاح و رشد نرسند ، تصور جامعه اى رشديافته و بالنده ، توهمى خام بيش نيست ، چرا كه جامعه يك مفهوم انتزاعى است و حقيقت وجودى آن خود قابل بررسى است و نمى توان آن را ناديده گرفت . به ديگر بيان ، مباحث تربيتى اسلام ، فرد محور است . برخلاف مباحث اجتماعى و مديريتى اين آيين مقدس كه آن جا ملاك تعيين كننده ، مصالح نظام اجتماعى امت اسلامى است و طبعا هر يك از اين دو حوزه ، پيامدها و آثار ويژه اى دارد كه شايسته است محققان در اين عرصه ها، اهتمام ويژه اى داشته باشند.
اللهم صل على محمد و آله ، و اجعل لى يدا على من ظلمنى ، و لسانا على ما خاصمنى ، و ظفرا بمن عاندنى ، و هب لى مكرا على من كايدنى ، و قدرة على من اضطهدنى ، و تكذيبا لمن قصبنى ، و سلامة ممن توعدنى ، و وفقنى لطاعة من سددنى ، و متابعة من أرشدنى ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و به من قدرتى عطا فرما كه بتوانم ستم را از خود دور گردانم و زبانى كه به وسيله ى آن با خصم جدال نمايم و مرا بر كسى كه با من دشمنى مى كند ، پيروز گردان . بار الها ! مكر عليه آن كسى كه دام كيد فرا راهم گسترانيده ، ارزانى ام كن و نيرو و چيرگى بر كسى كه بر من ستم رانده ، عطايم فرما و دروغ گويى را كه به من ناسزا مى گويد و ناروا مى بندد افشا كن و سلامتى نسبت به تهديدهاى ديگران را به من ارزانى فرما و موفقم بدار كه در اطاعت از ناصح مشفق و ارشاد و راهنمايى هاى به حق او بكوشم .
جايگاه گذشت و انتقام و تأديب
اين فراز دستور جامع به امت اسلامى كه نبايد پيوسته حالات انفعالى داشته باشند ؛ به طورى كه ظلم را از هر كسى بپذيرند و در مقابل ستمگران صبر پيشه كنند يا آنان را عفو نمايند ، بلكه صبر و عفو جايگاه ويژه ى خود را دارد و انتقام و تنبيه ظالم نير موطن ديگرى .
برخى آگاهانه يا ناآگاهانه دچار اشتباه مى شوند و اين دو را با هم خلط مى كنند ، در حالى كه اگر دوستى صميمى برخورد تند و خلاف انتظار كند و بدانيم كه اين عمل او از اشتباهى سرچشمه گرفته و يا آن دوست به خشم و غضب ناگهانى گرفتار شده است كه از طبع خشن و زورگو و ستمگر نشأت نيافته است و صرفا پديده اى غيرقابل پيش بينى بوده است ، قطعا چنين روى دادى قابل عفو و اغماض است و در چنين مواردى آيين مقدس اسلام ، هرگز اجازه ى عكس العمل سريع نمى دهد و اصولا چه بسا همان عفو و اغماض او را چنان منفعل كند كه هرگز از انتقام ، چنان عبرت نگيرد و همين عكس العمل اخلاقى ، او را بسازد و چه بسا كه خسارت را با چندين برابر جبران كند .
ولى اگر ظلم و تجاوز از دشمن و يا فرد مكار و حيله گرى سر زند كه از صبر و تحمل سوءاستفاده مى كند ، هرگز در مقابل او نبايد شكيبايى نشان داد بلكه بايد در تأديب او كوشيد ، چرا كه :
الظالم و المنظلم كلاهما فى النار ؛
ستمكار و ستم پذير هر دو در آتش اند .
و وقتى از معصوم عليه السلام درباره ى اين سخن سؤال مى شود ، پاسخ مى دهد كه پذيرش ظلم موجب مى شود ظالم بيشتر طغيان گرى كند . در روايت آمده است : «به ظالم نيز كمك كنيد . راوى با تعجب سؤال مى كند كه چگونه به ظالم كمك كنيم ؟ امام عليه السلام فرمود : در مقابل ظلم او بايستيد و نگذاريد بيشتر طغيان كند .»
بدين ترتيب مى بينيم كه اين فراز حاوى دستورهاى حقوقى عميقى است كه شارع مقدس آنها را به شكل حكيمانه و حساب شده در هر مورد به امت خود ابلاغ فرموده است و در حالى كه نظام هاى حقوقى بشرى در سيستم جزايى خود ، فقط كيفر فرد جنايت پيشه را در نظر مى گيرند ، دين مقدس اسلام گذشته از كمك به مظلوم و تأديب ظالم ، نجات او از منجلاب گناه و طغيان را نيز لحاظ كرده است . نيز مى دانيم كه خداوند متعال حتى بندگان گناه كار خود را دوست دارد و به گرفتارى آنان راضى نيست و در هر شرايطى براى رشد و باز داشتن ايشان از گناه و طغيان ، تمهيداتى مقدر فرموده است .
گذشته از تمام اين مصالح ، شهامت و عزت كسانى كه مورد ستم واقع مى شوند نيز لحاظ شده است . ايستادگى در مقابل ظلم و تبهكارى مكاران و سلطه جويان و عفو با قدرت و دورى از تجاوز على رغم توانايى بر آن ، به راستى باشكوه است . از اين رو ، شمشير كشيده ى اسلام براى كسب قدرت عادلانه اى است كه بندگان صالح در پناه آن توان رشد داشته باشند و امت رشيد و نجيب در امن و امان و مصونيت همه جانبه ، با ذهنى آزاد و فارغ به شكوفايى دست يابند و حاصل به فعليت رساندن استعدادهاى خويش را به نسل هاى بعد تقديم نمايند .
