فارسی
يكشنبه 27 خرداد 1403 - الاحد 8 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

گناه و سبب آن - جلسه بیست و سوم (2) – (متن کامل + عناوین)

 

عاشقان خدا در روشنى محض

اما در روشنايى است كه خدا را مى يابد و در اين يافتن، عاشق مى شود:

 

« وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ »[22]

 

وقتى زيبايى بى نهايت را مى يابد، عاشق او مى شود. آن وقت با خود زمزمه مى كند، مى گويد: محبوب من،

 

 

شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست

 منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست

 

* * *


نيست يك مرغ دلى كَش نفكندى به قفس

 تير بيداد تو پرتاب پرى نيست كه نيست



 

اين درباره همه موجودات است و به آنهايى كه در تاريكى افتادند، كارى ندارد.

انبيا  عليهم السلام مى گويند: دنيا براى ما قفس و جايگاه فراق است. محبوب را دارم
مى بينم، اما به او دسترسى ندارم. مرگ بيايد مرا از اين دنيا ببرد، تا به او وصل شوم.

 

 

ز فغانم ز فراق رخ و زلفت به فغان

 سگ كويت همه شب تا سحرى نيست كه نيست

نه همين از غم او سينه ما صد چاك است

 داغ او لاله صفت، بر جگرى نيست كه نيست

موسى اى نيست كه دعوى انا الحق شنود

 ور نه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست

چشم ما ديده خفاش بود ور نه تو را

 پرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست

گوش اسرار شنو نيست و گرنه اسرار

 برش از عالم معنا خبرى نيست كه نيست[23]

 

 

حضرت موسى  عليه السلام نور محض است كه صدايت را مى شنود. آن كسى كه خدا را يافته باشد « اشدّ حبّاً » مى شود و عشق در دلش موج مى زند.

 

سلمان فارسى در محضر نور

آن كسى كه در نور زندگى مى كند، پيغمبر  صلى الله عليه و آله را مى بيند. از فارس پابرهنه تا به منطقه بُسرى مى رود و از بسرى تا مدينه، در مدينه نيز با اولين برخورد، به او نمى گويد كه معجزه ات چيست تا من پيغمبرى تو را قبول كنم، بلكه مى گويد: من چه كار بايد بكنم؟ من در به در دنبال تو گشتم، از ايران تا اينجا آمده ام. پيغمبر  صلى الله عليه و آلهراه را به او نشان مى دهند و يك سال نمى گذرد كه بين انصار و مهاجر
مى خواهد جنگ بشود، مهاجرين مى گويند: او از ايران آمده و از ماست، انصار مى گويند: از مدينه آمده و از ما است. به بلال فرمود: مردم را در مسجد جمع كن. به منبر رفت و با يك دنيا محبت فرمود: نه از مهاجرين است و نه از انصار، بلكه:

 

« سلمان منّا أهل البيت »[24]

 

پيغمبر  صلى الله عليه و آله را در نور ديد. در اين نور، على  عليه السلام را نيز راحت پيدا كرد. وقتى حكومت مدينه او را وادار كردند كه به مدائن برود تا استاندار شود، افراد گزارشگر، به مدينه پنهانى گزارش دادند كه اين استاندار دائم در مردم و با مردم است و راحت مى شود او را ديد. محل استانداريش در استاندارى ساسانيان نيست، بلكه در بازار مغازه اى اجاره كرده و روى گليم حكومت مى كند با يك كوزه و كاسه گلى زندگى مى كند، عظمت استاندارى را خُرد كرده است، او بايد در كاخ برود، با لباس هاى زرق و برق دار و نشان دار در مردم بيايد، نبايد مردم او را اين گونه ببينند.

حاكم در نامه اى نوشت: از اين به بعد حق نداريد در آن مغازه حكومت كنيد، در مقرّ استاندارى برو. حق ندارى با آن لباس ها به ميان مردم بيايى و با مردم صميمى باشى و مردم راحت بتوانند تو را ببينند. حق ندارى نان خشك و انگور و پنير بخورى.

