فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ولايت فقيه

در اين زمينه از طرح بحث فقهی و استدلالی مسئله صرفنظر می كنيم ، مفصل اين مسئله را از جهت فقهی می توانيد در كتب بسيار مهم اسلامی ، از قبيل : معتمد و مستند كه از نوشته های « ملا مهدی » و « ملا احمد نراقی » اين دو عالم بی نظير است ، مكاتب « شيخ انصاری » معروف به خاتم المجتهدين ، كتب « شيخ طوسی » و « علامه حلّی » و كتاب « ولايت فقيه » حضرت امام خمينی (قدس سره)ملاحظه كنيد .

در اين قسمت فقط به ذكر پاره ای از روايات مربوط به ولايت فقيه ، و شرايطی كه عامل تجلی ولايت در يك انسان الهی است ، قناعت كرده و عظمت مسئله را از ديد روايات ، عرفان و اخلاق بررسی می كنم :

عن عمر بن حنظله قال : سَألْتُ اَبا عَبْدِاللهِ (عليه السلام) عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ اَصْحابِنا بَيْنَهُما مُنازِعَةٌ فِی دَيْن اَوْ مِيْراث فَتَحاكَما اِلیَ السُّلْطانِ وَاِلیَ الْقَضاءِ اَيَحِلُّ ذلِكَ وَقالَ : مَنْ تَحاكَمَ اِلَيْهِمْ فِی حَقٍّ اَوْ باطِل فَاِنَّما تَحاكَمَ اِلیَ الطّاغُوتِ وَما يَحْكُمُ لَهُ فَاِنَّما يَأخُذُ سُحْتاً وَاِنْ كانَ حَقّاً ثابِتاً لَهُ لاَِنَّهُ اَخَذَهُ بِحُكْمِ الطّاغُوتِ وَما اَمَرَ اللهُ اَنْ يَكْفُرَ بِهِ قالَ اللهِ تَعالی :

يُرِيْدُونَ اَنْ يَتَحاكَمُوا اِلیَ الطّاغُوتِ وَقَدْ اَمَرُوا اَنْ يَكْفُرُوا بِهِ ، قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعانَ ، قالَ : يَنْظُرانِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رُوِیَ حَدِيْثَنا وَنَظَرَ فِی حَلالِنا

وَحَرامِنا ، وَعَرَفَ اَحْكامَنا فَليَرْضُوا بِهِ حُكْماً فَاِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاكِماً فَاِذا حَكَمَ بِحُكْمِنا فَلَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ فَاِنَّما اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللهِ وَعَلَيْنا رَدَّ والرّادُ عَلَيْنا اَلرّادُ عَلَی اللهِ وَهُوَ عَلی حَدِّ الشِّرْكِ بِاللهِ(1) .

مرحوم « كلينی » در كتاب ارزشمند « كافی » به اسنادش از « عمر بن حنظله » نقل می كند :

از امام صادق (عليه السلام) از وضع دو مؤمن كه در دين يا ارث اختلاف دارند و به پادشاه و يا قاضی حكومت مراجعه می كنند سئوال كردم كه : اين مراجعه و اخذ دِيْن ، يا ارث حلال است؟ امام فرمود: « مؤمنان نه تنها در دين و ارث ، بلكه در حق و باطلی اگر به آنان كه صلاحيت حكومت ندارند و از جانب شرع منصوب نيستند مراجعه كنند رجوع به طاغوت است .آنچه با قدرت و زور از آنان بگيرند گرچه حق شرعی آنان باشد سُحت است ، چرا كه از دست طاغوت گرفته اند و خدای متعال در قرآن مجيد به تمام مردم مؤمن دستور داده كه : به طاغوت و تمام شئونش كفر ورزيد » .

عرضه داشتم : پس چه كنند؟ فرمود : « توجه كنند به كسی كه فرهنگ ما را روايت می كنند و در حلال و حرام صاحب نظرند ، و شناخت و معرفت به احكام دارند ، به حكومت آنان در بين خود رضايت دهند ; كه ما آنها را از جانب خود به خاطر آن شرايط ، حاكم بر شما قرار داده ايم ; چون برابر با برنامه های ما حكم كنند ، هر كس از حكم آنان سرپيچی كند ، حكم الهی را سبك شمرده و ما را ردّ كرده اند و ردّ ما ردّ بر خداست و ردّ بر خدا عين شرك است » .

در اين روايت كه تمام فقهای بزرگ ، از آن تعبير به « مقبوله » كرده اند ، و از دلايل اثبات ولايت فقيه است ، امام ششم حكومت شاهی ، سلطنتی و ادارات آن به خصوص قاضی و دادگستری آن را رد كرده ، و جميع افراد آن حكومت را طاغوت دانسته ، و مخالفت با آن را به حكم قرآن واجب اعلام كرده و رجوع به آنان را مطلقاً حرام نموده و اخذ حق را از دست آنان سخت به دست آورده و در حقيقت تمام مردم مؤمن را راهنمايی كرده كه سلطنت شاهنشاهی و حكومت غير اسلامی را بگذاريد تا ريشه كن شود و كاخش ويران گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - كافی : 1/67 ، باب اختلاف الحديث ، حديث 10 ; وسائل : 1/34 ، باب 2 ، حديث 51 .

از طرف ديگر تربيت شده واجد شرايط را ، از جانب خود حاكم حقيقی معرفی كرده و رجوع به حكومت او و قبول قوانينش را واجب دانسته و پشت كردن به احكام آن حكومت را رد بر امام معصوم و رد بر امام معصوم را رد بر خود قلمداد كرده است .

آری ! اين است جايگاه مهم ولايت فقيه ، كه نظام حيات ظاهری و باطنی جامعه ، پس از امام معصوم به آن وابسته است . فقهاء گرامی اعتقاد به ولايت فقيه را هر چند كه در نوع بسط و عدم آن اختلاف دارند لكن اصل آن را پذيرفته و وجود ولايت را برای فقيه از اركان شريعت می دانند .

اگر كسی به مسئله مورد بحث ، در روايت ايراد كند ، كه مورد « دِيْن » و « ارث » است از تنگ نظری و عدم دقت در آيات و روايات و وضع جامعه اسلامی است ، علاوه بر اين كه در بحث اصول فقه ثابت شده است كه : مورد مخصص نيست .

