فارسی
چهارشنبه 07 شهريور 1403 - الاربعاء 21 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

در انتظار كاروان حسينى‏

 

نقل است كه روزى پدرى به فرزندانش گفت: از زندگى در شهر خسته شده ام! سزاست بار زندگى را به صحرا بكشيم! گفتند: هر چه شما امر كنيد!

بدين ترتيب، آن ها شهر را رها كردند و خيمه به صحرا زدند و از ثروت فراوانى كه داشتند گله عظيمى فراهم كردند و مشغول به كار شدند. يك روز، پدر رو به پسرانش كرد و گفت: خيمه اى آن سوترها ديده ام كه از آن جا تكان نمى خورد و صاحب آن جايى نمى رود. برويد ببينيد صاحب خيمه كيست و از كدام قبيله است و چرا تنها در اين صحرا زندگى مى كند و آيا كارى يا مشكلى دارد كه برايش انجام دهيم يا حلش كنيم؟

فرزندان به امر پدر به سمت آن خيمه تنها رفتند و ديدند صاحب آن مرد باادب و بامعرفتى است. از او پرسيدند: شما چند وقت است كه اينجاييد؟

گفت: ده سال بيشتر است.

گفتند: زن و فرزند يا كارى نداريد؟

گفت: داشتم. كارهايم را كردم و اهل خانه را از خود راضى كردم و تنها به اينجا آمدم.

پرسيدند: شغلى نداريد؟

گفت: چرا. عبادت!

گفتند: كارى هست برايتان انجام دهيم؟

گفت: نه!

پرسيدند: چرا شما در اين صحرا مسكن گزيده ايد؟

گفت: در اين بيايبان خبرى هست كه در جاى ديگر نيست!

گفتند: چه خبرى؟

گفت: هر چه در اين عالم است در اين بيابان است.

آن ها تعجب كردند. چون در آن بيابان جز كوير و خاك چيزى نديده بودند. از ماجرا پرسيدند. مرد گفت: سال ها پيش، از راستگويى شنيدم كه روزى فرزند فاطمه، سلام الله عليها، با ياران و برادران و اهل بيتش در اين جا به شهادت مى رسد. من نمى دانم آن روز چه روزى است، براى همين، اين جا هستم تا آن روز را ببينم و در ركاب ايشان باشم. مى ترسم اين جا را ترك كنم و در روز موعود اين جا نباشم و اين افتخار را از دست بدهم!

اين اوج معرفت است كه انسان بداند چه كسى را به عنوان امام انتخاب كند و ده سال در بيابان چشم به راهش باشد.

وقتى كاروان ابى عبدالله، عليه السلام، به كربلا رسيد، اين مرد نزد حضرت آمد. امام، عليه السلام، او را در آغوش گرفت و صبح عاشورا نيز اين مرد در حمله اول دشمن به شهادت رسيد و امام وقتى بر بالين او نشست به سختى گريست. 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

افشاگرى شجاعانه طِرِمّاح عليه باطل‏
داستانى عجيب از برزخ مردگان‏
حکایت جاثلیق مسیحی و امام حسن عسکری(ع)
حکایتی از زبیر
توبه جوانی که خیاط زنانه بود
ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
بخیل از ستمگر برتر است
حكايت بهلول نبّاش‏
آنچه خير است بياموز
چند داستان عجيب در مسئله توبه‏

بیشترین بازدید این مجموعه

حکایت دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر شد
نماز شب
اینان اولياى حقند
حكايت بهلول نبّاش‏
حکایت جاثلیق مسیحی و امام حسن عسکری(ع)
حکایت خدمت به پدر و مادر
آنچه خير است بياموز
بلال حبشى‏
توبه جوانی که خیاط زنانه بود
پناه بردن حضرت سيّدالشهدا(ع) به حضرت عباس(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^