فارسی
شنبه 27 مرداد 1403 - السبت 10 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه بیست و سوم (1) – (متن کامل + عناوین)

 

مردگان در لباس زندگان

 

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

پروردگار متعال در سوره احزاب مى فرمايد: يك عده اى هستند كه زندگى و حيات را در همين چهارچوب مادى و دنيايى مى بينند و كارى به مسائل پشت پرده و مسائل آخرت و بعد از مرگ ندارند.

به قدرى هم دلمرده هستند كه اگر درباره اين مسائل با آنها صحبت بشود، اهل قبول كردن نيستند. مردگانى به صورت زندگان هستند.

اين مطلب را چند بار خداوند در قرآن مجيد در سوره انعام و فاطر و سوره هاى ديگر فرموده است.

 

« وَ مَآ أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِى الْقُبُورِ »[1]

 

مگر مى شود كسى حرفش را به قبرستان ببرد و به مرده در قبرستان بشنواند كه من چه دارم مى گويم؟

بدنى كه روحش را از دست داده و گوشش سر جايش هست، ولى آن نيرويى كه صدا را مى گرفت و مى فهماند، آن را ندارد.

با مرده چه صحبتى مى شود كرد؟ به پيغمبر  صلى الله عليه و آله مى فرمايد: با صاحبان اين گونه گوشها كه دلشان مرده و چراغ جانشان خاموش شده، چه مى شود گفت؟ مگر قبول مى كنند؟ ابولهب[2] عموى پيغمبر  صلى الله عليه و آله، عتبة بن ربيعه[3] و ابوجهل[4] مگر قبول كردند؟

 

پافشارى بر كفر تا هنگام مرگ

اين ها يك عده اى در جنگ بدر كشته شدند، يك عده اى هم در مكه مردند، اما يك كلمه پيغمبر  صلى الله عليه و آله را قبول نكردند. نه مسائل حلال و حرام را قبول كردند، نه معارف الهى، نه مسائل اخلاقى و بر همان كفر و شرك خود مقاومت كردند تا مردند، يا در جنگهايى كه با پيغمبر  صلى الله عليه و آله كردند، كشته شدند.

قرآن مجيد مى فرمايد:

 

« يَجْعَلُونَ أَصَـبِعَهُمْ فِى ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّوَ عِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ »[5]

 

اصلاً گوش خود را مى بندند كه به گوششان نخورد، چون نمى خواهند بشنوند.

وجود مقدس حضرت سيد الشهدا  عليه السلام آخرين بارى كه به ميدان كربلا براى سخنرانى آمدند.

به محض اين كه روبروى مردم گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم» عمر سعد گفت: طبل و شيپور بزنيد، داد و فرياد كنيد تا صداى اين آدم در صداها گم شده و به گوش ما نخورد.[6]


 

انتقام خدا از كوردلان در آخرت

خدا و انبيا  عليهم السلام و ائمه  عليهم السلام هم با اين ها حرفى ندارند. اما اين ها يا مزاحم اهل شنيدن هستند، يا نيستند. اگر مزاحم هستند كه خدا فرموده اسلحه برداريد و شرّشان را كم كنيد؛

 

« فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ »[7]

 

اگر هم مزاحم نيستند، خدا مى گويد: من در دنيا اين همه حيوان دارم كه دارند مى خورند، بعد هم عمرشان تمام مى شود. بگذاريد اين ها هم در چراگاه دنيا بچرند تا عمرشان تمام بشود.

وقتى مردند من هم به حسابشان مى رسم:

 

« إِنَّ إِلَيْنَآ إِيَابَهُمْ * وَ إِنَّ عَلَيْنَآ حِسَابَهُمْ »[8]

 

پيامبر  صلى الله عليه و آله الگوى علاقمندان به تعالى و رشد

اگر علاقه داريم كه رشد كنيم و بعد از مرگمان به يك جايى برسيم، خدا مى فرمايد: يك قدم به جلو آمده اى. اين علاقه ات را اگر بخواهى تحقق داده و داراى يك زندگى نورانى بشوى، و بعد از مرگت هم داراى يك زندگى پاك بشوى، بايد اين ها را به دست بياورى:

« لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »

 

بيا و پيغمبر  صلى الله عليه و آله مرا در همه زمينه ها قهرمان شكل گيرى خود در زندگى قرار بده.

