شش هزار سال عبادت بی ثمر
نوشته اند شيطان هزاران سال در كنار ملائكه به عبادت حق مشغول بود(1) ، عبادتی كه بالاتر از آن تصور نمی شد ، چون خدای متعال آدم را آفريد به همه ملائكه فرمان داد : اين مخلوق ارزشمند مرا سجده كنيد ، همه سجده كردند جز ابليس كه از سجده ابا كرد و در برابر امر حق تكبر ورزيد(2) .
داستان شيطان در قرآن
خداوند در سوره « ص » داستان ابليس را كه دچار يكی از رذايل اخلاقی ; يعنی تكبر در برابر حق شد ، و در نتيجه اعمال عبادی چندين هزار ساله خود را در كاسه ای از شراب حسادت سركشيد ، چنين شرح می دهد :
« [ خدا ] فرمود : ای ابليس ! تو را چه چيزی از سجده كردن بر آنچه كه با دستان قدرت خود آفريدم ، بازداشت ؟ آيا تكبّر كردی يا از بلند مرتبه گانی ؟ *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قال علی (عليه السلام) : فَاعْتَبِرُوا بما كانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِاِبْلِيسَ اذا اَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّويلَ وَجَهْدَهُ الْجَهيْدَ وَكانَ قَدْ عَبَدَاللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَة لا يُدْری اَمِنْ سِنَیِ الدُّنْيا اَمْ مِن سِنَیِ الاْخِرَةِ ] نهج البلاغه : خطبه 192 [ .
2 ـ ( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَی وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ )] بقره (2) : 34 [ .
گفت : من از او بهترم ، مرا از آتش آفريدی و او را از گل ساختی . * خدا ]گفت : از آن [ جايگاه ]بيرون رو كه بی ترديد تو رانده شده ای ; * و حتماً لعنت من تا روز قيامت بر تو باد . * گفت : پروردگارا ! مرا تا روزی كه مردم برانگيخته می شوند ، مهلت ده . * [ خدا ]گفت : تو از مهلت يافتگانی تا زمانی معين و معلوم . * گفت : به عزتت سوگند همه آنان را گمراه می كنم ، * مگر بندگان خالص شده ات را . * [ خدا ] گفت : سوگند به حق و فقط حق را می گويم * كه : بی ترديد دوزخ را از تو و آنان كه از تو پيروی كنند ، از همگی پر خواهم كرد »(1) .
آری! شيطان در درجه اول كمر به آلوده كردن انسان به تكبر و نخوت و خودبينی و خودفراموشی بسته و می خواهد ديگران را هم مانند خود، در همه زمينه های زندگی ، حتی در خط عبادت ، آلوده به كبر و ريا و خودبينی و خودفراموشی كند(2) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ( إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِين * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ * فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ * قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَیَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ * قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَار وَخَلَقْتَهُ مِن طِين * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِی إِلَی يَوْمِ الدِّينِ * قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَی يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَی يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ * قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ * قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ * لاََمْلاََنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ ) ] ص (38) : 70 ـ 85 [ .
2 ـ نكته ديگری كه ذكر آن خالی از لطف نيست اين است كه شيطان با استفاده از انواع راه ها و ابزارها انسان را به رذايل نفسانی و زشتی های اخلاقی می كشاند . هر لحظه به شكلی و هر آن در قالبی با وسوسه ها و دعوت های ماهرانه خود ، در پی انحراف انسان می كوشد .
« انسان » ناخواسته در جنگ نابرابری قرار گرفته است كه چاره ای جز مقابله و دفاع از حريم قداست خويش ندارد . نابرابری اين جنگ از آن جهت است كه :
الف : دشمن به چشم ديده نمی شود :
معمولاً در جنگ های فيزيكی دشمن مقابل انسان قرار می گيرد ، در اين حال با ديدن دشمن ، انسان می تواند در دفع ضربات او خود را حفظ نمايد و حتی مقابله كند ; اما در جنگ ميان انسان و شيطان ديد و نگاه يك طرفه است و تنها شيطان است كه مسلط بر انسان شده و در حالی كه پنهان است به فكر حمله كردن و از پای درآوردن آدمی است . خدای متعال در قرآن می فرمايد :
( إِنَّهُ يَريكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ ) ] اعراف (7) : 27 [ .
« او و دار و دسته اش شما را از آنجا كه شما آنان را نمی بينيد می بينند » .
ب : انسان تنها است و دشمن، دارای ياران سواره و پياده است :
قرآن در اين باره می فرمايد :
( أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ ) ] كهف (18) : 50 [ .
