فارسی
يكشنبه 30 ارديبهشت 1403 - الاحد 10 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تواضع و آثار آن - جلسه هجدهم - (متن کامل + عناوین)

 

پيوند با اهل بيت عليهم السلام

وجود دو پيوند در دو عالم

 

تهران، مسجد حضرت امير عليه السلام رمضان 1384

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

در عالم دو پيوند وجود دارد، اولين پيوند، پيوندى است كه در عالم طبيعت، و پيوند ديگر در عالم معنويت، صورت مى گيرد. هر كدام از اين پيوندها، به ويژه براى انسان داراى آثار با بركتى است. پيوندى كه در عالم مادّى صورت مى گيرد، براى كشاورزان ارزش ويژه اى دارد، براى اينكه رشد ايجاد شود، ميوه فراوان به بار بياورد، و عمر درخت و گل طولانى تر شود، اين پيوند را برقرار مى كنند، شاخه اى را به تنه درختى پيوند مى زنند، اين شاخه ضعيف و ناتوان با پيوند خوردن به درخت توانمند، قدرت و توان مى گيرد، خرّم و سرسبز مى شود و ميوه فراوانى در اختيار كشاورز قرار مى دهد.

در عالم معنويت هم پيوند همين كار را انجام مى دهد، آيات قرآن، روايات و معارف الهى، درباره اين پيوند مسائل فوق العاده مهمى را مطرح كرده اند، تا جايى كه پروردگار در قرآن مجيد قطع كننده پيوند را ملعون و از رحمت خدا محروم دانسته است و در يكى از آيات، قطع كننده پيوند را اهل خسارت معرفى كرده است. «1»

______________________________
(1)- الإحتجاج على أهل اللجاج: 2/ 380؛ «عن رسول الله صلى الله عليه و آله نصا فَقَالَ: إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ قَوْلُهُ صلى الله عليه و آله إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَ مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ فالمتمسك بأهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله هاد مهتد بشهادة من الرسول-/ و المتمسك بغيرها ضال مضل.»

إرشاد القلوب إلى الصواب: 2/ 306، حكاية الجاثليق؛ «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ هُمَا الثَّقَلَانِ كِتَابُ اللَّهِ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ-/ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ سَبَبٌ بِأَيْدِيكُمْ وَ سَبَبٌ بِيَدِ اللَّهِ عز و جل وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَلَا تَتَقَدَّمُوهُمْ فَتَمْزَقُوا وَ لَاتَأْخُذُوا عَنْ غَيْرِهِمْ فتَعَطْبَوُا وَ لَاتُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْك.»

الخصال: 1/ 129، حديث 132؛ «قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أكمه أَعْمَى عَنْ وَلَايَةِ أَهْلِ بَيْتِي.»

 

معناى خسران در قرآن

 

كلمه خسران، در قرآن مجيد به معناى تباه شدن همه سرمايه وجودى انسان است. خسران غير از ضرر است. كلمه ضرر هم در قرآن مجيد استعمال شده، اما در موارد خاصّ، اما لغت خسارت در اكثر آيات قرآن به كار گرفته شده است. از آخرين سوره هايى كه در قرآن كلمه خسارت را به كار گرفته است، سوره مباركه «وَ الْعَصْرِ» است كه پروردگار عالم براى بيان اين خسارت، سوگند و قسم ياد كرده است.

«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ» «1»

به زمان، به روزگار، به عصر نبوّت پيامبر، به روزگار عدالت جهانى امام دوازدهم قسم، اين تأويل ها در روايات ما و اهل سنت، آمده است، و بهتر اين است كه به مجموعه اين زمان ها قسم ياد شود، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ» يقيناً و بى ترديد انسان در نقطه نابودى تمام موجوديّت خود قرار دارد. هم موجوديت عقلى، قلبى، روحى و نفسى. تا جايى كه چيزى از وجود او براى وزن كردن در قيامت باقى نماند.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

«فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً» «2»

عدّه اى وارد قيامت مى شوند اما چيزى براى ارزيابى و پاداش گرفتن ندارند. از باب عقل، وجدان، فطرت، روح، عمل، اخلاق و بدن، هيچ چيزى براى ارزيابى ندارند.