2 ـ و اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةِ فَارْجِعُوا فِيها اِلی رُواةِ اَحادِيْثِنا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَيْكُمْ وَاَنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَيْهِمْ(1) .

« و اما در رويدادهايی كه واقع می شود ( مسائل مستحدثه ) به راويان احاديث ما مراجعه كنيد ; پس آنها حجت و گواه منند و من حجت و گواه خدا بر آنهايم » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - وسائل الشيعة : 27/140 ، باب 11 ، حديث 33424 ; بحارالانوار : 2/90 ، باب 14 ، حديث 13 .

اين فرمان صريح حضرت حجة ابن الحسن مهدی (عليه السلام) است كه به امت اعلام فرموده است كه در تمام حوادث و پيشامدها ، به راويان حديث كه مصداق اتم و اكملش فقيه واجد شرايط است مراجعه كنيد ; چرا كه آنان از جانب ما بر شما حجت و ما بر آنان حجت هستيم .

رجوع به فقيه ، درباره حادثه ای می تواند جنبه های مختلفی داشته باشد كه منشأ آن يا جهل به حكم آن حادثه ، و يا جهل به وجود آن ، و يا جهل به حق و باطل در آن است . در تمامی اين موارد سه گانه ، به وسيله فتوا در اول و صدور حكم و تشخيص در دوم و حكم قضايی در سوم مشكل حل می شود ، و صدق مراجعه به فقيه تحقق پيدا می كند . در حقيقت عبارت : « فَارْجِعُوا فِيْها » شامل تمام وظايف از فتوا ، حكومت و قضاء می باشد(1) .

3 ـ عَنْ اَبی خَدِيْجَةِ قالَ : بَعَثَنِی اَبُو عَبْدِاللهِ (عليه السلام) اِلی اَصْحابِنا فَقالَ : قُلْ لَهُمْ : اِيّاكُمْ اِذا وَقَعَتْ بَيْنَكُمْ خُصُومَةٌ اَوْ تَدارِی فِی شَیْء مِنَ الاَْخْذِ وَالْعِطاءِ اَنْ تَحاكَمُوا اِلی اَحَد مِنْ هوُءلاءِ الفُسّاقِ اِجْعَلُوا بَيْنَكُمْ رَجُلاً قَدْ عَرَفَ حَلالَنا وَحَرامَنا فَاِنّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ قاضِياً اِيّاكُمْ اَنْ يَخاصِمَ بَعْضُكُمْ اِلیَ السُّلْطانِ الْجائِرِ(2) .

ابی خديجه می گويد : امام صادق (عليه السلام) مرا در نزد برادران مؤمن از اصحابمان فرستاد و فرمود :

« به آنان بگو : چون بين شما خصومتی واقع شد ، يا در مسئله اخذ و عطا ، پيش آمدی شد ، بترسيد از اين كه به فاسقان ، كه حكومت را از دست ما ربوده اند ، مراجعه كنيد ، مردی آگاه به حلال و حرام ما را از ميان خود برگزينيد ، كه من او را در تمام امور ، قاضی شما قرار دادم ، پس از مراجعه به دستگاه سلطنت و حكام جور بپرهيزيد » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - حاكميت در اسلام : 311 .

2 - تهذيب : 6/303 ، باب 92 ، حديث 53 ; وسائل الشيعة : 27/139 ، باب 11 ، حديث 33421 .

اطلاق آياتی چون آيه شريفه :

( إِنَّ اللهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الاَْمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ )(1) .

« خدا قاطعانه به شما فرمان می دهد كه : امانت ها را به صاحبانش بازگردانيد و هنگامی كه ميان مردم داوری می كنيد ، به عدالت داوری كنيد » .

قبول حكومت اسلامی را از طرف امت واجب ، و پذيرش حكومت غير حق را حرام می داند ، كه با توجه به عمق اين آيه و آيات نظير آن ، عظمت مقام و جايگاه ولايتِ حاكمِ عادل ; يعنی فقيه جامع الشرايط ، به دست می آيد .

طايفه شيعه دوازده امامی ، پس از ولايت الله و رسول الله و امامان معصوم و پس از امامان معصوم در غيبت امام دوازدهم ، حاكم واقعی را فقيه جامع الشرايط می دانند ، و ديگران را حكام جور به حساب آورده و آنها و حكومتشان را غاصب و باطل تلقی می كنند . تا آنجا كه دولت ها را مالك چيزی نمی دانند ; زيرا از طرف امام عصر يا نايب امام مجاز نبوده اند و از اين روی بوده و هست كه در مواقع ضروری ، در كشورهای اسلامی ، در حل مشكلات و دفاع از حريم اسلام مسلمين ، دست به طرف فقهای وقت دراز كرده ، حكم جهاد و غيره از آنان می گرفتند و به عنوان وظيفه شرعی به آن عمل می كردند و جان عزيز خود را به دستور آنان در راه اعلای كلمه حق فدا می نمودند .

اينها دليل بر نوعی ارتكاز متشرعه ، بر ثبوت ولايت و تصرف برای فقيه است ; يعنی تصرف در امور اجتماعی و سياسی می باشد ، كه لااقل از طريق ولايت حسبيه ، حق تصميم گيری در كارهای ضروری اجتماعی ، از طريق احاديث برای فقيه جامع الشرايط ثابت است و احاديث مثبت ولايت ، در حقيقت كمك و تاييدی بر همين حقيقت ارتكازی است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - نساء (4) : 58 .

به همين خاطر مرجع بزرگ و محقق كم نظير مرحوم آيت الله « نائينی » در كتاب « تنبيه الامة » صفحه 46 نسبت به قطعی بودن وجود ولايت ، حفظ نظم و اداره كشور اسلامی برای فقيه ، و اين كه از واضح ترين امور حسبيه است چنين می فرمايد :

« از جمله قطعيات مذهب ما و طايفه اماميه اين است كه : در عصر غيبت ( علی مغيبه السلام ) آنچه ( از ولايت نوعيه ) را كه عدم رضايت شارع مقدس به اهمال آن حتی در اين زمينه معلوم باشد وظايف حسبيه ناميده ، و ولايت فقهای عصر غيبت را در آن قدر متيقن و ثابت دانستيم ، حتی با عدم ثبوت نيابت عامه ، در جميع مناصب و چون عدم رضای شارع مقدس به اختلال نظام و ذهاب بيضه اسلام ; بلكه اهميت وظايف مراجعه به حفظ نظم ممالك اسلاميه از تمام امور حسبيه از اوضح قطعيات است . بنابراين ثبوت نيابت فقها و نواب عام عصر غيبت در اقامه وظايف مذكوره ، از قطعيات مذهب خواهد بود » .

