دعا به هنگان پيش آمد اندوه و غصه ى اشتباهات
جاى جاى اين دعا بيانگر توجه ناب توحيدى انسان به هنگام اندوه هاى حاصل از گرفتارى ها و رخدادهاى خارجى و حزن حاصل از گناهان و اشتباهات و غفلت هاى احتمالى است و به خوبى اين نكته را روشن مى كند كه انسان به هنگام گريز ظاهرى از خدا ، باز هيچ مأمنى بهتر و ايمن تر از خود خدا ندارد .
اللهم يا كافى الفرد الضعيف ، و واقى الأمر المخوف ، أفردتنى الخطايا فلا صاحب معى ، و ضعفت عن غضبك فلا مؤيد لى ، و أشرفت على خوف لقائك فلا مسكن لروعتى ؛
معبودا ! بى نياز كننده ى ناتوانان و اى نگه دارنده ى بندگان از امور بيمناك ! گناهان موجب تنهايى ام شده و هيچ يارى ندارم و در برابر خشم تو ناتوانم و در اين پريشانى ياورى ندارم و به لقاى پر مهابت تو نزديك شده ام ، بى آن كه تسكين دهنده اى براى دل نگرانى هايم داشته باشم .
درس هايى از توحيد افعالى
امام سجاد عليه السلام در صدر اين دعاى شريف ، درس هايى از توحيد افعالى را براى امت خود باز گفته است ؛ توحيد افعالى آن است كه براى هيچ موجودى - از خرد و كلان - هيچ استقلالى در ذات و فعل و وصف نبينيم و بدانيم كه همگى در تحت تدبير مدبرى واحد قرار دارند و هيچ چيز به عالم وجود راه نمى يابد ، مگر آن كه هستى خود را از حضرت ذوالجلال دريافت نموده و از ظلمتكده ى عدم بيرون آمده و به نورستان وجود بار يافته است . فهم اين معانى عميق از توحيد افعالى ما را در برداشت دقيق تر از مضمون اين دعاى شريف يارى مى كند .
امام عليه السلام در ابتدا به اين حقيقت مى پردازد كه آدمى در برابر حوادث هولناك و خرد كننده ناتوان است ، مگر آن كه از يك پشتوانه ى روحى اطمينان بخش برخوردار باشد ؛ به همين جهت ، حضرت در طليعه ى دعا عرضه مى دارد : «اللهم يا كافى الفرد الضعيف.» تا گوشزد كند كه اگر انسان ضعيف و آسيب پذير به منبع لا يزال قدرت وصل شود ، توان پايدارى در برابر همه ى ناملايمات را خواهد داشت و تلويحا از امت خواسته است كه دست نياز به سوى ديگرى دراز نكنند و فقط از منبع فياض هستى حاجت بخواهند ؛ در اين صورت هيچ گونه احساس ضعف و نيازمندى به ديگران در وجود خود نمى يابند . سپس عرض مى كند : «يا واقى الأمر المخوف.» . اين بيانگر نگاه مثبت و اميدبخش دين و فرد با ايمان به رخدادهاى زندگى است و انسان را با اين باور آشنا مى سازد كه هر چند امور نگران كننده در عالم فراوان است ، ولى خداوند سبحان بندگان خود را از شر آنها نگاه مى دارد و در ادامه مى فرمايد : «فلا صاحب معى.» ؛ يعنى من يارى ندارم ، ولى كسى با من است كه يار بى كسان مى باشد ؛ چنان كه در دعاى «جوشن كبير» خدا را با اسم «يا رفيق من لا رفيق له.» مى خوانيم و او را ياور بى كسان مى ناميم . آن گاه مى فرمايد : «ضعفت عن غضبك فلا مؤيد لى.» امام عليه السلام با اين جمله ، اين حقيقت را بيان مى كند كه من هيچ يارى ندارم و در برابر خشم الهى نيز سخت ناتوانم ، ولى بلافاصله اين مضمون را مى فهماند كه خدايا ، تو براى فريادرسى بيچارگان كافى هستى و با وجود يارى تو به هيچ كس حاجتى نيست ؛ آن جا كه مى فرمايد : «لا مسكن لروعتى.» ؛ يعنى آرام بخشى براى نگرانى هايم جز تو ندارم . در دعاى ديگر نيز چنين وارد شده است : «أنت ... الآمن روعتى.» ؛ يعنى فقط تو تسكين بخش راستين بيم ها و دردهاى من هستى .
خلاصه آن كه ، امام عليه السلام انسان را معرفى كرده و كمبودهاى او را بر شمرده است ، ولى اين دلهره و اضطراب را از او برداشته كه در اين دنيا تنها و بى ياور است ، زيرا حضرت حق سبحانه كفايت كننده ى همه ى نيازمندى هاى بندگان صالح و ياور و پناه هميشگى آنان است .
انسان در زندگى اين جهانى ، دشمنان آشكار و عوامل تحديدگر و خطرساز پنهانى بسيار دارد كه بعضى از آنها را با چشم مسلح نمى توان شناخت ؛ مانند ميكروب ها و ويروس هايى كه در صورت فقدان مانع ، در كوتاه ترين مدت مى توانند نسل بشر را براندازند و به زندگى او خاتمه دهند ، اما خداى مهربان با تدبير حكيمانه و رحمت گسترده ى خود ، ويروس هاى نافع بسيارى را - كه خنثى كننده و پادزهر هوشمند ميكروب هاى زيان بار هستند - ايجاد فرموده و زندگى انسان را به وسيله ى آنها از گزند عوامل آسيب زا مصون داشته است و نيز خود بدن انسان را چنان به گارد محافظ تجهيز فرموده كه به محض ورود مهاجم آنها را محاصره مى كنند و پادزهر مناسب را براى مقابله با سيستم زيان آور او مى سازند و مهاجمان را در اولين نقطه ى فعاليت از پا درمى آورند ؛ بنابراين ، اگر چه خداوند انسان را منفعل و آسيب پذير خلق كرده است ، ولى در عين حال او را به خود وا نگذاشته و محافظهاى قوى درونى و بيرونى بر او گماشته است كه بدون اطلاع او از وى محافظت مى كنند . از اين رو ، بر ما است كه لحظه اى از آن حكيم متعال غفلت نورزيم و در بندگى خالصانه ى او كم ترين كوتاهى روا نداريم .
و من يؤمننى منك و أنت أخفتنى ؟ و من يساعدنى و أنت أفردتنى ؟ و من يقوينى و أنت أضعفتنى ؟
اى خداى من ! كيست كه مرا ايمن سازد ، آن گاه كه تو مرا بترسانى و كيست كه يارى ام كند ، آن گاه كه تو مرا تنها گذارى و كيست كه توانايم سازد ، اگر تو مرا ناتوان سازى ؟
دعا ، تعليم خودباورى الهى
امام عليه السلام تنها منطقه ى امن را باب رحمت الهى مى داند و به فرد گرفتار مى آموزد كه به هر جا رود در امان نيست و تنها راه نجات سرگشتگان وادى تيه ، باب رحمت الهى است . در واقع ، امام معصوم هشدار مى دهد كه آدمى هيچ گاه در ديار هستى از صيادان تيرانداز ايمن نيست و لحظه اى غفلت كافى است تا شخص بى خبر زخمى جان كاه بردارد يا از پاى درآيد ؛ از اين رو ، خداوند منان به بندگان تذكر داده است كه يگانه راه ، استعانت از درگاه بى منت گرداننده ى هستى است .