او نيز نامه اى به حاكم مدينه، عمر بن خطّاب نوشت: وقتى كه تو به من پيشنهاد استاندارى كردى، اجازه استاندار شدن را از مولايم اميرالمؤمنين  عليه السلام گرفتم. من استاندار تو نيستم. تو چه كاره اى كه به من دستور مى دهى؟ من با مردم صميمى هستم، چون اين روش حبيب خدا پيغمبر  صلى الله عليه و آله بوده است. من جزء كسرايى ها و قيصرى ها نيستم. مگر حبيب خدا كاخ نشين بود؟ خانه گلى داشت
و محل حكومتش در معنوى ترين جايگاه بود. مگر ايشان هر روز بهترين غذا را مى خوردند؟ بارها مى شد كه چند روز نان خشك نيز به دستش نمى آمد. مگر حبيب خدا لباس هاى قيمتى مى پوشيد؟ مگر ما مى خواهيم به مردم فخر بفروشيم؟ از اين به بعد براى من دستورى ننويس ؛ چون من فقط حرف اميرالمؤمنين على  عليه السلامرا اجرا مى كنم.
[25]

روزى كه در همين شهر مى خواست از دنيا برود، شاد بود. به اطرافيانش گفت: به جنازه من دست نزنيد. من وقتى كه از دنيا رفتم، مولايم مى آيد و همه
كارهاى مرا انجام مى دهد. يعنى خود على  عليه السلام مراغسل مى دهد و كفن مى كند.
[26]

وقتى جنازه سلمان را كنار قبر گذاشت، روى كفن سلمان نوشت:

 

« وفدت على الكريم »

 

من مسافرى هستم كه به طرف كريم مى روم. او على  عليه السلام و قرآن را در نور پيدا مى كند.[27]

 

ادب مؤمن در محضر خدا

چنان قرآن را پيدا مى كند كه وقتى قرآن را باز مى كند و شروع به خواندن مى كند:

 

« إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ و إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايَـتُهُ زَادَتْهُمْ 
إِيمَـنًا 
»
[28]

دردهاى خود را با قرآن دوا مى كند و راه صحيح قيامت را راحت پيدا مى كند. هر كس به او مى گويد: چرا دروغ نمى گويى؟ مى گويد:

 

« يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَـرُ »[29]

 

جواب خدا را در قيامت چه كنم؟ مى گويند: چرا حرام نمى خورى؟ مى گويد: چه جوابى به خداوند روزى دهنده حلال بدهم؟ مى گويند: چرا مانند ديگران زندگى نمى كنى؟ مى گويد: با چه طاقتى به جهنم بروم؟ به قدرى زيبا قيامت را مى بيند كه اميرالمؤمنين  عليه السلاممى فرمايد:

 

« فهم و الجنّة كمن رآها و هم و النار كمن قد رآها »[30]

 

گويا بهشت و جهنم را با همين دو چشم مى بينند. به قدرى اين انسان هاى نوردار، منظم، با وقار، با ادب، با خير و با منفعت هستند كه خدا مى داند.

آخرين آيات سوره آل عمران را ببينيد:

 

« الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَـمًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـذَا بَـطِلاً سُبْحَـنَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »[31]


اين مقوله در حقّ اوليائش با اين جملات تمام مى شود:

 

« فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ »[32]

 

تمام خواسته هاى مثبت اينان را جواب دادم. استجابت دعاهاى آنان را امضا كردم. به تدريج خواسته هاى آنان تا آخر عمر ظهور پيدا مى كند. اينان رفقاى من هستند و من عاشق اينان هستم. اگر از من چيزى بخواهند، من رو برنمى گردانم.

 

ديدار حضرت موسى  عليه السلام با ولىّ خدا

پروردگار به حضرت موسى بن عمران  عليه السلام آدرس داد كه برو يك نفر را ببين و از طرف من اين پيغام را ببر كه: هر چه مى خواهى، بخواه ؛ چون من استجابت مى كنم.

حضرت موسى  عليه السلام آمد و او را ديد. چهره نورانى، الهى، ملكوتى و پاك كه تمام عمر خود را به درستى گذرانده بود. به او گفت: چند سال دارى؟ گفت: بالاى نود سال. گفت: من موسى بن عمران هستم، پروردگار به من گفت تا به تو بگويم: هر چه بخواهى، رد نمى كنم. شرطى نيز ندارد.

گفت: اى موسى ! صد سال است كه من سرم را بلند نكردم تا چيزى بخواهم، چون مى دانستم كه مرا مى بيند و حاجتم را مى داند، او كه مى داند و صد سال مرا گردانده است، خجالت مى كشم از او چيزى بخواهم. اما اكنون كه خودش اجازه داده است، مى خواهم.

