خدا در قرآن مى فرمايد:«كُونُواْ مَعَ الصدِقِينَ» مؤمن وقتى در حلال گشايش داشته باشد، مست نمى شود و وقتى خدا به او تنگ بگيرد، خود را پست نمى كند. زلف وجودش نه به گشايش گره دارد و نه به تنگى معيشت. وقتى گشايش داشته باشد، مى گويد: پروردگار خواسته است كه من سر اين سفره رو به روى بهترين غذا بنشينم.
و اگر گشايش نداشته باشد، مى گويد: پروردگار خواسته است نان خالى نصيب من شود. زندگى من فقط در دنيا نيست. من روز قيامتى نيز دارم. آنجا براى من سفره اى پر از نعمت انداخته است كه كامل و ابدى است. چند سال به كم قناعت كن، تا الى الابد بر سر سفره افزون، فضل و احسان خدا قرار بگيرى.
فلسفه تقدم كسب حلال بر عبادات
اين خصلت مؤمن است. اما چرا اميرالمؤمنين عليه السلام در اين گفتار خود، مال حلال را مقدم كردند؟ براى اين كه اسلام سلامت دنيا، عبادت و آخرت ما را به زلف حلال گره زده است. من حج واجب بروم يا عمره مستحب، فرقى نمى كند. اگر در مسجد شجره حوله اول را لنگ خودم كنم و حوله دوم را روى شانه ام بياندازم و بدانم كه نخ يكى از اين دو حوله حرام است، وقتى تلبيه را بگويم؛ «لبيك اللهم لبيك لبيك لا شريك لك لبيك» محرم مى شوم، بيست و چهار چيز به من حرام مى شود. با اين كه يك نخ اين حوله از حرام است، ولى كل اعمال عمره و حج من باطل است. وقتى اين دو حوله را در منى درآوردم و لباس خودم را پوشيدم، باز محرم هستم و آن بيست و چهار چيز، از جمله زن بر من حرام است، حتى همسر خودم. اين ها چه وقت حلال مى شود؟ وقتى كه من دوباره عمره يا حج بروم و با احرام حلال مناسك را انجام دهم.
يا مى خواهم نماز بخوانم، مى دانم دكمه لباسم از حرام است. اين نماز باطل است. با ماشين دارم مى روم، بيرون باران مى آيد، يا دزد و حيوانات درنده هستند كه من نمى توانم بيرون بيايم و مجبورم كه در ماشين نماز بخوانم، اگر يك لاستيك آن از حرام باشد، نمازم باطل است. لقمه حرام وقتى در شكم من قرار مى گيرد، خداوند مى فرمايد: تا آثار اين لقمه پاك نشود، هيچ عبادتى را از تو قبول نمى كنم. تا اين حد مردم نزد خدا محترم هستند كه اگر مال مردم- به ناحق- نزد ما باشد، حج، عمره، نماز و هر عبادتى از من قبول نيست. اين بخاطر احترام به ملكِ مردم است. اگرچه مال يهودى، مسيحى، زرتشتى، كافر يا كمونيسم باشد. چرا؟ چه دليلى دارم كه آن را بردارم؟
منبع : مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان الشیعی