جوانى بيست ساله به من گفت: من پنج تا مرض گرفتم و پول ندارم نزد دكتر متخصص بروم، خانواده من وضعشان خوب نيست و دارو هم گران است.
به او گفتم: يك نامه به يك دكتر متخصص مى نويسم تو را معاينه كند و نسخه هم براى تو بنويسد و پول هم نگيرد. خيلى خوشحال شد و گفت: درس نمى توانم بخوانم. بعد يك هفته دكتر او به من گفت: من به آن جوان چيزى نگفتم، به شما مى گويم. من همه گونه جوان را معاينه كردم و دارو هم به او دادم ولى بر اثر تكرار چند گناه ساختمان بدن او فرو ريخته كارى نمى شود كرد. اگر آدم گناه نكند اين طور نمى شود.
منبع : پایگاه عرفان