فارسی
شنبه 01 ارديبهشت 1403 - السبت 10 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

توحید (1) - جلسه دوم – (متن کامل + عناوین)

 

توحيد، نبوت و امامت، سه گنج اعتقادي

كاشمر، حسينية حضرت ابوالفضل شوال 1384


الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.

 

وجود مقدس حضرت حق از باب لطف و رحمت و محبت ويژه‌اي که به انسان دارد، سه گنج براي او قرار داده که با به کارگيري آن‌ها خير دنيا و آخرت انسان تأمين مي‌شود. این سه گنج عبارتند از:

گنج اول: توحيد؛

گنج دوم: نبوت.

گنج سوم: امامت و ولايت امامان بر حق.

جايگاه اعتقادي اين سه گنج، قلب مؤمن است و جايگاه به کارگيري آثار اين سه گنج، هفت عضو رئيسة بدن است. وجود مبارک حضرت صادق7 دربارة توحيد مطلب بسيار مهمي بيان کرده‌اند و تا انسان به آيات و روايات توحيد و به آثار توحيد آگاه نشود، اين مطلب امام را درنمی‌یابد.

بني‌اميه و جلوگيري از درك توحيد

امام صادق7 مي‌فرمايد:

جنايتي که در طول حدود صد سال بني اميه مرتکب شدند اين بود که جلوي فهم توحيد را گرفتند و نگذاشتند جامعه، حقيقت توحيد را درک کند و وقتي جامعه را از اين حقيقت خالي كردند، توانستند جامعه را با فرهنگ خود براي پياده کردن انواع گناهان و جنايات هماهنگ کنند.[1]

بنابراین فرمایش جامعه بدون توحيد، خيلي آسان و بدون عذاب وجدان، وارد هر گناهي می‌شود و به هر گناهکار و معصيت‌کاري، ياري و نصرت می‌دهد.

امنيت توحيد

از گفتار حضرت صادق7 استفاده مي‌شود که فهم توحيد، بسيار مهم است؛ چراکه اگر فردي يا ملتي توحيد را بفهمد، در برابر ظلم‌ها، فسادها و فسق و فجور دنيا، در حصار امنيت قرار مي‌گيرد و يقيناً در آخرت هم از عذاب الاهي در امان خواهد بود.

معاني توحيد در آيات و روايات

توحيد به چه معناست؟

توحيدي که قرآن کريم، نهج‌البلاغه و روايات طرح کرده‌اند و اصرار هم دارند مردم بفهمند، چيست؟

کتابي داریم که هزار و دويست سال قبل نوشته شده است و نويسندة آن از شخصيت‌هاي کم‌نظير علم و دانش است؛ عالمي که در حد خود از فهم قرآني و روایي بالایی برخوردار بوده است. این دانشمند کم‌نظیر وجود مبارک شيخ صدوق[2] ـ اعلي الله مقامه الشريف ـ و نام کتاب وی «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» است.

از اين کتاب مستند و متين قدیمی چند روايت براي شما نقل مي‌کنم و هر کدام از آن‌ها را در حد لازم، توضيح مي‌دهم.

حقيقت معاني لا اله الا الله

اما روايت اول: رسول خدا9 فرمودند:

«ثمن الجنة لا اله الا الله»[3]

قيمت و ارزش بهشت، لا اله الا الله است. لا اله الا الله که يک بار هم در قرآن آمده و شعار تمام انبياي خداست، ترکيبي از سه حرف است که اين سه حرف، حدود چهار مرتبه تکرار شده است؛ حرف لام، حرف الف و حرف ها. از ترکيب و تکرار اين سه حرف، عبارت لا اله الا الله ساخته شده است.

كلمه توحيد و جايگاه بهشت

بهشت چيست که ارزش آن لا اله الا الله است؟ چنان که از آيات و روايات استفاده مي‌شود، بهشت داراي هشت مقام و مرتبه است. طول بهشت بيان نشده، اما خداوند به عرض و پهناي بهشت، دو بار در قرآن در سورة مبارک آل عمران و سورة مبارک حديد اشاره كرده است.

در سورة آل عمران مي‌فرمايد:

(سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ)[4]

يعني بشتابید و بکوشيد که همة وجودتان را برای آمرزش خدا هزينه كنيد و به سوی بهشتي بشتابید که پهناي آن، پهناي همة آسمان‌ها و زمين است.