بدين ترتيب ، مى توان فهميد كه چنين انگاره اى تا چه پايه ناروا است كه فردى بپندارد اين گونه دعاها و نيايش ها ، موجب ضعف شخصيت و كوچك شمردن و تلقين ناتوانى به او مى باشد ، غافل از آن كه مكتب دعا در پى غرور زدايى از حريم خودشناسى انسانى است و منطق امام سجاد عليه السلام ، منطق تعليم خودباورى الهى است تا آدمى ، راه را از چاه تشخيص دهد و به بهترين شكل براى آن چاره انديشى كند ، به ويژه كه گاه با حوادث بسيار سهمگين روبه رو مى گردد كه حيات وى و همه ى بشريت را تحديد مى كند . براى نمونه در دهه ى هفتاد ، خبرى بدين مضمون از رسانه هاى كشورهاى جهان پخش شد كه ستاره ى دنباله دارى با سرعت 60 كيلومتر در ثانيه ، از كناره ى ستاره ى مشترى عبور كرده و در اثر برخوردهاى مكرر با ستاره ى مشترى باعث انفجارهاى عظيمى شده است كه شعله هاى آن تا صدها كيلومتر زبانه مى كشد . مدت مورر نياز براى عبور كردن كامل اين ستاره ى دنباله دار از كناره سياره ى مشترى يك هفته مى باشد كه خود حاكى از طول اين ستاره دنباله دار عظيم الجثه است . چنين حوادثى عظيم كيهانى و نيز خطرهاى ناشى از اموز جزئى تر پيرامون ما - هم چون آلودگى هوا يا آب آشاميدنى يا يك خطاى كوچك پزشكى - در عالم بى شمار است كه ما از تحديد يا وجود و حدوث آنها بى اطلاعيم و خداى مدبر حكيم همه را دور كرده و بشر در اين كشاكش عظيم و هولناك ، با آسايش به زندگى خود ادامه مى دهد . با اين وصف آيا نبايد تنها به خداوند سبحان پناه برد و از او مدد خواست و او را تنها ياور خود دانست و به شكرانه ى اين همه لطف و رأفت از او قدرانى كرد ؟!
از اين رو ، امام سجاد عليه السلام تمام مقصود خود را در همين نقطه متمركز فرموده به انسان هشدار مى دهد كه يگانه نگهدارنده و يار و ياور او در زندگى ، فقط خدا است و بايد در مقابل چنين خدايى بندگى كند بنده باشد و هرگز از ستايش و سپاس از او غفلت نورزد و او را در شئون زندگى و از تضرع و زارى و دعا و نيايش به درگاه حضرت رب العالمين - جل جلاله - دست نكشد .
لا يجير - يا الهى - الا رب على مربوب ، و لا يؤمن الا غالب على مغلوب ، و لا يعين الا طالب على مطلوب ؛
خدايا ! كسى جز پروردگار ، بندگان را پناه نمى دهد و جز شخص پيروز ، كسى فرد شكست خورده را امان نمى بخشد و فرد طلب شده ، كسى جز فرد يارى خواسته را مدد نمى رساند .
مفهوم ربوبيت ، غلبه و چيرگى خداوند
تنها مؤثر در وجود و تمام شئون وجود فقط خالق متعال است و انسان از اين قانون كلى مستثنا نيست ، اما بايد توجه داشت كه ربوبيت خداوند متعال نسبت به نظام آفرينش ، همانند رابطه ى ما و مصنوعات دست ساز ما نيست ؛ به گونه اى كه با پايان يافتن توليد و دست شستن از كار ، شى ء مصنوع هم چنان برقرار و مستقل بر جاى بماند و بپايد .
ساعتى را تصور كنيد كه در كارخانه اى ساخته مى شود . اين ساعت پس از اتمام توليد ، نيازى به كارخانه ى سازنده نخواهد داشت ، بلكه مستقلا باقى خواهد ماند و در بقاى خود نيازمند علت خود نيست ، اما ربوبيت خداوند متعال چنين نيست ؛ آن كه قلب را به فعاليت واداشته است ، خون را متناسب با عروق و عروق را متناسب با خون و اعضا و بافت ها را متناسب با يكديگر آفريده است و با ساز و كار دقيقى به هم مرتبط ساخته است و لحظه به لحظه اين نظام ارگانيك را ابقا مى كند و اگر لحظه اى به يكى از نسبت ها توجه نكند ، سيستم كارآيى خود را از دست مى دهد . در نظر بگيريد كه دستگاه دفع ادرار از كار بيفتد ، در اين حال دستگاه گوارش قطعا مختل خواهد شد و چنان چه سيستم دستگاه گردش خون دچار وقفه اى شود ، حتما فرد دچار مرگ مغزى و از كارافتادگى جهاز عصبى مى شود . تنها كسى كه مى تواند اين ارگانيسم بسيار پيچبده را به طور كامل نگاه دارى كند ، حضرت اله و ربوبيت تكوينى او است و اين حاكميت نسبت به خرد و كلان هستى ثابت و فراگير است و به راستى مى توان گفت كه در كارگاه هستى يك كارآفرين بيش نيست و آن هم خدا است كه : «لا مؤثر فى الوجود الا الله ؛ هيچ تأثيرگذارى در هستى به جز خدا وجود ندارد» و «لا حول و لا قوة الا بالله ؛ هيچ دگرگونى و نيرويى نيست مگر اين كه به خدا تحقق مى يابد.»
از اين رو ، حضرت زين العابدين عليه السلام مى فرمايد : «لا يجير يا الهى الا رب على مربوب» . و نيز مى فرمايد : «الهى لا يؤمن الا غالب على مغلوب.» البته بايد توجه داشت كه «غالب» در اين جا به مفهوم غلبه ى يك قهرمان بر فرد ضعيف يا يك فرد مسلح آماده نسبت به فرد بى سلاح نيست ، بلكه غالب به معناى سلطان وجودى و تسلط در مرتبه ى هستى است ؛ چنان كه مى فرمايد :
(والله غالب على أمره ولكن أكثر الناس لا يعلمون) ؛
فقط خداوند متعال بر نظام هستى مسلط است ، ولى بيشتر مردم از اين امر آگاهى ندارند .
اين ناآگاهى همان جهل به چگونگى غلبه است ، چرا كه معمولا مردم مى پندارند سلطه ى الهى مانند غلبه پادشاه بر مردم يك كشور يا يك قهرمان بر فرد ضعيف است ، در حالى كه نسبت خلق و خداوند متعال شبيه نسبت صورت خيالى و ذهنى انسان است كه تمام حقيقت آن صورت ذهنى وابسته به توجه آدمى است ؛ به گونه اى كه اگر خواستيم در ذهن مى ماند و اگر نخواستيم با يك لحظه صرف نظر ، از آن هيچ چيز باقى نخواهد ماند ؛ از اين رو ، خداوند سبحان در آيه ى ديگر مى فرمايد :
(و هو القاهر فوق عباده و يرسل عليكم حفظة) ؛
خدا بر بندگان خود مسلط است و نگهبانانى بر آنها مى گمارد .
نيز مى فرمايد :
(و انا فوقهم قاهرون)؛
ما از بالاى سرشان بر آنان مسلطيم .
بنابراين ، قهار بودن حضرت حق به معناى سلطه وجودى است ؛ يعنى دستگاه آفرينش ، قائم به اراده و خواست او است و نگهبانان و نگهدارندگان ما همان نيروهاى جسمى و روحى هستند ، زيرا در بعد جسمانى ، قواى بدنى باعث جذب و هضم غذا و دفع اشياى زائد آن و انتقال اكسيژن و رشد بافت ها و حس و حركت مى شوند كه به طور دقيق در ساختار وجودى ما مؤثر است ؛ همانند نيروى رشد انسان كه پس از هضم غذا و جذب آن و دفع امور زائد انجام مى گيرد و نيز مانند تقسيم غذا كه مواد غذايى به طور بسيار دقيق و متناسب با اعضاى ما در يكايك اجزاى بدن تقسيم مى شود .
در بعد روانى نيز قواى روحى و معنوى سبب ادراك و تخيل و استنتاج و تعقل و نيز حب و بغض و سرانجام تصميم سازى مى شوند ؛ به گونه اى كه مى توان گفت مجموعه ى آن قوا ، ماهيت انسانى ما را تشكيل مى دهند و با حذف عنايت ربوبى از كار باز مى مانند و هويت انسانى ما متلاشى مى گردد ، ولى خداوند متعال كه اراده اش بر بقاى انسان تعلق گرفته است ، ما و مجموعه ى قواى جسمى و روحى ما را در سايه ى حمايت خود نگاه مى دارد .
و بيدك - يا الهى - جميع ذلك السبب ، و اليك المفر و المهرب ، فصل على محمد و آله ، و أجر هربى ، و أنجح مطلبى ؛
خدايا ! تمامى علت ها و اسباب هستى به دست تو است و فرار از هر امر نامطلوب به سوى تو مى باشد و تنها ملجأ و پناه تو هستى ، پس بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و پناهم باش و حاجتم را روا كن .