 

« لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا »[9]

 

اگر مى خواهى اميد به من ببندى كه من برايت كارى انجام بدهم و مرگ و حيات و برزخ و بهشت عالى را به تو بدهم، پيغمبر مرا، قهرمان شكل گيرى خود قرار بده. اگر آخرت آباد مى خواهى، اگر مى خواهى از اولياى من بشوى، از پيغمبر  صلى الله عليه و آله من رنگ بگير.[10]

 

رنگ گرفتن از پيغمبر  صلى الله عليه و آله آدم را در يك عوالم عجيبى مى برد.

« لَهُمُ الْبُشْرَى فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فِى الْأَخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَـتِ اللَّهِ ذَ لِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »[11]

 

حكايت طلا فروش و برادرش

يك طلا فروش در مغازه اش نشسته بود، سالها برادرش را نديده بود، چون برادرش از شهر و ديار خود بيرون زده و به عبادت مشغول بود. پيش برادرش آمد تا يك زيارتى بكند. گفت: برادر! تو در اين شهر فاسد، با اين طلافروشى، ميان اين زنها و با اين شهر فاسد، براى چه آنجا مانده اى؟ بيا براى تصفيه روح و جان گوشه اى به عبادت بپرداز.

گفت: برادر! به حكم خدا ما در همين مغازه خود را تصفيه كرده ايم. براى اين كه بدانى ما چگونه خودمان را تصفيه كرده ايم، به دستور خدا با هم مسابقه مى دهيم. بگو كه تو چگونه خودت را تصفيه كرده اى؟

برادرش گفت: من به مقام ولايت رسيده ام؛ يك سرند آورد و پر از آب كرد و بالاى مغازه گذاشت. اين برادر ديد سرند را پر از آب كرده است، اما آب از سرند نريخت.

گفت: عجب! تو در مقام تصفيه به اينجا رسيده اى؟ او هم رفت و يك بسته پنبه آورد و كنار آتش گذاشت، وى به آتش گفت: نسوزان! پنبه و آتش كنار هم بودند ولى پنبه نمى سوخت.

طلا فروش گفت: برادر! من در مغازه دوستم چند النگو داده ام تا بسازد، مى روم آنها را بگيرم و بيايم. اگر مشترى آمد، بگو: الان مى آيد.

همين كه او رفت، يك زن زيبا چهره چادرى به مغازه طلافروشى آمد، گفت: آقا! حاج محمد على كجاست؟ مى خواست بگويد: الان مى آيد، چشمش به قيافه زن افتاد، پيش خود گفت: عجب زن زيبايى است! تا اين فكر در سر او آمد، آب داخل سرند يك دفعه به داخل مغازه ريخت.

برادرش برگشت، گفت: چرا كف مغازه خيس است؟ گفت: برادر! حق با تو است. من به خدا كلك زدم. من آنجا رفتم، گفتم: آدم خوبى شوم. چيزى در اختيارم نبود، فكر كردم آدم خوبى شده ام. اينجا اگر كسى خوب بماند، مردانگى كرده است. اينجا اگر كسى خودش را نگهدارد معلوم مى شود كه بنده حقيقى خدا است.

 

ساخته شدن در طوفان حوادث

اينجا آدم مى تواند از اوليا بشود. حضرت على  عليه السلام كه در صومعه على نشد. او در طوفانهاى بعد از مرگ پيغمبر  صلى الله عليه و آله على شد.

امام حسين  عليه السلام در طوفانهاى حكومت يزيد و آن همه جنايتكاران زمان، حسين شد.

من به غار بروم، آنجا زندگى كنم، هيچ برخوردى با جنايتكاران، بدحجابى و بى حجابى نداشته باشم، آن وقت بگويم: من آدم خوبى هستم؟ اين تقواى منفى ارزش ندارد. من در جامعه باشم و خودم را نگهدارم، سعى كنم ديگران را هم نگهدارم، اين ارزش دارد.

 

راه رسيدن به دنيا و آخرت آباد

حالا سه آيه ديگر را بشنويد. قرآن مجيد مى فرمايد:

« وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ »[12]


 

« وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَـوَ تُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ »[13]

 

رحمت خدا را مى خواهيد؟ در آيه اول مى گويد: مطيع خدا و رسول  صلى الله عليه و آله بشويد. بخشش و بهشت خدا را مى خواهيد؟ اهل تقوا بشويد.

تقوا چيست؟

 

« الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِى السَّرَّآءِ وَالضَّرَّآءِ وَالْكَـظِمِينَ الْغَيْظَ »

 

پول دادن در راه خدا، به يتيم، به مستحق، آن هم چه در زمان داشتن و چه در زمان نداشتن.

تقوا يعنى در مقابل كم ظرفيتى هاى مردم، آزار رفقا و مردم مسلمان، آزار پدر و مادر، يا زن و شوهر از كوره در نرفتن.