درک اين گستره براي کسي، تا قيامت امکان‌پذیر نيست؛ چون درک آن منوط به اين امر است که انسان پهناي آسمان‌ها و زمين را به دست آورد.

عجايبي از ستارگان

يکي از ستاره‌هايي که دانشمندان پيدا کرده و از آن عکس گرفته‌اند، حدود 40 سال پيش به نام ستارة «ولگا» نام‌گذاري شده است. فاصلة اين ستاره تا زمين حدود 2 ميليون سال نوري است؛ يعني اگر کسي از كره زمين بخواهد وارد آن ستاره بشود و هر ثانيه 300 هزار کيلومتر راه طي کند، 2 ميليون سال بعد به آن‌جا مي‌رسد.

دانشمندان دربارة اين ستاره نوشتند که اين ستاره، همساية کهکشان ماست؛ يعني عين دو تا برگي که نزديک همديگر هستند. کهکشان ما که اسمش راه شيري است و کهکشان‌هایی از این دست، ميلياردها ستاره و خورشيد و ماه در خود دارند؛ تا صد ميليون را ثبت کرده‌اند.

از این صد ميليون کهکشان، يكي از آن‌ها کهکشان راه شيري است که کل منظومه شمسي در يک گوشة بازوي اين کهکشان قرار دارد؛ يعني مجموعة خورشيد، مريخ، زمين، زهره، عطارد، زحل، مشتری، اورانوس، نپتون و پلوتون. پلوتون دورترين سیارة منظومة شمسي است و هر هشتاد و سه سال، يک بار به دور خورشيد می‌چرخد. عطارد، زهره، و زمين به خورشید نزديک‌ترند. زمين فاصله‌اش با خورشيد 150 ميليون کيلومتر است که سالي يک بار دور خورشيد می‌چرخد و از این گردش، چهار فصل پيدا مي‌شود. ولي یک گردش پلوتون به دور خورشيد، براساس سال ما، 83 سال مي‌شود.

دربارة ستاره ولگا نوشته‌اند که اگر کل منظومه شمسي را يعني خورشيد و 9 سياره‌اش را با همديگر بدون اين‌که فاصله‌هايشان کم شود، ببرند در آن ستاره قرار دهند، يک گوشة آن ستاره جا مي‌شود. اين سطح يک دانه ستاره است. صدميليون کهکشان ثبت شده که معلوم نيست اين 100 ميليون آسمان اول است يا خیر؟

معرفت كلمة توحيد

امام صادق7 مي‌فرمايد:

خداوند متعال 12 هزار قنديل ساخته که در هر قنديلي، 12 هزار مانند هفت آسمان شما در آن جا داده شده است.[5] اين دورنمايي از گسترة بهشت ابدي است.

خداوند حكيم به گوشه‌اي از نعمت‌هاي بهشت در سوره‌های دهر، الرحمن، و واقعه اشاره کرده است.[6] آيا اين بهشتي که قرآن مي‌گويد پهناي آن، پهناي آسمان‌ها و زمين است، قيمتش اين دوازده حرفی است که مي‌توان در گوشة يک کاغذ نوشت؟ اين که خيلي حرف بي‌ربطي است.

اين لا اله الا الله را می‌توان به طوطي‌هاي هند نیز ياد داد ـ که گاهي قدرت يادگيري آنها در سخن گفتن مثل انسان است ـ به او بگوييم لااله الا الله، او هم می‌گويد لا اله الا الله؛ حال، بهشتي که به وسعت آسمان‌ها و زمين است، همين است که بر روي زبان طوطي مي‌چرخد؟ خیر. اين لا اله الا الله روي زبان من می‌چرخد؛ آیا قيمت بهشت، همين لفظ است؟! و بعد، آن بهشتي که به وسعت آسمان و زمين است، به او عنايت مي‌شود؟! اگر نیست، پس منظور پيامبر از اين لا اله الا الله چيست، که مي‌فرمايد:

«ثمن الجنة لا اله الا الله»

منظور رسول خدا، آن حقيقت قلبي‌اي است که باعث شده درون انسان از غيرخدا به عنوان يک موجود مستقل يا به عنوان موجودي که اگر نباشد، کار خدا در زندگي من لنگ مي‌شود، پاک شود.

