نعمت كبد
كبد را اگر كليد تندرستى بدن بناميم ، چيزى به گزاف نگفتهايم ، كبد يا جگر سياه از بزرگترين و پرگنجايشترين غدههاى بدن است .
رنگ آن قرمز تيره و برش ساخت آن مدوّر و وزن آن از يك چهلم وزن جسم آدمى تجاوز نمىكند و قرارگاه آن بالاى سمت راست شكم ، زير پرده دل در قفسه سينه است .
اين غدّه اسرارآميز آزمايشگاه شيميايى بدن است ، اعمال آن باعث ضربان قلب ، اتّساع رگهاى خون ، سهولت هضم غذا ، حسن انجام كارهاى فكرى و نيرو دادن به عضلات بدن است !!
نسج كبد از يك نوع سلول تشكيل يافته و اين سلّولهاى ريز كه شماره آنها از ميليونها تجاوز مىكند ، پهلوى هم قرار دارند و يك غدّه ضخيم تشكيل داده و بر اثر جريان مداوم خون ، مرطوب و مشروب مىشود .
خونهايى كه به كبد مىريزد داراى مواد غذايى فراوان است ، قسمتى از آن از لوله جهاز هاضمه به وسيله سياه رگ بزرگ و قسمتى كه داراى اكسيژن است از سمت چپ قلب به وسيله شريان كبدى وارد آن مىشود و پيش از آنكه به سلّولهاى كبد برسند با هم مخلوط و با نيروى واحدى ، دستگاه شيميايى كبد را به كار مىاندازند !!
سلّولهاى كبد ، موادى ترشح مىكنند كه كليّه اعضاى بدن براى حسن انجام اعمال خود به آن مواد نيازمندند ؛ فى المثل كليهها بدون كمك كبد ، قادر به دفع ضايعات آزوته نخواهند بود و كبد قبلاً آنها را به اوره تبديل مىنمايد تا كليه بتواند كار مربوط به خودش را انجام دهد .
كبد ، مخزن موادّ ويتامينه است و در صورت فقدان ويتامين ، مغز استخوان نمىتواند مواد ضرورى را براى خون تهيّه و آماده كند .
تمايلات جنسى هرچند كه منبع نيروى آن غدّههاى تناسلى است ، ولى فعّاليت غدّهها ، منوط بر حالت كبد و تنظيم اعمال هورمونهاى جنسى مىباشد .
كبد است كه با اسيدهاى آمينه ، آلبومين مىسازد و مقدار نمك و آب را تبديل مىنمايد ، صفراى كبدى است كه فعّاليت رودهها را مرتّب و روبه راه مىنمايد و از مسموميّت غذايى جلوگيرى مىكند و در صورت بروز خونريزى ، بيمار با خطر مرگ مواجه مىشود ، علاوه بر اين ، كبد مادهاى بر ضد انعقاد خون ترشح مىكند كه در صورت فقدان آن خطر انسداد شريانهاى خون كه به مغز مىروند وجود دارد .
كبد با ميكروبهاى مضرّ مبارزه مىكند و آنها را از بدن خارج مىسازد و ما را از خطرات اثر داروهايى كه به مقدار زياد خوردهايم و جذب شده مىرهاند و بالاخره پوست بدن را كه آلوده به سموم صنعتى است حفظ و صيانت مىكند .
هنگامى كه از پلكان يا سر بالايى بالا مىرويم ، عضلات بدن براى يافتن نيرو احتياج به سوخت پيدا مىكنند ، فورا كبد به فعّاليت مىافتد و بىدرنگ مقدارى از ذخيره گليكوژن خود را به گلوكز تبديل و آن را وارد خون مىنمايد .
ارگانيسم بدن در هر ثانيه ميليونها گلبول قرمز خون را ناچار به هدر مىدهد ، طحال آنها را گرفته خراب مى كند ؛ ولى كبد مواد مركّبه گلبولها مخصوصا آهن آنها را جذب نموده براى ساختن سلّولهاى تازه خون به كار مىبرد .
هرگاه بريدگى در انگشت پديد شود ، به طورى كه خون از آن جارى گردد ، اگر كبد به كمك نرسد و مادّه فيبرينوژن كه براى بسته شدن خون نافع است نسازد و ترشح نكند وخون در محل بريدگى منعقد نگردد ، آنقدر خون از بدن از طريق آن بريدگى مىرود تا مرگ انسان برسد !!
اين غدّه سحرآميز در هر ثانيه اعمال فوق العاده شگفتآميزى انجام مىدهد كه تعداد آن خيلى زياد است و تاكنون در حدود پانصد عمل مختلف از كبد شناخته شده كه فهرست آن هنوز كامل نگرديده است . عمل كبد در تعديل كار غدد هورمونهاى بدن بسيار مهّم است ، فى المثل غدّه تيروييد ، هرگاه ترشّحات آن خيلى زياد باشد ، شخص را لاغر ساخته به شكل اسكلت متحرّك در مىآورد ، كبد ، مازاد ترشحات را كه براى بدن خطرناك است از بين مىبرد و ذخيرهاى از ويتامينهاى Dو Bو A كمپلكس تهيه و آماده مىسازد .
نيرو و قدرت كبد از خوراك و غذايى كه شخص مىخورد به دست مىآيد ، كبد از هيدرات دو كربن گليكوژن تهيه و ذخيره مىكند ، بعد آن را به تناسب احتياجات سلّولهاى بدن به تدريج يا به سرعت به آنها مىرساند و ضمنا مواد چربى را براى مواقعى كه بدن زياد فعاليت دارد و نياز به آن خواهد داشت ذخيره مىنمايد .
از خواصّ ديگر كبد ، قابليّت كشش و اتّساع آن است ؛ چون تجمّع خون زياد در قلب باعث خستگى آن مىشود ، كبد به واسطه خاصيت ارتجاعى و لاستيكى خود ، مازاد خون را جذب مىكند .كبد ، عمل مهم ديگرى كه فوق العاده مهم است انجام مىدهد و آن قابليّت تجديد و نشو و نماى سلولهاى كبدى است ؛ مثلاً در بيمارى سرطان كه زياد پيشرفت كرده جراحان مهم تا نود درصد از حجم كبد را برداشتهاند و پس از چند ماه دوباره سلّولهاى كبد شروع به رشد نموده دوباره به حجم معمولى خود رسيده است . اين فقير شرمنده و اسير بال و پر شكسته پس از مختصر اطلاعى ، بر لطف و عنايت حضرت دوست در محضر مقدّسش سرودهام :
*
سر به خاك قدم عشق تو انداختهام
آتش هجر تو پا تا به سرم سوخت ولى
تا شدم معتكف كوى تو اى مهر جهان
گشتم آزاد به لطف تو ززندان هوس
من زروز ازل اى آتش دلهاى كباب
به رخ و زلف تو سوگند كه در بزم وجود
گفت مسكين به تو اى نور شبستان صفا
سر به خاك قدم عشق تو انداختهام
*
دل و دين بر سر سوداى تو درباختهام
من به اين آتش و اين سوختنم ساختهام
رايت عشق تو در جان و دل افروختهام
همتى كرده به كويت چو صبا تاختهام
جز تو و مهر تو و لطف تو نشناختهام
از همه دست كشيده بهتو پرداختهام
سر به خاك قدم عشق تو انداختهام
English