 

« وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ »

 

بخشيدن. اين قدم دوم است.

 

« وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ »[14]

 

نيكويى كردن به طرف مقابل. هم از كوره درنروى، هم ببخشى، هم به او خوبى كنى. اين اخلاق پيغمبر  صلى الله عليه و آله بوده است.

 

 

 

پی نوشت ها:

 



 

[1] ـ فاطر 35 : 22؛ «و تو نمى توانى [ دعوت حق را ] به كسانى كه در قبرهايند بشنوانى .»

 

[2] ـ در زمينه شخصيت ابولهب در تفسير نمونه: 27/417 ـ 418 ذيل آيه اوّل سوره مسد آمده:

نام او «عبد العزى» بنده بت عزى و كنيه او «ابولهب» بود، انتخاب اين كنيه براى او شايد از اين جهت بوده كه صورتى سرخ و برافروخته داشت، چون لهب در لغت به معنى شعله آتش است.

او و همسرش «ام جميل» كه خواهر ابو سفيان بود از سخت ترين و بدزبان ترين دشمنان پيغمبر اكرم  صلى الله عليه و آله بودند.

ابولهب تنها كسى بود كه پيمان حمايت بنى هاشم را از پيغمبر اكرم  صلى الله عليه و آله امضاء نكرد، و در صف دشمنان او قرار گرفت، و در پيمانهاى دشمنان شركت نمود.

 

[3] ـ وى از بزرگان قريش در عصر جاهلى بود. اسلام را دريافت و در جنگ بدر با مشركان بود و چون سرى بزرگ داشت كلاه خودى كه براى او مناسب باشد يافت نشد و پارچه اى بر سر خود بست. وى در اين جنگ به قتل رسيد. «معارف و معاريف: 7/272»

 

[4] ـ وى يكى از سران قريش بود. صاحب عيون الاخبار مى گويد: در روزگارى قريش، ابوجهل را به سرورى پذيرفت كه هنوز سياهى سبيل بر لبش ننشسته بود، در آن زمان وى را در صف پيران دارالندوة آورد، اسلام را درك نمود. اما نه تنها اسلام را نپذيرفت بلكه از سرسخت ترين دشمنان پيغمبر بود. «معارف و معاريف: 1/394»

 

[5] ـ بقره 2 : 19؛ «[ آنان ] انگشتانشان را از [ صداىِ هولناكِ ] صاعقه ها به خاطر بيم مرگ در
گوش هايشان مى گذارند [ در حالى كه راه گريزى از مرگ براى آنان نيست ].»

 

[6] ـ بحار الأنوار: 45/8، بقية الباب 37؛ «و أحاطوا بالحسين من كل جانب حتى جعلوه في مثل
الحلقة فخرج  
عليه السلام حتى أتى الناس فاستنصتهم فأبوا أن ينصتوا حتى قال لهم: وَيْلَكُمْ مَا عَلَيْكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِي وَ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَ مَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَ كُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ أَ لاَ تُنْصِتُونَ أَ لاَ تَسْمَعُونَ فَتَلاَوَمَ أَصْحَابُ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ بَيْنَهُمْ وَ قَالُوا أَنْصِتُوا لَهُ. فَقَامَ الْحُسَيْنُ عليه السلام ثُمَّ قَالَ تَبّاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً أَ فَحِينَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِينَ مُتَحَيِّرِينَ فَأَصْرَخْتُكُمْ مُؤدِّينَ مُسْتَعِدِّينَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنَا سَيْفاً فِي رِقَابِنَا وَ حَشَشْتُمْ عَلَيْنَا نَارَ الْفِتَنِ خَبَأَهَا عَدُوُّكُمْ وَ عَدُوُّنَا فَأَصْبَحْتُمْ إِلْباً عَلَى أَوْلِيَائِكُمْ وَ يَداً عَلَيْهِمْ لِأَعْدَائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ وَ لاَ أَمَلَ أَصْبَحَ لَكُمْ فِيهِمْ إِلاَّ الْحَرَامُ مِنَ الدُّنْيَا أَنَالُوكُمْ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ طَمَعْتُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ حَدَثٍ كَانَ مِنَّا لاَ رَأْيَ تَفَيَّلَ لَنَا فَهَلاَّ لَكُمُ الْوَيْلاَتُ إِذْ كَرِهْتُمُونَا وَ تَرَكْتُمُونَا تَجَهَّزْتُمُوهَا وَ السَّيْفُ لَمْ يُشْهَرْ وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ وَ الرَّأْيُ لَمْ يُسْتَحْصَفْ وَ لَكِنْ أَسْرَعْتُمْ عَلَيْنَا كَطَيْرَةِ الذُّبَاب... .»