اين توحيد قلبي است که با ذكر لااله الا الله زبان من مي‌خواند؛ يعني دروغ نمي‌گويد و زبان من با دلم يکي است. يعني وقتي با زبان لا اله الا الله مي‌گويم، گنج توحید در قلب من بدون آميختگی با شک، قرار گرفته است. بنابراین منظور این فرمایش آن حقيقتي از توحيد به عنوان اعتقاد و ايمان، همة دل را پر کرده است و من با آن توحيد، يک دل پاک دارم، و با بودن خدا در قلبم انحراف قلبي ندارم. اين، بهاي بهشت است.

انحراف قلبي از توحيد

انحراف قلبي يعني چه؟ يعني قلب من که از ذكر لا اله الا الله پر و پاک است، اگر من نان شب نداشته باشم و خدا تمام مردم عالم را در رفاه بسيار قرار دهد، دل من حسادت پيدا نمي‌کند. چون وقتي من اهل توحيد باشم، مي‌گويم وجود مقدس او که حکيم و عالم است، مصلحت مرا مي‌داند؛ او خواست من با اين نان خالي زندگي کنم و شش ميليارد جمعيت جهان ـ هر كه باشند ـ در رفاه و تنعیم زندگی کنند؛ پس من به کار پروردگارم راضي هستم.

اهل توحيد نبودنِ حسود

بنابراین حسود، اهل توحيد نيست؛ چون به عمل خدا ايراد دارد که چرا به اين فرد، این مقام را دادي؟ چرا به او شهرت دادي؟ چرا اين خانه را به فلان کس دادي؟ در دلش هزار چون و چرا با پروردگار دارد. در حقيقت، کافري است که ادعاي توحيد مي‌کند. اگر کافر نبود، پروردگار يک سوره در برابر و علیه او نازل نمي‌کرد. پروردگار که در مقابل مؤمنان، سوره نازل نمي‌کند. چنین بوده که فرموده است:

(تَبَّتْ يَدا أَبِي‌لَهَبٍ وَ تَبَّ)[7]

چرا به پيامبر مي‌فرمايد حتي شخص تو با اين عظمت و مصونيتي که داري، به من پناه بیاور:

(وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ)[8]

يعني او با من نيست، بلکه مقابل من است. حسود دوست من نيست، دشمن است؛ او به من راضی نيست، کار خداي خود را نمي‌پسندد. او خواه از پشت پرونده آگاه باشد يا نباشد، بايد به کار من رضایت دهد. حسادت يعني چه؟ يعني چرا خدا اين کار را کرد؟ چرا من قيافه‌ام معمولي است و فلاني در قوم و خويش‌هاي من زيبا است؟ يکي از اين چراها را لقمان حکيم در عمرش نداشت؛ بدن او خيلي بي‌ريخت و سياه و لب ضخيم و موهاي درهم پيچيده داشت، ولي اهل توحيد بود؛ و خدا نیز در قرآن يک سوره به نام او نازل کرد و فرمود:

(وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ)[9]

يا فرياد مي‌زند:

(يا بُنَيَّ لاتُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ)[10]

توحيد خود را خالص کن. و در قلبت عاشق و تسليم او باش، به عمل او راضی باش!

71 نفر را ـ که هر يك از آن‌ها در تاريخ بی‌نظیر بودند ـ جلوي حضرت، قطعه قطعه می‌کنند و امام هم با لب تشنه و بدن خون آلود با 71 نفر در گودال قتلگاه دست و پا می‌زند؛ به امام يک سلام خشک نمی‌کنند، شمر هم با آن همه آلودگي روي سينة او می‌نشيند. آن‌گاه امام حسين7 در يك نقطه، صورت را روي خاك مي‌گذارد و مي‌گويد:

«الهي رضاً برضاک»[11]