نظام على در قبضه ى قدرت خداوند
اين فراز نتيجه ى همه ى فرازهاى پيشين است كه حضرت طى آن پرسيد : چه كسى ايمنى مى دهد ؟ چه كسى كار مى كند و چه كسى تقويت مى كند ؟ چه كسى جبران كننده ى ضعف ها است ؟ كيست كه مغلوب را امان مى دهد ؟ چه حضرت سجاد عليه السلام در اين فراز ، سمت و سوى همه ى خلايق را به طرف حضرت حق دانسته است ، كه : (و اليه المصير) و تمامى نظام على را در قبضه ى قدرت خداوند سبحان معرفى كرده است ، كه (تبارك الذى بيده الملك) و صراحتا فرموده است تنها به تو پناه مى آورم و از بدى ها به سوى تو مى گريزم و جز تو هيچ كس را شايسته ى اطمينان نمى دانم .
سبب سازى خداوند
نكته ى جالبى كه در هيچ جا و نزد هيچ كس نمى توان يافت و حتى نمى توان تصور كرد و از ويژگى هاى خالق و رب بودن حضرت حق مى باشد ؛ اين است كه سببيت سبب را نيز او خود جعل كرده است ؛ يعنى چنان نيست كه آتش حرارت دهد و آب سبب رطوبت باشد و خدا نيز در برابر اين تأثير و تأثر محكوم و بى نقش تلقى شود ، بلكه اين خداوند است كه آب را آفريده و سببيت آب را براى رطوبت در او به وديعت نهاد و هم او است كه خاصيت سوزانندگى آتش را در آن ايجاد كرد ؛ بنابراين ، خاصيت حرارت و ارتباط بين آن و آتش فقط به دست خدا است . در دعاى كميل مى خوانيم :
و بقدرتك التى ذل لها كل شى ء .
يعنى قدرت خدا فوق همه ى قدرت ها است و همه چيز مقهور سر پنجه ى اراده ى نافذ او است : «از سبب سوزى اش سو فسطايى ام.»
از قضا ، سر كنگبين صفرا فزود
روغن بادام خشكى مى فزود
خداوند ، تنها پناه انسان
حضرت در ادامه مى فرمايد : «اليك المفر و المهرب.» ؛ يعنى هر گاه حادثه ى ترس آورى پيش آيد كه چاره اى جز گريز نباشد ، تنها تو پناه گاه و ملجأ ما هستى و به هر جا روى آوريم ، در كوى امن تو گام نهاده ايم .
اين سخن از يك واقع نگرى ژرف برخاسته است كه خود بر خداشناسى كامل امام معصوم گواهى مى دهد .
«ابن فهد حلى» از بزرگ ترين علماى اسلام فرموده است : «آيه ى شريفه ى :
(و اذا سألك عبادى عنى فانى قريب) دليل بر بى نهايت بودن خدا است ، زيرا هر كس در هر زمان و در هر مكان او را بخواند ، خدا همان جا حاضر است و فقط خدا است كه حقيقت نامتناهى و محيط بر همه ى موجودات است.» و اين خود معناى ديگرى از آيه ى كريمه ى (فأينما تولوا فثم وجه الله) مى باشد .
بنابراين ، اگر مقر و پناهگاه هر بيچاره و فرارى فقط او باشد و اگر عامل فرار نيز هم او باشد ، آن گاه مفهوم آن جز اين نيست كه ما هيچ چاره اى از او نداريم . بدين جهت ، در حديث قدسى آمده است : «أنا بدك اللازم» ؛ يعنى از من هيچ چاره اى نداريد و به عبارت ديگر ، بندگان ناگزير از من و اراده ى قاهر من هستند. در دعاى ديگر نيز آمده است : «لا منجا منك الا اليك.» يعنى اگر از خشم و غضب تو بگريزيم ، باز هم فقط بايد به سوى تو روى آوريم . در برخى دعاهاى شعبان نيز مى خوانيم : «أعوذ برحمتك من عذابك.» بنابراين ، از عذاب و سخط الهى جز به سوى رأفت ربوبى نمى توان گريخت .
اميد آن كه با منبع بى نهايت عظمت و قدرت و كمال و علم بيش از پيش آشنا شويم ، چرا كه او خود را چنين معرفى فرموده است :
(ذلك بأن الله هو الحق و أن ما يدعون من دونه هو الباطل)؛
واقعيت و حقيقت تنها از آن خدا است و آن چه به جاى او مى خوانند ، باطل و بيهوده است .
ولى جهل ، بيداد مى كند و نمى گذارد آدمى به يگانه موجود حقيقى و منشأ همه ى خوبى ها و زيبايى ها و خاستگاه همه ى كارها و پديدارها روى آورد و با آن كه همه چيز ما از او است ، او را نمى شناسيم و حضور فراگير او راحس نمى كنيم . شايد اگر يك روز به خود آمده و هويت واقعى خويش و نسبت آن با آفريدگار را نيك بيابيم ، از جهل حيرت زاى خود سخت در شگفت شويم . آيا ماهى شناور در دريا ، از آب - اين عنصر حيات بخش و فراگير محيط زندگى آبزيان - غافل است ؟ هرگز ! او آب را نيك مى شناسد و از خشكى سخت گريزان است ، ولى صد حيف كه انسان از خدا - اين وجود متأصل محيط به ممكنات و هستى بخش و بقابخش به خلايق - بى خبر است !
اللهم انك ان صرفت عنى وجهك الكريم ، أو منعتنى فضلك الجسيم ، أو حظرت على رزقك ، أو قطعت عنى سببك ، لم أجد السبيل الى شى ء من أملى غيرك ، و لم أقدر على ما عندك بمعونة سواك ، فانى عبدك و فى قبضتك ، ناصيتى بيدك ؛
خدايا ! اگر روى پر مهر و با كرامت خود را از من بگردانى ، يا فضل بزرگ خود را از من دور كنى ، يا روزى خود را قطع فرمايى ، يا راه هاى پيوند به خويش را بر من ببندى ، هرگز راهى به هيچ يك از آرزوهايم نخواهم داشت و هرگز با كمك ديگران نمى توان به خزاين بركاتى كه نزد تو است ، دست يابم ، زيرا من بنده ى تو هستم و در اختيار توام و مرا از اين حال رهايى نيست .
ره آوردهاى ادعيه ى معصومين عليهم السلام
ادعيه اى از معصومان عليهم السلام به ما رسيده كه قبل از هر چيز ، بيان كننده ى وضعيت روحى و موقعيت خود آن امامان همام و بازگو كننده ى درجه ى كمال و معرفت آنان است . بر اين پايه ، اين دعاها دو ره آورد براى ما دارد :
1. دعاها ، خداوند عظيمى را كه سازنده ى همه ى عالم و مدبر سراسر هستى است ، به ما معرفى مى كنند و به ما رهنمود مى دهند كه گشايش همه ى گره هاى بسته و كليد و رمز همه ى قفل هاى ناگشوده تنها نزد قادر مطلق و داناى كل است كه آفريننده ى عالم و آدم است ؛ بدين جهت ، امام سجاد عليه السلام عرضه مى دارد : بار الها ! اگر تو روى از من بگردانى ، به هيچ يك از اهداف و آمال خود نخواهم رسيد و گره اى از كار من گشوده نخواهد شد و اگر همه ى ماسوا نيز به يارى ام بشتابند ، دردى از من دوا نخواهد شد و هيچ گاه به گنجينه هاى مواهب تو دست رسى نخواهم داشت . آن گاه علت اين امر را بيان نموده و مى فرمايد : «فانى عبدك و فى قبضتك ، ناصيتى بيدك.» ؛ زيرا من بنده و در اختيار توام و اين تويى كه بر من و مقدرات من چيره هستى .
2. مسئله دوم ، عظمت و بلنداى مقام خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام است ؛ آنان كه احاطه ى قيومى خداوند سبحان را بر عوالم وجود ، ديده اند . قرآن درباره ى اهل معرفت مى فرمايد :
(ان فى خلق السموات و الأرض و اختلاف الليل و النهار لآيات لأولى الألباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السماوات و الأرض ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار) ؛
در آفرينش آسمان ها و زمين براى خردمندان نشانه هايى است ؛ همانان كه خداى را ايستاده و نشسته و آن گاه كه بر پهلو خوابيده اند ، ياد مى كنند و در اسرار آفرينش آسمان ها و زمين انديشه مى كنند (و مى گويند:) پروردگارا ، چيزى را بيهوده نيافريده اى . تو پاك و منزهى ! پس ما را از عذاب آتش نگاه دار .