موسى بن عمران  عليه السلام مى فرمايد: با حال خوبى گفت: يا الهى ! بعد از دنيا رفت. موسى بن عمران  عليه السلام گفت: خدايا ! چه شد؟ خطاب رسيد: صد سال مى خواست
بگويد: اى خداى من، خجالت مى كشيد. مى گفت: من لياقت ندارم كه بگويم: اى خداى من، من چه كسى هستم؟ اما اكنون كه گفت: اى خداى من، من نيز با همه وجود گفتم: بله، اى بنده من. با جواب من، او نزد خودم آمد:
[33]

 

« فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ »[34]

 

جواب هاى خدا به اين ها را مگر مى شود توضيح داد. جواب هاى دنيايى اش را بگويم: يكى از جواب هاى دنيايى اش را كه خود شما مى توانيد حس كنيد اين است:

شما مى دانيد كه ميليون ها زمينه لغزش به طرف جهنّم براى ما فراهم شده است  مى آمدند تعريف مى كردند كه خارج كشور چنين و چنان است، بعضى از مردم پول جمع مى كردند كه بروند و برگردند. اكنون تمام مفاسد غرب در كنار ماست.

 

پذيرايى خدا از مؤمن هنگام مرگ

جواب خدا به شما اين است كه:

 

« يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ »

 

در ايمان و ارتباط با خدا، پيغمبر  صلى الله عليه و آله، قرآن، تكليف و ماه رمضانِ شما را نگه مى دارم و نمى گذارم بلغزيد. ما قدرتى نداريم كه ثابت قدم بمانيم، او ما را نگهداشته است. اين يكى از جواب هاى دنيايى خدا است.

به شما گفتم: شما مال من هستيد، به ابليس گفتم: همه آنها مال تو باشند:


« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ »[35]

 

بسيارى از انسان ها در قيامت، به محض بيرون آمدن از قبر، مى لغزند و به جهنّم مى روند.

اما شما چگونه هستيد:

 

« يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ فِى الْأَخِرَةِ »[36]

 

به جهنم مى گويم: اين ها لقمه تو نيستند:

 

« يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَـتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَـنِهِم بُشْرَئكُمُ الْيَوْمَ جَنَّـتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَـرُ خَــلِدِينَ فِيهَا ذَ لِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »[37]

 

اين جواب من به شما در دنيا و آخرت است.

مى شود شما دنبال من بياييد و مرا پيدا كنيد، اما من هيچ عكس العملى نداشته باشم؟ پيغمبر  صلى الله عليه و آله، عترت و قرآن را پيدا كنيد و من بى تفاوت باشم؟

شنيده ايد كه لحظه مرگ، لحظه خطرناكى است. خيلى ها در لحظه مرگ، ايمان خود را به باد مى دهند.


تكليف شما چيست؟

 

« الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَـمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَئِكَة »[38]

 

شما را در مرگ تنها نمى گذارم، ملائكه را به استقبال مى فرستم ؛ چون مى خواهد ميهمانى به جانب من بيايد. ملائكه را به بالاى سر شما مى فرستم تا چند برنامه را به شما اعلام كنند:[39]


اول: « أَلاَّ تَخَافُواْ » از مردن نترسيد.

دوم: « وَ لاَ تَحْزَنُواْ » غصّه نداشته باشيد. اين زن و فرزندى كه از شما جدا مى شوند، چند وقت ديگر آنها را نيز نزد شما مى آورم.

سوم: « وَ أَبْشِرُواْ بِالْجَنَّةِ الَّتِى كُنتُمْ تُوعَدُونَ » مى گويم: پرده را كنار بزنند و جايگاه شما را به شما نشان بدهند.

چهارم: « وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِى أَنفُسُكُمْ »[40] هر چه در بهشت مى خواهيد، براى شما حاضر است.

پنجم: « وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ » هر چه از من بخواهيد، به شما مى دهم.

ششم: « نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ » سفره دار و ميهمان دار شما خود من هستم كه بسيار آمرزنده و مهربان هستم.

 

پذيرايى خدا از مؤمن در برزخ

خدا از مؤمن در برزخ پذيرايى مى كند.

فرزند مرحوم شيخ عباس قمى[41] از پدرش داستان هاى زيادى نقل مى فرمود: شبى كه او را دفن كرديم، ياد پدر، ما را خيلى اذيت مى كرد ؛ چون گوهرى بود كه از دست ما رفته بود. با همه خاطره ها در ذهن، نمى توانستيم از سر قبر برگرديم. همان شب پدرم را در عالم خواب در كمال سلامت و شاد ديدم گفتم: چه خبر؟ گفت: وقتى كه مرا دفن كرديد من وارد برزخ شدم، اكنون كه مرا مى بينى ساعتى بيشتر نگذشته، حضرت ابى عبدالله  عليه السلام سه بار به ديدن من آمده است.