من از تو راضي‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام؛ از کار و عمل تو راضي‌ام. از اين پرونده‌اي که براي من تدوين کردي که کار من به اين‌جا برسد، راضي‌ام. از اين پرونده‌اي که براي من نوشته‌اي که من سوگ برادران، فرزندان، کودک شش ماهه و ياران بي‌نظير را ببينم، راضي‌ام. حسود، يعني ناراضي؛ يعني خارج از توحيد. بخيل هم همين گونه است. آدمي که خداوند به او ثروت، زمين، و کشاورزي داده است، سالي 200 ـ 300 ميليون تومان به دست می‌آورد و هيچ کار خيري نمي‌کند. اگر چنین کسی رفيق خدا بود، در سورة توبه به پيامبر اكرم9 نمي‌گفت:

(وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لايُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ)[12]

خدا به عزت و جلال خود قسم خورده که اهل توحيد را به جهنم نمي‌برد. چرا به اين شدت مي‌گويد که بخيل را به جهنم مي‌برم؟! برای این‌که بخيل، اهل توحيد نيست. يعني بخيل به پول وابسته است نه به خدا. معبود بخيل، پول است؛ نه خدا. اگر خدا معبود او بود با آسودگی و راحتی به آيات انفاق و زکات و خمس عمل مي‌کرد.

اهل توحيدِ اهل انفاق

مدرک خمس، قرآن است؛ در سوره انفال مي‌فرمايد:

(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ)[13]

حال اگر کسی بگويد زحمت این مال و پول را من کشيده‌ام، چرا ديگران بي‌دليل آن را بخورند، معلوم می‌شود معبود او پول است؛ پس اهل توحيد نيست. چرا خداوند در قرآن سوگند خورده و به حسود حمله کرده است؟ چرا به بخيل حمله کرده است؟ چرا به رياکار حمله کرده است؟ چرا فرموده:

(فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ * وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ)[14]

و رياکار را مکذّب دين معرفي کرده است:

(أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ * فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ * وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ)[15]

ميليون‌ها تومان پول دارد اما يک ريال آن به يک يتيم نرسيده است و بعد نماز هم مي‌خواند. بخيل نماز بي‌ريا نمي‌خواند؛ اگر مي‌آيد به نماز مي‌‌ایستد برای جلب نظر مردم است.

اين جمله را ما بايد از زندگيمان دور كنيم که: حالا من حسودم يا بخيلم يا رياکارم؛ اما خدا کريم است و مرا مي‌بخشد. مگر می‌توانیم بر ضد قرآن فتوا بدهيم. پروردگار قاطعانه مي‌گويد: بخيل را به دوزخ مي‌برم، و بعد من به قرآن بگويم خدا کريم است. مگر قرآن از خداي كريم نيست؟!

توحيد و نبوت در ميزان

روايت دیگری از مرحوم شيخ مفيد نقل می‌کنم. می‌دانید که ایشان از بزرگ‌ترين علماي شيعه است و اهل تسنن هم ایشان را قبول دارند؛ لقب «مفيد» را هم اهل سنت به اين عالم داده‌اند. ایشان در ارشاد نقل مي‌کند که رسول خدا9 مي‌فرمايد:

«انا ادعوکم الي کلمتين خفيفتين علي اللسان ثقيلتين في الميزان»[16]

من شما را به دو کلمه دعوت مي‌کنم که اين دو کلمه بر سر زبان راحت مي‌گردد: يکي لا اله الا الله است و دیگری «اني رسول الله»؛ اين دو کلمه بر سر زبان، راحت مي‌گردند و هر کسي مي‌تواند آن را بگويد. اما آيا يک شارب خمر هم ممکن است رفيق خدا باشد. اگر رفيق خدا بود که آية (إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ)[17] دربارة او نازل نمي‌شد. او رفيق شيطان است.

«لا اله الا الله و انّي رسول الله» بر نوک زبان، خيلي سبک و ساده است؛ اما وزن اين «لا اله الا الله و انّي رسول الله» براي قلب است.

خداوند هم با قلب مردم، معامله مي‌کند:

(يَوْمَ لايَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ)[18]

روايت دوم مربوط به آثار عملي توحيد و کلمه، لا اله الا الله است؛ حال آن‌که روايت اول به توحيد قلب مربوط بود. موحد يعني کسی که دلش از نور خدا، ايمان و يقين به او، و باور و رضايت او سرشار است؛ چنین کسی به لطف توحيد نه دچار حسد می‌شود، و نه ريا، بخل، تنگ نظري و غرور مبتلا می‌گردد.

