مرحوم آيت الله العظمى سيد ابراهيم قزوينى از بزرگترين عالمان شيعه است.
ايشان در نجف متولد شد. شخصيت بسيار فوق العاده اى است. زمانى كه تعداد شاگردان درس هاى مهم نجف به صد عدد نمى رسيده است، بيشترين علماى بزرگ شيعه را به عنوان شاگرد، در جلسه درس خود داشت.
ايشان اميرالمؤمنين عليه السلام را در خواب مى بيند كه به او مى فرمايند: بايد مقيم كربلا شويد. وظيفه شما اين است كه به كربلا برويد. از خواب بيدار مى شود. مى گويد:
من عالم هستم و خواب در اسلام حجت نيست، دليلى ندارد كه به خواب خود عمل نمايم. در دين اسلام، قرآن، فرهنگ اهل بيت عليهم السلام و عقل سالم حجت است و خواب فقط براى انبيا و ائمه عليهم السلام حجت بوده، اما براى ما حجت نيست.
مى گويد: شب دوم امام عليه السلام را در خواب مى بيند كه مى فرمايد: من به تو امر مى كنم كه به كربلا بروى. سيد دوباره بيدار مى شود و باز مى گويد: خواب كه حجت نيست. براى بار سوم اميرالمؤمنين عليه السلام را در خواب مى بيند، چهره حضرت نگران بود. مى فرمايد:
سيد ابراهيم! به تو امر كردم كه از اين شهر بيرون برو و مقيم كربلا شو. ايشان به كربلا مى آيد و منشأ آثار عجيبى مى شود. در كربلا اشرار، اهل دنيا و مفسد، عالم بى تقوايى را در برابر ايشان علم مى كنند و به افراد شيّاد و بى سواد پول مى دهند كه در درس او شركت كنند. با اين عمل مى خواستند حوزه با عظمت سيد ابراهيم را از بين ببرند تا ايشان از كربلا بيرون برود؛ زيراماندن ايشان در كربلا باعث تقويت دين و توبه بدكاران مى شد و دست اشرار از قدرت كوتاه مى گشت.
اشرار به خدمت سيد مى گويند: شما از فردا بايد در درس اين آقا شركت كنيد.
ايشان مى فرمايد: من درس، بحث و مطالعه دارم، مرا معاف كنيد. چون اگر مى خواست در آن درس شركت كند، جلسه گناه راتأييد مى كرد و اولياى خدا در اين گونه جلسات شركت نمى كنند.
گفت: من نمى توانم شركت كنم. آن فرد و اشخاص همراه او كه از اشرار كربلا و يزيدى مسلك بودند، آن قدر زندگى را بر سيد ابراهيم سخت گرفتند كه سيد
مجبور شد همه چيز را رها كند و از كربلا به حرم مبارك موسى بن جعفر عليهماالسلام در كاظمين پناهنده شود.
حاكم بغداد به خاطر شرارت آنها، لشكرى را به سوى كربلا روانه كرد و قصد داشت همه اشرار را دستگير و به بغداد بياورد تا آنها را اعدام و يا تبعيد كند. اشرار دستگير شدند، محور اسرا، آن عالم بى تقوا، منافق و مادى پرست بود كه دستگير شد.
سيد ابراهيم قزوينى در مسير رفتن به شهر كاظمين مشاهده مى كند كه تمام اشرار كربلا در غل و زنجير اسيرند و آنها را به طرف بغداد مى برند. اين عالم دنياپرست از ميان اشرار به سيد ابراهيم سلام مى كند و مى گويد: من به شما بد كردم، مى خواستم آبروى شما را ببرم و من باعث شدم كه شما را از كربلا بيرون كنند.
سيد ابراهيم از نظاميان، عفو آن عالم را خواستار شد و گفت: اين شخص را از شما خريدارى مى كنم. تقاضاى خريد اسرا به گوش حاكم بغداد رسيد، او گفت:
اين آقا اعدامى است. طبق گزارشاتى كه به من دادند، اين آقا مزاحم سيد ابراهيم قزوينى شده است و بايد اعدام شود. گفتند: خود سيد پول فرستاده و مى خواهد ايشان را بخرد. گفت: من به احترام سيد، ايشان را آزاد مى كنم، ولى اين چه اخلاق حسنه اى است كه اين سيد بزرگوار دارند.
اين حكايت در آيه گنجانده شده است:
«أُوْلئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُواْ»
به اينان دو پاداش مى دهم، چون هر سه مرحله صبر را دارا بودند، به خصوص در ماه مبارك رمضان، صبر در معصيت و طاعت داشتند و در مقابل ناراحتى گرسنگى و تشنگى و محدوديت، ايستادگى كردند.
«وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّيّئَهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ »
بدى ديگران را با خوبى هاى خود دفع كردند و از آنچه به آنان روزى كرده ايم، انفاق مى نمايند.
دورى اهل صبر از بخل
آخرآيه اين است كه اين صابران، اهل بخل نبودند.
اى محور دايره ملكوت
سرگشته وادى ناسوتتا چند در اين قفس خاكى
اى بلبل گلزار جبروتاى ماه افتاده در محاق
يادى كن از افق ملكوتدر خطّه دين بزن قدمى
تا چند به پيروى طاغوتاز باده عشق خلاصى يافت
از حوت طبيعت صاحب حوت كلمه حوت در قرآن مجيد به معناى آن ماهى بزرگى است كه حضرت يونس عليه السلام را در دريا بلعيد و ايشان با توسل به پروردگار، از شكم ماهى نجات پيدا كرد. شعر «باده عشق» ترجمه آيه:
«سُبْحَنَكَ إِنّى كُنتُ مِنَ الظَّلِمِينَ » مى باشد.
ارزش روزه ماه رمضان فقط نزد پروردگار معلوم است. اما آيا امكان دارد كه بر اين ارزش، ارزشى ديگر اضافه كرد؟ بله، همان طورى كه روايات ما بيان كرده اند. اگر عمل، حال، بدن، جان و دل آميخته با اشك بر حضرت ابى عبدالله عليه السلام شود، اضافه كردنِ ارزشى ديگر، امكان دارد. آن وقت «نُورٌ عَلَى نُورٍ» مى شود.
منبع : پایگاه عرفان