« آيا او و فرزندانش را به جای من اوليای خود انتخاب می كنيد در حالی كه آنها دشمن شما هستند ؟ »
با توجه به مطالب فوق اگر انسان بخواهد در اين جنگ نابرابر پيروز شود ، ابتدا بايد در سنگر و دژ محكمی قرار گيرد و پس از مسلح شدن به سلاح های « اخلاص » ، « توكل » و « صبر » به مبارزه با او برخيزد . آن سنگر و دژ محكم چيزی جز تمسك به ولايت و محبّت اهل بيت (عليهم السلام) نيست . تولی و تبری و پذيرش ولايت و محبّت آن بزرگواران سند پيروزی انسان و حصن حصين نجات انسان است .
به هر روی ، بايد دانست كه شناخت حسنات و سيئات اخلاقی و آراسته شدن به آن تنها از راه ارتباط و اتصال به قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) امكان پذير است ; زيرا تنها دين خداست كه همه فضايل و رذايل را برشمرده و به انسان نيروی جلب حسنانت و دفع سيئات را در پرتو اتصال عنايت كرده است ; بنابراين پی جويی از قواعد پاك اخلاقی در مكتبی غير از مكتب اهل بيت (عليهم السلام) ، پی جويی از آب در كوير بی آب است .
سال ها دل طلب جام جم از ما می كرد *** آنچه خود داشت زبيگانه تمنا می كرد
بيدلی در همه احوال خدا با او بود *** او نميديدش و از دور خدايا می كرد
عبوديت و بندگی
بی ترديد انسان از خط بندگی نمی تواند گريز داشته باشد ، و در هيچ لحظه ای از لحظات زندگی ، از مسئله بندگی و عبوديت آزاد نيست . چيزی كه هست اين است كه بندگی انسان ممكن است به دو صورت شكل بگيرد : يكی بندگی صحيح و ديگر بندگی و عبادت غلط .
در صورتی كه عبوديت انسان صحيح صورت بگيرد ، يعنی انسان به حقيقت، تابع برنامه های سعادت بخش پروردگار مهربان عالم باشد ، تمام استعدادها ، هنرها و مايه های اصالت و معرفت انسان شكوفا خواهد شد ، و از اين موجود محدود خاكی ، وجودی الهی و ملكوتی و بنده ای متصل به خدای متعال كه صفاتش نامحدود است ساخته خواهد گشت(1) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ يَابْنَ آدَمَ اَنَا غَنِيّاً لا اَفْتَقِرُ اَطِعْنِی فِيمااَمَرْتُكَ اَجْعَلُكَ غَنِيّاً لا تَفْتَقِر يابْنَ آدَمَ اَنَا حیٌّ لا اَُمُوتُ اَطِعْنِی فِيما اَمَرْتُكَ اَجْعَلُكَ حيّاً لا تَمُوتُ ، يابْنَ آدَمَ اَنَا اَقُولُ لِلشَّیء كُنْ فَيَكُونُ اَطِعْنِی فِيما اَمَرْتُكَ اَجْعَلُكَ تَقُولُ لِلشَّیء كُنْ فَيَكُونُ ( بحار الانوار:90 / 376 ،باب 24. )
« بنده من ! مرا اطاعت كن تا تو را همانند خود قرار دهم ، من زنده ای هستم كه هرگز نمی ميرم ، تو را نيز زنده ای قرار می دهم كه هرگز نميری ، من بی نيازی هستم كه هرگز محتاج نمی شوم ، تو را نيز بی نيازی قرار دهم كه هرگز محتاج نشوی ، من هرگاه به چيزی بگويم باش پس می باشد ، تو را نيز چنان قرار دهم كه هرگاه به چيزی بگويی باش می باشد » .
آثار شوم بندگی غلط
انسان در صورت دچار شدن به بندگی غلط ، يعنی گرفتار آمدن به بند طاغوت ها و هوای نفس ، تمام استعدادها و حقايق عالی وجوديش بسته خواهد ماند ، و در اين رشته ، انسان تبديل به شرورترين موجود زمين خواهد شد ، قرآن مجيد می فرمايد :
( إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَيَعْقِلُونَ )(1) .« بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالی هستند كه انديشه نمی كنند » .
در اين حال انسان منبعی از شر و پليدی و ظرفی از پستی و شقاوت می شود ، به طوری كه جنبندگان ديگر از او جز شر و ضرر ، چيزی نخواهند ديد .