4 ـ عَنِ الرِّضا عَنْ آبائِهِ (عليهم السلام) قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله عليه وآله) اَللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائِی ـ ثَلاثَ مَرات ـ فَقِيْلَ لَهُ : يا رَسُولُ اللهِ وَمَنْ خُلَفاءُكَ : قالَ : الَّذِيْنَ يَأْتُونَ مِنْ بَعْدِی وَيَرْوُونَ عَنِّی اَحادِيْثِی وَسُنَّتِی فَيُعَلِّمُونَهَا النّاسَ مِنْ بَعْدِی(1) .

حضرت رضا از پدران بزرگوارش روايت می كند ، رسول خدا سه بار فرمود :

« خداوندا جانشينان مرا مورد رحمت قرار ده ، عرضه داشتند : جانشينان شما كيانند ؟ فرمود : آنان كه پس از من می آيند و حديث و سنت مرا برای مردم بازگو می كنند و آن را به مردم ياد می دهند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - عيون اخبار الرضا (عليه السلام) : 2/37 ، باب 31 ، حديث 94 ; وسائل : 27/92 ، باب 8 ، حديث 33298 .

بدون شك ، چنانچه بزرگترين فقهای ما در ذيل اين حديث فرموده اند ; منظور رسول خدا از اين گفتار ، حديث و سنت واقعی است ، نه ظاهری و صوری ، و به دست آوردن سنت واقعی آن حضرت ، جز با تحقيق و بررسی كامل از لحاظ روايات معارض و روايات تقيه ای و معارض با قرآن و سپس طرح اخبار نادرست و غير اينها ، از مقدمات عملی نخواهد بود .

شناخت حديث و سنت واقعی ، به آگاه بودن به ادبيات عرب ، معانی و بيان ، رجال ، درايه ، اصول ، فقه ، فلسفه ، حكمت ، عرفان ، لغت ، تفسير و تاريخ قرآن نيازمند است ; بنابراين از متن روايت ، به انضمام قراين خارجيه ، معنای فقاهت فهميده می شود . پس بايد همه به اين نكته توجه داشته باشند كه نقل حديث و سنت ، بدون درك و فهم آن ، و شناخت صحيح از ناصحيح آن ، موجب شايستگی جانشينی از معصوم نيست .

در روايتی كه قطب راوندی نقل كرده و كتاب با عظمت « مستدرك الوسائل » جلد 3 ص 185 باب 8 حديث 48 آن را ثبت نموده است ، رسول خدا فرمود :

رَحْمَةُ اللهِ عَلی خُلَفائِی قالُوا : وَمَنْ خُلَفائُكَ ؟ قالَ : الَّذِينَ يُحْيُونَ سُنَّتِی وَيُعَلِّمُونَها عِبادَ اللهِ وَمَنْ يَحْضُرُهُ الْمَوْتُ وَهُوَ يَطْلُبُ الْعِلْمَ لِيُحْيِی بِهِ الاِْسْلامَ فَبَيْنَهُ وَبَيْنَ الاَْنْبِياءِ دَرَجَةٌ(1) .

« رحمت خدا بر جانشينان من ، گفتند : آنان كيانند؟ فرمود : آنها كه سنت مرا زنده می كنند و به بندگان حق می آموزند و كسی كه مرگ او برسد در حالی كه در طلب علمی است كه باعث حيات اسلام است ، كه چنين انسان حق گويی ، مقرب و بين او و پروردگار جز درجه ای فاصله نيست » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك الوسائل : 17/300 ، باب 8 ، حديث 21403 ـ 48 .

از لحن حديث بالا به خصوص جملات احيای سنت و روش رسول خدا ، تعليم دين به بندگان و طلب دانش برای زنده نگاه داشتن اسلام ، به خوبی استفاده می شود كه منظور از « خلفا » پس از اهل بيت (عليهم السلام) فقهايی هستند كه اعلای كلمه حق به علم و فقاهت و زحمت آنان بسته است .

اين معنا يعنی مقام خلافت و قرب به حق ، بدون شك در خور ناقل حديث نيست ; بدين ترتيب اين دو روايت نيز در جريان بحث و اثبات ولايت فقيه است ، و بر اين اساس فقهای جامع الشرايط خلفای رسول خدا هستند .

از لوازم معنای « خليفه » انتقال شئون و مقامات اصل به فرع است . نظير مفهوم نيابت و وكالت ; ولی از آنجا كه حدود انتقال در اختيار انتقال دهنده است ، بايد اراده و منظور گوينده را در مراحل انتقال ، به دست آورد كه آيا مطلق منصب های قابل انتقال را به جانشين خود منتقل نموده ، يا برخی از آن را؟

روی اين حساب اگر كسی مثلا دارای ده سِمَت و مقام باشد ، می تواند همه آنها را به ديگری منتقل كند ، البته در صفات قابل انتقال ، با توجه به مطالب فوق چنانچه اطلاق گفتار رسول اكرم را در نظر بگيريم كه فرمود :

اَللّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفائِی .

و در آن هيچ گونه قيدی ذكر نكرده ; يعنی خلافت را به سَمْت معين و مورد خاصی جهت نداده ، می توان به طور قطع و بدون ترديد گفت كه : ولايت فقيه به معنی جانشينی برای رسول اكرم و اهل بيت (عليهم السلام) مسئله بسيار مهم و در خور توجه است و اينكه عالم فقيه وارث شؤون آن انوار مقدسه می باشد .

محقق بزرگ مرحوم سيد اصفهانی در حاشيه مكاسب صفحه 213 در مقام استدلال به اين حديث می گويد : الخليفة بقول مطلق ، من يقوم مقام من استخلفه فی كل ما هو له .

خليفه در صورتی كه در روايت بدون قيد بيايد و به طور مطلق ذكر شود ، كسی است كه جانشين ولايت مستخلف ، در تمام اموری كه برای مستخلف ثابت است می باشد .