نكته ى آخر ، افزون بر بايستگى عزت طلبى ، لزوم تبعيت و اطاعت از مربيان و خيرخواهان جامعه است .
اللهم صل على محمد و آله ، و سددنى لأن أعارض من غشنى بالنصح ، و أجزى من هجرنى بالبر ، ، و أثيب من حرمنى بالبذل ، و أكافى من قطعنى بالصلة ، و أخالف من اغتابنى الى حسن الذكر ، و أن أشكر الحسنة ، و أغضى عن السيئة ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و به من آن قدرت روحى را عطا فرما كه بتوانم در حق كسى كه با من رفتار نفاق آميز دارد ، ناصح و مشفق باشم و به آن كه مرا ترك كرده ، رسيدگى و نيكويى كنم و به كسى كه خير خود را از من منع كرده ، خير برسانم و پاداش كسى را كه از من بريده ، بخردانه عطا كنم و از آن كه پشت سرم غيبت مى كند ، به خوبى و نيكى ياد كنم و بر بدى چشم پوشم .
اهميت ايثار و گذشت اخلاقى و نتايج آن
اين فراز بر ايثار و گذشت اخلاقى در نظام تربيتى مبتنى است كه در نوع خود از تعاليم ويژه ى مكتب تربيتى اسلام مى باشد و در آموزه هاى اخلاقى ساير نظام هاى تربيتى مشاهده نمى شود .
حقيقت اين است كه انتقام به جز فرو نشاندن غضب و اشباع قوه ى غضبيه ، اثر مستقيم ديگرى بر فرد نمى گذارد ، بلكه گاهى روح خودمحورى را در فرد دامن مى زند ، اما گذشت اخلاقى به مثابه ى يك روش تربيتى ، گذشته از جنبه ى درمانى كه براى بيمار اخلاقى در بر دارد و در ذهن و روح او تأثير عميق مى نهد ، به او مى فهماند كه گذشت و چشم پوشى از خطاكاران ممكن است و او با ديدن اين عمل اخلاقى ، آسان تر به سوى طريق هدايت گام برمى دارد و بر زارى و التجاى او به درگاه الهى و ادب عبوديت او مى افزايد و موجب تعالى اخلاقى او مى شود .
از سوى ديگر ، نتيجه اى كه معمولا بعد از سال ها رياضت و مشقت و مواظبت به دست مى آيد ، گاهى با اين گونه گذشت ها به يك لحظه مى توان نصيب خود ساخت ؛ چنان كه همين قضيه در موارد متعدد براى اولياى خدا پيش آمده و براى ما نقل شده است كه در نتيجه ى گذشت ، باب هاى عظيمى براى اهل سلوك گشوده شده است .
از جمله در مورد مرحوم آقاى سيد هاشم حداد ، نقل شده است كه حضرت سيد همواره از سوى يكى از بستگانش كه بى ادب و گستاخ بود ، رنج مى برد . يك روز گرم تابستانى جناب سيد هاشم به محض ورود به منزل ، آن فرد شروع به هتاكى و فحاشى مى كند ، ولى جناب سيد حداد بدون آن كه با مقابله ى به مثل ، غضب آن شخص را تشديد كند ، خانه را ترك مى گويد و بلافاصله با عنايت سبحانى و به بركت اين گذشت و جوان مردى ، فتح باب عظيمى براى او رخ مى نمايد .
هم چنين يكى از اساتيد گرانمايه ى حوزه ى علميه ى قم – ايده الله تعالى – فرمود : در يك آدينه كه مدينه مشرف بودم ، به قصد اداى نماز جمعه به مسجد النبى صلى الله عليه و آله رفتم . هجوم جمعيت بسيار و صفوف سخت به هم فشرده بود ، ناگاه فردى از راه رسيد و با كمال بى ادبى و دور از نزاكت اجتماعى خود را به زور داخل يكى از صفوف جاى داد ؛ به گونه اى كه فرد ديگرى قهرا از صف خارج شد ، ولى او بدون هيچ گونه واكنشى ، كفش خود را برداشت و از مسجد بيرون رفت . آن استاد عظيم الشأن فرمود : ثوابى كه آن فرد در اثر همين گذشت دريافت كرد ، هزاران بار از ثواب نماز خواندن در مسجد النبى صلى الله عليه وآله بيشتر بود.گذشت اخلاقى در روايات بسيار مورد سفارش و تأكيد قرار گرفته است ؛ از جمله ثقة الاسلام كلينى طى حديث صحيحى نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام به نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى فرمايد :
ألا أخبركم بخير خلائق الدنيا و الآخرة ؟ ألعفو عمن ظلمك ، و تصل من قطعك ، و الاحسان الى من أساء اليك ، و اعطاء من حرمك ؛
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ضمن چنين فرمود : آيا شما را از بهترين خصلت هاى دنيا و آخرت آگاه سازم ؟ از دشمن ستمگرت ، انتقام نگيرى و با كسى كه با تو قطع رابطه مى كند ، رابطه برقرار كنى و به آن كه در حقت بدى روا داشته ، احسان كنى و كسى را كه تو را محروم ساخته ، مورد موهبت و عطاى خود قرار دهى .
جايگاه گذشت اخلاقى
بايد توجه داشت كه دستور پيش گفته – چنان كه در فراز قبل گذشت – همه جا قابل توصيه نيست ، بلكه برخورد بايسته با اشخاص مختلف و موقعيت هاى گوناگون فرق مى كند ؛ گاهى عفو موجب طغيان و گاهى عامل بدآموزى است ؛ مثلا كسى كه عناد و ستم براى او عادى است ، محدوديت او ، عين مصونيت خود او و ديگران است و بايد با هر روش و ابزارى – و لو تنبيه – او را سر جاى خود نشاند . بنابراين ، بايد موارد را با دقت بررسيد .