ارزيابى پروردگار، براى كسانى است كه مايه و سرمايه دارند، اما كسانى كه به عنوان:

______________________________
(1)- عصر (103): 2؛ « [كه ] بى ترديد انسان در زيان كارى بزرگى است.»

(2)- كهف (18): 105؛ «پس روز قيامت ميزانى براى [محاسبه اعمال ] آنان برپا نمى كنيم.»

«لَفِي خُسْرٍ» «1»

يا

«أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ» «2»

يا

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا» «3»

معرفى مى كند، كسانى هستند كه در قيامت چيزى قابل ارزيابى ندارند، كه حتّى روزنه اى از بهشت را به روى آنها باز كنند. در ظاهر و باطن از رحمت خدا دور هستند. بسيار عجيب است كه قرآن، قطع كنندگان پيوند را:

«أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ»

معرفى كرده است.

 

قطع پيوند با پروردگار

 

وقتى از رسول خدا صلى الله عليه و آله سؤال مى كنند كه اين قاطع پيوند،

«يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» «4»

«يُوصَلَ» يعنى پيوند، «يَقْطَعُونَ» يعنى قطع كننده پيوند، و به عبارت ديگر:

پيوند نمى خورد، يا اگر پيوند بخورد، پيوند را قيچى كرده و مى برد. جريانى در زندگى او بوجود مى آيد كه براى بها دادن به آن جريان، پيوند را قطع مى كند. ممكن است يك جريان تلخ، مانند امتحانات الهى، يا يك جريان شيرين، مانند پول، شهوت و صندلى موجب شود كه پيوند را ادامه ندهد؛ زيرا نمى تواند به پول، صندلى و شهوت برسد، لذا پيوند را قطع مى نمايد.

يكى از موارد قطع، پيوند در جنگ جمل «5» مى باشد كه با حفظ اين پيوند، از

______________________________
(1)- عصر (103): 2؛ «در زيان كارى بزرگى است.»

(2)- بقره (2): 27؛ «آنانند كه زيانكارند.»

(3)- كهف (18): 103؛ «بگو: آيا شما را از زيانكارترين مردم از جهت عمل آگاه كنم؟»

(4)- بقره (2): 27؛ «و آنچه را خدا پيوند خوردن به آن را فرمان داده است [مانند پيوند با پيامبران و كتابهاى آسمانى و اهل بيت طاهرين و خويشان ] قطع مى نمايند.»

(5)- قصص الأنبياء (قصص قرآن): 704 جنگ جمل؛ «اوّلين گروهى كه به مبارزه علنى و بيعت شكنى اقدام كردند، گروه ناكثين يا پيروان طلحه و زبير بودند، آنها خود را ولىّ دم و منتقم خليفه سوّم ناميدند، در حالى كه خود در قتل عثمان دخيل بودند، آنها به بهانه انجام حجّ عمره از مدينه خارج شده و به جانب بصره رفتند و در آنجا بر عليه امام شورش كردند و براى همراه كردن مردم و موجّه جلوه دادن خويش عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله را نيز فريب داده و با خود همرأى نمودند، آنها شترى قوى هيكل و سرخ مو تهيّه كرده و هودجى بر آن نهاده و عايشه را بر آن سوار كردند و به سوى بصره حركت نمودند، تاريخ جنگ جمل نشان مى دهد هر يك از اين افراد (طلحه، زبير، عايشه) قبل از اقدام به خروج بر امير مؤمنان بارها دچار ترديد شدند، امّا دستهاى پنهانى آنها را بر ادامه اين روند تشويق مى كرد و ترديد آنها را برطرف مى نمود، در اين رابطه نقش عبد اللَّه بن زبير، محمّد بن طلحه و مروان بن حكم انكار ناپذير است، اينان در واقع با پنهان شدن پشت چهره هاى خوشنام، چون صحابه پيامبر و همسر او قصد داشتند از پشت به اسلام ضربه بزنند و با خود گفتند: اگر اصحاب جمل پيروز شوند ما امتيازات از دست رفته دوران خليفه سوّم را بدست مى آوريم و اگر شكست بخورند هيبت هر دو طرف، در مقابل مردم فرو مى ريزد و مردم آنها را كسانى مى پندارند كه در راه رسيدن به منافع شخصى و خلافت به جان هم افتاده اند!