حضرت امام خمينی (قدس سره) در كتاب « بيع » جلد 2 صفحه 467 ـ 470 اين معنا را انتخاب كرده و براطلاق و عموم آن تكيه كرده است .

5 ـ قال رسول الله . . .

اَلْعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَْنْبِياءِ اِنَّ الاَْنْبِياءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِيْناراً وَلا دِرْهَماً ، وَلكِنْ وَرَثُوا الْعِلْمَ ، فَمَنْ اَخَذَ مِنْهُ اَخَذَ بِحَظٍّ وافِر(1) .

« علما وارثان انبيااند ، پيامبران طلا و نقره به ارث نمی گذارند ، ارث به جا مانده از آنان دانش است ، هر كس از آن دانش بهره گيرد ، در حقيقت بهره شايانی برده است » .

اگر كسی بگويد منظور از علما در اين روايت ، ائمه معصومين (عليهم السلام) هستند ، پاسخش اين است كه جملات ابتدايی روايت كه فرموده : كسی كه راه علم جويی بپيمايد راه بهشت را پيموده و ملائكه بال های خود را به احترام طالب علم فرود می آورند و اهل آسمان ها و زمين برای خواهان علم طلب آمرزش می كنند و . . . مناسب با مقام شامخ امامان (عليهم السلام) نيست ; چرا كه علم آنان علم لدنی و خدادادی است ، از جمله : اَلْعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَْنْبِياءِ از ديد فهم عرفی ، چنين استنباط می شود كه علما وارث انبيا هستند ، نه وارث عنوان آنها ، "نبأ" پس از اطلاق ارث ، شامل تمام شئون انبيا به استثنای نبوت و ويژگی های الهی مانند عصمت خواهد شد ; بنا بر اين نظر ، در نبود معصوم ، فقيه جامع الشرايط دارای انواع ولايت ها نسبت به مردم است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - كافی : 1/2 ، باب ثواب العالم والمتعلم ، حديث 1 ; بحارالانوار : 1/164 ، باب 1 ، حديث 2 .

6 ـ قالَ رَسُولُ اللهِ : اَلْفُقَهاءُ اُمَناءُ الرُّسُلِ . . .(1) .

در اين حديث آمده كه : فقها ، امينان انبيا در جامعه انسانی هستند . امانت رسولان كه به دست فقيهان سپرده شده است ، بدون شك همان ولايت و زعامت است ، كه در سايه آن ، برای تبليغ احكام الهی و تشكيل حكومت و دفع خطرات داخلی و خارجی ، از حيثيت اسلام دستشان باز باشد ، نشستن در خانه و جواب چند مسئله عوام الناس را دادن ، كسی را امين انبيا نمی كند .

و اگر منظور از امانت ، امت باشد ، باز حفظ مسئوليت امت ، از طريق تبليغ دين و دفع دشمنان از سر ملت ، معنا می دهد و در نتيجه بايد بر اساس اين روايت به طور قاطع گفت :

ولايت برای فقها ثابت است ; زيرا امين بودن بر يكی از موضوعات حيات امت ، ولايتی را متناسب با آن موضوع ايجاب می كند ، كه در حقيقت نوعی ولايت بر حفظ آن موضوع به شمار می آيد از باب مثال :

امين بر احكام = با ولايت فتوی

امين بر امت = با ولايت زعامت و رهبری

امين در مرافعات و خصوصيات = ولايت قضا

امين بر موضوعات صرفه = ولايت حكم

امين بر اموال عمومی و دولتی = ولايت بر بيت المال

و به عبارت روشن تر : تمام ولايت هايی كه به عنوان رهبری ، ارشاد ، حكومت و حفظ نظم برای پيامبر و امام ثابت بوده ، مانند ولايت فتوی ، قضا كه شئون رهبری و ارشاد است ، ولايت زعامت و اجرای حدود و ولايت بر بيت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - كافی : 1/26 ، حديث 5 ; بحارالانوار : 2/36 ، باب 9 ، حديث 38 .

المال كه از شئون حاكميت و لزوم حفظ نظم است ، انتقال آن به فقها با استناد بر حديث مزبور قابل قبول است .

7ـ حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) در بخشی از يك سخنرانی كه در موضوع امر به معروف و نهی از منكر ايراد فرموده است ، گروهی از علما را كه به علت سهل انگاری و سازشكاری با دستگاه حاكمه ، موقعيت و وظيفه اجتماعی خود را از دست داده و در نتيجه ، آن كارهايی كه بايد علما انجام می دادند ، به دست دولت های ظلم افتاده و حق حاكميت كه بايد از آنِ علمای اسلام می بود و ديگران غاصبانه از دست ايشان گرفته اند ، به شدت مورد ملامت قرار داده و می فرمايد:

« مصيبت و بيچارگی شما از همه مردم بزرگ تر است ; زيرا مقام رهبری را از دستتان گرفتند ; ولی شما هيچ توجه به اين موضوع پيدا نكرديد ، چه آنكه جريان امور كشور ، ملت ، احكام تشريعی و قضايی بايد به دست عالمان بالله كه در رابطه با حق در كمال خلوص و شهامت انجام وظيفه می كنند ، باشد .

آنان كه امين بر حلال و حرام و پاسدار احكام اسلامی می باشند ، ولی متأسفانه اين مقام و منزلت از شما سلب شده و آن نبود مگر به علت دوری و انحرافتان از حق و اختلافتان در سنت رسول الله ، با آن همه روشنی و وضوح ، اگر شما برای خدا صبر و تحمل مشقت ها را نموده بوديد ، بالاخره پيروزی با شما بود و زمام امور الهی به دست شما می افتاد ، و فرمان ها از طرف شما صادر می شد و نتيجه آن به سوی شما باز می گشت ; ولی شما خودتان راه ظالمان را باز كرديد و مقام و منزلت خود را به ايشان سپرديد و كارهای خود را به ايشان واگذار كرديد ، تا آنجا كه اينان بدون پروا ، در همه امور ، روی حدس و گمان خود عمل می كنند و اعتنايی به حكم خدا ندارند . راه شهوترانی و خودكامگی را پيش گرفته ، سلطه اينها نبود مگر به علت فرار شما از مرگ ، و علاقه شما به لذت هايی كه حتماً از شما جدا خواهد شد . شما ضعفا و بيچارگان را به دست ايشان سپرديد ، تا آنكه برخی را با قهر و ستيز به بندگی و عبوديت كشيدند ، و عده ای را ضعيف نموده و به تنگی معيشت و زندگی واداشتند . . . .»