اصولا بزرگان معصوم عليهم السلام خود را حتى براى لحظه اى خارج از احاطه ى علمى و تدبيرى حضرت حق نمى بينند و همواره خويش را در حضور و محضر خداوند متعال مى يابند . از اين رو ، برد شعور ايشان تا اعماق هستى و ملكوت عالم امتداد و نفوذ دارد و دامنه ى كلامشان به پهنه ى گيتى است و ژرفاى سخنانشان به ميزان پيچيدگى ساختار هستى مى باشد و سخنان آن بزرگواران گويا قرآنى ديگر است كه از زمين به آسمان صعود مى كند ؛ از اين رو ، اگر انسان با آن رهبران معصوم ارتباط معنوى برقرار سازد و با آنان سنخيت روحانى يابد ، در همان حد به راز آفرينش آگاه خواهد شد و معناى حقيقى شفاعت هم همين است كه انسان بتواند در نظام تربيتى در كنار معصومان باشد و در حد گستره ى وجودى خود به واسطه ى آنان از خير وجود و درجات قرب بهره مند گردد و ظرفيت استعداد خود را از بار معرفت و مكرمت آنان اشباع نمايد ، زيرا نجات حقيقى و راستين از آتش جهنم با شفاعت معصومان ، پس از تحمل و پذيرش علم آنان است و همين است معناى جمله اى كه در زيارت جامعه به خدمت آن بزرگواران عرض مى كنيم : «محتمل لعلمكم.» ؛ يعنى علم شما را من بر جان خود وارد كرده و آن را تحمل مى كنم .
خداوندگارا ، توفيق معرفت مقام آنان و پيروى از دستورهايشان را به ما عطا كن و دل و جان ما را به واسطه ى آن منبع طهارت و تقوا ، پاك و بى آلايش نما .
لا أمر لى مع أمرك ، ماض فى حكمك ، عدل فى قضاؤك ، و لا قوة لى على الخروج من سلطانك ، و لا أستطيع مجاوزة قدرتك ، و لا أستميل هواك ، و لا أبلغ رضاك ، و لا أنال ما عندك الا بطاعتك ، و بفضل رحمتك .
خدايا ! با وجود اراده ى تو مرا اختيارى نيست و فقط فرمان تو بر من جارى است و تقدير تو براى من عادلانه است و هرگز از حيطه ى قدرتت ، راه خروجى براى من متصور نيست و هرگز از دايره ى مشيت نافذت برون رفتى نخواهم داشت و جلب نظر تو در وسع من نمى گنجد و به خشنودى تو نمى توانم رسيد و هرگز به نعيم جاودان نزد تو دست نخواهم يافت ، مگر با اطاعت از تو و برخوردارى از رحمت بى شائبه حضرتت .
فرمان پذيرى ، راه رسيدن به درجات قرب
در بيشتر ادعيه - اين زبان هاى رمز زدا و رازگشاى اسرار آفرينش - دو پيش فرض ترديد ناپذير قابل مشاهده است :
1. نفوذ همه جانبه ى قدرت خداوند متعال در همه ى اجزاى خرد و كلان جهان هستى .
2. وابستگى تكامل و رشد انسان به تطبيق حركات آدم بر حركات تكوينى عالم .
در اين ميان ، نكته ى دوم جز در سايه ى تربيت الهى امكان پذير نخواهد بود ؛ از اين رو امام عليه السلام عرض مى كند : «لا أمر لى مع أمرك ، ماض فى حكمك.» كه به معناى تسليم محض و انقياد تام است . نيز در ادامه مى فرمايد : «لا أنال ما عندك الا بطاعتك.» و بدين ترتيب ، راه رسيدن به درجات قرب و رضوان و نعيم وصال را منحصر در اطاعت و فرمان پذيرى از حق سبحانه مى داند .
توضيح اين كه ، البته ما مى پنداريم اطاعت و بندگى خدا امرى قراردادى است و انسان ها فقط در يك سلسله كارهاى فيزيكى مكلف هستند و سرنوشت و موفقيت خود را در زندگى دنيوى ، جداى از اطاعت و بندگى او مى دانيم ، اما امام سجاد عليه السلام به تخطئه و رد اين پندار خام مى پردازد و عامل موفقيت را در كشاكش حيات پر از تزاحم و فراز و نشيب دنيوى و اخروى ، در گرو مشيت خداوند سبحان مى داند و اطاعت از خدا را همگام شدن با ساز و كار كارگاه هستى و هم سو شدن با فرآيند شكل گيرى پديده هاى زمينى و آسمانى معرفى مى كند .
روشن شدن اين رابطه ى بسيار دقيق ، شرح و بسط بيشترى را مى طلبد تا اذهان انس گرفته به روند شناخته شده ، متوجه قانون پر صلابت و فراگير محاكات و تطبيق نظام تشريع و عالم تكوين گردند ، ليكن به صورت كوتاه مى توان گفت كه اصولا قانون بر دو قسم است : قراردادى و تكوينى ، كه هر يك ويژگى هاى خاصى دارند . ويژگى قانون قراردادى اين است كه از كيفر آن مى توان گريخت ، ولى فرار از سرانجام احكام تكوينى غيرممكن است ، چرا كه عكس العمل آنها قهرى است ؛ از سوى ديگر ، احكامى كه فقط دادگاه مى تواند جرم آن را تعيين كند ، قابل تغيير و تبديل است ، ولى احكام تكوينى ابدى و تغيير ناپذيرند .
حضرت نيز در اين جا ، تخلف و گناه را از قبيل تخلف از امور تكوينى شمرده است كه نتيجه ى آن محروميت از نعمت هاى الهى است و محروميت از اين نعمت ها به معناى از دست دادن ظرفيت است ؛ بنابراين ، در صورت ارتكاب گناه ، سرانجام راه دسترسى به گنجينه هاى كمالات و دريافت ذخيره هاى ارزشمند جهان براى فرد مسدود خواهد شد و در مقابل ، صالحان و مطيعان با تمام ظرفيت وجودى خود ، از همه ى فضايل و موهبت ها و مقام ها برخوردار خواهند بود .
الهى ، أصبحت و أمسيت عبدا داخرا لك ، لا أملك لنفسى نفعا و لا ضرا الا بك ، أشهد بذلك على نفسى ، و أعترف بضعف قوتى و قلة حيلتى ، فأنجز لى ما وعدتنى ، و تمم لى ما آتيتنى ، فانى عبدك المسكين المستكين الضعيف الضرير الحقير المهين الفقير الخائف المستجير ؛
معبودا ! شب و روز را در حالى سپرى مى كنم كه كوچك و ناتوانم و به جز خواست و مشيت تو ، بر سود و زيان خود قدرت و اختيارى ندارم و بر آن چه عرض كردم ، خود گواهم و اقرار مى كنم كه توانمندى من اندك است و بر چاره جويى توانا نيستم ، پس آن چه را به من وعده فرموده اى ، محقق ساز و آن چه را عطا كرده اى ، به طور كامل ارزانى دار كه خود مى دانى من بنده اى مسكين و فروتن و ناتوان و پريشان حال و كوچك و حقير و فقير و ترسان و پناهنده ام .
بندگى ، ره آورد شهود احاطه ى خداوند
انسان داراى طبيعت ويژه اى است كه همواره در برابر كمالات حيرت انگيز و عظمت هاى خيره كننده ، سخت خاضع است و آن گاه كه خود را در محضر پر شكوه و ابهت يك قدرت شكست ناپذير بيابد ، بقاى خود را در پناه اتكا به او ، بلكه در فنا و محو در وجود او مى بيند ، تا از رهگذر اتحاد وجودى با او به يك قدرت غيرقابل منازعه تبديل شود و تلاش او اين است كه خود را مثل او كند و چنان شخصيتى را جايگزين شخصيت فعلى خود كند . ريشه ى تقليدهاى نادرست و حساب نشده ى زياد در طول تاريخ نيز گواه اين است و ريشه ى همه ى آنها ، حب كمال مطلق و برتر است .
در هر حال ، اگر انسان در تشخيص مصداق كمال اشتباه نكند ، در تكامل و پيشرفت خواهد بود و چه بسا موجب تلاش دو چندان او براى رسيدن به درجات كمال گردد ، اما اگر الگوى عظمت و قدرت و كمال ، مجازى و قابل زوال باشد ، خضوع در برابر او به محدوديت و زوال مى انجامد . بر خلاف موردى كه الگو كامل و بى نهايت و قدرت ، بى زوال باشد و افزون بر اين ، فرد بفهمد كه سود و زيان ، كمال و نقصان ، عزت و ذلت ، مرگ و زندگى ، فقر و غنا و وجود و عدم او در دست آن قدرت مطلق است . در اين صورت ، اولا : انسان ناچار در برابر او زبان تضرع و انابه مى گشايد و ثانيا : با التجاى عملى به وى ، در حقيقت به منبع قدرت و كمال بى زوال متصل مى گردد .