 

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


 

 

 پی نوشت ها:

 

 

 


 

[22] ـ بقره 2 : 165؛ «ولى آنان كه ايمان آورده اند، محبت و عشقشان به خدا بيشتر و قوى تر است.»

 

[23] ـ حاج ملاهادى سبزوارى.

[24] ـ بحار الأنوار: 17/170، باب 1؛ المناقب: 1/85.

 

[25] ـ بحار الأنوار: 22/360، باب 11، حديث 4؛ الاحتجاج: 1/130  احتجاج سلمان على عمر؛ «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ سَلْمَانَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ قَدْ أَتَانِي مِنْكَ كِتَابٌ يَا عُمَرُ تُؤنِّبُنِي فِيهِ وَ تُعَيِّرُنِي وَ تَذْكُرُ فِيهِ أَنَّكَ بَعَثْتَنِي أَمِيراً عَلَى أَهْلِ الْمَدَائِنِ وَ أَمَرْتَنِي أَنْ أَقُصَّ أَثَرَ حُذَيْفَةَ ..ِ يَا عُمَرُ لَأَكْلُ الشَّعِيرِ وَ سَفُّ الْخُوصِ وَ الاِسْتِغْنَاءُ بِهِ عَنْ رَيْعِ الْمَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ وَ عَنْ غَصْبِ مُؤمِنٍ وَ ادِّعَاءِ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ أَفْضَلُ وَ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ  عز و جل وَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ  صلى الله عليه و آلهإِذَا أَصَابَ الشَّعِيرَ أَكَلَهُ وَ فَرِحَ بِهِ وَ لَمْ يَسْخَطْ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَطَائِي فَإِنِّي قَدَّمْتُهُ لِيَوْمِ فَاقَتِي وَ حَاجَتِي وَ رَبِّ الْعِزَّةِ يَا عُمَرُ مَا أُبَالِي إِذَا جَازَ طَعَامِي لَهَوَاتِي وَ سَاغَ لِي فِي حَلْقِي أَ لُبَابَ الْبُرِّ وَ مُخَّ الْمَعْزِ كَانَ أَوْ خُشَارَةَ الشَّعِيرِ وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنِّي أَضْعَفْتُ سُلْطَانَ اللَّهِ وَ أَوْهَنْتُهُ وَ أَذْلَلْتُ نَفْسِي وَ امْتَهَنْتُهَا حَتَّى جَهِلَ أَهْلُ الْمَدَائِنِ إِمَارَتِي فَاتَّخَذُونِي جِسْراً يَمْشُونَ فَوْقِي وَ يَحْمِلُونَ عَلَيَّ ثِقْلَ حُمُولَتِهِمْ وَ زَعَمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِمَّا يُوهِنُ سُلْطَانَ اللَّهِ وَ يُذِلُّهُ فَاعْلَمْ أَنَّ التَّذَلُّلَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ التَّعَزُّزِ فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله يَتَأَلَّفُ النَّاسَ وَ يَتَقَرَّبُ مِنْهُمْ وَ يَتَقَرَّبُونَ مِنْهُ فِي نُبُوَّتِهِ وَ سُلْطَانِهِ حَتَّى كَانَ بَعْضُهُمْ فِي الدُّنُوِّ مِنْهُمْ وَ قَدْ كَانَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ كَانَ النَّاسُ عِنْدَهُ قُرَشِيُّهُمْ وَ عَرَبِيُّهُمْ وَ أَبْيَضُهُمْ وَ أَسْوَدُهُمْ سَوَاءً فِي الدِّينِ فَأَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَنْ وَلِيَ سَبْعَةً مِنَ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي ثُمَّ لَمْ يَعْدِلْ فِيهِمْ لَقِيَ اللَّهَ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ فَلَيْتَنِي يَا عُمَرُ أَسْلَمُ مِنْ إِمَارَةِ الْمَدَائِنِ مَعَ مَا ذَكَرْتَ أَنِّي ذَلَّلْتُ نَفْسِي . . . .»