پس از توحيد است که قلب، چشم و گوش، دست و زبان، شکم، شهوت و قدم فرد از نظر حرکات و روش، در سيطرة خواسته‌هاي پروردگار قرار می‌گیرد.

اخلاص در كلمۀ توحيد

شيخ صدوق در کتاب «ثواب الاعمال» نقل مي‌كند كه حضرت فرمود:

«من قال لا اله الا الله مخلصاً»[19]

تمام محدوديت‌هاي مثبت در همين يک کلمة پرمغز نهفته است. اگر حدودی در کار نباشد، اساس نظام عالم به هم مي‌ريزد. محدوديت برآورده از عدالت پروردگار است؛ این‌که باران آرام آرام بيايد و زمين‌ها را سيراب کند، مقداری نیز براي سفره‌هاي زيرزميني فرو برود؛ آن‌گاه باران قطع می‌شود که زمين‌ها نابود نشوند. اين محدوديت‌هاي الاهي عين عدالت و حکمت است.

گفته‌اند که: از توليد بیش از اندازة زمين، صد و سي و هشت متر نمک در كره زمين انبار مي‌شود؛ يعني حتي آسمان خراش‌ها هم زير نمک مي‌رود. توليد هم باید تابع اندازه و حدود باشد. نمک باید توليد شود؛ حيوانات و انسان‌ها به آن نیاز دارند. مازاد آن نیز در آب دريا می‌رود و آب دريا را شور نگاه می‌دارد، تا آب دريا نگندد و موجودات نميرند. ميلياردها سال است که خدا نمک و شوري را در دریا در يک حدّ و اندازة معين نگاه داشته است. اين امر تابع اندازه و حدودی است که خدا مقرر کرده است.

حضرت مي‌فرمايد:

«من قال لا اله الا الله مخلصاً دخل الجنة»

کسي که با اخلاص وارد توحيد شود، وارد بهشت مي‌شود. بعد پيامبر اكرم9 اين «مخلصاً» را معنا مي‌فرمايد:

«إخلاصه بها أن يحجزه لا اله الا الله عمّا حرّم الله»

این بخش فرمایش ایشان به توضیح نیاز دارد.

دوري از گناه، با اخلاص

اخلاص در توحيد به اين معنا است که اهل توحيد را از تمام گناهان ـ زبان و شکم، و دست و شهوت و قدم ـ بازمی‌دارد. کسي که راحت وارد گناه مي‌شود، دل بيمار دارد و هنوز اهل توحيد نشده است.

شیخ صدوق دو روايت بسيار مهم ديگر نقل مي‌کند که یکی از آن‌ها را در این‌جا می‌آوریم.

يکي از ياران پيامبر نقل می‌کند که: با پنج يا شش نفر از مدينه به سفری طولانی مي‌رفتيم. نزديک‌ اذان ظهر در بيابان به چوپاني رسيديم، که سي چهل گوسفند و بره را مي‌چراند. رفيقان به من گفتند: برو يک بره از او بخر تا کباب کنيم و ناهار را بخوريم. من آمدم به اين چوپان سلام کردم. چوپاني معمولي و پابرهنه و سیه چهره بود. از او درخواست برّه‌اي كردم. امّا او قبول نكرد و گفت من مالک اين برّه‌ها و گوسفندان نيستم؛ به من سپرده‌اند تا بچرانم و غروب هم برگردانم.

به او گفتم: يک بره ده درهم است؛ من پنجاه درهم به تو مي‌دهم، تو پول را در جیبت بگذار و بره را به من بفروش. غروب که برگشتي اگر مالک برّه گفت بره كجاست؟ بگو: گرگ حمله کرد و گلوي بره را گرفت و برد. ما غذایی خورديم و تو هم به پولي رسيد‌ه‌اي. چوپان گفت: مشکلي هست و اگر شما اين مشکل را علاج کنید، من بره را به شما مي‌دهم. گفتم: مشکل چيست؟ گفت: صاحب گله به من بسیار اطمينان دارد. اگر غروب به او بگويم که برّه‌ات را گرگ برد، واقعاً باور مي‌کند؛ اما مشکل اين است که اگر به او دروغ بگويم، در قيامت چگونه می‌توانم پاسخگوی پروردگار باشم. اگر در دادگاه قيامت به من بگوید: برّه مردم چه شد؟ بگويم: خدايا گرگ او را پاره کرد! من اين دروغ را در قيامت در محضر پروردگار چگونه ثابت كنم؟