انسان هنگام دچار شدن به بندگی غلط ، حتی به نزديكترين افرادش ، كه زن و فرزندان هستند ، رحم نخواهد كرد ، عدم ترحم او به معنای نپرداختن نفقه آنان نيست ، ممكن است از نظر مادی به بهترين صورت خانواده خود را اداره كند ; اما از نظر تربيت و معنويت ، بزرگترين لطمه را به آنان خواهد زد ; زيرا وقتی سرپرست خانواده ، دارای مسيری غلط و راهی شيطانی باشد ، به ناچار افراد تحت تكفّلش به راه او كشيده می شوند و در گمراهی و ضلالت خواهند افتاد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انفال (8) : 22 .
البته هر كدام از افراد خانواده ، خودشان انسان های مسئولی هستند و بايد تكاليف الهی خود را به طور شايسته ای انجام دهند ; ولی اين طور نيست كه اثرپذير از سرپرست خود نباشند ، قطعاً پدر در شكل دادن شخصيتی آنان اثر دارد ، و بيشتر اوقات ، زن و فرزند تصور می كنند راه پدر خانواده راه صحيحی است و اين گونه پدران خائن همانانی هستند كه قرآن مجيد در سوره «احزاب»
درباره آنان و شكايت زن و فرزند از جنايات آنان می فرمايد :
( وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً )(1) .« ما از فرمانروايان و بزرگانمان اطاعت كرديم ، در نتيجه گمراهمان كردند .
* پروردگارا ! آنان را از عذاب دو چندان ده ، و كاملاً از رحمتت دورشان ساز » .
گناه گمراه كردن ديگران به اندازه ای سنگين است كه در تأويل آيه 32 سوره « مائده » گفته اند گمراه كردن يك انسان ، يا به يادگار گذاشتن يك روش غلط كه ديگران دچار آن شوند ، مساوی با كشتن تمام مردم است(2) .
در روايات آمده است كه مراد از « قتل » در آيه مورد نظر فقط كشتن نيست ; بلكه قتل عقل ، فطرت ، روح و روان ، و به تعبير ديگر پيشگيری از رشد و كمال ديگران است .
در هر صورت در عبوديت غلط ، هم نابودی واقعيات اصيل انسانی خود انسان و هم تباه شدن مايه های تربيتی ديگران مطرح است ، و انسان در طول تاريخ گناهی بزرگتر و پر خطرتر از اين گناه به خود نديده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ احزاب (33) : 67 ـ 68 .
2 ـ ( مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِی الاَْرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً ) .
« هر كس انسانی را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روی زمين بكشد ، چنان است كه گويی همه انسان ها را كشته و هر كس انسانی را از مرگ رهايی بخشد چنان است كه گويی همه مردم را زنده كرده است » .
مهمترين نوع بندگی
راويان احاديث از امام باقر (عليه السلام) نقل می كنند ، كه حضرت در ترجمه بندگی فرموده است :
« هر كس سخن گوينده ای را بشنود و به آن عمل كند او را بندگی كرده است ، اگر سخن را از منبع صحيح شنيد و به اجرا گذاشت بندگی صحيح ورنه دچار عبوديت غلط شده است »(1) .
بندگی گويندگان
گويندگان را در يك تقسيم می توان به دو گروه تقسيم نمود :
1 ـ گوينده صادق ، حكيم ، عادل ، خيرخواه ، عالم ، بينا و دلسوز .
2 ـ گوينده كاذب ، خائن ، غارتگر ، شقی و گمراه .
خداوند بزرگ متكلمی است كه مستجمع جميع صفات كمال است ، و همانند او كسی طالب خير دنيا و آخرت بشر نيست ، البته برای رسيدن به كمالات و حقيقت گفتار او ، بايد دست به دامن سه نفر زد : پيامبر ، امام معصوم ، فقيه جامع الشرايط . پيامبر و امام با تفسير و توضيحشان بر قرآن ، و فقيه با اجتهادش در روايات و عرضه اجتهاد از مسائل الهی خبر می دهند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ قال الباقر (عليه السلام) : « مَنْ اَصْغی اِلی ناطِق فَقَدْ عَبْدَهُ فَاِنْ كانَ النّاطِقُ يُؤَدی عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَاِن كانَ النّاطِقُ يُؤَدّی عَنِ الشَّيطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيطانَ » ( كافی : 6/434 ، باب الغناء ، حديث 24 ) .