نگارنده خاطره اى از استاد علامه ى طباطبائى رحمه الله به ياد دارد كه گوياى همين مطلب است : روزى استاد حديثى را نقل فرمودند كه طى آن امام معصوم فرموده بود : من فهميدم در مقابل عظمت خدا بسيار كوچك و در نهايت ضعيف هستم ، بلكه از هر كمى كم تر و از هر ذليلى خوارترم . آن گاه حضرت علامه فرمود : «اين حالت زمانى به وجود آمد كه مقام امامت به آن بزرگوار منتقل شده بود و در اثر آن ، كمال معرفت به عظيم ترين مراتب اسما و صفات حضرت خداوندى براى آن حضرت حاصل گرديد.»
اكنون اگر امام سجاد عليه السلام در اين فراز ، حقيقت مقام عبوديت خود را به طور كامل شهود كرده است و به عرض حضرت ربوبى عرضه مى دارد : «انى عبدك المسكين المستكين الضعيف الضرير الحقير المهين الفقير الخائف المستجير.» همگى ره آورد شهود و دريافت احاطه ى وجود حضرت حق بر اركان و اجزاى عالم هستى است و از رهگذر اين شهود ، خود را در همه ى ابعاد به پروردگارش وابسته مى بيند .
اصولا در قالب يك تناسب معكوس مى توان گفت : هر چه امام معصوم خود را كوچك تر و ناتوان تر و خوارتر ببيند ، دليل بر عظمت معرفت و وسعت بيشتر دامنه ى علم اوبه صفات حضرت احديت - جل و علا - خواهد بود.روش ممتاز تربيتى دعاهاى امامان عليهم السلام
اكنون مى توان اوج بى خبرى و خام انديشى كسانى را دريافت كه مفاد ادعيه ى نورانى ما را مورد نقد قرار داده اند و گفته اند : «در تمامى اين دعاها ناتوانى هاى انسان به رخ او كشيده مى شود و در اثر تكرار اين جملات ، انسان به ضعف و سستى و بى ارادگى سوق داده مى شود» . در واقع ، اين سخنان از عدم دريافت حقايق متعالى اسلام سرچشمه مى گيرد و چنين فردى نمى داند كه قدرت هاى غرورآميز بريده از خداوند قهار و جبار هر چند در ظاهر چشم گير بنمايند ، اما سخت محدود و زوال پذيراند ، ولى آن كس كه در حال دعا خود را در محضر خالق جهان آن چنان كوچك مى بيند كه حقيرتر از خود در عالم وجود نمى يابد ، در مقابل طاغوتيان - كه بساط عدل و قسط را در جامعه در هم مى پيچند - چنان ايستادگى مى كند كه هر ناظر آگاه به تاريخ را به حيرت مى اندازد ؛ چنان كه امام سجاد عليه السلام پس از شهادت پدرش آن چنان كوبنده و پر صلابت سخن راند كه دستگاه خبيث اموى را متزلزل كرد و هم چون شهادت پدر بزرگوارش در تاريخ اثر ماندگار گذارد .
آرى ، زاهدان و مناجات گران شبانگاهان ، آگاهان و شجاعان روزند كه هرگز از غيرخدا نمى هراسند ؛ يعنى در مقابل گردن كشان مقاوم و قوى و در مقابل خداوند متعال ، ضعيف و ذليل و عبد صالح مى باشند . بنابراين ، اگر زمينه ى تربيتى دعاها را فراموش نكنيم و در فلسفه ى وجودى مكتب بزرگ اسلام تأمل روا داريم ، به سياست مدبرانه و حكيمانه ى شارع عالى قدر اسلام پى مى بريم و روش تربيتى اين آيين الهى را مى شناسيم .
آرى ، مكتب تربيتى اسلام از زاهد و ساجد شب ، شير غران و عارف آگاه روز مى سازد ، ولى پيروان مكتب هاى ديگر غالبا تابع زور و تملق اند و در برابر حاكمان دور از انصاف مطيع و منقاد و در برابر خداى حكيم عليم ، ياغى و گردن كش اند .
اللهم صل على محمد و آله ، و لا تجعلنى ناسيا لذكرك فيما أوليتنى ، و لا غافلا لاحسانك فيما أبليتنى ، و لا آئسا من اجابتك لى و ان أبطأت عنى ، فى سرآء كنت أو ضراء ، أو شدة أو رخاء ، أو عافية أو بلاء ، أو بؤس أو نعماء ، أو جدة أو لأواء ، أو فقر أو غنى ؛
خدايا ! بر محمد و خاندان او درود فرست و فراموشى ذات اقدست را در حال گشايش نصيب من مگردان و در حال آزمايش و بلا مرا از احسانت غافل مخواه و در هيچ حال - در گشايش يا تنگى ، در سختى يا عافيت ، در بلا و بيچارگى ، يا نعمت و فراخى و سرانجام در حال تهيدستى يا توانگرى - از پاسخ خود نوميدم مكن ، هر چند پاسخ گويى ات به تأخير افتد .
پيامدهاى روزى
در اين دعا ، حضرت زين العابدين عليه السلام نخست حالات انسانى را در هنگام عافيت و گشايش و در زمان سختى و تنگى و بيچارگى لحاظ فرموده است . سپس به نتايج هر يك پرداخته و از خداوند متعال خواسته است كه از پيامدهاى شوم آنها در امان باشد .
انسان گاهى مى پندارد كه اگر در متن عافيت قرار گيرد و داراى روزى فراخ و گشايش زندگى و فراغت باشد ، ديگر هيچ گونه نگرانى نخواهد داشت ، در حالى كه ممكن است عافيت و فراخى زندگى در پاره اى موارد ، خود مقدمه ى شقاوت و بسترساز انحطاط و سقوط گردد ؛ مانند : نكبت جاه طلبى و خوارى استكبار و فسادهايى كه همواره پس از برخوردارى از قدرت و ثروت ، دامنگير انسان مى شود و معروف است كه فساد پول و قدرت با فساد ناشى از فقر و بيمارى قابل مقايسه نيست ؛ امروز مستضعفان جهان در آتش ستم و جهان خوارى و طغيان زورمداران مى سوزند و طبيعى است كه ابرقلدران نظام سلطه ى جهانى اگر اين توان و ثروت را نداشتند ، مرتكب اين بيدادگرى هاى شرم آور نمى شدند . از اين رو ، امام معصوم عليه السلام گوشزد مى فرمايد كه از نعمت فراوان و روزى فراخ نيز بايد به خدا پناه برد كه مبادا دچار خدافراموشى شويم و علم طغيان برافرازيم .
پيامد سختى ها و ناگوارى ها
امام سجاد عليه السلام در بخش دوم از خداوند متعال درخواست نموده است كه اگر او را به بلاها و سختى ها گرفتار كرد ، نااميدى ، سستى و دورى از خدا را شامل حالش نگرداند ؛ يعنى هم چنان كه ثروت و قدرت داراى آثار منفى بسيار بدى است كه بايد از آنها به خدا پناه برد ، سختى ها و گرفتارى ها نيز پيامدهاى وخيم و ناگوارى هاى فراوان دارد كه آدمى براى از سر گذراندن آنها ، سخت به كمك الهى نيازمند است ، زيرا گاهى سختى ها و گرفتارى ها چنان دامن فرد را مى گيرد كه دست توكل به هر جا دراز مى كند ، نتيجه نمى گيرد . در اين حال ، چه بسا فرد توهم كند كه فريادرسى در عالم نيست و بدين ترتيب به عامل يأس - اين ويروس مهلك و فلج كننده و كفرآفرين - گرفتار شود .
«آلكسيس كارل» ، دانشمند و پزشك معروف فرانسوى ، در كتاب خود سرنوشت زندگى ، يكى از بزرگ ترين عوامل فساد و خودكشى ها و جنون را در غرب - به ويژه آمريكا - يأس و دورى از معنويت هاى انسانى مى داند .
