در زمين همين مسأله اى كه دربار انبياء و ائمه گفته شد و كمى دربار آن بحث علمى شد، براى شما آيه اى را قرائت مى كنم كه خيلى جالب است: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا : خداوند هم انبياء و امامان معصوم را پيشوايان هدايت قرار داده است. نوح كه نهصد و پنجاه سال عمر كرد. البته، اين عددى است كه قرآن مجيد آن را مى گويد ، و عدد ديگرى هم نوشته اند. حالا من به آن عدد قطعى تكيه مى كنم. از انبياء از نوح عليه السلام كه نهصد و پنجاه سال عمر كرد، تا آن پيغمبرانى كه در بين مردم كم ماندند؛ به خاطر آن كه عمرشان يا با شهادت، يا با غير شهادت، زود پايان يافت، مثل مسيح عليه السلام و يحيى عليه السلام ؛ يحيى جوان بود كه شهيد شد و مسيح هم سى و سه سال داشت كه خدا در قرآن مى گويد، او را به آسمان بردند و از نظرها پنهان كردند ؛ چون دشمنان به دنبال او بودند تا او را پيدا كنند و بكشند؛ هم اين پيامبران، يَهْدُونَ بِأَمْرِنا: آنچه رنج بود، تحمّل كردند، تا مردم را در صراط مستقيم قرار بدهند، و در اين مسير، خسته، كسل و فرارى هم نشدند و مردم را رها نكردند. در آى پنجم، سور نوح، نوح عليه السلام به پروردگار مى گويد: رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمى لَيْلًا وَ نَهاراً «2»: خدايا! من مردم را نسبت به قرار گرفتن در صراط مستقيم دعوت كردم؛ يعنى استراحت خودم را هم هزين اين ها كردم و شب و روز، آن ها را دعوت كردم، و در آيات هشتم و نهم، نوح عليه السلام مى گويد: ثُمَّ إِنِّى دَعَوْتُهُمْ جِهاراً* ثُمَّ إِنِّى أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً* «3»؛ من هم در پنهان و هم در آشكار، مردم را دعوت كردم. دعوت انبياء هم دعوت روشنى بود. خداوند در قرآن مى گويد: نوح عليه السلام مردم را به سه برنامه دعوت كرد: أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ : اين كه بياييد به جاى آن كه خود را هزين اين بتان بكنيد كه چيزى هم از اين طريق به دست نمى آوريد، خود را هزين خداوند كنيد تا همه چيز را هم به دست آوريد. تنها اگر خود را هزين خداوند بكنيد، دنياى تان خيلى آباد مى شود. وعد انبياء هم مثل وعد خدا صدق است و وعده اى درست مى باشد. نوح عليه السلام گفت: شما بياييد. خدا را عبادت كنيد؛ از گناه بپرهيزيد، و معلّمى من را هم قبول بكنيد؛ من يك معلّمم: أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطيعُونِ. «5»: بعد گفت: اگر كل جامعه در مدار عباد الله، در مدار اجتناب از گناهان و در مدار گوش دادن به حرفِ من كه معلّم دلسوزى براى شما هستم و هيچ توقع فردى هم از شما ندارم، قرار گيرد، يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً. «6»: تمام ابرها باران به موقع و باران فراوانِ با منفعت براى تان مى شود. گفت، باران با منفعت، چون گاهى پروردگار باران منفعت را تبديل به باران عذاب مى كند؛ بارانى مى بارد كه دو سوم زمين هاى كشاورزى را نابود مى نمايد و به خانه ها آسيب شديد مى رساند، و گاهى سى تا چهل سال طول مى كشد تا خرابى هاى آن جبران شود. باران را با كلم مِدْراراً توصيف نمود و گفت: يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً «1»؛ يعنى هم باران به موقع باشد و هم فراوان و هم با منفعت باشد. همه اين معانى در لغت مِدْراراً جمع است. وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ «2»: هم شما را ثروتمند مى كند و به هم پسران و دخترانتان مى گويد كه پشتوان شما باشند؛ به پسران و دختران مى گويد كه باعث شادى دل هاى تان بشوند؛ به پسران و دختران مى گويد كه زينت و آبروى زندگى تان باشند. وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً : هم سرزمينتان، رودها و رودخانه هاى تان را پر از آب مى كند. ما اگر تصوّر بكنيم باران به موقع ببارد و فراوان هم ببارد و تمام مردم هم مال دار شوند و ثروتمند گردند، و هم آن ها هم فرزندان خوبى پيدا كنند، و تمام رودخانه ها پر آب شوند، ديگر مملكت به كجا خواهد رسيد.
بعد نوح عليه السلام گفت: خدايا! در اين نهصد و پنجاه سال، با اين وعده هاى درستى كه من به مردم دادم، جواب مردم به من اين بود كه انگشت هاى خود را در گوش هاى شان مى گذاشتند تا صداى من را نشنوند، و لباس هاى خود را جمع مى كردند و بر روى سرشان مى انداختند تا قياف من را نبينند. خدا مى گويد، انبيايى از طرف من آمدند تا كشورهاى شما را از فقر نجات بدهند؛ كشاورزى تان را كاملًا به كمال برسانند؛ رودها و رودخانه هايتان را پر از آب كنند؛ يعنى خيال نكنيد انبياى من، براى شما فقط سود آخرتى دارند. نه، اين افراد سود دنيايى هم دارند.
منبع : پایگاه عرفان