راوی می‌گوید: تازه فهميدم ده سال کنار پيامبر بوده‌ام، اما هنوز اهل توحيد نيستم. هنوز اهل دروغ و ريا هستم.[20]

بر باد فنـا تـا ندهـي گـرد خودي را

هرگـز نتـوان ديــد جمـال احـدي را

جان‌ها فلکي گردد اگر اين تن خاکي

بيرون کند از خود صفت ديو و ددي را

يـا رب ايـن نکتـه تـوان گفت کـه

از راه علـي يافتــه راه صمــدي را

در ره فلــک از زمزمـــه حــق

چونـان که شتـر بشنـود آواز هدي را[21]

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 


پی نوشت ها: 



[1]) الكافي، 2/415، حديث 1: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يَعْرِفُوهُ.»

الكافي، 2/600، كتاب فضل القرآن، حديث 8: «قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ7 لَا وَ اللَّهِ لَايَرْجِعُ الْأَمْرُ وَ الْخِلَافَةُ إِلَى آلِ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ أَبَداً وَ لَا إِلَى بَنِي أُمَيَّةَ أَبَداً وَ لَا فِي وُلْدِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ أَبَداً وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ نَبَذُوا الْقُرْآنَ وَ أَبْطَلُوا السُّنَنَ وَ عَطَّلُوا الْأَحْكَامَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 الْقُرْآنُ هُدًى مِنَ الضَّلَالِ وَ تِبْيَانٌ مِنَ الْعَمَى وَ اسْتِقَالَةٌ مِنَ الْعَثْرَةِ وَ نُورٌ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ ضِيَاءٌ مِنَ الْأَحْدَاثِ وَ عِصْمَةٌ مِنَ الْهَلَكَةِ وَ رُشْدٌ مِنَ الْغَوَايَةِ وَ بَيَانٌ مِنَ الْفِتَنِ وَ بَلَاغٌ مِنَ الدُّنْيَا إِلَى الآْخِرَةِ وَ فِيهِ كَمَالُ دِينِكُمْ وَ مَا عَدَلَ أَحَدٌ عَنِ الْقُرْآنِ إِلَّا إِلَى النَّارِ.»

بحارالأنوار، 35/339، باب 13، حديث 10: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 فِي قَوْلِهِU إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا يَضْحَكُونَ إِلَى آخِرِ السُّورَةِ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ7 وَ فِي الَّذِينَ اسْتَهْزَءُوا بِهِ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ ذَلِكَ أَنَّ عَلِيّاً مَرَّ عَلَى قَوْمٍ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ الْمُنَافِقِينَ فَسَخِرُوا مِنْهُ.»

[2]) شرح حال ايشان در كتاب حلال و حرام مالي، جلسه 30 آمده است.

[3]) ثواب الأعمال، 2؛ بحارالأنوار، 90/201، باب 5، حديث 33.

[4]) آل عمران (3): 133؛ «و به سوى آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش [به وسعتِ] آسمان ها و زمين است، بشتابيد.»

[5]) الخصال: 2/639، حديث 14؛ بحارالأنوار: 54/320، باب 2، حديث 2؛ «أَبِي عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ إِنَّ لِلَّهِU اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ، كُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِينَ مَا يَرَى عَالَمٌ مِنْهُمْ أَنَّ لِلَّهِU عَالَماً غَيْرَهُمْ وَ إِنِّي الْحُجَّةُ عَلَيْهِمُ.»

[6]) اشاره به سوره دهر/ 12 ـ 22؛ الرحمن/ 46 ـ 76؛ و واقعه/ 10 ـ 40.

[7]) مسد/ 1: «نابود باد قدرت ابولهب، و نابود باد خودش!»

[8]) فلق/ 5: «و از زيان حسود، زمانى كه حسد مى ورزد.»

[9]) لقمان/ 12: «به راستى ما به لقمان، حكمت عطا كرديم.»

[10]) لقمان/ 13: «پسركم! به خدا شرك نياور، بى ترديد شرك ستمى بزرگ است.»