آنچه در اين سخنانِ حضرت سيدالشهداء درباره مسئله ولايت فقيه است ، جمله نورانی : « مَجارِی الاُْمُورِ وَالاَْحْكامِ عَلی اَيْدِی الْعُلَماءِ بِاللهِ » می باشد(1) .

به خوبی از اين جمله استفاده می شود كه اداره امور كشور اسلامی ، در تمام مراحل و شئونش بايد به دست علما بالله ; يعنی علمايی كه در رابطه با خدا ، مصالح و مفاسد اجتماعیِ شئون مردم را رعايت می كنند انجام گيرد .

علاوه براين ، از فرمايشات امام (عليه السلام) چنين استفاده می شود كه ولايت فقيه حتی در زمان معصوم نيز ثابت است ; زيرا خطاب حضرت به علمای زمان خود می باشد ، اگر كسی بگويد ولايت امام اولويت دارد ، آيا اين دو ولايت يا اين دو حكومت ، در عرض هم ممكن است ؟

بايد گفت : كه در بود و نبود اين دو ولايت ، در يك زمان ، هيچ معذوری وجود ندارد ; زيرا از لحاظ رتبه در طول يكديگرند ، بدين ترتيب كه ولايت فقيه فرع ولايت امام است ; ولی هر دو در يك زمان ، و بايد اين چنين باشد .

زيرا حكومت اسلامی ، مانند ساير حكومت ها ، بايد دارای يك حكومت مركزی باشد ، كه در زمان حضور ، با شخص امام (عليه السلام)خواهد بود و نيز دارای حكومت های محلی كه در استان ها و شهرها اداره امور را به دست بگيرند ، و آن با فقهای جامع الشرايط است كه همگی تابع حكومت مركزی باشند .

محقق بزرگ ، فقيه عارف ، فيلسوف نامدار ، ملامهدی نراقی در كتاب « عوائد » صفحه 187 و 188 بحث بسيار جالب ، محكم و متينی در اين زمينه دارد كه در ضمن آن می فرمايد :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مستدرك الوسائل : 17/315 ، باب 11 ، حديث 21454 ـ 16 ; بحارالانوار : 92/79 ، باب 1 ، حديث 37 .

وقتی روايات كتب معتبر از فقها تعبير به : وارث انبيا ، امين الرسل ، خليفة الرسول ، حصين الاسلام ، مثل الانبياء ، بمنزلتهم ، الحاكم ، القاضی ، الحجة من قبلهم ، انه المرجع فی جميع الحوادث ، ان علی يده مجاری الامور و الاحكام ، و انّه الكافل لايتامهم ، بنمايد چه جای شكی در ولايت مطلقه آنها باقی می ماند ، كه اگر دارای همان ولايت رسول الله و امامان معصوم نباشند ، صدور اين روايات ، نقض غرض است .

المقام الثانی فی بيان وظيفة العلماء الابرار و الفقهاء الاخيار فی امور الناس و ما لهم فيه الولايه علی سبيل الكلية فنقول و بالله التوفيق : ان كلية الفقيه العادل توّليه و له الولاية فيه امران :

أحدهما : كلما كان اللنبی و الامام الذين هم سلاطين الانام و حصون الاسلام فيه الولايه كان لهم فللفقيه ايضا ذلك الاّ ما اخرجه الدليل من اجماع أو نص أو غيرهما . . .

در قسمت اخير جملات می فرمايد : آنچه در آن برای پيامبر و امام كه امرای مردم و حصون اسلامند ، ولايت هست ، عين همان ولايت برای فقيه هست ، مگر چيزی كه به اجماع يا نص معتبر ، از اين عرصه خارج باشد .

آنچه در اين بخش خيلی مهم به نظر می رسد ، اين است كه : در هر عصری كدام فقيه مصداق حقيقی اين روايات بسيار مهم است ، تا ولايت رسول الله و امام معصوم از فجر وجود او طالع شود و امت در مدار ولايت او قرار گيرند ، تا هم دين خدا و هم امت اسلامی از دستبرد حوادث مصون بمانند .

در اين زمينه اگر بخواهد تمام جوانب مسئله بررسی شود ، از جزوه نويسی خارج و كار به بيش از چند جلد كتاب خواهد كشيد ، بالاجبار به عناوين شرايط اشاره می شود ، و در پايان اگر لازم بود پاره ای از رواياتی كه شرايط مؤمن حقيقی را كه مصداق اتم و اكملش فقيه جامع الشرايط است ، برای حسن ختام ذكر خواهيم كرد ، البته بايد توجه داشت آنچه كه مهم است اين است كه : فقيهی شأنيت اين ولايت را دارد كه اين حقايق را كامل و جامع در خود متجلی كرده باشد و گرنه بدون شرايط ، ولايت برای شخصی كه فاقد يا لا اقل دارای كاستی می باشد ثابت نخواهد بود .

1 ـ دارای معرفت و عرفان به حق و قيامت باشد ، آن چنان كه در حوزه جاذبه عشق به محبوب قرار گيرد و مجذوب گردد و از پی آن جذبه ، قدم در راه سلوك ، به وادی عروج برسد . آنچنان كه در وادی عروج ترك غير حق كند و با تمام وجود ، از غير هوی ، هوس و حرص به امور مادی ، به خصوص مقام و منصب رياست برهد ، و در عمق وجود و حقيقت هويتش جز خدا نماند .

2 ـ وادی اسلام و ايمان را طی كرده به عرصه گاه احسان برسد ، احسانی كه در كلام رسول خدا آمده :

اَلاِْحْسانُ اَنْ تَعْبُدَ اللهَ كَاَنَّكَ تَراهُ وَاِنْ لَمْ تَكُنْ تَراهُ فَاِنَّهُ يَراكَ(1) .

« احسان آن است كه طوری خدا را عبادت كنی كه گويی او را می بينی و اگر تو او را نمی بينی او بدون شك ترا می بيند » .