سرانجام توطئه پشت پرده امويان بدست اصحاب جمل جامه تحقّق پوشيد و آنها در بصره علم مخالفت برافراشتند، امام عليه السلام براى مقابله با آنها سپاه خود را بسيج كرد و عازم بصره گشت و در آغاز نبرد با خطابه اى راهگشا با همه آنان اتمام حجّت نمود، آنگاه يكى از افراد خود را با قرآن بسوى سپاه جمل فرستاد تا آنها را به حكميّت قرآن فرا خواند، امّا سپاه بصره او را كشتند، پس از اين ماجرا امام فرمان نبرد را صادر فرمود، جنگ تا سه روز ادامه يافت، ياران امام رشادتها به خرج دادند و سرانجام سردمداران جنگ، طلحه و زبير به هلاكت رسيدند و شتر حامل عايشه كه پرچم جنگ هم بر فراز هودج او بود، بر زمين افتاد و آتش جنگ فرو نشست، آنگاه امام فرمان داد، فراريان را تعقيب نكنند و مجروحان را نكشند و به خانه ها قدم نگذارند و هر كس كه سلاح خود را بر زمين گذارد در امان است، سپس عايشه را با مركب و توشه كافى به سوى مدينه رهسپار نمود و محمّد بن ابو بكر برادر عايشه را به همراه چهل زن كه لباس مردانه پوشيده بودند براى همراهى عايشه گسيل داشت، آنگاه ابن عباس را به جانشينى خود در بصره منصوب كرد و با پيروزى كامل به سوى كوفه بازگشت.»

صندلى و مقام خبرى نبود. براى اينكه به اهداف خود برسند، پيوند را بريدند. بر فرض اگر به صندلى و مقام مى رسيدند؛ چون هر دو پير بودند، به محض رسيدن آن را از دست مى دادند؛ زيرا عقيده اميرالمؤمنين عليه السلام اين بود كه اگر هر دو به اين مقام مى رسيدند، در باطن خود طرح و نقشه داشتند، وقتى كه مقام را به دست آوردند، يكى از آنها ديگرى را بكشد و بر صندلى حكومت بنشيند؛ يعنى هنگامى كه پيوند قطع شد، تمام تعادل فكرى و روحى به هم مى ريزد، در بريدن پيوند، مايه هاى الهى در وجود انسان ته نشين و به تدريج اخلاق حيوانات درنده را پيدا مى كند.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

«فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ» «1»

اكنون طبق آيات قرآن شاخه اى كه بايد پيوند بخورد، چه شاخه اى است؟

«الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» «2»

چرا شاخه نازك، بايد در عالم مادى پيوند بخورد؟ شاخه اى كه بايد پيوند بخورد، وجود انسان مى باشد، مگر انسان قوى نيست؟ نه.

 

ناتوان بودن انسان

 

خداوند در قرآن مى فرمايد: انسان در ناتوانى قرار دارد.

«خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً» «3»

از نظر بدنى ناتوان است، وقتى در رحم مادر است، نمى تواند خودش را اداره كند، به وسيله ناف او را تقويت مى كنم، در رحم مادر به سه كيلو تبديل مى شود.

وقتى انسان به دنيا مى آيد باز هم ضعيف است. او را با سينه مادر پيوند مى دهند.