اللهم صل على محمد و آله ، و حلنى بحلية الصالحين ، و ألبسنى زينة المتقين ، فى بسط العدل ، و كظم الغيظ ، و اطفاء النائرة ، و ضم أهل الفرقة ، و اصلاح ذات البين ، و افشاء العارفة ، و ستر العائبة ، و لين العريكة ، و خفض الجناح ، و حسن السيرة ، و سكون الريح ، و طيب المخالقة ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و مرا به زيور صالحان و زينت تقواپيشگان بيآرا ، تا مانند ايشان در گسترش عدالت و فرو بردن خشم و خاموش كردن شعله ى غضب و گرد آوردن آنان كه از يكديگر جدا شده اند و اصلاح روابط متخاصمان و نشر معروف و پوشاندن منكرات و نرمش در خلق و تواضع و نيك رفتارى و ملايمت و آرامش و خوش خلقى بكوشم .
ترسيم چهره ى صالحان و راه كار دستيابى به ملكه ى عدالت
امام سجاد عليه السلام در اين جا به ترسيم چهره ى صالحان و پرهيزگاران پرداخته است و به شكل ضمنى ، راه كار دستيابى به رستگارى و آراستگى به تقوا و ملكه ى عدالت را تبيين فرموده است .
حضرت ابتدا به خداوند متعال – جل جلاله – عرض مى كند : مرا به زيور صالحان و زينت تقواپيشگان بيآراى ، سپس به تبيين سنخ و جنسيت اين زينت ، مى پردازد و براى اين منظور دوازده صفت را با عبارت هاى بسيار زيبا و سبكى شيرين و دل نشين ، باز گفته است كه نخستين آنها لزوم عدالت ورزيدن و سعى در گسترش دادن آن در جامعه است و اين خود ، دو بخش دارد :
1. لزوم متصف بودن فرد به ملكه ى عدالت ؛
2. بايستگى گسترش دامنه ى دادورزى و دادگرى در سطح جامعه ى انسانى .
اقسام عدل
1. عدل در رعايت احكام شرعى ، كه يك ملكه ى نفسانى و موجب دورى از محرمات و برخى شبهه ها و عمل به واجبات وجود آن در تصدى منصب امامت جماعت و قضاوت و ... ضرورى است .
2. عدل اخلاقى كه از شاخه هاى عقل عملى در علم اخلاق شمرده شده است و شجاعت ، عفت و حكمت حد وسط بين افراط و تفريط در صفات اخلاقى است و به دارنده ى اين سه صفت در اصطلاح علم اخلاق ، عادل گفته مى شود .
3. عدل تكوينى ؛ يعنى خداوند متعال نظام هستى را بر حسب حكمت بالغه آفريده است ؛ به گونه اى كه در قرآن كريم از آفرينش خود ، به نظام احسن تعبير فرموده است . معيار حاكم بر اين نظام احسن ، در حقيقت همان عدالت است و پاسخ بسيارى از پرسش هاى عقيدتى و اخلاقى در گرو فهم عميق اين حقيقت است .
4. عدل تشريعى ؛ يعنى تكاليف دينى در حد توان بشر تنظيم شده اند و آن چه را كه خداوند سبحان واجب يا حرام كرده ، بر طبق مصالح واقعى انسان ها مى باشد.
5. عدل جزايى ؛ يعنى نظام كيفرى الهى در قيامت بر اساس موازين قسط استوار است و بدين جهت هر كس به جزاى متناسب با اعمال خود خواهد رسيد .
6. عدل الهى ؛ يعنى قول و فعل و صفات حضرت حق – جل و علا – عين حق و عدل است كه همان نظام علم فعلى او است . به ديگر سخن ، صحيفه ى هستى ، علم فعلى خدا است ؛ از اين رو ، قرآن كريم مى فرمايد :
(الحق من ربك).
يعنى فعل حق سبحانه را استقامت و استوارى تشكيل مى دهد ؛ هم چنان كه دستورهاى تشريعى و قانونى خداوند سبحان نيز عين حق و عدل است ، چه آن كه بر حسب فطرت انسانى و منطبق بر همه ى ساحت هاى حيات بشرى است .
مقصود از عدالت در اين فراز
منظور از عدالت در اين جا ، همان عدل اخلاقى ولى بسيار كامل تر از نظريه ى ارسطويى است و خود شرح مفصلى مى طلبد . مقصود امام عليه السلام بسط و تعميق وجدان عدالت در افق نفس انسانى است كه نمودگاه آن غالبا عرصه ى حيات اجتماعى بشر است ؛ بدين جهت ، امام عليه السلام در ادامه به سراغ رفتارهاى اجتماعى و برخوردهاى اخلاقى با ديگر مردمان رفته است و از كظم غيض و اصلاح ذات البين و تواضع و خوش خلقى وعيب پوشى ياد فرموده است .
بنابراين ، مقصود امام عليه السلام گسترش عدل و پياده كردن آن در برخورد با مردم است و اين ، غير از عدل در افق نفس انسانى است . البته آيين مقدس اسلام ، جامع همه ى دستورهاى كمال آفرينى است كه در آفاق و انفس براى بشر قابل دسترسى است و دارنده ى همه ى كمالات ، صاحب اصلى مقام ولايت يعنى حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله است كه قرآن كريم خطاب به او مى فرمايد : (و انك لعلى خلق عظيم ؛ به راستى كه تو بر خلق و خوى عظيم استوارى.) هم او كه با برخورد حيرت انگيز خود با اعراب جاهلى اين حقيقت را اثبات كرد و كمالات نفسانى آن يگانه ى وجود ، به آن جا رسيد كه هيچ ملك مقرب و نبى مرسلى حتى طمع وصول به آن مقامات را نداشت ، بلكه رسالت او در بين ملائكه ، به صورت حكم عدل ، و بر ساير هستى به مثابه ى واسطه ى در وجود و تنظيم مراتب آن ثابت بود.
