گنجشكى مقابل آن دو آمد، و نزديك آب آمد تا جايى كه نوك اين پرنده كوچك به آب برسد، با نوك خود يك قطره آب برداشت و كمى پرواز كرد، بعد نوك خود را تكان داد و قطره آب روى آب افتاد، پرنده رفت، جبرئيل نازل شد، به موسى عليه السلام گفت: اين چه چيزى بوده است؟ موسى گفت: نمى دانم. به آن مرد عالم گفت، اين چه چيزى بوده است؟ آن عالم گفت: نمى دانم. معلوم مى شود علم آن مرد عالم، اندازه اى خاص داشته است، باز علم خداوند در جاى ديگر مى باشد. تا به پروردگار برسد، گفت: اى مرد عالم و اى موسى، خدا مرا فرستاده تا به شما بگويم، اين دريا و اين قطره را ديديد، دو نفر، در آينده مى آيند، يكى از آنها آخرين پيامبر است و ديگرى جانشين و وصىّ او است، علم شما دو نفر، به اندازه اين قطره است و علم آن دو به اندازه اين دريا است، «3» «وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ» «4»
بالاتر از هر عالمى، عالم ديگر بالاتر است.
متوجه شديد كه خداوند شما را در اين دنيا و در جريان زندگى، درِ كدام خانه فرستاده است؟ چه معلّمى را در راه شما قرار گذاشت، اگر در طول عمر خود شكر خدا كنيد كه خدا شما را با على عليه السلام آشنا كرده، آيا شكر خدا را به جا آورده ايد؟
خير. شكر بايد به تناسب نعمت باشد، كدام شكر هم وزن وجود على عليه السلام است؟
اولين مجرم از نوعِ ما، قابيل است
«وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ»
كه برادر خود را كشت، تا آخرين مجرم كه معلوم نيست كه چه كسى مى باشد، اگر اميرالمؤمنين وسط محشر بيايد و بگويد خدايا با چقدر عمل من حاضر هستى، كلّ اين مجرمين را به بهشت بفرستى، كه من آن عمل را ارائه كنم، زيرا اين افراد داراى چنين اخلاقى هستند.
موسى بن جعفر عليه السلام در اوج سختى زندان بغداد، چند شب مانده به شهادت ايشان، گفت: خدايا خمسِ اعمال دوره عمرم را، بردار و جزاى آن خمس را آمرزش گناهان وابستگان به ما قرار بده، با كريمان كارها دشوار نيست
منبع : پایگاه عرفان