بعد از دو سال او را به سفره طبيعت پيوند مى دهند، آب، نان، ميوه و گوشت

______________________________
(1)- اعراف (7): 176؛ «پس داستانش چون داستان سگ است [كه ] اگر به او هجوم برى، زبان از كام بيرون مى آورد، واگر به حال خودش واگذارى [باز هم ] زبان از كام بيرون مى آورد.»

(2)- بقره (2): 27؛ «آنان كسانى هستند كه پيمان خدا را [كه توحيد و وحى و نبوت است ] پس از استوارى اش [با دلايل عقلى و علمى و براهين منطقى با عدم وفاى به آن ] مى شكنند و آنچه را خدا پيوند خوردن به آن را فرمان داده است [مانند پيوند با پيامبران و كتابهاى آسمانى و اهل بيت طاهرين و خويشان ] قطع مى نمايند.»

(3)- نساء (4): 28؛ «انسان [در برابر مشكلات و شهوات جنسى ] ناتوان آفريده شده است.»

مى خورد، بزرگ مى شود، قهرمان جهان مى شود، يا در جبهه شير بيشه شجاعت مى شود، همه از آثار پيوندها مى باشد.

در عالم عقل، نفس، جان و قلب هم ضعيف است، آيا ضعيف نيست؟

«وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً» «1»

هنگامى كه از مادر به دنيا آمديد نفهم بوديد. آيا نادانى ضعف و ناتوانى نيست؟!

پيغمبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«لا فقر أشدّ من الجهل» «2» فقر مادى سنگين تر از نادانى نيست. حال ضعف عقلى را چگونه بايد تقويت كرد؟ بايد او را به مدرسه پيوند بدهند. بعد از اينكه به منابع علمى پيوند خورد، استاد، دكتر، مهندس و مخترع مى شود. اگر انسان را به منابع علمى پيوند نزنند، هر چه در اين دنيا عمر كند و هر مكانى زندگى كند، همان نادان است.

خر عيسى گرش به مكّه برند

 

چون بيايد هنوز خر باشد «3»

     

لازمه پيشرفت انسان، پيوند خوردن به منابع علمى مى باشد.

«أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً»

از هنگامى كه نفْس شما در دنيا پا نهاد، بى رنگ و بى ارزش بود، بايد پيوند بخورد تا تبديل به نفس زكيّه شود. به چه چيزى پيوند بخورد؟ چرا انسان بايد پيوند بخورد؟ زيرا انسان فقر و ضعف محض است. هيچ فقير و ضعيفى حاضر نيست در فقر و ضعف بماند، همه از ضعف و فقر فرارى هستند، پس واجب است انسان پيوند بخورد.

به چه دليل خداوند مسأله پيوند را در قرآن خدا مطرح كرده و قاطع پيوند را

______________________________
(1)- نحل (16): 78؛ «و خدا شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى نمى دانستيد.»

(2)- الكافى: 1/ 25، حديث 25؛ «أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَا عَلِيُّ لَافَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ وَ لَامَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ.»

(3)- سعدى شيرازى.

ملعون و اهل خسارت دانسته است؟ چه كسى بايد پيوند بخورد و به چه دليل؟

انسان بايد به خاطر فقر همه جانبه پيوند بخورد، پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد: بايد به من و على متصل شويد. چه كسى پيوند را داده است؟ خدا.

خداوند در قرآن مى فرمايد:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» «1»

«إِنَّما» يعنى براى رهايى از فقر معنوى و اخلاقى بايد به خداوند پيوند بخوريم.

در آيه شريفه، الله مفرد مى باشد؛ زيرا فقط يك خدا در عالم وجود دارد،

«لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» «2»

اين عبارت در قرآن يك بار آمده است. آخرين پيامبر يك نفر مى باشد و حق اين است كه در اين آيه «رَسُولُهُ» مفرد باشد. اما منبع سوم كه انسان بايد به آن پيوند بخورد، به صورت جمع ذكر شده است و طبق روايات اميرالمؤمنين عليه السلام مى باشد.