كه اين مقام كه در حقيقت مقام خلوص ، صفا ، پاكی و حقيقت واقعيت است و برای كسی ميسر نيست ، جز اين كه خود را در اعتقاد به حق قيامت ، قرآن ، نبوت و قيامت و امامت ائمه طاهرين ، به نقطه باور كشف و شهود برساند .

3 ـ بايد در علم و معارف اسلامی در حد لازم ، استاد ديده باشد و در كوشش ، فعاليت ، بحث و مباحثه پروانهوار چرخيده باشد كه به تصديق اهل فن ، متخصصين امور الهی ، از چشمه پر فيض اجتهاد سيراب گشته ، و در هر حادثه ای قدرت استنباط حكم الهی را در خود بيابد و محض خوشنودی دوست به اعلام فتوا اقدام نمايد و در فتوايش نظری جز اعلاء كلمه حق نداشته باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالانوار : 62/116 ، باب 1 .

4 ـ از عقل كامل و لب راجح ، كه در سايه ايمان ، اخلاص و عمل صالح به دست می آيد بهره داشته باشد ، تا عمق هر چيزی را درك كند و روابط حوادث و مسائل و موضوعات را ، با ميدان حيات بفهمد ، و در هيچ زمينه ای مغلوب تحميلات فرهنگ غير حق و حوادث زمان و خيالبافی های دشمنان نشود .

5 ـ در زمينه علم ، قدرت ، آبرو ، مال ، حيثيّت اجتماعی دارای سخاوت وجود باشد كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمود :

اَلسَّخاءُ مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبِيياءِ وَهُوَ عِمادُ الاِْيْمانِ وَلا يَكُونٌ مُؤمِنُ اِلاّ سَخِيّاً وَلا يَكُونُ سَخِیٌّ اِلاّ ذَالْيَقِينُ وَهَمُّهُ عالِيَةٌ لاَِنَّ السَّخاءَ شُعاعُ نُورِ الْيَقِينِ . . .(1) .

« سخاوت اخلاق پيامبران و ستون دين است ، مؤمن ، مؤمن نيست مگر سخی است و سخی ، سخی نيست مگر صاحب باور و همت بلند است چرا كه سخاوت شعاع نور باور است » .

6 ـ دارای شجاعت باشد ، كه آن عبارت از قوت قلب و قدرت روح است ، تا بتواند با حوادث مقابله كند و با كافران ، منافقان و مشركان جهت حفظ اسلام و امت اسلام درافتد ، و راه حق را همراه با امت ، در عين تمام مشكلات ، تا رسيدن به پيروزی يا شهادت بپيمايد .

7 ـ دارای عفت چشم ، گوش ، زبان ، دست ، قدم ، شكم و شهوت باشد ، كه از همه جهت مورد اطمينان امت قرار گيرد ، و با آبروی الهی و اسلامی اش بتواند كارها را از پيش ببرد .

8 ـ دارای علو همت باشد ، به امور كوچك و مسائل اندك و تحقق برخی از خواسته ها قناعت نكند ، تا دشمن با خيال راحت به كارش ادامه دهد ، همچون خمينی بزرگ همتی برتر از فلك و فوق تصور داشته باشد ، كه او آنچنان با همت بود كه نظيرش پس از انبيا و ائمه كمتر ديده شده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - مستدرك الوسائل : 7/17 ، باب 2 ، حديث 7521 ـ 14 ; مجموعه ورّام : 1/170 .

9 ـ با همه خلق خدا مهربان باشد ، و بر همه كس رأفت و شفقت روا داشته ، جز خير و صلاح و سعادت برای مردم نخواهد ، از وضع مردم غفلت نكند و تندی و خشم و غضب را در دنيا كشته ، و حتی برای دشمنان ، جز آرزوی هدايت ، آرزويی نداشته باشد .

10 ـ در تمام امور با حوصله ، بردبار و حليم باشد ، و در برابر پيش آمدها و حوادث ، وقار خود را حفظ نمايد و خاطر از امور ظاهری آزرده نكند كه امام صادق (عليه السلام) فرمود :

اِنَّ الاِْمامَةَ لا تُصْلِحُ اِلاّ رَجُلٌ فِيْهِ ثَلاثُ خِصال : وَرَعٌ يَحْجُزُهُ مِنَ الْمَحارِمِ ، وَحِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَحُسْنُ الْخِلافَةِ عَلی مَنْ يَلِیَ حَتّی يَكُونَ كاَلْوالِدِ الرَّحِيْمِ(1) :

« رهبری امت ، شايسته مردی نمی شود مگر دارای سه خصلت باشد :

ورع و پاكدامنی كه وی را از تمام محارم الهی حفظ كند ، و حلم و گذشتی كه بتواند با آن مالك خشم خود شود و حسن رهبری نسبت به مردمی كه در اختيار اويند ; تا جايی كه همانند پدر مهربان نسبت به فرزندش باشد » .

11 ـ دارای عفو و گذشت باشد ، آنجا كه لازمه بخشش و عفو است به راحتی درگذرد ، كه رسول خدا فرمود : بهترين اخلاق اهل دنيا و آخرت گذشت است .

12 ـ دارای حسن خلق و مكارم نفسی باشد ، كه مكارم اخلاق ، هدف نبوت انبيا است و واجب است وجود رهبر منبع مكارم ، و چشمه محسنات باشد ، تا امت از او شكل بگيرند و مملكت از وجود مردم با اخلاق ، گلستان عشق ، محبت ، رحمت ، رأفت ، مهر ، وفا ، صداقت و صفا گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - خصال : 1/116 ، حديث 97 ; بحارالانوار : 25/137 ، باب 4 ، حديث 7 .

13 ـ رهبر ، مصالح امت را بر مصالح فردی خود مقدم می نمايد ، و در بسياری از مواقع جهت دست يابی امت به حقوقشان ، از حق خود می گذرد ، و چه بسا كه جان خود و عزيزانش را در مسير بيداری ، رشد و كمال امت فدا كند . به فرموده قرآن مجيد :

( وَيُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ )(1) .

« و آنان را بر خود ترجيح می دهند ، گرچه خودشان را نياز شديدی [ به مال و متاع  ]باشد » .