پزشكى معروف به نگارنده مى گفت : علت آن كه گرفتارى هاى روانى در كشور ما كمتر به چشم مى خورد ، آن است كه بسيارى از عقده هاى پيچيده ى روانى با ياد خدا و نماز و مخصوصا شركت در مجالس عزادارى و گريه هاى سنجيده و متين حل مى گردد و بسيارى از مبتلايان به انواع افسردگى ها در اين مجالس و آيين ها به آرامش باطنى دست مى يابند ، ولى در غرب كه اين گونه بن بست شكنى ، وجود ندارد ، فرد افسرده و روان پريش دچار انفجارهاى روانى خطرناكى مى شود كه آوار آن بر سر خود ، خانواده و جامعه فرو مى ريزد .
نعمت گرفتارى ها و لزوم سپاس گزارى
امام عليه السلام در ادامه مى فرمايد : «خدايا ! آن گاه كه مرا به سختى مبتلا مى سازى ، از احسان خود محروم مگردان.» در اين سخن ولوى دو نكته ى حايز اهميت نهفته است :
الف) در گرفتارى هايى كه از جانب خدا مقدر مى شود ، نعمتى نهفته است كه حضرت حق در نظام تربيتى خود آن را مندرج ساخته است . هم از اين روى ، حضرت سجاد عليه السلام در دعاى پانزدهم صحيفه ى سجاديه فرمود :
و لك الحمد على ما أحدثت بى من علة فى جسدى ؛
خدايا ! از بابت بيمارى اى كه در بدن من نهادى تو را سپاس مى گويم .
سپس فرمود :
فما أدرى - يا الهى - أى الحالين أحق بالشكر لك و أى الوقتين أولى بالحمد لك ؛ أ وقت الصحة التى هنأتنى ... أم وقت العلة التى محصتنى بها ؛
خدايا ! نمى دانم كدامين حال سزاوارتر به شكر است ؛ آيا وقت صحت و گوارايى زندگى يا هنگام بيمارى كه از گناهانم مى كاهد ؟!
ب) امام عليه السلام هشدار مى دهد كه اگر خداوند سبحان بنده را به هنگام گرفتارى رها كند ، به يأس و ناسپاسى گرفتار مى شود . بنابراين ، بايد در اين مواقع شدت انابه و توكل به حق در ما بيشتر و باز اگر تأخيرى در اجابت ملاحظه كرديم ، دل قوى داريم كه حتما مصلحتى در آن نهفته است .
اللهم صل على محمد و آله ، و اجعل ثنآئى عليك ، و مدحى اياك ، و حمدى لك فى كل حالاتى ، حتى لا أفرح بما آتيتنى من الدنيا ، و لا أحزن على ما منعتنى فيها ، و أشعر قلبى تقواك ، و استعمل بدنى فيما تقبله منى ، و اشغل بطاعتك نفسى عن كل ما يرد على حتى لا أحب شيئا من سخطك ، و لا أسخط شيئا من رضاك ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و ثنا و ستايش و نيايش مرا در همه ى حالاتم ، ويژه ى خود گردان تا هيچ گاه از موهبت هاى دنيوى اى كه به من ارزانى داشته اى ، مسرور نشوم و از آن چه به من عطا نكرده اى نگران نباشم و پرهيزگارى را به قلبم بچشان و بفهمان و بدنم را به آن چه از من مى پذيرى ، وادار و روانم را چنان به طاعت خود مشغول دار تا آن چه را كه پسند تو نيست ، دوست نداشته باشم و به آن چه تو خشنودى ، من نيز راضى باشم .
راز اختصاص ستايش به خداوند
ثنا و ستايش هميشه در برابر كمال ها و فضيلت ها ابراز مى شود و اصولا هر جا كه ثنا و مدحى صورت پذيرد ، حتما منشأ ربانى و الهى خواهد داشت . البته فهم اين مسئله متوقف بر شناخت قدرت و علم الهى است ؛ به گونه اى كه آن دو صفت عظيم الهى يك واقعيت جارى و سارى در كائنات تلقى شوند . بدين ترتيب ، كسى كه خدا را در يك گوشه ى عالم فرض مى كند ، در حالى كه فرشتگان به گرد او مى گردند و از همان جا به ما نعمت و روزى مى دهد ، نمى تواند علم و قدرت خدا را در نظام جهان ، سارى و جارى بداند . اين فرد در واقع بت پرستى است كه بيش از اين نمى فهمد و معذور است . چنين فردى ، خدايى را كه : (فعال لما يريد ؛ هر چه را بخواهد مى كند) و : (له ما فى السموات و ما فى الأرض ؛ آن چه در آسمان ها و زمين است ، از اوست.) و (بيده ملكوت كل شى ء ؛ ملكوت و سراسر وجود همه ى اشيا به دست او است.) مى باشد نمى شناسد ؛ خدايى كه تمام حقيقت همه ى اشيا ، از يك بوته ى گل گرفته تا سپهر بى كران و همه ى زيبايى ها در جهان از آن او است ؛ از اين رو ، هر چه را كه بستاييم و مدح و حمد كنيم ، فقط خدا را ستايش كرده ايم .
بنابراين ، مقصود امام عليه السلام از اين كه مى فرمايد : خدايا ! ثنا و مدح و حمدم را براى خود قرار ده ، اين است كه به امت بفهماند همه ى كمالات و فضايل هستى از آن حضرت حق است و قهرا ستايش هم از اتصاف به همان كمالات برمى خيزد ؛ از اين رو ، ويژه ى خداوند متعال خواهد بود .
ما هر روز در نمازهاى واجب يوميه ، ده بار سوره ى «فاتحة الكتاب» را قرائت مى كنيم و در ضمن آن عرضه مى داريم : (الحمد لله رب العالمين)؛ يعنى تمام ستايش ها از آن خدا است . اهل ادب مى گويند : «الف و لام در (الحمد لله) براى جنس است . بنابراين ، هر چه حمد ناميده مى شود و به هر چه تعلق بگيرد ، در واقع ستايش خدا است ، زيرا هر فضيلتى كه در عالم هست ، داده ى او است و در اين دهش كسى شريك او نيست و اگر كسى به اين حقيقت پى ببرد ، ديگر اقبال و ادبار دنيا را ارجى نمى نهد ؛ بدين جهت ، امام عليه السلام در ادامه فرمود : «خدايا ! قلبم را آن چنان به خود مشمول كن كه به آن چه از دنيا به من داده اى ، دل نبندم و از آن چه نداده اى ، غمگين نشوم.» چنين فردى - چنان كه در متن دعا آمده است - به طور طبيعى و منطقى بدنش به طاعت الهى اشتغال دارد و قلبش به تقوا آميخته است و به هيچ چيز جز رضاى حق ، راضى نيست و از هيچ چيز ، جز آن چه مورد خشم و غضب خداوند متعال است ، نگران نمى شود .
اللهم صل على محمد و آله ، و فرغ قلبى لمحبتك ، و اشغله بذكرك ، و انعشه بخوفك و بالوجل منك ، و قوه بالرغبة اليك ، و أمله الى طاعتك ، و أجر به فى أحب السبل اليك ، و ذلله بالرغبة فيما عندك أيام حياتى كلها ؛
خدايا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و قلبم را براى محبت خود از دل مشغولى ها تهى ساز و به ياد خود مشغول دار و با خوف از خود آماده و هوشيارش ساز و با متمايل ساختن به خود ، توانش بخش و فرمان بردارى از خود را برايش دلپذير فرما و سرانجام ، قلبم را راهى مسيرى كن كه بيش از همه خوشايند حضرتت باشد و با اشتياق هميشگى و در همه ى عمر به آن چه نزد خود دارى ، آن را فروتن نما و تربيت كن .
جايگاه و مفهوم قلب در آيات و روايات
نكته ى جالب در اين فراز آن است كه حضرت تمام عنايت خود را به قلب معطوف ساخته و همه ى درخواست هايش از خداوند سبحان در مورد قلب است ؛ چرا كه ارزش يك انسان در گرو همان چيزى است كه قبله ى قلب او شده و تمام همت خود را براى رسيدن بدان به كار گرفته است .
به غير دل كه عزيز و نگاه داشتنى است
جهان و هر چه در او هست واگذاشتنى است
تعبيرات بسيار عجيبى درباره ى دل و قلب در آيات و روايات و كلمات بزرگان و تربيت شدگان مكتب قرآن به چشم مى خورد ؛ مثلا در روايت آمده است :
ان قلب المؤمن عرش الرحمان ؛
قلب مؤمن ، عرش خداوند مهربان است .
در حديث ديگر چنين وارد شده است :
القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله ؛
قلب حرم خدا است ، پس در آن غيرخدا را جاى مده .