چرا در آيه منبع سوم را جمع ذكر كرده است؟

به ما مى گويند منظور شما در اين آيه على بن أبى طالب است، اما صيغه هاى فعلى آن جمع مى باشد، مانند «آمَنُوا»، «يُقِيمُونَ» و «يُؤْتُونَ». چرا شما- شيعيان- خلاف قرآن حرف مى زنيد و در معناى آيات تصرّف مى كنيد؟ آيا شما ظالم نيستيد و خلاف قرآن حركت نمى كنيد؟ اين ايراد را ديگران به ما مى گيرند.

به آنها مى گوييم شما در مجموع كتاب هاى قرآنى و روايات خود اين آيه را چگونه معنا مى كنيد؟

«فَقُلْ تَعالَوْا» «3»

اى پيامبر به نصاراى نجران بگو، از خداوند تقاضا مى كنيم هر كس حق نمى گويد خداوند بر او عذاب نازل كند، چه كسانى بايد بيايند؟ طرح پروردگار

______________________________
(1)- مائده (5): 55؛ «سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [مانند على بن ابى طالب اند] كه همواره نماز را برپا مى دارند و در حالى كه در ركوعند [به تهيدستان ] زكات مى دهند.»

(2)- صافات (37): 35؛ «معبودى جز خدا نيست.»

(3)- آل عمران (3): 61؛ «بگو: بياييد ما پسرانمان را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت كنيم.»

است، به مجموع مسيحيان نجران بگو،

«فَقُلْ تَعالَوْا»

در اين جلسه شركت كنند.

«نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ»

هر چه فرزند در منطقه نجران است، بياوريد، ما هم هرچه فرزند داريم به ميدان مى آوريم، «أبناء» جمع است، بگو همه فرزندان خود را بياوريد، ما هم همه را مى آوريم،

«وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ»

هر چه زن در منطقه نجران است، بياوريد، ما هم هر چه زن در منطقه هست، مى آوريم، اگر بنا به نابودى باشد، بگذاريد همه ما نابود شويم،

«وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»

شما هر چه مرد در منطقه داريد بياوريد و ما هم همه مردان خود را مى آوريم.

اى دانشمندان، مفسرّين و پيروان غير شيعه، مگر كلمه «أبناء» از نظر عربى جمع نيست، مگر جمع از سه نفر به بالاتر نيست، مگر در كتاب هاى خود ننوشتيد، كه پيغمبر به جلسه آمد، اما فقط فاطمه را آورده است؛ يعنى پيغمبر صلى الله عليه و آله خلاف حرف خدا رفتار كرده است؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله از نقشه خدا تخلف كرده است. از ميان همه مردان فقط اميرالمؤمنين عليه السلام را آورد. طبق نوشته شما، مگر معنى آن اين نيست كه حسن و حسين همه نسل عالم هستند، فاطمه به تنهايى همه زن هاى عالم است، على به تنهايى همه مردان عالم است، همين حرف را ما در آيه:

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»

مى زنيم، اگر مى گوييم اين آيه در مرتبه سوم على عليه السلام را مى گويد، شما مى گوييد اشتباه معنى مى كنيد، آيه جمع است، شما در كتابهاى خود نوشتيد پيامبر يك نفر را آورد. در اينجا هم آيه جمع است.

معنى اين پيوند اين است. اگر به على نزديك شويد «1» معناى آن اين است كه به همه انبيا و به مردان درست عالم پيوند خورده ايد، اگر به على پيوند بخوريد، به عقل، ايمان، اخلاق و نعمت كامل پيوند خورده ايد.