 

[26] ـ بحار الأنوار: 39/142، باب 80، حديث 7؛ الخرائج و الجرائح: 2/562؛ «رُوِيَ أَنَّ عَلِيّاً  عليه السلام دَخَلَ الْمَسْجِدَ بِالْمَدِينَةِ غَدَاةَ يَوْمٍ وَ قَالَ رَأَيْتُ فِي النَّوْمِ رَسُولَ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله وَ قَالَ لِي إِنَّ سَلْمَانَ تُوُفِّيَ وَ وَصَّانِي بِغُسْلِهِ وَ تَكْفِينِهِ وَ الصَّلاَةِ عَلَيْهِ وَ دَفْنِهِ وَ هَا أَنَا خَارِجٌ إِلَى الْمَدَائِنِ لِذَلِكَ فَقَالَ عُمَرُ خُذِ الْكَفَنَ فِي بَيْتِ الْمَالِ فَقَالَ عَلِيٌّ  عليه السلام ذَلِكَ مَكْفِيٌّ مَفْرُوغٌ مِنْهُ فَخَرَجَ وَ النَّاسُ مَعَهُ إِلَى ظَاهِرِ الْمَدِينَةِ ثُمَّ خَرَجَ وَ انْصَرَفَ النَّاسُ فَلَمَّا كَانَ قَبْلَ ظَهِيرَةٍ رَجَعَ وَ قَالَ دَفَنْتُهُ وَ أَكْثَرُ النَّاسِ لَمْ يُصَدِّقُوا حَتَّى كَانَ بَعْدَ مُدَّةٍ وَصَلَ مِنَ الْمَدَائِنِ مَكْتُوباً أَنَّ سَلْمَانَ تُوُفِّيَ فِي يَوْمِ كَذَا وَ دَخَلَ عَلَيْنَا أَعْرَابِيٌّ فَغَسَّلَهُ وَ كَفَّنَهُ وَ صَلَّى عَلَيْهِ وَ دَفَنَهُ ثُمَّ انْصَرَفَ فَتَعَجَّبَ النَّاسُ كُلُّهُمْ.»

 

[27] ـ الغاية القصوى: فارسي لليزدي ترجمة الشيخ عباس قمي: 1/187؛ «أميرالمؤنين  عليه السلام بر كفن سلمان عليه الرحمه نوشته اند وفدت على الكريم بغير زاد من الحسنات والقلب السليم وحمل الزاد اقبح كل شئ اذا كان الوفود على الكريم.»

 

[28] ـ انفال 8 : 2؛ «چون ياد خدا شود، دل هايشان ترسان مى شود، وهنگامى كه آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مى افزايد.»

 

[29] ـ نور 24 : 37؛ «[ و ] پيوسته از روزى كه دل ها و ديده ها در آن زير و رو مى شود، مى ترسند.»

 

[30] ـ نهج البلاغه: خطبه 184، خطبه همام صفات متقين؛ بحار الأنوار: 64/315، باب 50، حديث 14.

 

[31] ـ آل عمران 3 : 191؛ «آنان كه همواره خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مى كنند، و پيوسته در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند، [ و از عمق قلب همراه با زبان مى گويند: ]پروردگارا ! اين [ جهان با عظمت ] را بيهوده نيافريدى، تو از هر عيب و نقصى منزّه و پاكى ؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.»

 

[32] ـ آل عمران 3 : 195؛ «پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد.»

 

[33] ـ تفسير فاتحة الكتاب يكى از علماى معاصر فيض كاشانى.

 

[34] ـ آل عمران 3 : 195؛ «پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد.»

 

[35] ـ اعراف 7 : 179؛ «و مسلماً بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ايم.»

 

[36] ـ ابراهيم 14 : 27؛ «خدا مؤمنان را به سبب اعتقاد و ايمانشان در زندگى دنيا و آخرت ثابت قدم و پابرجا مى دارد.»

 

[37] ـ حديد 57 : 12؛ «[ اين پاداش نيكو و باارزش در ] روزى [ است ] كه مردان و زنان باايمان را مى بينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مى كند، [ به آنان مى گويند:  ]امروز شما را مژده باد به بهشت هايى كه از زيرِ [ درختانِ ] آن نهرها جارى است، در آنها جاودانه ايد، اين است آن كاميابى بزرگ.»

 

[38] ـ فصلت 41 : 30؛ «بى ترديد كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست ؛ سپس [ در ميدان عمل بر اين حقيقت ] استقامت ورزيدند، فرشتگان بر آنان نازل مى شوند [ و مى گويند:  ]مترسيد و اندوهگين نباشيد و شما را به بهشتى كه وعده مى دادند، بشارت باد.»