والسبق الى الفضيلة ، و ايثار التفضل ، و ترك التعيير ، و الافضال على غير المستحق ، و القول بالحق و ان عز ، و استقلال الخير و ان كثر من قولى و فعلى ، و استكثار الشر و ان قل من قولى و فعلى ، و أكمل ذلك لى بدوام الطاعة ، و لزوم الجماعة ، و رفض أهل البدع ، و مستعمل الرأى المخترع ؛
و مرا در پيشى گرفتن در كسب فضايل موفق بدار و ياريم كن تا بخشايش و بذل احسان را برگزينم و سرزنش ديگران را ترك گويم و تفضل خود را نسبت به كسانى كه شايسته آن نيستند ، ترك كنم و بر سخن حق اصرار ورزم – اگر چه قايل به آن كم باشد (يا گفتن آن مشكل باشد) – و اعمال خير خود اعم از گفتار و كردارم را اندك شمارم ، اگر چه بسيار باشد و همه ى اين خواسته ها را همراه با توفيق بخشيدن در پايدارى بر عبادت و بندگى خود ، در حق من كامل فرما و عنايتى كن تا با عموم مسلمانان همگام باشم و نواى ناهم خوانى ، ساز نكنم و از هر گونه بدعت گذارى و دسته بندى در حاشيه ى جامعه ى مسلمانان برحذر باشم .
انسان موجودى برتر
اين فراز را بايد دنباله و تتمه ى مسئله ى قبل – يعنى لزوم بسط عدل – به شمار آورد.
روح متعالى انسانى در اثر تكامل ، مبدأ همه ى صفات كمال و اخلاق و فضايل مى گردد كه جوهر ذاتى انسان ، آماده ى اكتساب تمام صفات پسنديده و كمالات است . بنابراين ، خداوند متعال در بين موجودات ، موجودى افضل از انسان نيافريده است . به ديگر سخن ، اين روح بلند انسانى است كه همه ى فضايل را ساخته و بدان ها متصف مى گردد و اگر انسانى در كار نبود ، فضيلتى هم موجود نبود و كمالات بى معنا مى نمود . بر اين اساس ، هر حسن و جمالى قائم به وجود انسان است و در عالم ممكنات ، همه ى فضيلت ها از نفس قدوسى انسان سرچشمه مى گيرد و نمى از يم بى كرانه ى اين خليفة الله مى باشد . بنابراين ، اگر انسان در مقام فضيلت بر ديگرى سبقت مى گيرد و يا همه ى كارهاى خير خود را كم مى بيند يا سخن حق را – با وجود طرفداران اندك – انتخاب مى كند يا بدعت ها را شناخته و از آنها دورى مى كند ، همگى دليل آن است كه انسان كامل از علم ، افضل و از فضيلت ، برتر است و سزد كه او را والاترين خير عالم وجود و برگزيده ى حضرت معبود به شمار آورد .
يك شبهه و پاسخ آن
ممكن است اين شبهه به ذهن خطور كند كه اگر قايل به اتحاد عاقل و معقول باشيم ، عالم عين علم و عادل عين عدالت خواهد بود ، پس برترى در اين زمينه راه ندارد .
پاسخ آن است كه چنان چه يكى از اعراض با جوهر متحد شود ، ذات آن جوهر با علم و در مرتبه ى علم ، عين علم است و با عدالت و در مرتبه ى عدالت ، عين عدالت مى باشد و با شجاعت و در مرتبه ى شجاعت ، عين شجاعت است ، ولى آن ذات متعالى خود در رتبه اى فراتر و برتر از همه ى اين مراتب است ، زيرا او است كه با همگى متحد است و اگر هر يك از صفات در خارج با يكديگر مصداقا متحد هستند ، آن نيز به بركت خود ذات است ؛ يعنى گستره ى وجودى ذات ايجاب مى كند كه همگى آنها عين يكديگر باشند و اين در حالى است كه هر يك از صفات از اين اقتضا تهى است ؛ چنان كه ذات شجاعت هرگز عين ذات صبر نيست و علم ، عين عدالت نخواهد بود ، بلكه مأمن وجودى ذات انسان ، درياى وسيع و ژرفى است كه همه چيز در آن مقام به يكديگر مى پيوندد و اين تحقيق رشيق و مطلب ناب و عميق ، به روشنى از سخن گهربار مولايمان ، حضرت سجاد عليه السلام در اين فراز استفاده مى شود .
دو قسمت از اين فراز بسيار چشم گيرتر است :
1. معيار ، حق است نه مردم
امام عليه السلام فرمود : بايد به حق سخن راند ، اگر چه طرفدار بسيار نداشته باشد . معناى اين پند حكيمانه آن است كه حق را نبايد با مردم و كثرت طرفدار شناخت ، بلكه مردم را بايد با معيار حق سنجيد ؛ اميرمؤمنان عليه السلام فرمود : «و لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة أهله ؛ در راه حق ، به خاطر كمى اهل آن ، احساس تنهايى و وحشت نكنيد.» و اين يكى از آزمايش هاى مهم قدرت ايمان انسان ها است كه در ايام روى برتافتن خلق از حق و كم رنگ شدن خط هدايت ، كم ترين خدشه اى در ذهن و عزم آنها نسبت به حق مدارى وارد نشود.
2. پايدارى در بندگى
حضرت سجاد عليه السلام از خداوند سبحان دوام و پايدارى در بندگى را طلب فرموده است ؛ به گونه اى كه در هيچ حال و موقعيتى دست از وظيفه بر ندارد و اين يكى از پرثمرترين دستورهاى قرآن كريم است كه مى فرمايد :
(فاستقم كما أمرت)؛
آن گونه كه فرمان داده شده اى ، استقامت ورز .