14 ـ دارای كرم ، آقايی و بزرگواری باشد ، تا در محور وجودش ، درد دردمندان دوا گردد ، و حاجت حاجتمندان روا شود ، و مرض مريضان شفا يابد . درباره شخص كريم گفته شده :

اِنَّ الْكَريِمَ لا يُبالِی ما اَعْطی وَلِمَنْ اَعْطی وَاِنَّ رَفْعَ حاجَة اِلی غَيْرِهِ لا يَرْضی وَاِذا اُعْطِی زادَ عَلی مُنْتَهَی الرَّجاءِ وَلا يُضِيْعُ مَنْ لا ذِبِهِ وَالْتَجی وَاِذا وَعَدَ وَفی وَاِذا قَدَرَ عَفی وَاِذا جَفا عاتَبَ وَما اسْتَقْصی . . .

« كريم باكی ندارد كه چه مقدار و به چه شخصی عطا می كند و چون ببيند حاجت نزد غير او برند ، سخت آشفته و ناراحت می شود ، و آن قدر عطا می كند كه برای نيازمند نيازی نماند ، ملتجی و پناه آورنده را نمی راند ، چون وعده كند وفا نمايد ، و چون جفا نمايد نفس را اعتاب و سرزنش كند » .

و هرگز خوبی های خود را نسبت به ديگران به حساب نياورد ، چنانچه حضرت امام خمينی يك بار انقلاب اسلامی و واقعيات صورت گرفته را به خود نسبت نداد ، به طور مكرر در اعلاميه ها و سخنرانی هايش فرمود : اين كاری بود كه شما ملت در سايه اسلام انجام داديد ، در حالی كه آنچه واقع شد ، از وجود مبارك او بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - حشر (59) : 9 .

15 ـ بايد متوكل باشد ، حقيقتی كه در قرآن مجيد بر آن اصرار و پافشاری دارند .

عبد بايد به ادای مسئوليت قيام كند ، و در قيام خود تكيه بر حق داشته باشد ، به طور يقين بداند كه در تمام امور ، وكيل ، حضرت رب العزّة است و اوست كه تمام زمينه های پيروزی را فراهم می نمايد .

متوكل جز به خدا ، عنايت ، لطف و كرامت او فكر نمی كند ، و در مسيری كه دارد ، مردد و خائف و ضعيف نمی شود .

در كتاب شريف « كافی » از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است :

لَيْسَ شَیْءٌ اِلاّ وَلَهُ حَدٌّ قالَ : قُلْتُ : جُعْلِتُ فَداكَ فَما حَدُّ التَّوَكُلِّ قالَ اَلْيَقِينُ قُلْتُ فَما حَدُّ الْيَقِيْنِ قالَ اَمْ لا تَخافُ مَعَ اللهِ شَيْئاً(1) .

« چيزی نيست مگر آنكه برای آن حدّی است ، عرضه داشتم : فدايت شوم حد توكل چيست؟ فرمود : باور ، گفتم حد باور چيست؟ فرمود با بودن خدا از چيزی نترسيدن » .

16 ـ تسليم بودن در تمام شئون ظاهری و باطنی ، به وجود مقدس حضرت حق . حالت تسليم از بهترين و برترين و پرمنفعت ترين حالات درونی است حالی است كه انبيا و ائمه و اوليا بر اثر آن ، به آنچه بايد برسند رسيدند .

17 ـ راضی بودن به قضا ، حكم ، اوامر و دستورات الهی و خوشنود بودن به ابتلائات و آزمايشات خدايی است . به موسی كليم خطاب شد: عبدی كه بر آزمايشم صبر كند ، و بر نعمتم شكر نمايد ، و به قضايم رضا دهد ، فرمانم را پيروی كند ، و برای جلب خوشنوديم عمل نمايد ; او را از صديقين قرار می دهم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ كافی : 2/57 ، باب فضل اليقين ، حديث 1 ; وسائل الشيعة : 15/202 ، باب 7 ، حديث 20279 .

18 ـ وقار است تا در سايه آن بتوان امت را تربيت كرده و سر ادب آنان را به پيشگاه حق به عبادت آورد ، و عظمت و بزرگی آنان را برای جهانيان درس قرار دهد . اميرمؤمنان (عليه السلام) در « نهج البلاغه » می فرمايد :

اَلْمُؤْمِنُ فِی الْهَزاهِزِ وَقُورٌ وَفِی الْمَكارِهِ صَبُورٌ . . .(1) .

مؤمن در پيش آمدها و حوادث و طوفان ها و زلزله های اجتماعی بامتانت است و بيدی نيست كه در پيش آمدها بلرزد ، و به وقت مصائب و ناراحتی ها بردبار صبور است .

19 ـ فُتوّت است ، كه اكثر بزرگان دين آن را به صفات پسنديده معنا كرده اند(2) .

فتوّت نوری است از عالم قدس كه پرتو فيض آن ، صفات ملكی و سمات ملكوتی را در باطن صاحبش واگذار می كند و اخلاق شيطانی و صفات پست را به كلی از او دور می نمايد .

( رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ )(3) .

« مردانی هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند [ و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود ] صادقانه وفا كردند » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - نهج البلاغه : خطبه 191 ; كافی : 2/231 ، باب المؤمن وعلاماته ، حديث 4 .

2 - بحرالمعارف : 197 .

3 - احزاب (33) : 23 .

( رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللهَ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ )(1) .

« مردانی كه تجارت و داد و ستد آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمی دارد » .

آری ! اجرای تعهد ، صدق ، وفا ، ياد خدا ، به پاداشتن نماز و ادای زكات ، مهرورزی و محبت به همه مردم ، صفا و يكرنگی ، ايثار و صداقت و . . . كار جوانمردان است .

20 ـ در تمام اموری كه گفته شد ثابت قدم و پايدار باشد .

چون سالك با قدم خلوص ، و با بال عشق و شوق ، اين بيست وادی را كه در قرآن و نهج البلاغه آمده طی كند ، مطلع الفجر ولايت رسول الله و امام معصوم خواهد شد ، و به نيابت از ولیِّ عصر در زمان غيبت ، عهده دار زمامداری امت ، هدايت و ارشاد آنان و مبارزه و جهاد با كفر و شرك و نفاق خواهد گشت ، و به عنوان ولی فقيه ، همراه با انواع ولايت ها ، واجب الطاعه شده ،و محور قدرت و تمام امور مسلمانان می شود ، و به واسطه اوست كه پرچم دين به اهتزاز درآمده ، شخصيت مسلمانان در تمام مناطق حفظ خواهد شد و دست ظلم ، استعمار و استثمار از سر مسلمين كوتاه خواهد گشت .