معيار ستايش افراد در قرآن كريم گرايش صحيح قلبى افراد است ؛ چنان كه مى فرمايد:
(و من يؤمن بالله يهد قلبه)؛
كسى كه به خدا ايمان دارد ، قلبش هدايت يافته است .
نيز مى فرمايد :
(يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من أتى الله بقلب سليم)؛
قيامت روزى است كه مال و عيال و فرزندان در آن سودمند نيست ، جز آن كه فرد در محضر حضرت حق ، قلب سالم و تربيت شده اى را تقديم دارد .
و آن جا كه فردى را سرزنش مى كند ، قلب او را فاسد برمى شمرد :
(و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذكرنا)؛
به رأى آن كسى كه قلب او از ياد ما غافل است گوش مسپار .
نيز مى فرمايد :
(ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه)؛
خداوند متعال در درون انسان دو قلب قرار نداده است .
يعنى قلب ظرفى است كه شرافت و تمام حقيقت انسانى به او بستگى دارد و قيمت انسان مساوى با ارزش آن است . آيا با اين حال ، سزاوار است كه مركز ياد غيرخدا باشد ؟ راستى ارزش هيچ چيز در آن حد نيست كه قلب انسان را پر كند و اگر انسان ناآگاه دريچه ى قلب خود را به روى همه چيز و همه كس باز كند ، خطاى سهمگينى مرتكب شده است و جمال جان را به كم ترين ثمنى واگذارده است و خداوند متعال هرگز به دلى كه در گرو مهر و ياد بيگانه است ، رغبت نخواهد فرمود.
با دو قبله در ره مقصود نتوان زد قدم
يا هواى دوست بايد يا هواى خويشتن
خلاصه آن كه ، تمام حقيقت آدمى را همان چيزى تشكيل مى دهد كه قلب را به تصرف خود درآورده است .
ده بود آن نه دل كه اندر وى
گاو خر باشد و ضياع عقار
خود رها كرده اى ، از آنى گم
خود ندانسته اى ، از آنى خوار
در حديث شريف نيز آمده است : «لامرئ ما نوى.» ؛ يعنى نصيب هر كس آن چيزى است كه در دل ، جاى داده است .
اى برادر ، تو همان انديشه اى
ما بقى هم استخوان و ريشه اى
دو نفر را تصور كنيد كه ظاهر هر دو انسانى است ، ولى يكى مشغول به دنيا و امور مادى و قلبش سرشار از حب شهوات و اميال و آمال و آرزوهاى حيوانى است و ديگرى قلبش فارغ و تهى از محبت پستى ها و آكنده از محبت و عشق به خدا و ابديت است و يك پارچه تمام وجود خود را به مبدأ محبوب و عزيزى واگذاشته است كه برتر از همه چيز و منبع همه ى خوبى ها است . هر يك از اين دو ، در منتهى اليه انسانيت قرار گرفته اند ؛ يكى در آستانه ى حيوانيت و ديگرى در آستانه ى فرشته بودن . اين دو آن قدر به راه خود ادامه مى دهند و از يكديگر دور مى شوند ، تا عاقبت دو حقيقت متباين و به تمام حقيقت جداى از يكديگر شده و يكى پست تر از حيوان و ديگرى برتر از ملك مى گردند .
گر در طلب گوهر كانى ، كانى
ور در پى جست و جوى جانى ، جانى
من فاش كنم حقيقت مطلب را
هر چيز كه در جستن آنى ، آنى
خدايا ، درود بى پايان خود را بر روح طيب و پاك حضرت سيد ساجدين عليه السلام نثار فرما كه عميق ترين حقايق عرفانى و پوشيده ترين گوهر معرفتى را در قالب دعا به امت انتقال داده است . اين ، خود از بزرگ ترين كرامت هاى معصومان - عليهم صلوات الله - مى باشد . آن چه در لا به لاى اصطلاحات عميق عرفان نظرى و در دسترس افراد معدودى قرار دارد و با عمرى تلاش حاصل مى گردد ، به نحو كامل تر و دقيق تر و به صورت حديث ، دعا ، زيارت ها ، نامه ها و خطبه ها ، در اختيار امت قرار داده اند ، به گونه اى كه هر فرد به قدر ظرفيت و استعداد خود مى تواند از آن منبع پرثمر استفاده كند .
و اجعل تقواك من الدنيا زادى ، و الى رحمتك رحلتى ، و فى مرضاتك مدخلى ، و اجعل فى جنتك مثواى ، و هب لى قوة أحتمل بها جميع مرضاتك ، و اجعل فرارى اليك ، و رغبتى فيما عندك ، و ألبس قلبى الوحشة من شرار خلقك ، و هب لى الأنس بك و بأوليائك و أهل طاعتك ؛
خدايا ! پرواى خودت را زادم و حركت به طرف خود را سفرم و رضايتت را مقصدم و بهشت را جايگاهم قرار ده و نيرويى به من عطا كن كه همه ى آن چه را كه از آن خشنودى به جاى آورم و فرارم را از هر ناملايمات به سوى خودت مقدر فرما و رغبتم را در آن چه نزد تو است قرار ده و روحم را از شرور خلق بى زار كن و با من انس به خود و اوليا و اهل طاعتت را كرامت فرما .
درخواست هاى ضرورى
امام عليه السلام در اين فراز از خداوند متعال سه امر مهم را درخواست فرموده است : توشه ى مناسب راه ؛ سفر به سوى مقصد و منزل گاه آرامش بخش و اين به دليل آن است كه ما در زندگى اين جهان ، به سرمايه ى زندگى و جايگاهى مناسب و سرانجام به آسايش و عافيت نيازمنديم ؛ بنابراين ، آن چه در اين فراز مورد درخواست حضرت قرار گرفته و توجه ما را بدان جلب فرموده است ، از ضرورى ترين مسائل حيات انسانى است .
از معصوم عليه السلام نقل است كه فرمود :
رحم الله امرءا علم من أين و فى أين و الى أين ؛
كسى كه بداند از كجا آمده و در كجا است و به كجا خواهد رفت، مورد رحمت خداست.
آرى ، اگر كسى مبدأ و مقصد زندگى را نداند ، كا را هر طور كه شروع كند ، غلط از آب درمى آيد . چه عمرها كه در راه آمال و آرزوهاى ناپخته بر باد مى رود . افرادى هستند كه تمام عمر را صرف تهيه ى وسايل زندگى كرده اند تا شايد يك روز به خوبى زندگى كنند ، ولى آرزوى زندگى را هم به گور برده اند . اگر روزى گشايش و فراغتى هم دست دهد ، دل نگرانى از آينده ى مبهم ، سايه ى سنگين خود را بر ذهن و روح او تحميل مى كند و اجازه نمى دهد كه مزه ى آرامش را بچشد.
همان گونه كه گفته شد امام سجاد عليه السلام در اين فراز از خداوند متعال سه چيز بسيار مهم را درخواست فرموده است : زاد و راحله ى كامل ؛ سفر بى خطر آرام و منزل گاه امن و دلپذير ، كه در اين ميان زاد و راحله ، همان پرهيزكارى و خداپروايى است كه در قرآن كريم مى فرمايد :
(فان خير الزاد التقوى)؛
بهترين توشه ، پرهيزكارى است .
مقصود از سفر آرام و بى خطر ، به سوى دل آرام شتافتن است كه در قرآن كريم مى فرمايد :
(ألا بذكر الله تطمئن القلوب)؛
دل ها تنها به ياد خدا آرام مى گيرند .
و منظور از منزل گاه امن و دل پذير چيزى جز ديدار حضرت حق نيست كه فرمود :
(يا أيتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية)؛
اى نفس آرام و مطمئن ، به سوى خداى خود برگرد در حالى كه هم او از تو راضى است و هم تو از او خشنودى .
يعنى اى انسان ، آغاز و انجام خود را درياب و بر پايه ى آن ، نقشه اى دقيق براى مسير زندگى ات ترسيم كن و هدف خود را بر اساس آن دنبال كن . اگر فهميديم كه اين جهان در واقع دانشگاهى عظيم و حيات آدمى عرصه ى يك آزمون بزرگ است ، درخواهيم يافت كه فارغ التحصيل موفق كسى است كه هيچ گاه در رفتار و اخلاق از معيارهاى صحيح عدول نكند و هرگز به زشتى و تباهى آلوده نشود و توشه اى فراوان براى سفر دل نشين لقاى حضرت حق آماده ساخته و منزل گاهى در كنار محبوب جميل و رب غفور در بلد طيب و حرم امن و امان رضاى الهى و جوار پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام براى خود تدارك ببيند ؛ از اين رو حضرت سجاد عليه السلام فرمود : «و هب لى الأنس بك و بأوليائك و أهل طاعتك» .
