حاجى سبزوارى خيلى مورد توجه بزرگان آن زمان بود. حتى در سفر ناصرالدين شاه به مشهد كه همه علماى سبزوار از او ديدن كردند، حاجى ديدن نكرد. ناصر الدين شاه گفت: چرا ايشان نيامد؟ گفتند: ايشان عادت ندارند به ديدن اهل حكومت بروند. گفت: پس ما به ديدن ايشان مى رويم. ظاهرا با اعتضاد السلطنه، عموى ناصر الدين شاه به خانه حاج ملاهادى آمدند. خانه حاجى نزديك به صد متر و با اتاق هاى كاه گلى بود كه آنها را گچ نكرده بودند. هنگام صرف ناهار سر سفره حاجى رسيدند، ديدند كه دو نان خشك با يك كاسه دوغ در مقابل ايشان بود. ناصر الدين شاه پرسيد: چه موقع ناهار ميل مى كنيد؟ فرمود: همين الان. گفت: ناهار شما چيست؟ فرمود: دوغ آسمانى. چون دوغى كه درست كرده بودند، كم مايه بود و رنگ كاسه را به خود گرفته بود، حاجى اسم آن را دوغ آسمانى گذاشته بود. گفت: اگر شكم تو با اين نان خشك و دوغ آسمانى سازگارى دارد، بخور. اما شكم اعلى حضرت مگر با اين غذاها عادت دارد؟
اين شكم بى هنر پيچ پيچ
صبر ندارد كه بسازد به هيچ
منبع : پایگاه عرفان