 

لزوم پيوند با امير المؤمنين عليه السلام

 

آيا مى شود ما فقط به خدا و پيغمبر پيوند بخوريم؟ خدا مى فرمايد: قبول ندارم، اگر على در ميان نباشد، باز شاخه درخت وجود تو ارزشى ندارد. خداوند مى فرمايد: بايد به سه منبع پيوند بخوريد. تو مى گويى من به خدا و پيغمبر پيوند خورده ام، با على كار ندارم، اگر اين را بگويى، مانند اين است كه با پيغمبر و با على كارى ندارى، ادعاى شما دروغ است كه با خدا و رسول پيوند خورده ايد. در پيوند با خدا و رسول، على تا ابد وجود دارد.

پيامبر فرمود:

«اذا كان يوم القيامة»

هنگامى كه قيامت بر پا شد:

«و فرغ الله من حساب الخَلائق»

و خدا همه پرونده ها را مهر كند و ببندد، كسى براى حساب و كتاب نبود،

«دفع الخالق عز و جل مفاتيح الجنة والنار إلىّ» «2» تمام كليدهاى بهشت و جهنم را به من واگذار كرد، «فأقول لك» من هم در قيامت به تو مى گويم، «أحكم» تو حكم كن. چه كسانى به بهشت بروند و چه كسانى وارد جهنّم شوند. پيوند با على عليه السلام، موجب باز شدن درهاى بهشت است، قطع با

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 39/ 247، حديث 4- 6؛

« [الأمالي للصدوق ] ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لَوِ اجْتَمَعَ النَّاسُ كُلُّهُمْ عَلَى وَلَايَةِ عَلِيٍّ مَا خَلَقْتُ النَّارَ.

[الأمالي للشيخ الطوسي ] قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حَرُمَتِ النَّارُ عَلَى مَنْ آمَنَ بِي وَ أَحَبَّ عَلِيّاً وَ تَوَلَّاهُ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ مَارَى عَلِيّاً وَ نَاوَاهُ عَلِيٌّ مِنِّي كَجِلْدَةِ مَا بَيْنَ الْعَيْنِ وَ الْحَاجِبِ.

جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُجَاوِرَ الْجَلِيلَ فِي دَارِهِ وَ يَأْمَنَ حَرَّ نَارِهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ.»

(2)- بحار الأنوار: 39/ 198، باب 84، حديث 9؛ بحار الأنوار: 7/ 338، باب 17، حديث 25؛

« [الأمالي للشيخ الطوسي ] بِإِسْنَادِ أَخِي دِعْبِلٍ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ فَرَغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ دَفَعَ الْخَالِقُ عز و جل مَفَاتِيحَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ إِلَيَّ فَأَدْفَعُهَا إِلَيْكَ فَأَقُولُ لَكَ احْكُمْ قَالَ عَلِيٌّ وَ اللَّهِ إِنَّ لِلْجَنَّةِ إِحْدَى وَ سَبْعِينَ بَاباً يَدْخُلُ مِنْ سَبْعِينَ مِنْهَا شِيعَتِي وَ أَهْلُ بَيْتِي وَ مِنْ باب وَاحِدٍ سَائِرُ النَّاسِ.»

على عليه السلام، رفتن به جهنم است.

«على مع الحق والحق مع على» «1» پيغمبر صلى الله عليه و آله با على عليه السلام است، اميرالمؤمنين مى فرمايد:

«والله انّ للجنة احدى و سبعين باباً»

من اولين بار بود كه اين روايت را ديده ام، براى بهشت هفتاد و يك در است،

«يدخل من سبعين منها شِيعتى و اهلُ بيتى»

شيعه من از هفتاد در همراه با اهل بيت من وارد مى شوند.

«ومن باب واحد سائر الناس»

بسيارى از مردم در زمان يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر، از در ديگر وارد مى شوند.

چرا شيعه را قبل از اهل بيت عليهم السلام ذكر كرده است؟

ما طاقت نداريم جلوتر از شما به بهشت برويم.

با كريمان كارها دشوار نيست «2» كرم در اينجا، كرم خدا است، ولى افق طلوعش على است، رحمت در اينجا، رحمت خدا است، ولى افق طلوعش على است.

كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست

 

كه تر كنم سر انگشت و صفحه بشمارم

عمر بسيار ببايد پدر پير فلك را

 

كه دگر مادر گيتى چو تو فرزند بزايد

     

 

لزوم امام شناسى در اسلام

 

على شناسى واجب شرعى است. پيغمبر فرمود: كسى كه امام خود را نشناسد،

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 10/ 450، باب 26؛ «وَ أَجْمَعُوا أَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قَالَ عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ.»

(2)- شيخ بهايى

و بميرد،

«مات ميتة جاهلية» «1» ابولهب وار مى ميرد. خوشبختانه اين روايت را بيشتر اهل تسنن هم نقل كرده اند.

امام شناسى، مانند خداشناسى و پيغمبرشناسى واجب است. بچه هاى خود را امام شناس بزرگ كنيد. محبّت و ولايت على را به فرزندان خود ارث بدهيد، سرمايه اى را به ارث بگذاريد كه ماندنى باشد، تا آنها را رشد بدهد.

 

ارادت پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام

 

أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» «2»، اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: دست من در دست پيغمبر صلى الله عليه و آله بود. در مسيرى حركت مى كرديم، چهار كارگر، جنازه اى را روى تخته انداخته و به بقيع مى بردند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: على جان به تشييع جنازه برويم. بعد فرمود: جلو تابوت را بگير، اميرالمؤمنين مى فرمايد: هفت هشت قدم جلو رفتيم، ايشان فرمودند: على جان، اكنون هر دو عقب جنازه را بگيريم، تا به قبرستان بقيع رسيديم.

پيغمبر صلى الله عليه و آله به اين چهار كارگر فرمود: خودم او را غسل مى دهم، على جان تو آب بريز. غسل تمام شد، ميت را كفن كردند، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: من در پيراهن خودم او را كفن مى كنم. هنگام دفن، پيغمبر وارد قبر شد، فرمود: على جان، جنازه را به من بده. صورت ميت را روى خاك گذاشت، او را بوسيد و بيرون آمد. از قبرستان بقيع بيرون آمديم، فرمود: على جان، از من نپرسيدى كه اين همه بها دادن به اين ميت براى چيست؟ گفتم: آقا براى چه مى باشد؟ فرمود: در كوچه كه مى آمديم، اولين مرتبه اى كه جنازه را ديدم، ديدم قلب او پر از عشق تو است. من

______________________________
(1)- الكافى: 1/ 377، حديث 3؛ «الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَنْ مَاتَ لَايَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ جَاهِلِيَّةً جَهْلَاءَ أَوْ جَاهِلِيَّةً لَايَعْرِفُ إِمَامَهُ قَالَ جَاهِلِيَّةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَال.»

(2)- مائده (5): 3؛ «و نعمتم را بر شما تمام كردم.»

به خاطر تو اين كارها را انجام داده ام.

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

توحید (1) - جلسه اول – (متن کامل + عناوین)
2ـ عمل صالح
حج و اهميت ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام‏
نقطه شقاوت در انسان‏
ساختمان تشريعى انسان در برابر گناه
فاصله گرفتن انسان از اولياى الهى‏
عذاب، نتيجه گناهان
علاج بيمارى عجله و شتابزدگى‏
چگونه محبوب خدا شویم- جلسۀ پنجم
اندیشه در اسلام - جلسه شانزدهم (3)- (متن کامل + ...

بیشترین بازدید این مجموعه

تجارت مادی و معنوی- جلسه سوم
آزمايش پنج گانه انسان‏
وسائل هدايت - جلسه یازدهم (3) - (متن کامل + عناوین)
اهل حق و مواظبت از خود
معناى حقيقى عمران و آبادى‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
حفظ خانواده از اتهام‏
3 ـ تبديل سيئات به حسنات
پاداش پروردگار به صابران
پایان راه و رفع خستگی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^