كه دشوارترين تكليف را براى يكايك مسلمانان رقم زده است . اصولا از آن جا كه مردمان اهل پايمردى و نستوهى بسيار اندك اند ، سقوط در اين مرحله بسيار محتمل است ؛ از اين رو ، همتى بلند و عزمى پولادين بايد تا از گردنه هاى صعب العبور اين مسير به سلامت گذر كرد و بار تكليف را در وادى ايمن مقصد ، به زمين نهاد .
اللهم صل على محمد و آله ، و اجعل أوسع رزقك على اذا كبرت ، و أقوى قوتك فى اذا نصبت ، و لا تبتلينى بالكسل عن عبادتك ، و لا العمى عن سبيلك ، و لا بالتعرض لخلاف محبتك ، و لا مجامعة من تفرق عنك ، و لا مفارقة من اجتمع اليك ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و وسيع ترين روزى را به هنگام كهن سالى نصيبم فرما و بيشترين تاب و توان را به هنگام پيرى عنايتم كن و به كسالت در بندگى و كورى در تشخيص راه مبتلايم مگردان و اقدام بر خلاف مقتضاى محبتت و دوستى با دشمنانت و جدايى از دوستانت را برايم مقدر مفرما.
درخواست هاى اين فراز به دو دسته تقسيم مى شود :
ب) طلب عافيت در شديدترين مقطع زندگى
دسته ى نخست ، خواستن نوعى عافيت در مرحله اى از زندگى است كه غالبا گرفتارى در آن شديدتر و پايدارى در برابر آن دشوار است . گرفتارى هم ممكن است به دو شكل عارض شود ؛ گاهى دو بعدى است ؛ يعنى هم جنبه ى بدنى دارد و هم بعد روحى ؛ مانند فقر و تهى دستى اى كه همراه با ضعف و سستى جسمى عارض شود و گاهى تك بعدى است ؛ يعنى تنها جنبه ى بدنى دارد ، مانند فتور و سستى جسمى . در هر حال ، هر كدام از اين گرفتارى ها نيازمند مقاومت روحى است تا فرد بتواند مشكل را تحمل كند ، چرا كه اگر مقاومت را از كف بدهد و كلمه اى كه نشانه ى عدم رضا و تسليم باشد ، بر زبان براند ، تمامى امتيازهاى خود را از دست خواهد داد .
از سوى ديگر ، صبر و بردبارى به هنگام سختى ها ، اجرى عظيم و پاداش حيرت انگيز در پى دارد و اين براى آن است كه صبر و شكيبايى ، به انسان ظرفيت وجودى مى بخشد .
بنابراين ، امام عليه السلام در اين جا به بخشى از زندگى كه غالبا پر ابتلا ، ولى مورد غفلت است و مقدمات اندكى براى آن انديشيده مى شود ، اختصاص داده است ؛ ابتلاهايى كه ممكن است هر يك موجب از دست رفتن توفيق و سلب مزاياى حسرت انگيز در يوم الحسره گردد .
2. تقاضاى عافيت
دسته ى دوم از خواسته هاى اين دعا ، عوامل تنبلى در عبادت مربوط به عوارض و حوادث باطنى و روحى است كه مشكلات بسيارى را سر راه سالك الى الله ايجاد مى كند ؛ هم چون كسالت در عبادت كه يكى از موانع جدى سلوك و تقرب است و خود عوامل مختلفى دارد .
برخى از عوامل بى رغبتى در عبادت ، عبارت اند از :
الف) ضايعه ى گناه ، كه قلب را مى ميراند ؛ به گونه اى كه اگر شخص – نعوذ بالله – از تكرار باك نداشته و در صدد جبران برنيايد ، از عالم الهى دور و به تدريج به طرف بعد حيوانى روى خواهد آورد و اگر بر عصيان اصرار ورزد ، گناهان صورت و حقيقت ديگرى هم سنخ با روح معصيت به او تحميل مى كند و او را از فطرت و صورت اوليه ى انسانى خارج مى گرداند كه طبعا به دنبال آن ، كورى دل و محروم ماندن از رحمت و فيض حق گريبان گير گناه كار خواهد شد ؛ از اين رو ، امام سجاد عليه السلام پس از عبارت : «لا تبتلينى بالكسل عن عبادتك» ، فرمود : «و لا العمى عن سبيلك» ؛ يعنى مرا به كسالت در عبادت كه كورى از راه تو را به دنبال دارد ، مبتلا مگردان .
ب) اشتغال ذهن به كثرات وارده ى بر ذهن كه موجب انعطاف و ميل شديد به طرف پديده هاى خارج مى گردد ؛ به طورى كه انسان قادر به متمركز ساختن ذهن بر عبادت و حضور قلب ، نخواهد بود .
ج) مراعات نكردن و شروط و موازين دوستى . واضح است كه هر گاه فردى از رفقاى دوست خويش ببرد و با دشمنان او بپيوندد ، يا از روى غفلت و مسامحه و كم اعتنايى ، به كارهايى دست يازد كه خاطر محبوب را رنجيده سازد ، صفا و صميميت حاكم بر آن رابطه ى دوستانه را خدشه دار خواهد ساخت . بنابراين ، هر گاه عبد با مولاى خود چنين كند ، در رحمت و عنايت ربوبى را به روى خود خواهد بست و محروميت از لذت مناجات و نشاط در عبادت يكى از پيامدهاى مهم آن است .