در حديث است كه در قيامت به عابد می گويند : آدم خوبی هستی كه تا اين حد برای نجات خود ، همت به خرج داده ای ، ولی به فقيه می گويند:

يا اَيُّها الْكافِلُ لاَِيْتامِ آلِ مُحَمَّد ، اَلْهادِی لِضُعَفاءِ مُحِبِّيْهِمْ وَمَوالِيْهِمْ قِفْ تَشْفَعْ لِمَن

اَخَذَ عَنْكَ اَوْ تَعْلَمَ مِنْكَ(1) :

« ای عهده دار امور امت ! كه ضعفای امت را به حق و حقيقت هدايت كردی و آنان را از هر شری نجات دادی ، بايست و از هر كس از ولايتت بهره گرفت شفاعت كن » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - نور (24) : 37 .

« فيض » بزرگوار ، آن محدّث كم نظير و عارف بی نظير و فيلسوف عظيم القدر بر اساس آيات و روايات در جلد دوم كتاب پر قيمت « علم اليقين » صفحه 763 در اوصاف صاحبان ولايت می فرمايد :

« دين آنان عبارت است از : ورع ، عفت ، صدق ، صلاح ، استقامت ، اجتهاد ، اداء امانت به خوب و بد ، طول سجود ، روزه ، شب زنده داری ، اجتناب از تمام محرمات ، انتظار فرج ، صبر ، حسن خلق ، معاشرت كريمانه ، حسن جوار ، عشق اولياء ، نفرت از دشمنان خدا ، برّ به والدين ، احسان به خلق ، انفاق ، خوف از حق ، خشيت ، اميد به حضرت رب ، مراقبه ، محاسبه ، مشارطه ، طهارت ظاهر و باطن » .

و اين همه در فقيهان شيعه ، در تمام زمان های بعد از غيبت تا عصر حاضر جمع بوده و با همين اوصاف و خصوصيات بود كه تاكنون ، كشتی فرهنگ تشيع ، سرنشينان آن را از آسيب طوفان های دريای زندگی ، حفظ نموده و دِيْن خود را به اسلام و امت ادا كرده ، و اسلام ناب محمدی را از تندباد حوادث در حصن حصين ولايت فقيه نگاه داشته ، و در آينده نيز از موج بلاها مصون می دارند . به قول حضرت امام خمينی (قدس سره) به صاحب اصلی اش حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام)برسانند و امانت را كه ولايت و امت است به آن حضرت منتقل نمايند كه :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - مستدرك الوسائل : 3/319 ، باب 11 ، حديث 21465 ـ 27 ; بحارالانوار : 2/5 ، باب 8 ، حديث 10 .

اَلْفُقَهاءُ اُمَناءُ الرُّسُلِ(1) .

« فقيهان امينان پيامبرانانند » .

والبته جمع اين اوصاف و تجلّی آنان در فقيه مجتهد است كه باعث ظهور ولايت در فقيه خواهد شد . و اگر اين اوصاف عرشی در فقيهی ظهور و بروز نداشته باشد لايق اين مقام نخواهد بود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 - كافی : 1/46 ، باب المشاكل بعلمه ، حديث 5 ; كشف الغمة 2/184 .

چرا به مذهب بدبينند ؟

با آنكه مدنيت قرن بيستم ، بشر را به پايه ای رسانده كه برقوای طبيعت حكومت كند ، از طرفی فضا را تسخير ، و از جهت ديگر تا اعماق درياها راه يافته و علوم ، معارف و قوانين بشری به صورتی در آمده كه با سطح مدنيت او مساوی است ; امّا هنوز تعاليم انبيا و گفته های آنان به قوّت و استحكام اصلی خود باقی است .

نفوذی كه آنان در نهاد بشر دارند ، هيچ قانون و تعليمی ندارد . هنوز بشر در مواقع سخت و مشكلات زندگی ، به همان مبدأ كه آن تعاليم را فرستاده است توجه می نمايد ، و با آن كه قرن ها از عمر قانون گذاری انبيا می گذرد ، سعادت را در پرتو آن دانسته ، و اين همه تشكيلات و قوانينی كه دست بشر به وجود آورده ، و امروز سراسر مناطق جهان را فرا گرفته ، آزادی و آرامش روحی و جسمی بشريت را سلب كرده است .

علاوه بر اين ، قوانين ساخته شده بشر ، دارای نفوذ محدودی است كه با گذشت زمان به فراموشی سپرده خواهد شد ; اگر هم اثری از آن باقی بماند ، جز در نوشته ها و كتب تاريخی باقی نمی ماند ; اما گذشت زمان و مقتضای مكان ، هيچ گونه تأثيری در قوانين كلی انبيا نداشته و روز ، به روز عظمت و حقانيت گفته های آن پاك مردان بيشتر جلوه می كند ; زيرا تمام انبيا گفته های خود را از خالق بشر گرفته ، و هيچ قانون گذاری به اندازه خدای متعال به مقتضيات مخلوق خود آگاه نيست .

پروردگار قوانينی را كه به وسيله انبيا برای هدايت مردم فرستاده است ، مطابق با فطرت بشر بوده و همين مطابق بودن ، آن قوانين را از حدود زمان و مكان خارج كرده ، و از هرگونه آفت و حادثه ای حفظ نموده است .

احتياج بشر به قانون و به تعبير ديگر به دين ، جزء غرائز فطری اوست و اين مسئله به هيچ صورت قابل انكار و ترديد نيست . متأسفانه امروز در سراسر جهان ، عقيده و دين را به صورت ديگر می نگرند و مثل اين كه انسان خود را محتاج به قانون حقيقی دين نمی داند ; تا آنجا كه می تواند ، می خواهد خود را از اين برنامه آزاد كند .

روی اين حساب چندی است كه بشر مبارزه همه جانبه ای را عليه دين آغاز كرده ، و خود را از توجه به آن بركنار داشته ، و عقيده او براين شده كه دين مخالف با آزادی و خواسته های انسانی است ; بنابراين ، دين را مغاير با خواسته های انسانی دانسته و دچار اين توهّم شده كه دين با برنامه انسانيت موافقت ندارد ، و بايد تعطيل شود .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^