فارسی
شنبه 29 ارديبهشت 1403 - السبت 9 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تحت فشار بودن شيعيان در زمان بنى‏العباس‏

اين كارها، آن هم در زمان متوكل، مانند جان به كف دست گرفتن بوده است. اگر مى فهميدند كه اين ها شيعه هستند و با امام برحق عليه السلام رابطه دارند، يا شيعه اى را نزد امام عليه السلام راه داده اند، آنها را به عنوان جاسوس قطعه قطعه مى كردند. در روايات دارد كه قاضى دادگاه مأمون، ابن ابى عمير را به هزار تازيانه محكوم كرد، فقط براى اين كه اسم شيعيانى كه با حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام در ارتباط هستند را اعلام كند. اين ها تا اين حد سخت گيرى مى كردند. آن هم هزار تازيانه خاردار چرمى كه سيم تيزى درون آن مى پيچيدند و هر تازيانه اى كه به بدن مى زدند، گوشت و پوست را بلند مى كرد. هزار تازيانه خاردار بزنند كه ايشان نام شيعيان مرتبط با حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام را بگويد تا مأمورين حكومت در محلّه ها، بازارها و شهرها بريزند، اين ها را بگيرند و از ارتباط با امام منع كنند. صد تازيانه را تحمّل كرد، ديگر ديدند گوشت و پوستى به بدنش نمانده و همه تكّه تكّه شده، قاضى گفت: اگر مى دانست، مى گفت. رهايش كنيد. «1» مى دانست، اما چرا نگفت؟ خودش مى گويد: من هر تازيانه اى كه مى خوردم، همان يكى كافى بود كه مرا وادار كند تا نام شيعيان را بگويم، ولى فكر قيامت نمى گذاشت كه كسى را نام ببرم. من يك نفر هستم كه زير اين تازيانه ها نابود مى شوم، اما هزار نفر سالم بمانند كه چرخ شيعه را بچرخانند. اين ها كه در مقابل اين طوفان ها ايستادگى كردند، آيا در قيامت حجّت نيستند؟
ديدار با امام هادى عليه السلام و أخذ حديث از ايشان
اين صاحب منصب دولتى رفت. زندانبان بچه اى را صدا كرد كه ظاهراً فرزند خودش بود، گفت: دست ايشان رابگير و نزد آن زندانى ببر، اسم نبرد. گفت: من وقتى وارد اتاق شدم، ديدم حصير كهنه اى افتاده است كه حضرت هادى عليه السلام روى آن نشسته است. قبرى نيز در اتاق كنده اند. معلوم بود كه متوكّل دستور داده است تا اتاق كوچك باشد و فرش آن حصيرى باشد و قبرش را نيز كنده بودند تا وقتى حكم قتل امام عليه السلام را بدهند، قبر آماده باشد. گفت: تا چشم من به قبر افتاد، نتوانستم خودم را نگهدارم و شديد گريستم. حضرت عليه السلام مرا دلدارى دادند و فرمودند: يقين بدان كه از اين ها به من آسيبى نخواهد رسيد. به اين قبر نگاه نكن. گفتم: يابن رسول الله! حال كه پروردگار به من توفيق داد شما را زيارت كردم، دلم مى خواهد حديثى را كه از قول وجود مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كنند، شما براى من معنا كنيد؛ چون معنى آن را نمى فهمم. فرمودند: آن حديث چيست؟


منبع : مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اثر پنجم تقوا: فضايل و ارزش‏ها
مظهر صبر دركربلا
برتری اراده خدا بر تدبیر انسان
مقدمات طلاق‏
اندیشه در اسلام - جلسه دوم
ارث بران فردوس
نظرات انحرافى كليسا
دو واقعيت در سوره يوسف
فرهنگ سالم زندگى دينداران
براى تحقق توبه‏ى واقعى بايد از نفوذ سه جاذبه ...

بیشترین بازدید این مجموعه

اندیشه در اسلام - جلسه دوم
عرفان در سوره یوسف (ع) - جلسه چهارم
چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه هفدھم (متن کامل ...
هدايت الهى در شب قدر
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
حسد، زمينه‏ساز زشتى‏ها
انسان و ازدواج‏
تشريع احكام از روى مصلحت انسان
مريضى گناه
دین کامل چیست؟

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^