از حضرت احديت توفيق انس به نيايش و پرستش و دوستى با بندگان مقرب و صالحش را خواستاريم . رزقنا الله و اياكم بمنه و كرمه .
و لا تجعل لفاجر و لا كافر على منة ، و لا له عندى يدا ، و لا بى اليهم حاجة ، بل اجعل سكون قلبى و أنس نفسى و استغنائى و كفايتى بك و بخيار خلقك ؛
خدايا ! هرگز مرا رهين منت فاجران و كافران مكن و هيچ نعمتى را از دست آنان به من مرسان ، بلكه آرامش قلب و انس جان و بى نيازى و كفايت زندگى مرا به خود به وسيله ى اوليايت روزى ام كن .
عزت نفس ، امتياز مؤمن از كافر
امام سجاد عليه السلام در اين فراز عزت نفس و علو همت و بلندى روح مؤمن را تجلى بزرگوارى او دانسته و فاجر و كافر را در افق ديگرى ديده است . مرزى كه اسلام بين كفر و ايمان كشيده از سنخ مرزهاى قراردادى و خاكى نيست تا بتوان آن را كم و زياد كرد ، بلكه اين مرز در قلب و جان آدمى و به صورت تكوينى نهاده شده است كه هرگز قابل تغيير نيست ؛ از اين رو ، برخى به درستى گفته اند كه نجاست كافر ، ذاتى است ، تا اين كه مرزى روشن و قاطع ميان مردم با ايمان و كافران وجود داشته باشد .
پيامدهاى شوم بيزارى نجستن از كافران
اگر جهان اسلام پيوسته و در اين سطح از كافران تبرى مى جست و دورى مى كرد ، هرگز سلطه ى آنان بر مسلمانان جهان ميسر نمى شد ، ولى متأسفانه به اين ركن قوى عمل نشد و آميزش دولت هاى اسلامى با دولت هاى كافر و نفوذ آن ناپاكان در حريم مسلمانان به اين جا انجاميد كه امروز شاهد آن هستيم ؛ غافل از آن كه قرآن كريم مى فرمايد :
(و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار)؛
هرگز به كفار تمايل پيدا نكنيد كه به آتش مبتلا خواهيد شد .
نيز مى فرمايد :
(و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا)؛
خداوند متعال هرگز سلطه اى براى كافران بر مؤمنان قرار نداده است .
از اين روى ، امام عليه السلام از خداوند متعال درخواست مى كند كه گرفتار منت كافران نگردد تا امتيازى براى ايشان شكل نگيرد .
بر اين پايه ، آنان كه دانسته يا ندانسته به مداحى غرب و تقليد كوركورانه از روش نادرست غربيان پرداخته اند ، از ايمان و اسلام و روحانيت اسلامى فرسنگ ها فاصله دارند و عطر سكرآور كرامت اسلامى هرگز مشام جانشان را نوازش نكرده است . مسلمانان هم مى توانند به پيشرفت هاى صنعتى آنان نايل شوند و هيچ كارى نشدنى نيست ، ولى كوشش و صبر و پايدارى لازم است .
درخواست اطمينان قلب
در ادامه ، امام سجاد عليه السلام از خداوند سبحان درخواست نموده است كه آرامش و اطمينان قلب را با عنايت مستقيم خود و مدد اوليايش تأمين فرمايد ، كه به راستى آرامش و طمأنينه ى جان تنها با توكل و رضا و تسليم حاصل مى گردد.
گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر كه افكنم ، آن دل كجا برم ؟
آرى ، دل هر جايى ، بى قيمت است و دل را قرارى بايد و تنها قرارگاه دل آدمى ساحل ياد حضرت معبود است : (ألا بذكر الله تطمئن القلوب ؛ هان ! دل فقط با ياد خدا آرام مى گيرد.)
اللهم صل على محمد و آله ، و اجعلنى لهم قرينا ، و اجعلنى لهم نصيرا ، و امنن على بشوق اليك ، و بالعمل لك بما تحب و ترضى ، انك على كل شى ء قدير ، و ذلك عليك يسير ؛
خدايا ! بر پيامبر و خاندان او درود فرست و مرا همراه و يار آنان قرار ده و بر من منت نه و مرا مشتاق خود گردان و توفيق عمل مورد پسند خود را نصيبم ساز ، كه تو بر همه چيز توانايى و همه ى امور بر تو آسان است .
اهيمت هم سويى با خاندان عترت
امام زين العابدين عليه السلام درخواست فرموده است كه او را قرين محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله قرار دهد و اين بدان جهت است كه آدمى نيازمند دوست و يار و ياور است و از تنهايى رنج مى برد و شايد كسى را نتوان يافت كه طالب همسفرى نباشد و هم دلى را نجويد كه هر چه را پسنديد ، بپسندد و هر چه را وانهاد ، ترك گويد و چه نيكوتر كه در گرايش هاى خود ، هم سوى خاندان عترت و طهارت باشيم .
به هر روى ، اين نكته روشن است كه با دقت در گرايش هاى هر فرد ، مى توان او را به خوبى شناخت و حتى بر ضمير ناخودآگاه او واقف شد و حد و مرز وجودى و مايه و پايه ى شخصيت او و روى كردها و زاويه ى ديد و سطح فكرش را دريافت و باز شناخت .
شخصيت راستين هر فرد ، پديده اى است كه موطن آن نهاد ژرف انسان است و در پس هفت پرده ى وجود شخص نهفته است و چه بسا به سادگى نتوان آن را شناخت ، چه حقيقت هر كس سرى ترين مرحله ى وجودى او است . آن چه مى تواند به بازگشايى اين رمز كمك كند و نقاب از چهره ى اين پرده نشين برگيرد ، گرايش ها و علاقه هاى طبيعى فرد است ؛ بدين جهت ، شخصيت هر كس در عواطف و احساس هاى او نسبت به افراد و اشيا متبلور است .
از اين رو ، سيدالساجدين عليه السلام در اين فراز از خداوند منان مى خواهد كه گرايش قلبى اش را به سوى معدن پاكى و عصمت ؛ يعنى رسول اكرم و اهل بيت بزرگوارش عليهم السلام ، جهت دهى كند و وى را همراه و يار وفادار آنان سازد . در اين درخواست دو نكته ى مهم به چشم مى خورد :
1. فرد مونس تنهايى خود را يافته و رفيق طريق خويش را برگزيده است .
2. گذشته از آن كه اين رفيق و هم سفر شخصيت او را نشان مى دهد ، شاكله و حقيقت روح او در اين طريق و در اين مكتب تحت تربيت الهى معصومين عليهم السلام قرار مى گيرد و پيوسته رو به رشد و تكامل خواهد داشت و بهترين سود را از عمر خود خواهد برد .
اخبار و روايات نيز اين گونه علاقه و گرايش ها را بسيار پراهميت تلقى كرده اند و اين حقيقت را بازگو كرده اند كه انسان در قيامت بر حسب همان گرايش ها طبقه بندى شده ، با كسانى كه دوست دارد ، محشور خواهد شد : «المرء مع من أحب.»
بنابراين ، بايد توجه داشت كه چه كسى را دوست بداريم و ذهن و مهر و دل خود را به كدام يك از مظاهر عالم تقديم كنيم و نيك درنگ كنيم كه به راستى در اين عالم چه چيزى از آن ارزش برخوردار است كه دل خود - اين تمام حقيقت خويش - را به او تسليم كنيم . حضرت زين العابدين عليه السلام با چنين نگاه ژرفى از خداوند سبحان مى خواهد كه قلبش را به حب خدا و اهل بيت عليهم السلام معطوف دارد تا عمل او مورد محبت و رضاى خدا باشد ، زيرا محبت و شوق به امامان عليهم السلام موجب هم سويى و گرايش به عمل پاك و تقوا و كرامت مى گردد .
در پايان ، اين نكته نيز شايان ذكر است كه حب اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله با محبت خدا و شوق به او منافات ندارد ، بلكه محبت آنان عين محبت به خدا است و موجب تلاش و شتاب در اطاعت از دستورها و فرموده هاى حضرت ربوبى - جل و علا - مى گردد .