بدين ترتيب ، گناه كار با دست خود ، ريشه ى خيرات بسيارى را خشكانيده و محروميت هاى زيادى را نصيب خويش مى سازد ؛ به همين جهت ، بايد از گناهان صغيره نيز دورى جست ، زيرا گناه بر خلاف ادب عبوديت است و فضاى پاكيزه ى دوستى را تيره مى كندو چه بسيار ديده شده است كه پس از شكسته شدن حريم محبت ، سقوط به وادى حجاب از رحمت جناب حق قطعى شده است و همان گناه موجب پيدايش خطاى ديگر و ديگر شده ، تا آن جا كه شعله ى محبت براى هميشه به خاموشى گراييده است .
اللهم اجعلنى أصول بك عند الضرورة ، و أسالك عند الحاجة ، و أتضرع اليك عند المسكنة ، و لا تفتنى بالاستعانة بغيرك اذا اضطررت ، و لا بالخضوع لسؤال غيرك اذا افتقرت ، و لا بالتضرع الى من ذونك اذا رهبت ، فأستحق بذلك خذلانك و منعك و اعراضك ، يا أرحم الراحمين ؛
خدايا ! چنان تقدير فرما كه هنگام ضرورت و حاجت از تو درخواست كنم و در گرفتارى و مسكنت ، به تو تضرع كنم و مرا در وقت اضطرار گرفتار كمك خواستن از غير خود مفرما و هنگام فقر به كرنش درخواست از غير مبتلايم مكن و از زارى نزد ديگران در هنگام خوف دورم بدار كه مبادا مستحق منع و اعراض و دورافتادگى از تو گردم . اى مهربان ترين مهربانان !
پيامدهاى ناگوار يارى خواستن از غيرخدا
يكى از بزرگ ترين موفقيت هاى انسان اين است كه در هر كارى ، ابتدا مسير صحيح و صراط مستقيم را بيابد ، زيرا مبدأ و مقصد هر كارى ، دو نقطه است كه فقط يك خط مستقيم آن دو را به يكديگر پيوند مى دهد و خطوط انحرافى بى شمار موجب دور شدن از مقصد و گاهى نرسيدن به آن است . موفقيت ديگر انسان ، دست فرابردن به سوى مبدأ و مؤثر اصلى است كه اگر انسان چنين نكند ، ره گم كرده و گاهى بر عكس به طرف موانع قدم بر خواهد داشت ، يا با شكست مواجه مى شود كه سرانجام با محروميت از مطلوب ، موجب سرخوردگى شديد خواهد شد .
بدين جهت ، امام سجاد عليه السلام فرمود : خدايا ! آن گاه كه نيازمندى به سراغم مى آيد و درخواست و استعانت ضرورت مى يابد ، توفيقى به من كرامت فرما كه حاجت و مسكنت خود را فقط بر در خانه ى تو آورم و روى به حضرتت كنم ، كه مبدأ همه ى بركات و خيرات است و افزون بر اين ، قريب الوصول و در دسترس است ، چرا كه هيچ گونه مانعى از ناحيه ى آن كريم مطلق در كار نيست و هر مانعى مربوط به قصور و كوتاهى در مرتبه ى قابليت ماست .
از اين رو ، حضرت زين العباد عليه السلام استعانت از غير را به هنگام اضطرار ، فتنه اى خوانده است كه كم ترين اثر آن بى نتيجه ماندن تلاش و خواهش ها است كه انسان هرگز ، حاجت روا بر نمى گردد .
از ديگر آثار سوء درخواست از ديگران ، تحقير روح و كوتاهى همت فرد سائل است ، زيرا والا همتان هرگز به خود اجازه ى شكستن حريم مقام بلند و با عظمت انسان را – كه اشرف مخلوقات و محبوب ترين صنع حضرت رب العالمين و مخاطب به نويد الهى : (و اذا سألك عبادى عنى فانى قريب ؛ هر گاه بندگان من درباره ى من مى پرسيدند ،) بگو : (من نزديك هستم.) و بشارت : (نبى ء عبادى أنى أنا الغفور الرحيم ؛ بندگانم را مطلع كن من بسيار آمرزنده و مهربان هستم.) است – نخواهند داد . چنين فردى در واقع دل را كه حرم امن خدا است و هرگز نبايد ديگرى در آن رخنه نمايد ، به روى صاحب اصلى بسته و به روى بيگانه گشوده است .
راه ارضاى نيازها
امام عليه السلام در اين فراز نيازهاى انسانى را به سه دسته تقسيم فرمود : ضرورت ، حاجت و مسكنت ؛ به ديگر سخن ، ناگزيرى ، احتياج به فريادرسى و فقر كه هر كدام كمك خاصى را مى طلبند و اگر انسان براى دفع آنها به غير خدا پناه برد ، به خود واگذاشته مى شود و نتيجه ى آن ، پيدايش سه مصيبت ديگر است كه از نيازمندى هاى اوليه ى او بسى جان گدازتر است و آن سه عبارتند از : خوارى ، منع و اعراض و به ديگر بيان : بيچارگى ، محروميت از كمك و نعمت و بى اعتنايى نسبت به درخواست ها.
بنابراين ، هر يك از اين سه نوع گرفتارى اگر با گرايش به غير خدا يعنى استعانت به غير ، خضوع براى غير و تضرع براى غير توأم شود ، انسان به سه نوع بلا يعنى خوارى ، منع و اعراض دچار خواهد شد ؛ از اين رو ، انسان بايد در گام نخست به درگاه الهى پناه برد و بكوشد كه راه را گم نكند ، كه با گم شدن راه ، به سياه چاله هاى حرمان و نوميدى درغلطيده و گذشته از نرسيدن به مطلوب ، بر گرفتارى هاى خود خواهد افزود .