انسان با شنيدن سخن پيامبر ، امام و فقيه و به اجرا گذاشتن آن ، در حقيقت خدا را عبادت كرده ; زيرا پيامبر ، امام و فقيه فقط مبلّغ فرهنگ حقند ، و در اين خط، انسان جز عبادت خدا عبادت ديگری ندارد ; زيرا در قرآن مجيد اطاعت از
پيامبر و امام و عالم ربانی ، در حقيقت اطاعت از خدا شناخته شده چنانچه در قرآن آمده است :
( مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ )(1) .« هر كه از پيامبر اطاعت كند ، در حقيقت از خدا اطاعت كرده » .
و نيز قرآن دستور داده از « اُولِی الاَْمْر » كه عبارت از امام معصوم و فقيه عادل است اطاعت كنيد ; چرا كه اطاعت از اينان اطاعت از خداست .
اما اگر انسان از اطاعت خدا ، پيروی از پيامبر ، امام و فقيه جامع الشرايط سر باز زند ، اين طور نيست كه از بندگی و فرمان بری آزاد شود و به خيال خود راحت گردد ; بلكه در اين زمينه ، مطيع غير خدا خواهد شد ، حال اين غير يا طاغوت های بيرونی و يا طاغوت درون كه هوای نفس است می باشد .
مطيع خدا و تسليم حق ، راهی برای فرمان دادن غير خدا در شئون حياتش باقی نمی گذارد ، و مطيع و فرمانبر غير ، راهی برای برنامه های الهی در زندگيش قرار نمی دهند ، و در صورت دو شكل اطاعت ، هم اطاعت از خدا و هم اطاعت از غير خدا ، انسان را به پليدی شرك دچار می كند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء (4) : 80 .
در صورت نشنيدن فرمان خدا كه باعث رشد و كمال انسان است ، آدمی دچار شنيدن خواسته های خود و خواسته های ديگران شده و متّصف به صفت بندگی غير می گردد . تعبيراتی از قبيل عبد هوی ، عبد دنيا ، عبد شكم ، عبد مال ، عبد طاغوت در قرآن و روايات زياد آمده و خلاصه بايد گفت : بيرون آمدن از خط نورانی بندگی حق ، انسان را به ناچار دچار بندگی ذلت بار شيطانی ، در همه چهره هايش و بندگی هوای نفس می كند و نقطه شروع خسارت انسان هم از همين جاست . قرآن می گويد: كسی كه خود را از حق محروم كند ، در قيد ولايت طاغوت خواهد رفت :
( وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ )(1) .« و كسانی كه كافر شدند ، سرپرستان آنان طغيان گرانند » .
يا جای ديگر می فرمايد :
( أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ )(2) .« پس آيا كسی كه معبودش را هوای نفسش قرار داده ديدی ؟ » .
همرنگ با حق
در شنيدن كلام خدا ، از طريق قرآن و سخنان پيامبر و گفتار امامان و فقيهان جامع الشرايط ، آدمی آيينه منعكس كننده صفات حق گشته و به قول قرآن به رنگ حق در خواهد آمد :
( صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ )(3) .« [ به يهود و نصاری بگوييد : ]رنگ خدا را [ كه اسلام است ، انتخاب كنيد ]و چه كسی رنگش نيكوتر از رنگ خداست ؟ و ما فقط پرستش كنندگان اوييم » .
انسان در صورتی كه مستمع كلام حق باشد ، اهل حق و عدل ، نور و روشنايی ، حقيقت و واقعيت ، اصالت و معرفت و اهل شرف و وجدان گشته و مصداق واقعی خليفة الله خواهد شد .
انسان در صورت فرمان بردن از فرامين خدا ، منبعی از بركت ، ظرفی از
فضيلت ، موجودی وارسته ، بشری پيراسته و شخصيتی الهی خواهد شد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره (2) : 257 .
2 ـ جاثيه (45) : 23 .
3 ـ بقره (2) : 138 .
ولی در صورت مستمع غير شدن ، اعم از اينكه مستمع خواسته های خود و يا خواسته های غير خود گردد ، منبعی از شر ، موجودی پست ، انسانی رذل ، و ظرفی پر از زشتی ها خواهد شد .
زمانی كه انسان از كلام حق جدا شود ، حركت انتقالی ; يعنی حركت انسانی و اينكه هر روز او از روز ديگر بهتر شود نخواهد داشت ; بلكه مانند اسب عصارخانه ، تنها حركت وضعی ، يعنی حركت به دور شكم و شهوت خود خواهد داشت ، و با اين حركت است كه به خوشبختی خود پشت پا زده و پس از هفتاد يا هشتاد سال فعاليت و حركت ، برايش روشن خواهد شد كه نه تنها چيزی به دست نياورده ; بلكه تمام سرمايه های عالی انسانی و الهی خود را نيز از دست داده است .
