در كتاب ها نوشته اند: بر اساس رسمى كه در مردم مكه بود، ايشان را مى خواستند به يك دايه بدهند تا به حضرت شير بدهد، گفتند: يك خانمى از دهاتهاى بيرون مكه براى گرفتن يك طفل شيرخوار آمده است، اگر اجازه بدهيد، ايشان بيايد و او را ببينيد، بچه را به او واگذار كنيم. به اجازه پدربزرگ حضرت آمد.
سه تا برنامه در زندگى اين زن بود؛ يكى: خيلى فقير بود، و ديگر اينكه: خودش جديد بچه دار شده بود و بايد به اين دو بچه مى رسيد. سوّم اين كه: سينه طرف راست او بر اثر مريضى اى كه قبلاً پيدا كرده بود، خشك شده بود.
منبع : پایگاه عرفان