اللهم اجعل ما يلقى الشيطان فى روعى من التمنى و التظنى و الحسد ذكرا لعظمتك ، و تفكرا فى قدرتك ، و تدبيرا على عدوك ، و ما أجرى على لسانى من لفظة فحش أو هجر أو شتم عرض أو شهادة باطل أو اغتياب مؤمن غائب أو سب حاضر و ما أشبه ذلك نطقا بالحمد لك ، و اغراقا فى الثناء عليك ، و ذهابا فى تمجيدك ، شكرا لنعمتك ، و اعترافا باحسانك ، و احصاء لمننك ؛
خدايا ! خواهش ها ، سوءظن و حسدى را كه شيطان در روح من القا مى كند ، سبب يادآورى عظمت و تفكر در قدرتت و تدبير نسبت به دشمنان خود قرار بده و اگر كلمه ى ناسزا يا پرگويى ناروا يا هتك عرض مردم يا شهادت باطل يا غيبت مؤمن و يا جسارتى به شخص حاضر و مانند اينها بر زبانم جارى كند ، همگى را به سپاس گويى خود و كوشش در ثناگويى حضرتت و حركت در بزرگداشت و شكر نعمت و اعتراف به احسانت و شمارش منت هايت مبدل فرما .
انسان ؛ هدايت يا گمراهى
امام زين العابدين عليه السلام در اين فراز با اشاره به جريان تكليف پذيرى و اختيار و انتخاب گرى انسان ها ، اين حقيقت را گوشزد فرموده است كه انسان مى تواند يكى از دو راه هدايت و يا ضلالت را انتخاب كند ؛ خداوند مى فرمايد : (انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا ؛ ما راه را به انسان نموديم ، يا سپاس گزار خواهد بود ، يا ناسپاس.) يعنى راه روشن و صراط مستقيم از كج راهه شناخته شده است . بنابراين ، انتخاب با خود انسان است كه هر يك از دو راه را كه خواست بپويد .
آرى ، انسان مى تواند زبانى پرده در و باطل گو داشته باشد و مى تواند به ياد خدا و ثناگوى او باشد . امام معصوم عليه السلام از خداوند متعال در اين زمينه كمك خواسته است كه مدد فرمايد در مقام انتخاب ، بهترين را برگزيند و بنده ى خود را در كج راهه ها نجات دهد و آن جا كه بسيارى به اشتباه راه غلط را مى پيمايند ، او خود بنده اش را دستگير و راهبر باشد .
ثمره ى انديشيدن در قدرت خداوند
آن گاه امام معصوم عليه السلام تفكر در قدرت خدا را خواسته است . تفكر به معناى حركت عقل از بديهيات به طرف نظريات است ، تا بتواند حقايق مجهول را به واسطه ى معلومات كشف كند و قدرت الهى را در صنع او كه آغاز و انجام عالم را فراگرفته است ، ببيند و عجايب صنع را كه بسيار پيچيده است ، در حد توان علمى خود دريابد ، زيرا اذهان ساده و ابتدايى نيز از دريافت عظمت صنع بى بهره نيستند و هر كسى در حد ظرفيت فهم و عقل خود از منبع صنع بى پايان فيض الهى بهره ور خواهد بود و اصولا تفكر به اين دليل بزرگ ترين عبادت قلمداد مى شود كه دگرگونى همه جانبه اى در روش زندگى انسان ايجاد مى كند و فرد منحرف پس از شصت يا هفتاد سال ، به سبب تفكر ناگهانى ، مسير خود را به سوى حق سبحانه و ارزش هاى متعالى عوض مى كند و در جاده ى مستقيم هدايت گام برمى دارد ؛ بدين سبب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود : «تفكر ساعة خير من عبادة ستين سنة.» ، يا اين كه : «خير من عبادة سنة.» به هر ترتيب ، اين كه يك ساعت انديشه كردن بهتر از يك سال يا شصت سال عبادت است ، به چگونگى انديشه ورزى و عمق آن مربوط مى شود ؛ آن چنان كه گاهى پرتو انديشه ، يك سال و گاهى شصت سال و در مواردى سراسر عمر فرد را روشن مى سازد .
از اين رو ، امام رضا عليه السلام فرمود :
ليس العبادة كثرة الصلاة و الصوم ، انما العبادة التفكر فى أمر الله – عزوجل - ؛
عبادت، زيادى نماز و روزه نيست ، بلكه عبادت تفكر در امر خداوند – عز و جل – است.
درخواست عدم غفلت از دشمن
آن گاه امام عليه السلام تدبير عليه دشمنان را تقاضا نموده است ، تدبير به معناى عاقبت انديشى است ؛ به گونه اى كه انسان با لحاظ مقدمات موجود ، آينده را حدس بزند . اين درخواست در واقع هشدارى است به امت كه مبادا از دشمن غافل شوند ، چرا كه غفلت از دشمن ، شبيخون دشمن را در پى خواهد داشت.
غيبت ، آثار و راه توبه
غيبت مؤمن – كه در ادامه مورد اشاره ى امام قرار گرفته است – از آسان ترين كارها و در عين حال از بزرگ ترين گناهان است كه هرگز نبايد انسان آن را كوچك بشمارد . ساير گناهان زبانى نيز چنين است ؛ مانند : دو به هم زنى ، بهتان و استهزا .
كفاره ى غيبت ، دعا و استغفار براى شخص غيبت شده ، يا خدمت به وى در كارها و در پيش آمدهاى مشكل ، يا طلب حليت از او است ، البته طلب حليت اگر با سوءظن او يا برخورد شديدتر توأم باشد ، هيچ گاه مطلوب شارع مقدس اسلام نيست . بنابراين ، اگر غيبت شونده بخواهد براى رضايت دادن و حلال كردن غيبت كننده ، از او سخت كار بكشد ، نيازى به طلب حليت نيست و پشيمانى از غيبت و تصميم بر حفظ زبان كافى است و ان شاء الله خداوند رحمان و رحيم ، او را مى بخشد ، زيرا دليل حرمت غيبت ، حفظ شرافت مؤمنان و پيدايش صفا و صميميت است و اگر عذرخواهى و اظهار ندامت از غيبت نزد شخص غيبت شده ، موجب فوران خشم و دامن زدن به كدورت و ناراحتى گردد ، خود خلاف غرض شارع مقدس خواهد بود .
