امام باقر عليه السلام فرمود: من و گروهي از مردم در حضور پدرم امام سجاد عليه السلام نشسته بوديم كه ناگهان آهويي از صحرا آمد و در چند قدمي پدرم ايستاد و ناله كرد. حاضران به پدرم گفتند: چه ميگويد؟ پدرم فرمود: ميگويد: بچهام را فلاني صيد كرده، ...
امام سجاد (ع) برای شركت در مراسم حجّ، عازم مكه شد، در مسیر راه به بیابان بین مكه و مدینه رسید و همچنان سوار بر شتر حركت می كرد، ناگاه یك دزد و راهزن قلدری به آن حضرت رسید و سر راه او را گرفت و گفت : پیاده شو! امام فرمود: از من چه می خواهی ؟ دست بردار! او ...
زمخشري در ربيع الابرار نقل كرده: چون يزيدبن معاويه مسلم بن عقبه را به جنگ اهل مدينه فرستاد و گفت: پس از شكست آنان، زنانشان بر سپاهيان شام مباح است (ولي به وي سفارش كرد كه متعرض امام سجاد (ع) نشود) علي بن الحسين (ع) در آن ماجراي شوم، چهار صد زن را با ...
عبدالله بن موسي از جدش نقل كرده: مادرم فاطمه بنت الحسين (ع) مرا امر ميكرد تا محضر دائيم علي بن الحسين (ع) باشم، من هيچ وقت محضر او نرفتم مگر آن كه با خير و فايدهاي بيرون آمدم يا خشيت و خوفي از خدا در قلب من پيدا شد از آن خشيتي كه در او ميديدم و يا ...
ابوبصیر گوید: امام باقر (ع) فرمود: پدرم زنی داشت كه از خوارج بود ... یكی از غلامان آن حضرت به وی گفت: یابن رسول الله (ص)! در خانه شما زنی است كه از جدت علی بن ابیطالب بیزاری میكند؟ پدرم او را طلاق داد.او پیش امیر مدینه رفت و شكایت كرد كه علی بن الحسین ...
شخصی به حضور امام سجاد (ع) آمد، و نسبت به آن حضرت جسارت كرده و سخنان درشت و ناسزا گفت . امام سجاد (ع) سكوت كرد، و هیچ سخنی به او نگفت ، او رفت (با توجه به اینكه آن شخص در یك جریان شخصی نسبت به امام ناراحت شده بود، و مربوط به كیان دین نبود). امام به ...
هر روز صبح امام سجاد علیه السلام برای طلب رزق از منزل خارج می شد. به او گفته شد: یا بن رسول اللّه به كجا می روی ؟ حضرت فرمود: بیرون آمده ام تا بر خانواده ام صدقه دهم . گفته شد: به خانواده ات صدقه دهی ؟ فرمود: من طلب الحلال فهو من اللّه جل و عز صدقه علیه هر ...
روزی یكی از بستگان امام سجاد(ع) در حضور جمعی ، بر سر موضوعی بر امام سجاد(ع) سخنان نامناسب گفت . امام سجاد(ع) سكوت كرد، سپس آن شخص رفت ، امام سجاد(ع) به حاضران فرمود: آنچه را این مرد گفت ، شنیدید، و من دوست دارم كه همراه من بیایید و نزد او برویم ، تا جواب ...
یك موعظه
جابر گوید: علی بن الحسین علیه السلام فرمود: نمی دانیم بااین مردم چه كنیم اگر بعضی از حقائق را كه از رسول خد اصلی اللّه علیه و آله گرفته ایم به آنها بگوئیم می خندند و مسخره می كنند ازطرفی طاقت سكوت نداریم كه این حقائق را ناگفته ...
روزى امام سجّاد عليه السّلام مشغول خوندن نماز بود، كه در بين نماز عباى آن حضرت از روى شانه اش افتاد و حضرت بدون كمترين توجّهى نسبت به آن ، با همان حالت به نماز خود ادامه داد.چون از نماز فارغ شد يكى از اصحاب ...
وقتی امام باقر علیه السلام پدرش علی بن الحسین علیه السلام را غسل می داد چشم همراهان او به بدن امام سجاد علیه السلام افتاد و دیدند كه زانوها و سرانگشت پاهای او از زیادی سجده پینه بسته است و كتف او نیز پنبه بسته است . به امام باقر علیه السلام عرض كردند ...
امام سجاد عليه السلام در حال نمازبود كه فرزندش در چاه افتاد.مردم متوجه شدند و سر و صدا بلند كردند و با سعى و تلاش بچه را از چاه بيرون آوردند و همچنان امام عليه السلام در حال نماز بود.وقتى نماز به پايان رسيد به او گفته ...
ابن دينار گفت : من در خدمت امام سجاد ( عليه السلام ) نشسته بودم که مردي وارد شد و بي ادبانه به امام ( عليه السلام ) گفت :مي داني که چگونه نماز مي خوانند ؟من قصد کردم که او را بزنم ، ولي امام مانع شد و فرمود :صبر کن اي ابا جازم ...
«كمال الدین و تمام النعمة» از كتابهاى بسیار مهمّ شیخ متقدّمین حضرت صدوق علیه رضوان اللّه است. از قول زُهرى مى گوید: خدمت حضرت زین العابدین بودم، مردى ازیاران حضرت وارد شد، امام فرمودند: چه خبر؟ عرضه داشت: فعلاً خبر خود را بازگویم، چهارصد دینار ...