 

[7] ـ توبه 9 : 24؛ «پس منتظر بمانيد تا خدا فرمان عذابش را بياورد.»

 

[8] ـ غاشيه 88 : 25 ـ 26؛ «قطعاً بازگشت آنان به سوى ماست . * آن گاه بى ترديد حسابشان بر
عهده ماست .»

 

[9] ـ احزاب 33 : 21؛ «يقيناً براى شما در [ روش و رفتار ] پيامبر خدا الگوى نيكويى است
براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد ؛ و خدا را بسيار ياد مى كند .»

 

[10] ـ الكافى: 1/209، حديث 6؛ بصائر الدرجات: 49/22، حديث 6؛ «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  عليه السلام قَالَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِيهَا رَبِّي وَ يَتَمَسَّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبِّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ  عليه السلام وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّهُمْ لاَ يُدْخِلُونَكُمْ فِي بَابِ ضَلاَلٍ وَ لاَ يُخْرِجُونَكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى فَلاَ تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ وَ إِنِّي سَأَلْتُ رَبِّي أَلاَّ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْكِتَابِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ هَكَذَا وَ ضَمَّ بَيْنَ إِصْبَعَيْهِ وَ عَرْضُهُ مَا بَيْنَ صَنْعَاءَ إِلَى أَيْلَةَ فِيهِ قُدْحَانُ فِضَّةٍ وَ ذَهَبٍ عَدَدَ النُّجُومِ.»

الأمالي، شيخ صدوق: 31، حديث 4؛ بحار الأنوار: 38/93، حديث 7؛ «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً وَ أَصْدَقُ مِنْهُ حَدِيثاً مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ رَبَّكُمْ جَلَّ جَلاَلُهُ أَمَرَنِي أَنْ أُقِيمَ لَكُمْ عَلِيّاً عَلَماً وَ إِمَاماً وَ خَلِيفَةً وَ وَصِيّاً وَ أَنْ أَتَّخِذَهُ أَخاً وَ وَزِيراً مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ عَلِيّاً بَابُ الْهُدَى بَعْدِي وَ الدَّاعِي إِلَى رَبِّي وَ هُوَ صَالِحُ الْمُؤمِنِينَ ... مَعَاشِرَ أَصْحَابِي قَدْ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ بَلَّغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِينَ أَقُولُ قَوْلِي هَذَا وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ.»

 

[11] ـ يونس 10 : 64؛ «آنان را در زندگى دنيا وآخرت مژده و بشارت است [ در دنيا به وسيله
وحى و در آخرت به خطاب خدا و گفتار فرشتگان ] در كلمات خدا [ كه وعده ها و بشارت هاى اوست ] هيچ دگرگونى نيست ؛ اين است كاميابى بزرگ .»

 

[12] ـ آل عمران 3 : 132؛ «و از خدا و پيامبر فرمان بريد تا مورد رحمت قرار گيريد .»

 

[13] ـ آل عمران 3 : 133؛ «و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [ به
وسعتِ ] آسمان ها و زمين است بشتابيد ؛ بهشتى كه براى پرهيزكاران آماده شده است.»

 

[14] ـ آل عمران 3 : 134؛ «آنان كه در گشايش و تنگ دستى انفاق مى كنند ، و خشم خود را فرو
مى برند ، و از [ خطاهاىِ ] مردم در مى گذرند ؛ و خدا نيكوكاران را دوست دارد.»

 

 

 

ادامه دارد . . .


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ارزش عمر و راه هزینه آن - جلسه بیست و ششم – (متن ...
تكبر، پرتگاه سقوط
روزى اعضاى بدن‏
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه بیست و سوم (1) – (متن ...
نبود جهنم با نبود زشتى‏ها
داشتن امنيت خاطر در قيامت
داستان يك شاعر و يك حكيم
تاثير اخلاق در پيشرفت انبياء
شيعه حضرت نوح عليه السلام‏
زندگى واقعى براى پنج طايفه

بیشترین بازدید این مجموعه

روزى اعضاى بدن‏
محارم و زينت‏هاى زن
تكبر، پرتگاه سقوط
لزوم قانون در زندگى انسان‏ها
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
مجالس آخرت ساز
خدامحورى در مال
آثار توحيد براي انسان
ادعای مالکیت بدون عبودیت
حقیقت مرگ در نگاه اهل ایمان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^