[11]) الفضائل و الرذائل – المظاهري، ص 104: «يقول هلال بن نافع: ذهبت إلى المقتل فرأيت كأنه عريس في حجلة عرسه كم هو مشع!! رأيت بعد أن نزف الدم من بدنه المبارك انه لم يبق لصوته جوهر، لم يترك العطش لصوته جوهرا. يقول: رأيت شفتيه المباركتين تتحركان، فتعجبت ماذا عساه أن يقول، هل يلعن هؤلاء القوم في آخر المطاف؟ تقدمت نحوه خطوات فسمعته يقول Û
Ü و قد ركل جميع الأشياء بقدمه: «رضيا» بقضائك، صبرا على بلائك، لا معبود سواك، رضا الله رضانا أهل البيت، افتخاري أن كل شئ أعطيته في سبيلك. إلهي راض برضاك. إلهي جئت إلى هنا من أجل دينك. جئت لتكون راضيا عني. إلهي ان رضانا هو رضاك. و رضاك هو رضانا أهل البيت. يعني يا إلهي أنه أمر صعب، و لكني حاضر أن تكون زينب أسيرة و أطفالي مشردين في الصحراء من أجلك و أجل دينك؛ رضا الله رضانا أهل البيت.»

[12]) توبه/ 34: «و كسانى را كه طلا و نقره مى اندوزند و آن را در راه خدا هزينه نمى كنند، به عذابى دردناك خبر ده.»

[13]) انفال/ 41: «و بدانيد هر چيزى كه [از راه جهاد يا كسب يا هر طريق مشروعى] به عنوان غنيمت و فايده به دست آوريد [كم باشد يا زياد] يك پنجم آن براى خدا و رسول خدا9و خويشان پيامبر، و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان است.»

[14]) ماعون/ 4 ـ 7: «پس واى بر نمازگزاران * كه از نمازشان غافل و نسبت به آن سهل انگارند. * همانان كه همواره ريا مى كنند * و از [دادن] وسايل و ابزار ضرورى زندگى [و زكات و هديه و صدقه به نيازمندان] دريغ مى ورزند.»

[15]) ماعون/ 1 ـ 3: «آيا كسى كه همواره روز جزا را انكار مى كند، ديدى؟ * همان كه يتيم را به خشونت و جفا از خود مى راند، * و [كسى را] به طعام دادن به مستمند تشويق نمى كند.»

[16]) الإرشاد، شيخ مفيد، 1/49؛ إعلام الورى، 162.

[17]) مائده/ 90: «جز اين نيست كه همة مسکرات و قمار و بت هايى كه [براى پرستش] نصب شده و پاره چوب هايى كه به آن تفأل زده مى شود، پليد و از كارهاى شيطان است.»

[18]) شعرا/ 88 ـ 89: «روزى كه هيچ مال و اولادى سود نمى دهد * مگر كسى كه دلى سالم [از رذايل وخبايث] به پيشگاه خدا بياورد.»

[19]) ثواب الأعمال، 5؛ بحارالأنوار، 90/197، باب 5، حديث 22: «النَّبِيِّ9 قَال:َ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ إِخْلَاصُهُ بِهَا أَنْ يَحْجُزَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُU

[20]) اين حكايت از محمد غزالي از كتاب التصفيه في احوال المتصوفه، نقل شده است.

[21]) وحدت كرمانشاهي.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تجزيه و تبيين كلمه معرفت
تقدير روزى حلال
حلال و حرام مالی - جلسه سی و یکم (متن کامل +عناوین)
ارتباط با خدا از راه ذكر
انفاق به قدر بضاعت
تهران مسجد حضرت رسول- دهه اول فاطمیه 94 سخنرانی اول
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
پاداش دنیوی و اخروی پروردگار برای مؤمنین
عناوين مسايل مربوط به اصلاح نفس‏

بیشترین بازدید این مجموعه

اجابت دعوت بندگان معصيت‏كار
تقدير روزى حلال
انفاق به قدر بضاعت
علامت چهارم: عزت و شجاعت در برابر دشمنان خدا
تجزيه و تبيين كلمه معرفت
خاطره‌اي در لذت ياد خدا
اندیشه در مرگ
رمز موفقيت ابن ‏سينا
مقربین چه کسانی هستند؟
آیه‌ای عجیب درباره شیطان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^