قرآن مجيد اشاره كرده است كه عيسى بن مريم عليه السلام سى و سه سال بيشتر در دنيا نبود. او از بدو ولادت تا هنگامى كه قرآن مى فرمايد: او را از ديد ستمگران ناپديد كرد، مثل ماهى غرق در انواع حوادث حتى دچار حادثه فقر گرديده بود « در حدى كه اميرالمؤمنين على عليه السلام مى فرمايد:
نرم ترين بسترى كه براى خودش در اين دنيا پهن كرد خاك زمين بود، بهترين رو اندازى كه به روى خودش انداخت سايه آسمان بود، از بهترين چراغى كه براى شب استفاده كرد ماه بود و از چراغ با حرارتى كه براى روزش بهره برد خورشيد بود،
بهترين كفشى كه به پا كرد پوست پايش بود و بهره اى كه از لباس دنيا داشت يك پيراهن كهنه بود و خوشمزه ترين غذايى كه در اين عالم خورد علف سبز شيرين بيابان بود. حوادث اجتماعى براى او خيلى زياد بود ولى قرآن مجيد درباره او دو نكته بسيار مهم را بيان مى كند:
نكته اول:
«وَجِيهًا فِى الدُّنْيَا وَالْأَخِرَهِ » تمام آبرو در دنيا و آخرت را نصيب خودش كرد.
تنها با نماز نمى شود؛ تمام آبرو را نصيب خودش بكند با عمل كردن به اجزائى از دين نمى شود تمام آبرو را نصيب خود كرد. از آبرويى كه خدا براى انسان قرار داده نود و نه درصدش فقط از برخورد با حوادث نصيب انسان مى شود و تمامش در برخورد غلط با حوادث از بين مى رود. اين قدر بايد برخورد با حوادث خدايى باشد كه لطيف است. اميرالمؤمنين مى فرمايد: اگر يك نفر در يك حادثه مقدارى دست بلند بكند و روى زانويش بزند. خودش را ببازد به همان مقدار اعتبارش را پيش خدا كم كرده چون اين دست زدن به زانو معنى دارد يعنى كه دلم نمى خواست چنين چيزى نصيب من بشود حالا چرا تو جاده اش را باز كردى كه به من برسد.
نكته دوّم:
«وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ » حضرت عيسى عليه السلام در سى و سه سال زندگى به عالى ترين مقام قرب رسيد اين نهايت كمال است كه در دنيا و آخرت انسان پيش پروردگارش آبرومند باشد.
اگر آدم پيش صاحب اصليش آبرو نداشته باشد يك جو ارزش ندارد. در اوايل سوره مباركه غاشيه پروردگار مى فرمايد: اينقدر آبرودار را در روز قيامت در كمال ذلت به آتش بكشم كه اينها آبروهايشان اصالت ندارد، آبروى قلابى است، آبرويى بوده است كه بر مسائل مادى برقرار شده، آبروى انسانى نبوده است. اما الآن كه به يك جهانى منتقل شده كه پايانى براى او نيست و آن آبروى لازم را ندارد.
آنجا كمال ذلت او ظهور مى كند كه در آيات بعد مى فرمايد:
همانطورى كه در محشر ايستاده است؛ آتش جهنم مهلتش نمى دهد، گويا آتش عاشق اوست.
وقتى وارد آتش مى شود اولين دردى كه عارض او مى شود بعد از سوختن، تشنگى شديد است كه پروردگار مى فرمايد:
براى اين تشنگى آبى از يك چشمه اى قرار دادم كه قابل خوردن نيست؛ زيرا
اولًا: خود آب چرك و خون مخلوط است.
ثانياً: از نظر گرمى نمونه در دنيا ندارد كه پروردگار مى فرمايد:
«تُسْقَى مِنْ عَيْنٍ ءَانِيَهٍ » او كه نمى خورد، من فرمان مى دهم دهانش را باز كنند و در دهانش بريزند. اولين
جرعه كه از گلويش پايين رفت همه محتويات شكم را پايين مى ريزد ولى دو مرتبه برايش ساخته مى شود:
«لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ* لَّا يُسْمِنُ وَ لَا يُغْنِى مِن جُوعٍ » غذايشان هم مثل آبشان مى ماند. اما در آيه شريفه مى فرمايد:
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَهٌ » آنان در دنيا خيلى براى خودشان آبرو داشتند، هر جا كه مى رفتند مردم چه تعظيم هايى در مقابلشان مى كردند.
اين آبرو كه براى انسان عاقبت ندارد پس ارزش هم ندارد. اما عيسى بن مريم عليه السلام هيچ كدام از اينها را نداشت ولى پروردگار عالم مى فرمايد:
«وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ »
منبع : پایگاه عرفان