حركات صعودی
با توجه به فرامين خداست كه انسان دارای حركت انتقالی می گردد ; يعنی از ذلت به عزت ، از پستی به بلندی ، از شقاوت به سعادت ، از جهل به علم ، از ظلمت به نور ، از كبر به تواضع و از بخل به جود ، منتقل خواهد شد ; اما در حركت وضعی كه فقط گشتن و گرديدن به دور خود است ، انسان جز به بدن عنصری خود نمی افزايد ، بدنی كه پس از سال ها با مرگ متلاشی می گردد و چون قيامت به انسان برگردد فقط درخور عذاب خدا خواهد بود ، چه خيانتی بالاتر از اين است كه انسان اصل عالم را كه خداست بگذارد و از او جدايی كند و به فروعاتی كه مايه ای برای رشد انسان در آنها نيست متصل گردد .
راستی اگر شاخه وجود انسان از ريشه عالم قطع گردد و به جای ديگر بپيوندد ، راهی برای شكوفا شدن انسان و به كمال رسيدنش هست ؟
شنوندگان سخن غير حق
انسان وقتی مستمع كلام الله نباشد ، ناچار است مستمع خود يا غير گردد ، در اين مسير است كه تمام زحمت انسان صرف ساختن يك خانه ، فراهم آوردن چند قطعه زمين ، بپا كردن چند تجارت خانه ، جمع كردن مقداری اثاث شده و در پايان بايد همه را بگذارد و برود . چه قبيح است كه همه همت انسان صرف مواد بی جان گردد و نسبت به مقام و موقعيّت خود و ساير انسان ها ، به مملكت و ملت و حوادثی كه بر آن می گذرد ،و به خيانت خائنين و استعمار و استبداد و يورش های ظالمانه ستمگران به دين و فرهنگ و حقوق انسان ها بی تفاوت باشد ، و به جز بلوغ جنسی به بلوغ ديگر كه بلوغ انسانی و اخلاقی و عملی است نرسد ، و در سن هفتاد يا هشتاد سالگی ، همان طفل چند ساله باشد كه سرگرمی او جز تعدادی اسباب بازی چيز ديگری نيست و به قول نظامی گنجوی :
به شصت آمد اندازه سال من *** نگشت از خود اندازه احوال من
همانم كه بودم به ده سالگی *** همان ديو با من به دلالگی
گذشته چنان شد كه بادی به دشت *** فرو مانده ام زود خواهم گذشت
از منظر قرآن
قرآن مجيد درباره اين گونه مردم كه عبادتی به جز عبادت هوا و پرستش شكم و شهوت و پيروی از خواسته های شيطانی خود و ديگران نداشتند می فرمايد :
« آيا خبر حادثه هولناكی كه [ همه انسان ها را از هر سو ] فرا می گيرد ، به تو رسيده است ؟ * در آن روز چهره هايی زبون و شرمسارند ; * [ آنان كه همواره در دنيا ]كوشيده اند و خسته شده اند [ و سرانجام سودی نيافته اند ] * در آتشی سوزان درآيند . * آنان را از چشمه ای بسيار داغ می نوشانند ; * برای آنان
طعامی جز خار خشك و زهرآگين وجود ندارد * كه نه فربه می كند و نه از گرسنگی بی نياز می نمايد »(1) .
راستی چه بدبختی خطرناكی است ، كه انسان عمری بكوشد و نتيجه كوشش و محصول زحماتش عذاب خدا شود .
خدای متعال در مقابل، از گروهی نام می برد كه در خط بندگی الله بودند و كلامی جز كلام حق نشنيدند ، گروهی كه در قيامت به خوشحالی غير قابل وصفی می رسند . درباره آنان می گويد :
« در آن روز چهره هايی شاداب و باطراوت اند * از تلاش و كوشش خود خشنودند * در بهشتی برين اند * در آنجا سخن لغو وبيهوده نشنوند * در آن چشمه ای روان است * [ و ] در آنجا تخت هايی بلند و با ارزش قرار دارد * و [ در كنار چشمه هايش ] قدح ها نهاده شده است * و [ ديگر از نعمت هايش ]بالش هايی پهلوی هم چيده [ برای تكيه زدن بهشتی ها ]است * و فرش هايی زربفت و گسترده [ كه روی آن می نشينند . ] »(2) .