 

[39] ـ إرشاد القلوب، ديلمى: 1/62؛ «قال النَّبِيِّ  صلى الله عليه و آله إن المؤن إذا حضره الموت جاءت إليه ملائكة الرحمن بجريدة بيضاء فيقولون لنفسه اخرجي راضية مرضية إلى روح و ريحان و رب غير غضبان فتخرج كالطيب من المسك حتى يتناولها بعض من بعض فينتهي بها إلى باب السماء فيقول سكانها ما أطيب رائحة هذه النفس و كلما صعدوا بها من سماء إلى سماء قال أهلها مثل ذلك حتى يؤى بها إلى الجنة مع أرواح المؤنين فتستريح من غم الدنيا و أما الكافر فتأتيه ملائكة العذاب فيقولون لنفسه اخرجي كارهة مكروهة إلى عذاب الله و نكاله و رب عليك غضبان.»

هم چنين آمده: بحار الأنوار: 79/179، باب 20، حديث 22 و 23؛ «فِيمَا أَوْصَى لُقْمَانُ ابْنَهُ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ الْمَوْتَ عَلَى الْمُؤمِنِ كَنَوْمَةٍ نَامَهَا وَ بَعْثَهُ كَانْتِبَاهِهِ مِنْهَا.»

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله مَا مِنْ مُؤمِنٍ يَمُوتُ فِي غُرْبَتِهِ إِلاَّ بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلاَئِكَةُ رَحْمَةً لَهُ حَيْثُ قَلَّتْ بَوَاكِيهِ وَ فُسِحَ لَهُ فِي قَبْرِهِ بِنُورٍ يَتَلَأْلَأُ مِنْ حَيْثُ دُفِنَ إِلَى مَسْقَطِ رَأْسِهِ.»

و نيز آمده: بحار الأنوار: 79/168، باب 20؛ دعائم الإسلام: 1/221؛ «وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ  صلى الله عليه و آلهقَالَ الْمَوْتُ رَيْحَانَةُ الْمُؤمِنِ. وَ عَنْهُ  صلى الله عليه و آله قَالَ مُسْتَرِيحٌ وَ مُسْتَرَاحٌ مِنْهُ فَأَمَّا الْمُسْتَرِيحُ فَالْعَبْدُ الصَّالِحُ اسْتَرَاحَ مِنْ غَمِّ الدُّنْيَا وَ مَا كَانَ فِيهِ مِنَ الْعِبَادَةِ إِلَى الرَّاحَةِ وَ نَعِيمِ الآْخِرَةِ وَ أَمَّا الْمُسْتَرَاحُ مِنْهُ فَالْفَاجِرُ يَسْتَرِيحُ مِنْهُ مَلَكَاهُ.»

 

[40] ـ فصلت 41 : 31 ـ 32؛ «آنچه دلتان بخواهد، در بهشت براى شما فراهم است، و در آن هر چه را بخواهيد، براى شما موجود است. * رزق آماده اى از سوى آمرزنده مهربان است.»

 

[41] ـ شرح حال ايشان در كتاب تواضع و آثار آن، جلسه 15 آمده است.

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

دهه اول محرم 94 مسجد حضرت امیر سخنرانی هفتم
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه بیست و دوم (1) – (متن ...
اهتمام همه جانبه در توبه دادن گنهكار
شخصيت زن در قرآن‏
روايات بسيار مهم باب دختر دارى‏
6- تحمل رنج عبادت‏
نگاه انسان متواضع به مردم‏
بازخورد پروردگار به بندۀ عاشق
غناى نفس
چگونگى توسل به اذكار

بیشترین بازدید این مجموعه

عزیمت حضرت مسلم ابن عقیل به شهر کوفه و شهادت ایشان
بهره خدايى جوان متدين‏
اهتمام همه جانبه در توبه دادن گنهكار
اخلاص اميرالمؤمنين عليه السلام در مبارزه با عمرو ...
اهتمام ائمه عليهم السلام به احياى شب بيست و سوم ...
فرزند حضرت نوح عليه السلام در سلك بى‏ادبان
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه یازدهم (1) – (متن کامل ...
هدايت تكوينى و تشريعى - جلسه بیست و دوم (1) – (متن ...
ساختمان انسان و زينت آن
دهه اول محرم 94 مسجد حضرت امیر سخنرانی هفتم

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^