در هر حال ، آن چه امام عليه السلام در اين فراز از خدا خواسته ، بيرون شدن از چاه طبيعت و پرواز در آسمان بى انتهاى انسانيت است ؛ به گونه اى كه همه ى شرهاى زبان به نيكى ها و حسنات تبديل گردد ؛ مثلا زبان فحاش ، ذاكر خدا شده و غرق در ثناگويى حضرت حق باشد و زبان غيب گو ، حامد و تقديس گر خداوند متعال شود .
اللهم صل على محمد و آله ، و لا أظلمن و أنت مطيق للدفع عنى ، و لا أظلمن و أنت القادر على القبض منى ، و لا أضلن و قد أمكنتك هدايتى ، و لا أفتقرن و من عندك وسعى ، و لا أطغين و من عندك وجدى ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و مرا ظلم پذير قرار مده كه تو بر دفاع از من توانايى و هرگز مرا ستم پيشه قرار مده كه تو قادرى مرا از خطا بازدارى و گمراهم مپسند كه هدايت من براى تو ميسر است و بينوايم مخواه كه روزى فراخم به دست تو است و سركش و عصيانگرم قرار مده كه تو مى توانى مرا نگاه دارى .
هدايت پذيرى ، عامل نيك بختى انسان
يكى از مهم ترين عوامل نيك بختى و سعادت ، برخوردارى از روح معنويت و هدايت پذيرى است كه سوگيرى حيوانى را از لوح ذهن و جان آدمى زدوده و حيات انسانى سالم و خالى از سختى هاى ناآگاهانه را نصيب وى مى سازد و از افراط و تفريطها جلوگيرى مى كند و راه را در كشاكش طوفان هاى شكننده به روشنى باز مى نمايد . اگر هدايت آمد ، گمراهى با تمام لوازم و پيامدهاى خود رخت برمى بندد ؛ از اين رو ، حضرت سيدالساجدين عليه السلام مى فرمايد : «و لا أضلن و قد أمكنتك هدايتى.»
انواع ناهنجارى ها
تمام گرفتارى ها ، ناامنى ها ، دشوارى ها و ضلالت هايى كه مردم بدان گرفتارند ، همگى در اثر تضادها ، برخوردها و ناسازگارى هايى است كه مقتضاى طبع اين جهان مى باشد و برخى از آنها اجتناب ناپذير است ؛ مانند : برخورد عدالت با ظلم ، هدايت با ضلالت ، آگاهى و ناآگاهى ، كفر و ايمان كه همه ى انبيا و امامان معصوم عليهم السلام در معركه ى اين تضادها درگير بوده اند و يك عمر نستوه و پايدار ماندند و به وظايف خود به بهترين شكل عمل كردند ، اما بعضى از ناهنجارى هاى اجتماعى قابل پيشگيرى است و مى توان با تدبير از وقوع آنها جلوگيرى كرد و اساسا خرد آدمى نيز همين را ايجاب مى كند ، به ويژه اگر ناپختگى و سهل انگارى هاى زندگى ، عامل اصلى پيدايش اين چالش ها باشد ، قطعا زندگى در اين گونه موارد ، در كام سهل انگاران تلخ و عمرشان تباه و روزگارشان غيرقابل تحمل خواهد شد .
البته كه قسم سومى از ناگوارى ها نيز هست كه نه لازمه ى طبيعت عالم و نه معلول سهل انگارى هاى بشر است ، بلكه از تقديرهاى معلقه ى الهى است ؛ معلقه بودن آن بدين معنا است كه مى توان با دعا ، صدقه و اعمال نيك و پسنديده آنها را دفع كرد . مضامين بسيارى از روايات و ادعيه نيز بر همين معنا دلالت دارد .
حوادثى كه برطرف شدن شان در اين فراز از دعا درخواست شده است ، حوادثى است كه مى توان با توسل و توجه به خداوند متعال از پيشامد آنها دورى جست و اين كه حضرت عرض مى كند : «خدايا ! نه مرا ظلم پذير قرار ده و نه ظالم درازدست و بى پروا.» - كه هر دو از كرامت انسانى خارج است و از نظر امام ظلم پذيرى به همان درجه پست است كه ستم پيشگى غلط و ناروا است – از مصاديق اين گونه حوادث است ؛ از اين رو ، رشد روحى و تدبير ، كافى است كه فكر ستم را از مخيله ى ستمگران بيرون كند و او را مهار و تعديل نمايد .
نه فقر و نه طغيان ، بلكه قدرت مهار شده
به همان ميزان كه فقر و حاجت و تهى دستى بد است ، طغيان در اثر ثروتمندى و ستم براى قدرتمندى و بى نيازى ، سخت مورد خشم حضرت حق است و راه بين اين دو ، حد وسطى است كه همان قوت و قدرت مهار شده و بى نيازى خالى از استكبار و گردن كشى مى باشد و اين ، ويژگى انسان رشديافته اى است كه از اكسير هدايت الهى برخوردار شده است و اصولا صراط مستقيم خالى از افراط و تفريط است و حاكميت عدل در يكايك مسائل تربيتى آيين مقدس اسلام از ساده ترين مسائل زيستى همانند خورد و خوراك و اشباع غرايز و عواطف گرفته تا دقيق ترين نظام معرفتى ، به طور همسان و هماهنگ ، جارى و برقرار است .